جلسه اول: چیستی اخلاق باور

از راه روشن

فایل صوتی

متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.

سلام علیکم و رحمت الله بسم الله الرحمن الرحیم

بحثی که می‌خوایم شروع کنیم و خدمت تون باشیم عنوان کلیش هست اخلاق باور و بحث جلسه اولمون چیستی اخلاق باور است ما انسان ها انسانیت مون به باورهای مان هست نه اینکه یک سلسله گزاره‌ها را بهش اعتقاد داریم در واقع وقتی دین را می‌خوان بیان بکنند میگن دین دو بخش داره یک بعد عملی و یک بعد نظری بعد عملی دین بایدها و نبایدها هست اصطلاحاً و بعد نظری دین هست و است و نیستها ما هست و است و نیست‌ها داریم و یک باید و نبایدها و به همین مناسبت مثلاً عالمان میگن ما یک عقل عملی داریم و یک عقل نظری که مطابق یک تعریف عقل عملی عقل نظریه ما به هست و هست و نیست که بگم هست و هست و نیست ها مقصود اینه که چه چیزهایی هست هست یعنی وجود دارد چه چیزهایی این گونه است با مثال خدا هست این هست یک وقت میگیم خدا عادل است این استه اینم یک گزاره است خدا شریک خدا نیست خدا ظالم نیست در نیستش دو تا کلمه یک جور هر دو براش نیست به کار میره ولی در واقع در باب مثبتش گاهی میگیم هست گاهی میگیم است عربی هر دوش کان هست کان الله خدا هست کان الله عالم خدا عالم است اون کانه اول را بهش میگن کانه تامی این کان دوم را بهش میگن خانه ناقصی اصطلاح خانه ما تو فارسی کانه تامه را می‌گیم هست خانه ناقصه را میگیم است خدا هست خدا عالم است و نیستش را میگیم خدا مثلا شریک خدا نیست و خدا ظالم نیست خوب این هست و از تو نیستهای ماست که توی باورهامون هست بعد نظری ما را بعد نظری دین را ما بهش میگیم باور ولی فقط باور به دین مربوط نیست اینگونه وقتی میگیم باور مثلا به دین فقط ربط داشته باشه فرض کنید من را راننده اتوبوس هستم می‌خوام راه بیفتم برم مسافر ببرم ۵۰ تا بندرعباس من باور دارم که این اتوبوس من سالمه ترمزش درست کار می‌کنه جاهای دیگرش درست کار می‌کنه یه باوره اون وقت به غول غربی‌ها اینجور میگن می‌خوام با مثال بحثمو شروع کنم آقای راننده اتوبوس مجاز است اخلاقا که باور داشته باشد که این اتوبوس سالمه و مسافران رو درست به مقصد میرسونه آیا مجازه که این باورو داشته باشه یا مجاز نیست یه باور جان ۴۰ تا ۵۰ تا انسان در میانه در چه صورتی مجازه که این باور را داشته باشد همینجور بگه که نه من اعتقاد دارم که اتوبوسی نداره اتوبوس سالمه اتوبوس مشکلی نداره نه مجاز نیست باور داشته باشه مگر اینکه متخصصی دیده باشه و بگوید که این اتوبوس مشکلی نداره ترمزش ایرادی نداره به اصطلاح آزمایش شده باشه معاینه فنی شده باشه لاستیک این ماشین فرسوده نیست و مثلاً احتمال ترکیدن لاستیک وجود نداره خوب من به خاطر صرفه جویی میگم که نه این لاستیک هیچ مشکلی نداره تاکید بکنم که این هیچ مشکلی نداره آیا مجازم که این باور را داشته باشم بسته اصلاً دست خودمه که این باور را داشته باشم ببینید اینجاست که می‌خوام عرض بکنم سراسر زندگی ما با باورهایی روبرو هستیم که چه بسا اخلاقاً مجاز نیستیم که این باور را داشته باشیم حق انسان‌های دیگر در میان هست نه اونجا که اتوبوس و سوار میشه میخواد بره بندرعباس سواره شخصی خودمون ترمزش درست کار میکنه و ممکن نیست که خطر ایجاد کنه برای دیگران تو خیابان معاینه شده یا نشده درسته یا نه ممکنه به خطر بیندازه خب من باور دارم که مشکلی نداره نه باور شما و باور من اخلاقاً مجاز نیستیم باور را داشته باشیم در صورتی مجازی که به موقع وسیله معاینه فنی به اصطلاح شده باشه این رو با این مثال بحث را شروع کردم و می‌خوام بگم باور یک چیز گسترده ای است یه چیزی را اضافه بکنم ما گفت عرض کردم که یه باورهایی داریم مثل اینکه ماشین من سالم است لاستیک ماشین لاستیک اتوبوس من امنیت ترمز سالم است درست کار می‌کند یه سری چیزها داریم که باید و نباید یعنی در واقع این گونه بگیم راست بگو دروغ نگو اونها اگر هست و از توس بودن در واقع جمله خبری بودند یک سری جملات هم داریم که تو زندگیمون باهاش روبرو هستیم توی دین هم داریم اونا انشایی اند انشا هستند راست بگو جملات کسی نمیگه که جوابش که اگر گفتم که ماشین این گونه است جمله خبری یک کسی میتونه بگه راست گفتی یا خطا گفتی ولی اگر من گفتم که راست بگو یا دروغ نگو در جواب من کسی نمیتونه بگه راست گفتی یا دروغ گفتی خطاب گفتی جملات انشایی راست دو خطا برنمی‌داره من میگم این کار را بکن دیگه کسی نمیگه که درست گفتی یا راست گفتی یا خطا گفتی این جملات جملات انشایین آیا واقعا ما دو دسته گذاره داریم ما دو دسته داریم یه دسته خبری که مربوط به عقل نظری ماست و یک دسته اول به اصطلاح گزاره هایی که مربوط به عقل عملی ماست و میگن ما دو تا عقل داریم عقل عملی نقل نظری به نظر من در اینجا در این مسئله خاص حق با مرحوم آیت الله مصباح یزدی است در خصوص این قضیه ایشون میگن ما اصلاً نه دو دسته داریم و نه دوتا بیشتر نداریم عقلم پرتو افشانی می‌کند نشون می‌دهد که درست است چی درست نیست گزاره‌های انشایی ما که ما باید و نباید می‌گیم همه برمیگردن به خبری همه برمیگردن به خبری مثلا دروغ نگو اینجوری یعنی دروغگویی پسندیده نیست دروغ خوب نیست شد خبر شد خبر معنای دروغ نگو من وقتی میگم دروغ نگو معناش اینه که من دروغگویی را پسندیده نمی‌دانم راست بگو انشا ولی معناش اینه که من راستگویی را پسندیده می‌دانم خبر انشا همش برمیگرده به خبر ایشون میگه و یک عقلم بیشتر نداریم که عقل نظری است من این سخن ایشون را پذیرفتم و قبول دارم یعنی همهرهای انشایی ما همه اون چیزایی که تو اخلاق مثلا میگیم همه اونایی که تو اخلاق می‌گیم که اینگونه باش اینگونه نباش معنیش اینه که من این کارها را درست میدانم من این کارها را نادرست میدانم این اخلاقه تو مسائل مثل عبادیات ما هم گزاره نماز بخوان نماز بخوان یعنی اینجوری نماز را خدا دوست دارد خدا می‌خواهد خبر شد نماز در رستگاری من نقش دارد نماز جلو فحشا و منکر را می‌گیرد اون جمله نماز بخوان که انشا برمی‌گرده به خبر چند تا خبر پشتش نهفته است اصل در واقع گزاره‌های خبری است پس ما اینجوری بهتون بگم اگر اینجور شد یه نتیجه فوق العاده مهم اصلا ما چیزی غیر از باور نداریم اگر همه چیز شد خبر انشاییات ما هم برگشت به خبر پس همه چیز ما همه دین ما خبره پس باور در واقع خیال می‌کردم تا الان نماز جز باورهای من نیست ولی نماز شد باور من باور دارم که خدا نماز را می‌خواهد خدا نماز را دوست دارد خدا راستگویی را دوست دارد خدا غیرت را دوست ندارد خدا نمی‌خواهد خدا می‌خواهد خدا دستور میدهد خدا همه گزار های دین شد باور اینجاست که حالا وقتی می‌خوایم بگیم اخلاق باور به یه معنا به کل دین و بلکه گسترده‌تر به کل زندگی به کل زندگی داریم می‌پردازیم چون کل زندگی ما باورهای ماست باورهای ماست اگر اینجوری شد ما غیر از باور چیز دیگری نداره ما هستیم گزاره‌های خبری های خبری را باید باور بهش داشته باشیم یا نباید باور داشته باشیم یا با چه شرطی باید باور داشته باشیم چگونه که باور داشته باشیم خوب و ارزنده است و چگونه که باور داشته باشیم زی فوق‌العاده مهمی فوق العاده مهمه در واقع بهتون عرض می‌کنم همه جنایت‌هایی که تو عالم رخ میده همه جنایت‌هایی که رخ میده همه ظلم هایی که صورت میگیره ریشه در همین اخلاق باور داره همش ریشه در اخلاق باور داره شما نگاه بکنید کسی که واجب میدونه که دیگری را به قتل برس ستون ساده یه مجموعه باورهایی دارد که می‌گوید این باورهای من حق محض است هر کس ای باورها را ندارد کافر است باطل است و من حق دارم و می‌توانم و باید او را به قتل برسانم یا به قتل نرسونم اون چیزی که در بین عالمان ما خیلی رواج داره تکفیر کنم این مسئله است که خیلی مشکل ساز آیا من مجازم که که مثل من نمی‌اندیشد باورهایی متفاوت با باورهای من دارد تکفیرش کنم از دین خارجش کنم یا مجاز نیستند خوب اینجا این مسئله از اونجا ناشی میشه که اخلاقاً من چگونه باید به باورهای خودم نگاه بکنم چگونه باید به باورهای خودم نگاه بکنم چگونه که به باورهای خودم رسیدم می‌توانم اون باورها رو درست و صحیح بیانگارم و آیا اصلاً تو نظام باور ممکنه انسان به جایی برسه که بگوید من قطعاً نظام باورها حقیقت محضه اصلا از این ممکنه این مهمتره این مسئله است آیا ممکنه من به جایی برسم که بگم یک باورهایی دارم و این باورهای من محال است که خطا باشه حقیقت محض چرا چون قرآن گرفتم مثلا میخوام بگم که اخلاق باور اگر درست نباشه انسان مرز بین حق پرستی مهم‌ترین وظیفه انسان یعنی تنها وظیفه انسان تنها وظیفه انسان یه وظیفه انسان بیشتر نداره و اون حق پرستی به حق گردن نهادن بیش از این به حق گردن نهادند یعنی ایمان ایمان یعنی به حقیقت گردن نهادن بالاترین درجه است که انسان ممکنه برسه به حقیقت براش ثابت شده روشن شده بهش گردن بده اما ببینیم مرد چقدر بین حق پرستی و خود پرستی یه مو فاصله است بین حق پرستی خودپرستی نفس‌پرستی اینکه من باید تسلیم حقیقت باشم می‌خواهم تسلیم حقیقت باشم یه حرفه آنچه من باور دارم حقیقت محض است آن آنچه من باور دارم حقیقت محض است این دو تا جمله خیلی نزدیک به هم خیلی شبیه همه من می‌خوام تسلیم حقیقت باشم بالاترین مقام من باورهام حق است عین خود پرستیست عین نه چرا چون وقتی این گزاره دومی را میگی می‌گوییم محال است که من خطا کرده باشم پس من معصومم پس من مساوی با حقم پس من حق محضم من و باکم الا ربکم الله من مساوی با خیلی ساده است من مساوی با حقیقت ام عقل من هست که حقیقت را فهمیده و بهش رسیده آنچه که من باور دارم حق محض است وحشتناک‌ترین حالتی است که برای انسان ممکن است رخ بدی دقیقا یک مو فاصله است بین حق پرستی و خودپرستی اینجاست که می‌بینیم مسئله روبرو هستیم دو تا عالم با همدیگه اومدن توی حوزه بودن با هم درس خوندن هر دو با استعداد بودن هر دو زحمت کشیدن هر دو بعد به سن رسیدن دیگری یکی به دیگری نسبت به دیگری می‌گوید او کافر حتی ظرفش را باید شست آب کشید این قضیه این قضیه هست چرا به خودشه اجازه میده که یه همچین چیزی بگه چرا انسان به خودش اجازه میده که به یک عالمی که میشناسه میدونه با هم میدن استعداد داره میتونه فهم داره می‌دونه تلاش کرده می‌دونه کوشش کرده به نتایجی غیر از نتایجی که رسیده او رسیده چرا او را تکفیر میکنه چرا من به نظر شما چیه خودش می‌گوید به خاطر اینکه تسلیم به خاطر اینکه من باشه دوستم هست کی هست ولی من تسلیم حقم ولی نه تو تسلیم حق نیستی تو خود حق پنداری تسلیم حق بودن و خود حق پنداری زمین تا آسمون بین این دوتا فاصله است تسلیم حق بودن و خود حق پنداشتن خود را که حق می‌پنداری معناش اینه که من محال است که خطا کرده باشم من به دیگری نرسیده اینجاست که مصیبت پیش میاد حالا تکفیر یکی قتل یکیه تحقیر یکیه ما انسان‌ها با همه اینها روبرو هستیم عده زیادی را تکفیر می‌کنیم عده زیادی را تحقیر می‌کنیم عده زیادی را به قتل میرسونیم نه بدتر این طرفش خودمون موقعیت ویژه قائلیم گویا خداوند ما را مخصوص آفریده است ما ویژه ایم ما برتریم ما بالاتریم ما بخاطر چی یک سری باورهایی که داریم غیر از اینها ای برادر تو همه اندیشه‌ای مابقی خود استخوان و انسان اندیشه اش است که دکارت که می اندیشم پس هستم اشکال میگیرند ولی یه جمله یه صورت دیگش قطعا درسته و اون اینکه می‌اندیشم پس انسان نه می‌اندیشم پس هستم می اندیشم پس انسانم انسانی که اندیشه نمی‌کند انسانی که فکر نمیکند انسانی که فکر نمی‌کند به باورهاییم میرسد انسانی هم که فکر میکند به باورهای میرسد انسانی که فکر نمی‌کند که باورهایی دارد انسانی هم که فکر میکند باورهایی دارد اما نکته اینجاست که چرا انسان فکر میکند که من فکر کردم به فرض اینکه فکر کرده باشه ها خیلی مهمه که میگه یک لحظه فکر کردن از ۶۰ سال عبادت بالاتره یک لحظه فکر کردن از ۶۰ ساله عبادت نمی‌کنند و به باور می‌رسند با اینکه فکر نکرده و به باور رسیده به خاطر همین باور خودشو بالاتر از دیگران می‌دونه به خاطر باوری که اصلا فکر روش نکرده خودشو برتر می‌دونه بسیار این گونه بسیار این گونه یه مجموعه باورهایی از پدر و مادر به ارث رسیده بهمون همونا را داریم به خاطر همونا خیال میکنیم از همه مردم جهان برتر بهمون رسیده یک سری باورها داریم بسیاری از ما اصلا زحمت فکر کردن به خودمون ندادیم و با همونا خودمونو برتر از جهانیان می‌دونیم حالا نه حالت بهترش اینه که نه فکر کردی واقعا فکر کردی اما دیگری هم فکر کرد و به نتیجه متفاوت با شماره او فکر کرد شما هم فکر کرده هر دوتونم زحمت کشیدید زحمت خودتون نکشیدید چرا شما برتری چرا شما بالاتریناو فکر کرد شما هم فکر کردی هر دوتونم از آب و و اجدادتون کورکورانه تبعیت نکردید هر دوتونم از هیچکس کورکورانه تبعیت نکردید باورهاتون را تقلید نکردید بله به نتایج متفاوتی رسیدیم او هم فکر کرد به نتیجه متفاوت رسیدید چرا خودت را برتر از او میدونی مساوی هستید مساوی هستید چه کاری شما کردی که او نکرده شما مطالعه کردی اندیشه کردی فکر کردی شرکت مطالعه کرد این در بهترین حالتشه این بهترین حالتشه معمولاً ما روی باورهامون اندیشه نمی‌کنیم ولی حالا اگر یک کسی واقعاً اندیشه کرده باشه واقعاً تمام وجودم شکسته دیگری که او هم اندیشه کرده خودشو برتر می‌دونه اینجاست که اصل اول اخلاق که در باور ما تکثر یه اصل اول تکثر را بپذیرین انسان‌ها متفاوتن در نظام باورهاش این اصل اخلاقی بپذیرم قبول کنم که دیگری فکر کرده متفاوت با من هست این تکثر تکثر در باورها هر دومون متمرکز روی قرآن بودیم هر دو از قرآن استفاده کردیم باورهای متفاوتی رسیدیم به باورهای متفاوتی رسیدیم وقتی پای اندیشه انسانی به کار میاد اون وقت باورها بر نتیجه اون چیزایی که انسان بهش میرسه متفاوت میشه بخواهیم یا نخواهیم دلیلشم اینه که ما حداکثر برهان میاریم برای باورهامون اون وقت ماده و صورت برهانمون ممکنه خطا بکنم شما خطا بکنید دیگری خطا بکنه اینجاست که تکثر به وجود می‌آید به رسمیت شناختن تکثر اصل اخلاقی قبول کنیم که دیگران متفاوته با من می‌اندیشن متفاوت به نتایج متفاوتی رسیدند تقصیرم ندارد بدون تقصیر به نتایج متفاوتی رسیدن بدون گناه به نتایج و این همون قدری که اینم یه مسئله اخلاقی همون قدری که من احتمال خطا در راهم است در مسیری که پیمودن است به همون اندازه دیگری هم احتمال خطا هست اگر من ممکن است خطا کرده باشم او هم ممکن است خطا کرده باشد باز مساوی احتمالاً مساوی اصلاً بر که همه انسان‌ها ندانی همه انسان‌ها برای باورهای خودشون دلیل دارن احتمالاً احتمالاً فکر کردن احتمالاً فکر کردن من نمیدونم نمیتونم بگم راجع به هر آدمی برخورد می‌کنم متهم که تو فکر نکردی رو باورت جاده فکر کرده باشه مقص که سخت میشه من نمیتونم داوری کنم در مورد انسان‌ها با اعتقادات با باورهای خودم خودم را بالاتر از دیگری بدونم خیلی راحت میگوییم هندوهای گاو پرست زرتشتی‌های آتش پرست و همین گونه ولی نه واقعیت اینه که اگر نزدیک بشیم میبینیم که هر کدوم از اینها این شکلی که ما میگیم نیست برای خودشون استدلال‌هایی دارند فکرهایی کردن قضیه دیگریست من دارم میخوام دورنمای مسئله را بهش حقوق مختلف را آفت های به اصطلاح بی اخلاقی های در باور را یکی یکی بعداً به اصطلاح بررسی بکنم الان دارم فقط می‌خوام بگم مسئله چقدر مهمه می‌خوام بگم مسئله بشر نیست این مسئله مسئله همه انسان ها ببینید اون کسی که یعنی بدترین حالت اینه که من فکر کنم که من باورهام حق محضه اگر من به این نتیجه رسیدم هم برای خودم خطرناکم اما برای دیگران من هم برای خودم خطرناکم هم برای دیگران چرا برای خودم خطرناکنم برای اینکه هر چشو خطا کرده باشم محال است که بفهمم چه حرفیه دیگه گوش نمید به هیچ استدلال گوش نمیدم چون بگم به حقیقت رسیدم برای دیگران خطرناکم چون دیگران را باطل میدونم و کافر میدونم بچه میدونم و این می‌شود یه مسئله خطرناک ترین حالت هیچ پیامبری نمی‌تواند یک چنین انسانی را نجات بده یک چنین انسانی را نجات بده که خودش میدونه این بدترین انواع و اقسام داریم توی باورهامون ما برای اینکه یک نظام باور برسیم اخلاقیات باید رعایت کنیم باید و نبایدهایی رو باید رعایت کنیم یه مسئله بعد از رسیدن به باور هم به نظر خودمون رسیدیم به نظر خودمون رسیدیم تازه اینگونه فکر کنیم که من به یه باورهایی رسیدن که تا اونجایی که فکر کردن خطای درش ندیدم تا الان خطای دو باورهام نیافتم این دوتا خیلی فرق داره این جمله من در باورهام تا الان خطای باورهای من حق است کاملا متفاوته این دوتا اون جمله اول اگر گفتی من در باورهای خودم خطایی نمیبینم یعنی فردا ممکن است ببینم و بنابراین مثلا اگر توی جلسه شرکت کردن او جلسه را فرصت میبینم برای اینکه باورهام را خودم را ارزیابی کنم و بفهمم باورهای خودم آیا ایراد داره دغدغه اصلی نیم باشه دغدغه اصلی اینه که از این استفاده کنم ببینم خودم چه مشکلی دارم گاهی میشه که آدما دغدغه اصلیشون میرن جلسه شرکت میکنه اصلا دغدغه‌اش اینه که باور خودم چه مشکلی داره دغدغه‌اش اینه که جواب بدهد مقاومت بکنه این نگاه خیلی متفاوت نگاه خیلی متفاوته خیلی مسئله میخواستم موارد را بگویم ما خیلی از باورهامون تقلیدی ستون های مختلف خیلی از باورهامون فکر نشده است غیر از باورهامون معاینه فنی خیلی از باورهامون صرفاً زن گمان خیلی از باورهامون حتی اینقدر فکر نکردیم که به زن و گمان برسیم وهمه خیال باورهامون اینگونه است اون وقت مصیبت اینجاست که با همین باورهای این گونه که ما بهش رسیدیم با این داوری های با این باورهایی که سراپا مشکله با این باورهایی که هیچ یک از اصول اخلاقی توش رعایت نشده معاینه به اصطلاح فنی نشده چی نشده فکر نکردیم دقت نکردیم مطالعه نکردیم کار نکردیم با این با یه مجموعه باورهایی را این‌گونه بهش رسیدیم اون وقت هم خودمون را برتر می‌دونیم همدیگران را تحقیر می‌کنیم نگاه می‌کنیم اونجاست که می‌خوام بگم چقدر مسئله اخلاق باور اهمیت داره این مسئله رسیدن به باور اما میخوام یه مسئله دیگری را هم مطرح کنم اخلاق به اصطلاح بعد از باور بعد از اینکه رسیدیم من این تو این سلسله بحث می‌خوام با اون اولی بپردازم یعنی می‌خوام بگم که چه چیزهایی را رعایت کنیم تا به باور برسیم و به باورمون که رسیدیم به خود باور خودمون چه اعتقاداتی داشته باشیم چه اعتقادی که داشته باشیم به باور خودمون آدم متواضع و فروتنی هستیم و چه باوری که داشته باشیم مستکبر هستیم ما خیلی وقتا مستکبریم بدون متکبریم متکبر اون کسیه که خود را بی‌جهت بالاتر از دیگران میدونه تکبر استکبار یه مسئله‌ای رو می‌خوام مقدمه عرض بکنم یه باور یقین ما یک باور که دیگه هیچ تردیدی نیست و هیچ کس اختلاف نداره تو این باور هیچ انسانی اختلاف نداره اون باور چیه یه آیت قرآن مجید علیها لا تبدیل خلق الله ذالک الدین القیوم ولاکن اکثر الناس لا یعلمون سوره روم آیه ۲۰ بله عرض کنم که خیلی البته دعوا شده که این آیه را چگونه معنی کنیم بسیار گفتند که به این دین که حنیفه است نه قطعاً نیست روی کن به این دین حق پرستانه رو کن شما به حرف هرچی که مطالعه می‌کنی حق پرستانه مطالعه کن نه با دلپرستانه حتی تورات انجیل کتاب های بودایی هندویی هر کتابی را که مطالعه میکنید حق پرستانه مطالعه کن نگاهت این باشه که حق چقدر حق میشه چقدر پرستانه به این دین نگاه کن علیها که این حالت حق پرستی فطرتی است که خدا انسان‌ها را بر آن سرشته است که این حالت حق بر حنیفاً فطرت الله التی رو کن حق پرستانه این حالت حق پرستی یه حالتی است که انسان برش سرشته شده اینجوری درست شده لا خلق الله و این حالت که انسان درست شده هیچ کس هیچگاه عوض نمیشه یعنی انسان همیشه حق پرست است از درونش فطرتش اگر به درون خودش مراجعه بکنه درونش بهش میگه باید تسلیم حقیقت باشه اگر حق پرستانه نگاه بکنی میفهمی که تو این دین هیچ ارتجاجی نیست اگر اینگونه نگاه کنیم نگاه نکنی نه اگر حق پرستان نگاه آیه بود این برای میخواستم بگم این آیه می‌فهمد که ما همه مون حق پرست حق پرستی جزء فطرت استحالا می‌خوایم بریم تو عالم بیرون این باور را همه انسان‌ها دارند بلااستثنا که من باید تسلیم حقیقت باشه هیچ آدمی نیست روی این زمین که بگوید من باید تسلیم باطل باشم همه میگویند موضعی که گرفتم سخنی که گفتم عملی که کردم حق است هیچ کس نمی گوید سخنی که گفتم موضعی که گرفتم حرفی که زدم باطل است و دلم می‌خواد باطل نه نه همه انسان ها استدلال موزه من باطله هیچکس نیست بگه من می‌خوام ثابت کنم که موزم باطله نه همه می‌خوان ثابت کنن که موضع‌شون حقه بنابراین همه قبول دارند که باید تسلیم حقیقت باشند آیه قرآن براتون بخونم ببینم چگونه خیلی مهمه ها اینجوری هم به قرآن نگاه کنیم اینگونه نگاه بکنیم که از مصیبت‌های ما در فهم قرآن اینه که هممون حتی نمی‌تونن باورهای پیشینی خودشون را کنار بگذارند و ببینند قرآن چه بلکه باورهای خودشون را تاثیر میدن توی فهمشون از قرآن مجید باورهای قبلی اینه که تحمیل میکنن و میشه تعریف حالا ببینم آیا عجیبه یک آیه خدمت شما من عرض میکنم که تعداد آیه ۱۰ دقیقه سوره مائده آیه ۱۱۹ قال الله لهم جنات تجری من تحت الانهار خالدین فیها ابدا رضی الله عنهم این روزیه که به صادقین صدقشون نفع میرسونه میرن بهشت و اینها به صادقین صدقشون نفع رسونه چرا صادقین فقط میگه دیگه صفت نداریم فقط راست ماهی صفت اخلاقی داریم و اون راستگویه یا چیزای دیگه هم داریم چرا راستگویی فقط فقط راستگویی میگه صادق صدقشون برسونه خیلی جای تحمل داره چرا راستی سوره مائده آیه ۱۱۹ آیه دوم بخونم خدمتتون بله سوره احزاب آیه ۸ یسعه لصادقین بله ان صدقهم و الکافرینه عذاب علیما از صادقین درباره صدقشون سال می‌شه از راستگوها درباره راستگوییشون سوال میشه و در مقابل برای کافران عذاب علیم آماده میشه صادقان روبروی کافران هستند به چه تعبیریه صادق و کافر روبروی هم هستند به صادقین کافرین راستگوها میگه کافران راستگو نیستند کافران را میدیم ببینیم راستگویی تاکید کرده آیه سومم می‌خونم خدمتتون یا ایها التوبه ۱۱۹ یا ایها الذین آمنو تق الله خیلی عجیب ای کسانی که ایمان آوردید تقوا پیشه کنید و با صادقین باشید و با راستگو باشید ای کسایی که ایمان آوردید پیشه کنید عجب یعنی بالاتر از این ما بالاتر از تقوا راستیه ببین ای کسانی که ایمان آوردید تقوا پیشه کنید و با راستان باشید طبیعی عجیب نیست براتون خیلی جالبه اینم آیه سوم آیه چهارمم بزارید براتون بخونین انشاالله او یتوب علیهم سوره احزاب آیه ۲۴ خداوند پاداش میدهد را به خاطر صدقشون و منافقین را مجازات میکنه صادقین در مقابل منافقین صدق در مقابل نفاق هست در مقابل کفر است بالاتر از این ایمان هست بالاتر از تقوا هست صدق یه صفت اخلاقیه ۰۱ یکی از صفات اخلاقی ماست چرا چرا اینجوری میفهمید شما هستید یه مقدار شگفت انگیزه ها من اینجوری بهتون عرض می‌کنم همه ما یک ادعا داریم همه انسان‌ها یک ادعا دارند بدون استثنا بدون استثنا یک ادعا داریم و اون اینکه تسلیم حقیقت اون چیزی که اول گفت عرض کردم خدمتتون که هممون مدعی هستیم که من هنوزم من تسلیم حقیقتم این ادعا را هممون داریم فرق کافر با مومن اینه که مومن راست میگه که من تسلیم حقیقتم کافر دروغ میگه تصمیم حقیقت نیست حقیقتی که براش ثابت شده بشکن کافرینه دیگه کافر کسیه که حقیقتی که براش ثابت شده بهش گردن نمیده پس ما انسان‌ها همه‌مون یک ادعا داریم که تسلیم حقیقت هستیم برقمون راست میگیم برخیمون دروغ می‌گیم پس همه چیز برگشت به راستگویی و دروغگویی همه چیز برگشت به راستگویی و اصلا دین یعنی راستگویی اصلا ایمان یعنی راستگویی حالا اگر تو روایات میگه همه خوبی ها تو یه اتاقی گذاشته شده کلید اون اتاق راستگوییه راست همه بدی‌ها تو یه اتاق گذاشته شده کلیدش دروغه همه خوبی‌ها توی اتاق گذاشته شه کلیدش راستیه النجات فیصدق کما ان الحلال چه جوری معنی کنیم فقط با راستی رستگار فقط با راستیه چه جوری معنی کنیم اینا چجوری معنا کنم مهم‌ترین کار انسان راست گفتن هر لغزشی که داریم من حق می‌گویم و به حق عمل می‌کنم آنچه که دارم میگم الان حق تشخیص دادم و دارم میگم آیا راست میگم یا نه عجب واقعا این باوری که من تو شیعه هست مثلا و من دارم اینجا ازش دفاع می‌کنم رسیدم به معنای واقعی که حق و دارم دفاع ازش می‌کنم یا به قول جوونا دارم ماله کشی می کنم من دارم ماله کشی میکنم نشون میدم که اینگونه نشون میدم که من فکر کردم استدلال دارم که این باور حقه و می‌خوام به طرف مقابل را قانعش بکنم در حالی که در واقع دارم دروغ میگم اصطلاح ندارم فکر نکردم برای خودم اثبات نشده می‌خوام بگم دروغ از منبر شروع میشود دروغ از منبر شروع می‌شود از همون دروغ این دروغ یعنی همین که من دفاع می‌کنم از باوری دارم یه دارم می‌کنم مطالعه کردم فکر کردم استدلال دارم محکمه و هیچ شک و تردیدی هم ندارم در حالی که هیچی این کارا را نکردم و می‌خوام شیره بمالم سر مردم می‌خوام شیره بمالم سر مردم نکردن که ماله کشیدی مالکشی اف من که دوستی گفت که از دوستان استاد گفت خیلی جوونا به من میگن طلبه ملبسه جوونا به من میگن تو ماله میکشی به تو هم میگن گفتم نه به من تا حالا کسی نگفته میشه چرا گفتم برای اینکه من ماله دلیل ندارم حداکثر میگم اینجا رو کار نکردم نمیدونم سر هیچ کس شیره نمایدم تا الان ولی باید به نظر خودم اینطوری بودم و هستم به هر حال میخواستم مهمترین اصل اخلاقی را در باور توی این جلسه بهش اشاره کرده باشم راستی مساوی با دینداری خیلی عجیبه راستی همه چیز راستی کلید بهشت و اساس راستی میشه جلوتر بره مومنان باید تقوا پیشه کنن و به راست موها بپیوندند راستگویی مهمه آره برای اینکه هر جا داریم هر عملی انجام میدیم مدعی هستیم داریم به حق عمل می‌کنیم در حالی که میدونیم که این حق نیست می‌دونیم مدعی هستیم که من میدونم این حقه و دارم بهش عمل می‌کنم در حالی که میدونم که حق نیست بهش عمل می‌کنم به دلایل مختلف اینجاست که درجاتی است به درجات هرچه انسان بیشتر تسلیم حقیقت باشه صادق باشه تو تسلیم حقیقت بودن درجه بالاتر و مومن در هر چه دروغگو باشه کاذب و کافر به این معناست به هر درجه‌ای که و به نظر من خیلی این آیات زیبا قشنگه و دین نیاکان ما هم به خوبی و به دوستی آینه راستی اسم خودش را نام آینه زرتشتی آیین راستی نام خودش را نهاده و دروغ در مقابل اشیا عشا یعنی پاکی درستی نیکی در مقابلش دروغه یک اصل اساسیه خیلی هم زیباست راستی اساس به راستی بنابراین میخواستم این نکته رو عرض بکنم خدمتتون که با اصل اخلاقی این اساس دین به این معنا از خلاصه به این معنا همه چیز می‌شود اخلاق و بنیانش می‌شود ببخشید که خسته‌تون کردم سخنان آقای دکتر از مولانا داستان خیلی قشنگ مولانا بیانات آقای رو تمثیلی در این داستان یه مبل بر بالا حرام و سایه اش صیاد آن سایه شود می‌دود چندان که شودکجاست تیراندازد به سوی سایه شود در جستجو ترکش عمرش تهی شد عمر رفت از دمیدن در شکار سایه یزدان چو باشد از خیال خوب در خدمت دوستان هستیم که فکر کنم حدود نیم ساعتی ما زودتر تشریف دارند اگر سوالی چیزی هست بفرمایید سلام علیکم امروز دروغه مصلحت آمیز بهتر حالا کنیم بسیار متشکر عرض خدمتتون که یک بحث خیلی جدی هست و اون اینکه آیا راستگویی استثنا هم داره نداره دروغگویی استثنا هم داره نداره راست مصلحت آمیز دروغ مصلحت‌آمیز و امثال اینها مطرحه من باورم اینه که واقعیت اینه که در دروغ هیچ مصلحتی نیست دروغ همیشه بدی و راستی بلااستثنا همیشه خوبه مسئله اینه که یه جاهایی ما بین دوتا امر اخلا در عین حال قبول دارم که بده دروغ خوب نمیشود ولی چه کنم یا باید دروغ بگویم یا جان یک آدمی را از بین ببرم کدومش انجام بدم عرض می‌کنم دروغ هیچ مصلحتی توش نیست ها دروغ بده بده ولی چه کنم اگر نگویم یه وعده بده بده بد بد رخ میدهد من یکی از این دوتا را چاره‌ای ندارم باید انجام بدم یا بد یا بدتر بد انجام بدم یا بدتر را درسته من بد انجام میدم ولی هرگز خودم نمیگم خوب بودا دروغ خوب نمیشود دروغ خوب نمی‌شود دروغ بد است ولی چه کنم اگر دروغ را نگویم بدتر را مرتکب میشوم من اینجوری می‌فهمم بله بله من سه تا نکته که الان داشتیم بزرگترین باور اخلاق مدار باشه در مسئله باور باید مسئله‌مون خط مشق باشه مثلاً مسیر باشه یعنی چی یعنی هر آن باوری که به من گفت متوقف شد پر از اعلا درجه هستی و تو رسیدی حداقلش اینه ما بفهمیم که در موردش اخلاق رعایت نشده چون باور یک مسیر یک شیوه است شیوه‌ای که به شما چرا از جنس شیوه است چرا مسیره بخاطر اینکه باید باقی بمونه طی سالیان دیگه محدود به من و شما نبودن که شیوه مسیر از جنس تعریف و توش مطلق گرایی وجود نداره یعنی من نمی‌تونم بگم که من الان تو این نقطه باورمندم اگر این نقطه خارج بشم دیگه باوری ندارم مسئله کجاست برای من یکی توی این مسیره یه سری مسئولیت‌هاست که این مسئولیت یا حقه یعنی من به واسطه اینکه به یک ایکس باور دارم آنچه که برای من به عنوان فرد باورمند به ایکس تعریف میشه ویژگی های که برای من گفته میشه از جنس مسئولیته که اصطلاحا تکلیفه یا حقه چون این مسئله قصه ما را متفاوت میکنه توی اون کردن حق پرستانه یعنی اینکه من بدونم هر کدوم از ویژگی‌هایی که من صاحب اون عقیده برام تعریف شده برای من چه چیزی به وجود میاره تغییر میکنه که من چقدر به نظر من چقدر بگردم دنبال این میشه واقعا خانواده به همون اندازه که مطلق گرایی وجود نداره به همون اندازه هم وقتی که نهاد سازمان روشی باور دارم به معنای لغوی کلمه نهادی باور دارم به همون اندازه که اگر دیدیم از مشق پرستان داره خارج میشه نباید نسبت بهش به همون اندازه هم هر وقت پاسخگوی من نبود نمیتونم من بزنم که اینکه رنگ معیار من برای اون واقعاً و یا خروج از اون باور و یا تغییر کوچک توی اون باور معیار چیه این مسئله است در کنار اون ماجرا خیلی ممنون بسیار متشکر صحبت های دقیقی بود و شما فرمودید که طریق و به نظر من قبلاً هم عرض کردم قرآن طبق قرآن مجید ما همش تا آخر عمر تو طریق ما در راهیم ما منزل توی این دنیا نداریم یعنی چه یعنی اینکه یعنی اینکه آره یعنی این که کلیدیه و من غیر الاسلام دین هر کس پی جویی کند غیر از اسلام غیر از حق پر پیجویی که وظیفه ماست این پیجویی تا آخر عمر ادامه داره تا آخر عمر یعنی تا آخر عمر باید دغدغه‌مون این باشه که آیا درست فهم فکر می‌کنم آیا درست فکر نمی‌کنم آیا باورهام درسته باورهام درست نیستم استدلال ها را و فکر کنم و توقفی در کار نیست لحظه توقف یعنی گمراه لحظه توقف معنی نه نه چون هیچ گاه نباید به این نتیجه برسم که خب الان رسیدم تمام شد باور از جنس تکلیف است فرمودید یا از جنس حق باورمان را یک نکته اگه درست فهمیده باشم فرمایشات شما را هر باوری دنبال خودش یک تکلیف دارد و یک حق هر باوری بلااستثنا هم تکلیف است ها من این مال مال شماست ای خودکار مال شماست خب این باور من است ملکیت این خودکار حق شماست پرداختن و دادن خودکار شما تکلیف منه پس باور تحقیق با هم منتها سنتی های ما میگفتند که نه تنها ما همه ادی می‌گفتن این تکلیفه که مقدمه عصر جدید میگن نه حقه که مقدمه حق بر تکلیف مقدمه هر دو قبول دارند که تکلیف حق با همه ها ولی حق مهم‌تره حق من مهم‌تره و مقدمه یا تکلیف من مقدم مهم‌تره جدید در عصر جدید و قدیم بیشتر باید تکلیف تقدم تکلیف بر حق تاکید داشتن جدید بر تقدم حق ورزید تقدم دارد ایشون نکته سومی که فرمودند باید معیار داشت بله باید معیار داشته باشیم هر چیزی را باید سنجید من قبلا عرض کردم پیامبری که بهش باور دارم ازش معجزه دیدم شتر از دل بیرون آورده و با چشم خودم دیدم بسیار هم آدم خوبی بوده هیچ بدی هم ازش ندیدم حرفهاشم فوق العاده جذاب بوده تا الان همه چی خوبی ولی الان بهم دستور دادیم بچه رو بکش نمی‌کشم نمی‌کشم همه اونا را دیدم ولی انجام نمیدم چرا برای اینکه کشت بچه بی‌گناه با انسانیتم ناسازگاره با انسانیتم با فطرتم پس می‌تونم بسنجم و دائماً باید بسنجم حتی سخن پیامبری را که معجزه ازش دیدم باز هم باید با اون حقایقی که درونم هست درونم هست باید بسنجم هر جا دیدم انحراف پیدا کرد دست از این باور برمی‌دارم تا امروز باور داشتم دو پیغمبر خدایی امروز دیگه این باور را ندارم دست برمی‌دارم ازش ببخشید من اولین گزینه که سال بله بله از اون باورهای احمقانه است که بالاخره خودش خودش از انسان سوره حتی از مسیح و ارباب ما غرضم بسیار سریع تر بیان میکنه تبعیت میکنه اینجوری داریم همینه و اضافه بله بله هرگاه کار زشتی انجام میدن میگن که ها وجدنا علیه آبانا والله امرنا به خدا مهمترین آیه میگن خدا به ما دستور داده است یعنی مطابق دین من خدا به منم که دستوری داده کنم یا نه نه قل ان الله لالفشا خدا به کار زشت دستور نمیدهد خودت که باید بسنجی بدون کاری را که عقلت فطرت میگوید زشت است خدا به همچین کاری دستور نمی‌دهد پس راه حتی سخن خدا را هم حداقل داریم کتاب مردم به واسطه برای شما سخن من بشودارباب خودتون گوش بفرمایید شما تسلیم شدیم یعنی اگر فرمایش جناب استاد حتی اگر پیامبر ارباب بگیریم بنده گوش به فرمان او بشیم و به این موضوع ولایت اون چیزی که بدون ضمیر مشخص در سوره کسانی را که به آنها حکم و کتاب و حکم نبوت داده شده با همین عبارت اونجا به اسم مشخص کردیم تقریبا در یک صفحه قرآن صفحه ابراهیم شدم به نظرم فضای سوال تامینی و ناموجه این هر کاری پیش میاد که در فضای سازمان‌هایی که زیر فشار قرار می‌گیرن بعد در این مغازه یه فضای متعارف و موجه نیست به یک سوال ناموجه باید حق ندارید این سوال سوال قرار میگیریم امکان پاسخ درست وگرنه ولی وقتی کسی در یک مقام خشونت‌هایی و تحلیل هایی که سوال نمیکنه گاهی این واکنش ممکنه اما اون سوال عدم امکان پاسخ درست وگرنه اون راسته انگیز این راست قرار نیست ما هرکی هر سوالی متشکرم ببینید ما تو عربی یک کلمه‌ای داریم تو عربی دو جور به کار میره مثلا کان الله کان الله اون خدا هست خدا عالم است تو فارسی به جا اون وقت تو عربی یه بار میگن کانه تامه یه بار میگن خانه ناقصه کلمه ولی تو فارسی ما دو تا کلمه داریم هست و است هست یعنی وجود دارد است یعنی این گونه است هست نه نه است است به من ببین خدا هست این هست خدا عادل است اینجا است نه نه نه نه نه نه نه نه نه فرق داره این هستیش مفروضه جای دیگه ثابت شده حالا داره صفتش ثابت میشه خدایی که هست عادل است عالم است است ها وصف را داریم میگیم به جای کان ناقصه عربی است ما اسب داریم زید هست زید عالم است اف عالم بودن غیر از وجودشه زید هست یعنی زید وجود دارد زید عالم است اصلا هستیشو بسته دارم آره همه میدونن هست همه میدونن است ولی نمیدونن که عالم است عالم صفت من متفاوت با هست تو فارسی تشکر مصلحت آمیز انسانی داره خودش توجی صداقت باز پایداره دروغ حالا جایی میشه که انسان دروغ بله شما بفرمایید که راستی عصر ثابت مسلم دروغ باز همیشه ناپسنده حالا به یه بیان دیگری اگر بخواهیم بگیم مثل سایر محرمات الهی حالا این اخلاقیه لازمم نیست همه جا پای خدا را همه آدم های روی زمین میگن دروغ بد است و راستی خوب است استثنا نداره این قضیه ولی مثل بقیه که مگر در مورد اضطرار در مورد اضطرار شما میتونید محرمات الهی را هم اضطرار اضطرار کجاست یک طرف اسلحه رو گذاشته اینجا و یه چیزی از من میپرسن نه معذرت اگر اسلحه رو گذاشت و بهم گفت پول تو کدوم جیباده من لباسمو در میارم میگم همش مال تو اصلا با لباسم ببر من چون خیلی ترسوام راست نمیگم باشه صداقت نه ببخشید اگر اضطرار شد ببین من اگر جان شما دیدم با اگر دروغ نگم نگید بهم که راست گفتن که واجب نیست راست نگو لازم نیست دروغ بگید نه من یه جایی به این صحنه که اگر دروغ نگم شما جان از دست میدید من دروغم من دروغ میگم تا شما جان از دست ندید ببینید من اگه ببینم جانش به خطر میفته باشه اگر بدونم که دروغم جان را نجات دهیم آخرین نفر تبعیت یا ابتقاء رضوان خداست ولی توضیحی حالا من شاید مطالعه اینه که اگر شما این رضوان خدا را پیروی کنید تبعیت کنید خدا دست شما رو می‌گیره به راه‌های سلامت هدایت ببینید مسائل دینی وجدانی بشری انسانی اخلاقی حقوق بشری ما مشکل معرفتی نداریم مشکل ما مشکل شناخت نیست که بگیم نمیدونیم ما عمده مسائل را می دانیم بسیار شاد مسئله‌ای که ما مشکل مون این باشه که نمیدونیم به همین دلیل مثلا یه بحثی هست که کار اصلی انبیا آیا اینه که اندیشه بدن یا انگیزه بدن دیشه بدن یه چیزی یاد من بدن یا نه بلدم انگیزه بدن آره کار اصلیشون اینه که انگیزه بدن نه اندیشه بدن از کجا میگم همه چی رو میدونی فجورها و تقوا ما انسان را درست کردیم خوب کاری ها و بدکاری ها را بهش اعلام کرد چی بده به درونت مراجعه کن میدونی آره ما ظلم میدونیم چیه ما حق کشی را میدونیم چیه مشکل ما فهم شناخت نیست خوشگل و اون چیزی که یعنی پیامبر باط به تعبیر من و به تعبیر روایاتمون به تعبیر عمده حرف‌های دین را به جز یک چیزهایی که مربوط به حق الله دو رکعت بخونم وضو این گونه بگیرم بقیه امور پیامبر باطل میگه و میدونیم و میفهمیم بنابراین نه مشکلمون شناخت نیست پیامبر باطن حداکثر اومده و یه تلنگری زده ببین پیامبر باطن و انگیزه به ما داده بنابراین طبق خود قرآن ما بدکاری ها و خوب کاری ها را میدونیم همونایی که میدونیم باید بشن کنیم جلسه آینده انشالله پنجشنبه ساعت ۴ بعد از ظهر خرافه پرستی عنوان بعد چهارشنبه آینده سخنرانی داریم تحت عنوان دین و اخلاق محیط زیست.