جلسه دهم؛ آیات ۶ تا ۱۶ از سوره بقره
متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.
بسم الله الرحمن الرحیم
۵ تا آیه اول سوره بقره را ترجمه و تامل کردیم حالا هم میخوایم آیات بعدیش را همین کار را گفتیم نه تفسیر میکنیم و نه تفسیر قبول داریم و قرآن و قرآن نیاز به تفسیر داره به نظر ما همین باید معنای ساده و هیچ لازم به دستگاهی هم نداره آیه ششم می فرماید که ان الذین کفرو سوا علیهم انذرت عملا ام لم تنذرهم لا یومنون به ظاهر که معنیش خیلی ساده است کسانی که کافر شدند مساوی که مساوی براشون که انذارشون بکنی یا نکنی انذار بکنی یعنی هشدار بهشون بدی یا هشدار بهشون ندی ایمان نمیارند خب اگه بخوایم اینو ساده بگیم ولی خوب چند تا کلمه است که یا حداقل اینجا یک کلمه است که باید کمی روش وایسی کفرو یعنی چی چرا کسایی که کافرند فرقی نمیکنه که بهشون هشدار بدی یا هشدار ندید ایمان نمیارند در قرآن حداقل سه چهار تا معنا یعنی تو سه چهار تا معنا به کار رفته کلمه کفر طبق یه روایت بگیم همونم از امام صادق چهار تا معنا اول من الان سه تا یادمه در برخی از آیات کافر یعنی غیر مسلمان در برخی از آیات کافر یعنی کسی که با حق عناد داره در برخی از آیات کافر یعنی ناسپاس مثل لاغفران لسعه لاکفرانس به خاطر تلاشتون ناسپاسی نمیکنه عذاب مساویه که انظرشون بکنه هشدار بدی یا ندی ایمان نمیارن این آلمان ۱ یه آیهای را عرض بکنم خدمتتون که مقصود غیر مسلمانان را میگه کافر اینجا این آیه رو ببینید الله ثالث ثلاثه کسایی که گفتن خدا سوم سه تاست کافرن کافر شدن خوب همه مسیحیا که قائل به این هستند و حتی موقع ظهور اسلام همه مسیحیا قائل به تلیس بوده اتفاقاً اون موقع بودن توی قرن شانزدهم بعد از اسلام یک گروهی وقتی نهضت اصلاح دین به وجود آمد سانتیس و شعارشون این شد که برگردیم به کتاب مقدس پیدا شد که گفت که تو کتاب مقدس توحید این آقا بعدا دیگه از خط قرمز عبور بکنی و اینها و تثلیث رد بکنیم رفت و جای مخفی شد و طبیب هم بود پزشک و بالاخره پروتستان ها با کاتولیک ها گیرشون آوردن و زنده در آتش سوزاندنش که خونش یک گروهی تو اروپای شرقی از باقی مانده که بهشون گفته میشه موحدون این از قرن ۱۶ به بعد جدید میخوام بگم زمان ظهور اسلام هرچه مسیحی شناخته شده تو عالم بوده تثلیث قبول داشت کم موح ولی زمان اسلام همه مسیحی ها زمان ظهور اسلام قبول داشتن من تثلیث بین قرن دوم و سوم تو مسیحیت جا افتاده تو قرن چهارم کامل پذیرفته شده شاید تا قرن کسانی بودند که تثلیث را قبول نداشتن بله قرن چهارم دیگه کامل از بین رفتن اسلام تو قرن ششم ۶۱۰ قرن هفتم قرن هفتم ۱۱۰ هفتم پیامبر اسلام مبعوث شده بنابراین تثلیث مسیحیا قبول داشتند حالا قرآن مجید داره میگه قائل به تصویر شدن کافر شدن به نام مسیحیا درسته نمیتونه بگه که همه مسیحیها علیهم هیچ وقت معلومه دیگه راهبان که استکبار ندارن استکبار یعنی گردنکشی در مقابل حقش در مقابل حق نیستند قاضی در مقابل حق پس اینجا میخوایم بگیم قطعاً این آیهذین کفرو به اون معنا نیست که غیر مسلمانان یه جاهایی کلمه کفره کافر تو قرآن مجید برای غیر مسلمان به کار رفته حالا اینجا قطعا قرآن فرموده باشه غیر مسلمانان روز اولی که پیامبر اومد که همه غیر مسلمان بودند یعنی کسانی که عناد و حق دارند یک آیه دیگه داریم که اینها توضیح میده اینکه دوتا معنا داره حداقل خواندم کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه بعد میفرماید و لم ین ته اما یقولون اگه گردن از این حرفی که زدن الذین کفرو منهم عذاب همشون کافرن اونایی که گفتن تثلیث ولی اگر حرفشون برنگردن به کافرانشون عذاب علیم برسیم دو تا تفرق داره ها این کفرو اول کفر همه اونایی که قائل به تسلیم کافرن اگه برنگردن از حرفشون و کافراشون عذاب علی میرسند اول گفته همه ش کافرن آخرش میگی به کافراشون کفر اول با کفر دوم فرق داره کفر اول یعنی اعتقاداتش مطابق حق نیست کفر دوم یعنی میدونه میتونه باطله اوناشون که میدونن باطله اونا عذاب میشن از همین آیه بفهمیم که دوتا معنی داریم اون وقت مثلاً یه آیه دیگر هم که بفرماید که کیف یهد الله قوم کف بعدی چه جور خداوند هدایت بکنه قومی را که کافر شدند بعد از اینکه ایمان آوردند و میدونن که پیامبر حقه پیامبر میدونه حقه آره چون میدونه حقه چه جوری هدایت پذیر نیست پس این آیه رو توضیح میده کافری که اینجا داره میگه یعنی کسی که به اصطلاح با حق داره به اصطلاح حق ستیز یا حق ناپذیر اونقت چون تو عربی مشترک لفظیه کفر تو قرآن مشترک لفظیه ما تو ترجمه وقتی میخوایم همه نوشتن همه مترجمان حالا اینکه ترجمه آقای الهی قمشهای میفرماد که کافران را یکسان است بترسانی یا نترسانی ایمان نخواهند آورد کلمه کافر را معنی نکرده ولی این آقای بقیه هم همینجورن مثلا ایشون ببینم بله ترجمه آقای علی تردید آن کسانی که کفر ورزیدند کلمه کفر استفاده تهرانی رو ببینیم که چی معنی کرده فرمود بی گمان کسانی که کافر شدن به نظر من معنی نکردن اینها کافر یک کلمه عربیه شما باید چطور اون کفران را ترجمه میکنه به ناسپاسی اینم باید یه ترجمه براش پیدا بودن آره تو عربی مشترک لفظی آره دیگه تو عربی مشترک لفظی ولی تو فارسی مشترک لفظی شما وقتی شما اگه معنی نکنی تو فارسی مبهمه معادل باید ببینی چیه خب اینا تقریباً همه گفتن صلواتی هم قاعدتا باشه رو بله برای کافران یکسان است همه اون کلمه این آقای طاهری سعی کرده مرحوم مهندس طاهری سعی کرده معل بگذاره و ترجمه بکنه برای انکار ورزان غافل را معنی این کارورس یعنی کسی که انکار میکنه ولی به نظر من دقیق نیست ممکنه یک کسی انکار بکنه ولی با حق منات نداشته باشه جاهد درسته ولی عربی خوبه خود قرآن همین جهدو را داره یعنی کسی که میدونه حق و انکار میکنه یک کلمه دیگری هم داریم ان کان آیاتنا انیت که انود هم عناد هم من بخوام معنی بکنم یا معنی میکنم حق ستیز یا حق ناپذیر حق ناپذیر ساده نیست ولی بله کوچکتر و حبسه چیست یعنی کسی که با حق دشمنی داره خوب اون وقت تقریبا همه یک جور دیگه گیری نداره اینا یه بله حق ستیزان را فرقی نداره که به اصطلاح هشدار بهش بدی یا ندی تق ستیزان را فرقی نداره که هشدار بهش بدی یا هشدار ندی بهشون بدی یا ندی ایمان نمی یابند چه هشدار بدی اینجوری بگیم فارسی چه هشدار به فارسی ما اینجور میگیم حق ستیزان را چه هشدار فرقی نداره ایمان نمیارند آره و اون اینکه عناد با حق یه امر قلبی ها هیچ انسانی شناخت نداره یعنی ما حق نداریم راجع به هیچ انسانی داوری کنیم که این با حق نات دارد نه ما پیامبر است کار است ولی این کاره نیستعلیم به ذات صدور یه نفر درون قلب انسانها را میدونه یه نفر درون قلب انسان به هر حال کلی پیامبر تعلیم میده که انسان ها هستند که بهشون بگید ما نمیارن یعنی حرف تا بزن و رد شو برو برس برو بیشتر اونا که بناست وقتی گفتی ایمان میارن دیگه اینکه میگم شاهدش اینه حق ستیزتر از فرعون که نداریم که فرعون که ربکم الاعلی ولی خداوند به حضرت موسی میگه که اذهبا الی فرعون انه تقوا فقولا له قولانا حرف بزنید لعله یتذکر امیدی حضرت موسی حق نداره داوری کنید که فرعون هدایت پذیر نیست تو حق نداری داوری کنی درسته که بعضی ولی بدترین آدمی که فرعونی حضرت موسی حق نداره داوری بکنه آدما هستند داوری کن که چی هست یا نباشه این به خودی خود خیلی مهم نیست مسئله براش باشه اگر به اینجا برسه مشکل ساز میشه پیامبر وقتی که حکومت تشکیل میده در زمان پیدا میکنه تفاوت ترجمه نکردم که اونایی که با حق تقسیم انسانها نمیشناسند انسانها نمیشناسند بنا نیست بشناسند بنا نیست حضرت محمد صلی الله علیه و آله یه آدم چی میکنه کار که ما کار یزید را صد درصد محکوم میکنیم کار فرعون را صد در صد محکوم میکنیم کار آدما را محکوم میکنیم ولی پیامبر اینجوری نیست که حالا چون همین آیه در براش اومده خیالم راجع به ابی لهب راحت شد دعوتش نمیکنه یعنی باید اینجور باشه باید اینجور باشه بد بوده که آدم را میتونستیم داوری کنیم که این دیگه قابل هدایت اگه اینجور بود خیلی بد بود خوبی که در انسان ها این عناد با حق مربوط به درون انسانهاست قلب انسانها دل انسانها و فقط خدا علی امام صدور کسی رو که بر طبق شریعت اسلام مجازاتشم میکنی اتفاقا هدفمون اینه که جلوی کار زشت بگیریم که بله خوب آیه بعدی که آیه هفتم هست ختم الله قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم نکته خب اینجا اختلاف است تقریبا این ترجمه هایی که من دیدم تعدادی داشتم پنج تا همه اینجوری معنی کردن حالا خطمه که ختم حاتم از خاتمه خاتم معمولاً اون زمان مهر آدمایی که نامشون یا جایی امسال این را میزدند پایان نامه این شده کلمه ختم عظیم گرفته شد ختم خود شما معنی کنیم حالا مثلا همه معنی کردند مهر نهاد مهر نهاد حالا ببینیم شاید ولی انشالله این قسمت را یه حرف که این ختمه رو ما تو فارسی چی معنی کنیم واقعا وقتی اونجا کنایه شده که مهر نهاد همین معنا دیگه طرف مهر داره و میزنه درسته اون خط مخاطب ولی من جور دیگری معنی میکنم یک مسئله اینه که همه این ترجمه ها اینجوری ترجمه کردن ختم الله علی قلوبه خدا مهر زد به دل هاشون و به گوش هاشون بر چشمانشون پردهای است به جز آقای الهی قمشهای که میگه نه خداوند بر دلهاشون مهر زد و بر موشها و چشمهاشون پردهایست معلومه که ایشونه الحمدالله ایشون گفته بود که منم جرأت بکنم بگم همه قبول نده حالا ایشون گفت خب معلومه چشم و گوش از یک جنسه حس ظاهره دل مال باطنه معنی نمیده که یعنی باید چشم و گوش یه حکم داشته باشه دین حکم دیگری و این عبارتم که یکسانه و ببین سه تا شده همه اونها گفتن که ختم الله علی قلوبهم خدا مهر زد به دل هاشون و گوش هاشون تموم شد و بچه چشمهاشون پرده ایست حق با ایشونه خداوند مهر زد به دلهاشون و بر گوش ها و چشمهاشون عظیم و برای اونها عذاب دردناکی است من را فارسی معنی کنم چون یه چیزی کنایه است مهر زد بازم برای مردم درسته که از اونجا گرفته شده ختم یعنی بست خداوند دلهاشون را به تعبیر خود قرآن داره قفل کرد علی قلوب بهم اقفالها یا بر دلهاشون قفله این تعبیرات خود قرآن داری قفل بر دلها بستن خداوند دلهاشونو بستنی دیگه چیزی توش نفوذ نمیکنه پس من ترجمه میکنم بستن قفل کردن بستن و اما چرا ختم الله تمام جاهایی که خدا یه چیزی را به خدا نسبت میده نتیجه خود خدا هیچ کس را نه مجازات میکنه در واقع و گمراه میکنه و نه مشکل دیگری ایجاد میکنه نتیجه عمل خود آدماست منتها نتیجه عمل خود آدما را چون خدا داور است به خدا نسبت داده در واقع خودمون نتیجه اون کار قبلیشونه یعنی نتیجه به طور طبیعی آدمی که با حق عنایت داره چیزی دلش نفوس یعنی چیزی که خدا کاری بکنه این نتیجه خود این همونه یعنی چیز دیگری نیست حرف جدیدی نیست نه اینکه خدا بیاد خودش این کارو کرده خودش این کارو کرده کسی که با حقیقت داره دلش بسته است حق توش نفوذ نمیکنه پس این قلوبهم که دل هاشون خوب خداوند دلهاشون را تعبیر دیگر و دل فارسی میگیم ها کورباتین این فارسی به کار میبریم یه کار میبریم دلش دل هم که یعنی یه درونشون دل یعنی درون درون آدمی و بر موشهاشون و چشمهاشون پردهایست یه جمله دیگری دو تا جمله معنی کنیم خدا دلهاشون را قفل کرد بحث با واو یه جمله دیگه و بر چشم ها و گوشها و چشمهاشون پردهای است جمله دوم در چشم ها و گوشاشون پردش یعنی پرده است یعنی چی نمی بینه نمیشنوه که هرچی پیغمبر هرچی معذرت میخوام ببخشید معجزهایم چه بسا انجام بشه کار نمیکنه دیگه فرقی نداره کسانی هم بگیره ولی حالا خیلی تفاوت در حالی که بر چشم ولی میتونم دو تا جمله باشه تو معنا خیلی تاثیر نداره و لهم عذاب علیم عظیم براشون عذاب بزرگی است عذاب خوب خیلی نقش گرفتیم خدا در نتیجه اعمال شد باعث میشه که حرف تو گوش نره دل علت هفت گوشت نرفتنه نه گوش اول خراب میشه بعد گوش و چشم از کار میفته چون دل مریض متوجه شدم درسته چشم دارند ولی وقتی میگه قلب رو مهر کردم یا بستم یا ختم کردم من چشمی ندارم ولی از لحاظ ظاهری پرده چشم چشم احس اینجام همینجور اینجا خط العلوم تفسیر همون تفسیر که یعنی توضیح همون آیه قبله نتیجه کارشونه چون با حق عناد دارند دلاشون اینجوریه گوشاشون پرده جلوشونه قصد قرار نداده داره توضیح میده توضیح قبلیولی یه وقتایی هست نه اینجور مثال بزنیم میبینه حواسشم هست خودشه ندیدن میزنه این سوالش بهتره آره این برای خود را میبینه این مثلا آیات قرآن را میشنوه اینم از کسی که میشناخته و میدیده که مثلا تحصیل نکرده است یا چیه ببینم که این فوقالعادهایه ولی در عین حال میزنه خودشو به ندیدن میزنه و یعنی پرده به این معنا روانشناسان خیلی بیان یک واقعیت برای از بین بردن حقیقت یعنی من هزاران دلیل واقعی میارم عقب را قایمش بکنم فکر کنم اینم خیلی کمک میکنه حقیقت را میدونن ولی یه سری وقایع را تعریف میکنن پیدا میکنن اگر واژه انکار توش این نهفته باشد فارسی که انکار به کسی میگن که میدونه و انکار میکنه اگر این باشه انکار بد نیست نهفته باشه امروز روانشناسی من مشکلاتی که تو خانواده داشتم میگید مثلا میگن این کارکرد چیست برای هر دو به کار میره انکار مثلا قتل را انکار کرد قتل که خودش قتل کرده انکار کرد به معنای حتما نیست که قطع کرده و انکار میکنه ظاهراً برای هر دو به کار برای هر دو به کار میره به هر حال باید معادلی بسازیم حالا حالا حق ستیزی یا چیز خوب این تموم شد این دوتا آیه تقریبا در همه اما بریم سراغ آیه بعد آیه هشتم و یه مسئله جدید شروع شد به این عجیبه که کافر های که با حق عناد دارند داشته باشد کسانی که تسلیم حق نیستند مصداقشو لازم نباشه مطابق آیات قبل یه چیزایی همه میدون طبقه آیات قبل انکار کنند براشون نمیتونه موضوعیت داشته باشد چه پیامبر گرفتم بعدش یه مسئله دیگری را شروع میکنه که اون بعدش چون خیلی مهمه یعنی مشکل جامعه این بعدیش هست اتفاقاً اون قبلی مشکل خیلی برای جامعه ایجاد نمیکنه ولی بعدی فاجعه است بعدی گروه بعدی که این گروه بعدی هم جزئی از همون گروه قبلی هستند اینا هم حق را میدونن و ایمان نمیارند همونن ولی حالشون بدتره چرا برای اینکه حق میدونن ایمان نمیارن ولی وانمود میکنن که ایمان آوردن برای اینکه چیزهایی به دست بیارن لطماتی بزنن ها نفاق این یعنی جز هموناست یعنی حکومت کلی بدیم یعنی همون قبلی هستند ولی یک ذره بدتر او بد بود اینم جز همونه ولی بدتر به خاطر اینکه وضعش بدتره جدا آورد و بخاطر اینکه خیلی برای جامعه ضرر داره زیان داره طولانی هم خیلی بحث کرده مفصل زیان و ضرر شان را گفته و ما هم به مومنین خوب از مردم کسانی هستند دیگه خیلی سرراست هیچی هم نمیخواد و برخی از مردم تبریزی است برخی از مردم کسانی هستند باز یه چیز منافق را خیلی نمیشه راحت شناخت ما حق نداریم که مسئله است دیگه پیامبر بعد از اینکه مثلا میاد بعد مکه مدینه و به حکومت میرسه مسئله منافق که بیاد منافق بشه و شکنجه بشه و ولی مکه بالاخره مدینه یه خورده اوضاع چی میکنه اینجا پای منافق میان میاد که نفاق چیزی هم بخواد میترسه میخواد انگشت نما نباشه قرآن می فرماید هدف داره کار میکنه و از مردم کسانی هستند یا تصحی است که میگه من به خدا و روز قیامت ایمان دارم ولی ایمان نداره مومن نیست کاملا دیگه بعیده فارسی در میان مردم کسانی هستند که میگویند به خدا و قیامت ایمان داریم ولی ایمان ندارند خب معنی خوبه خوبه الا انفسهم و ماشرون فریب میدن خدا و مومنان را فریب میدن پس اینجا کارشون عمدی و برای حیله است و در واقع فریب نمیدن خیال میکنن خدا و مومنین را فریب دادن در واقع اون کسی که زیان میکنه خودشون هستند ولی خوب نمیفهمند نمیفهمن که خودشونن که فریب خوردن خیال میکنن خدا و مومنین را فریب دادند اینم که خیلی نباید روش وایستیم اما بعدی الله مرضها و لهم عذاب علیم بما کانوکسبون خوب قلب که یک بار داشتیم معنیش روش بیماری است در قلبهاشون در دل هاشون و پس خدا به بیمارشون میافزاید و براشون عذاب دردناکیست به خاطر دروغایی که گفتم خاطر دروغهایی که گفتن خوب یک نکته بگم تو دلشون مرض مثال زد به مرض قلب بیمار یک نکته اینه که آدم متعارف سالم بیماری همراه عارضی است بیماری امری که عارض میشه و قابل برطرف شدنم هستا بیمارش دلش بیمار باید میتونه فعلا بیمار ولی حواسمون باشه تا آدم این بیماری بیماری قلب بیماری دل امر عارضیست خدا اون روز که خلق کرد نه اینجوری خلق نکرد آدم ولی بیمار غیر بیماری امر غیر عادی است برای انسان همین جوره دیگه بیماری غیر درسته بچه هم پیدا میشه که اصلا بیمار متولد میشه ولی کمه به انسان متعارف سالمه بیمار میشه آره در دلهاشون مرضه این یک امر آرزوی یعنی دلهاشون از اون مسیر اصلی قطع شده منحرف شده یه چیزی پس تو دل هاشون خدا هم میافزاید برای این بیماری برای اینکه آره هر جا میگه خدا هرچی پیش میره هرچی پیش میره ورزش بیشتر میشه اون طرف هست آدم درستکار آره یه قدم برمیداره خدا میگه من گام بعدی جلوش روشن میکنم من یتق الله یا نجعل له یجل له فرقان تمیز قرار میدیم اونم نتیجه کار خودشه اونم نتیجه کار خودشه یعنی قانون خداوند یعنی اینه قانون خداوند اینه که آدمی که میخواد تسلیم حق باشه گام اول تو حق که برداشت گام بعدیو میبینه مثل اینه که شما خوب وقتی از یک مقداری از یک مثلاً تپه بالا رفتی بعدش داره تپه خب میبینی تپه وزیر یک قسمت از قله را رفتی بعد قسمت بعدی را میبینی مال اینه که رفتی تو راه حق قدم برمیداریداری طبیعی یعنی قانون الهی اینه که اینجوری باشه پس تو دل هاشون مرض و خدا به مرضش میافزه یعنی خودشون عذاب دردناکی هست چرا اینجا خودش میگه الان اینجا دیگه نمیگن خدا عذابشون میکنه چه دروغ گفتن عرض کنم که اینا دوتا دروغ گفتن توی قرآن کلید واژه است هذا یوم ین صادقین روز قیامت روزیه که راستگوها صدقشون راستگویی شون بهشون سود میرسونه همه چی پس راستگوییه همه چی راستگوییه بله یا ایها الذین آمنو جوری معنی میکنید یا ایها الذین آمن اتق الله و کونوا صادق کسانی که ایمان آوردید تقوا پیشه کنید و برید داخل خیلی راستگوها داخل برید درستم گفتن و درست گفتن روایت از پیغمبر یکی از روستاهای اردستان ما شاید نزدیک زبان که خدا نزنه خدا نه میدونه نه میپرسه سنگ از بالا کوه میآورد با الاغ اون وقت میگفت که الاکه باید به چنگولی بده که بتونه از کوه بالا بره که سر بخوره که صدا بده وقتی میاد گوشتو بدزده بشه نرم باشه صدا را آدم نشنوه و بیاد گوشتو بده خب نه میتونه نه میپرسه آخه من تقریبا اینه که تعبیر اینه اگر همه خوبی ها رو توی اتاق جمع کنی مثلا کلید اگر همه بدی ها را توی اتاق بگذاری کلیدش قسط چه دروغ میگن دروغشون اینه هیچ آدمی نیست که بگه من تسلیم حق نیستم ادعاشون تسلیم به همین خاطر گفتم تو درون شاه یعنی داره دروغ از درونش حکایت میکنه میگه من تسلیم حقم نیست خب دروغ دوم منافقین اینه که میگه به ظاهرم ایمان آوردند ولی ایمان نیاورده منافق چون دوتا دروغ میگه گناه کافه دیگه دروغ میگه یعنی آدما درونشون میگه باید تسلیم حقیقت باشیم باید تسلیم حقیقت باشیم یک کسایی همه میگن هستیم آرزو برخی هاشون راست میگن خودشون دروغ میگن کافرند راست میگن مومن از همه چی به صدق و تفاوت منافق اینه که دوتا بار دروغ میگه یه بار یه ادعاش اینه که من تسلیم حقم اینه که این مصداق حق را هم پذیرفتم پذیرفتم دوبار داره دروغ میگه به این خاطر و چون لطمه زیادی جاش خیلی بدتره این پس دروغ خیلی مهمه که بدونیم کلیدی معنی کنیم چرا آیات بسیار زیادی کسب و صدق را کذب و صدق را به عنوان دوتا کلید واژه قرآن باید بگیریم همه چی برمیگرده به همه اونایی که تسلیم حق نیستند در واقع دارن دروغ میگن باز میخوام بگم پیامبر درست گفته نجات یعنی رستگاری نه اینکه الان مشکل با راستی حل بشه یعنی رستگاری رستگاری تو راستیه و حرکت دروغه که ما همه آدمایی که تسلیم دارد دروغ میگه یعنی با نمود میکنه که تسلیم اینجا مثلا روایات دیگه معنیش روشن میشه که خداوند مثلاً فرض کن از پیامبر نگاه نکنید به زیادی نماز به زیادی چی به زیادی کلید واژن و یه بیان دیگری از ایمان و بیان دیگری از ایمان و کفره که بیان یه جور دیگری ایمان تسلیم حقه اونی هم که راست میگه واقعا تسلیم حق درونشو داره درست میگه که من تسلیم حقم و اونی که کاذب هم هست خیلی مسئله مهم لا تفسدو فی الارض و اذا قیل لهم لا تفسدو فی الارض قالو انما نحن مصلحون هرگاه گفته میشود بهشون که افساد نکنید در زمین گفتن چی میگن گفتن هرگاه گفته شد بهشون که افساد نکنید رو زمین گفتن که ما فقط مصلح هستیم ترجمهها این را انما را حذف کردن معمولا ما فقط ما فقط مصلحی هیچ اقتصادی تو کار ما نیست ما فقط مصلح هستیم اینا آگاه باشید همان مفسدها هستند مفسده هستند ولیکن نمیفهمند اینم که تاکید ان تاکید اون وقت تاکیدو وقتی میخوان بیارن تو فارسی همانا میارن انگار من بگم که اگه بخوام فارسی بگم الا حتما حتما فارسی یعنی نمیشه تاکید داره فارسی خیلی جاها جمله مثلا بعضی جملات عربی داریم که چهار تا تاکید اولشه مثلا بله فرض کنیم میگه انا نحن نزلنا ذکر و انا له حافظ هم جمله اسمیه است انم هست و سه چهار جور تاکید ولی فارسی تاکیدار را نمیشه منتقل کنیم مشکل آگاه باشید که اونها مثلاقیقتا واقعا همون مفسدان هستند مفسد ها هستند فساد کننده نمیفهمند بشه به یه صورتی رسوند قلبه بهتره کما آمن الناس قالو انومنو کما آمن السفها نمیدونم به معنای نمیفهمند تا نمیدانند بله آمنو کما من الناس قالوا کما من السفها الا به همین اندازه بازم درباره منافقین هرگاه بهشون گفته میشه مردم ایمان این اکثریت تو دهات به اصطلاح نابخرد منابع خبردان معنی میکنم مثلا اینها مثلا ایشون معنی کرده مانند بی خردانند یا نمی فهمند دقیقا کلمه نفهم هم جدای از اینکه یه مسئلهای را آقای نمیفهمی نه وقتی میگن نفهمید ما نمیفهمیم یه چیز دیگری گفته بله بله ما مثل این نابخردا ایمان بیاریم نابخردند که این شکلی مانع علا آگاه باشید که حالا اونها شما گفتید چی بگم را واقعا آنها خودشون نابخردند ولی نمیدونن ولی لا یعلمون حالیشون علم گاهی وقتی قرآن میگه که دونستن نمیدن یعنی جاهلن یعنی به معنای کسی که چیزی نمیدونه خود جاهل بیشتر جاها یعنی معمولا کتاب العقل و الجهل مثلا یعنی نابخرد یعنی یه چیزی شیاطینهم قالو انا معکم انما نحن مستحضرون بگم ما نمیخوایم روشون وایسیم ترجمه کنیم چیزی نقطه خاصی داشت هر وقت ملاقات میکنن اونایی که با مومنان گفتن که ما ایمان آوردیم و هر وقت خلوت کردند رفتن پیش شیطان های خودشون با شیطانهاشون خلوت کردند گفتن بابا شماییم خب بله که به اونا گفتیم ایمان آوردیم مسخرهشون کردیم ایمان آوردیم ولی هر وقت میرن پیش شیاطینشون چرا اینجا تبلیغ شیاطین کرده قطعاً مقصود انسانها هستند اینجا مقصود انسان ها هستند یعنی انسانهایی که وسوسه میکنند چه میکنند اینها آره البته تو قرآن شیطان واقعا چیه انس را که ما میبینیم یه کسایی وسوسه میکنن کسایی رو حالا گاهی وسوسهشون با پول با چیه با خیلی راههای دیگری و با مسائل دیگر موجودی هم بیرون ما هست که از بیرون ما را گمراه بکنه یا هرچی هست درون ماست جای بحث نیست من نمیتونم قبول بکنم به تعبیر مثلاً برخی شیطان و شیطان هم یکی و این شیطان همه جا حضور داره و در آن واحد همه کس را هم میتونه فریب بده و همه کس هم میدونه تو ذهنش چیه شیاطین داریم شیاطین ولی یک جام داریم که شیطانم داریم بعید اگه اینو گفتیم که به ازای هر آدمی یه شیطونی است که خیلی راحت میشه میاد که همون خودت همراه مثلا یک چیزی که درون انسان هست اگر گفتیم واقعا یه شیطانی هست که همه جا حضور داره درون انسان ها را میخونه همه کسرا میتونه وسوسه کنه در آن خودش یک پا خداست همه قدرت و فلان و همه جا حضور و خیلی چیزی بیرون ما نیست غیر از آدما غیر از آدما و غیر ازآدمام نه آدم فقط ما را وسوسه میکنه یا قدرتم وسوسه میکنه مار هم وسوسه میکنه آدمی در کار باشه کسی باشه که منو وسوسه بکنه کسی باشه شیطان قدرت بیرونیش به این معنا است که هم درونه به یه معنا بیرون به یه معنا بیرون قدرتی که مثلاً میخوام رئیس جمهور بشه به یه معنا طلب باشه اینا دیگه تمثیلهایی است که نه اینکه شیطان مثلا از جن ساخته کل اون ماجرا یک داستان تمثیلی است که من از آتش خلق کردی و فلان اینها مادی هم هست مثل ملاک نیستند که مجرد اگر مادی باشه که دیگه قطعا نمیتونه همه جا در آن واحد حاضر مگر اینکه یک کسی دنبال من میاد همه وقت بیان اینه که بر این مسئله بیان برای این شیاطین الانس که مشخص جن یعنی چی حالا شما یه جور دیگر این آیه را روایت ظرف شکسته غذا نخورید ترک داره چون ترک جا برای جنور حالا واقعا حق ندارند دانشمندا بگن آقا اینکه جا میکروبه بهترین جا برای رشد میکروب بیانش کنیم خیلی گفته شده جور دیگر عرب جور دیگه بهش بگه آقا ظرف شکسته خوب نیست غذا خوردن توش ترک فرمایش کامل به نام جن هست منظور اینه نظر شما پذیرفتند مشکلات را حل میکنه مشکلات زیادی را مشکلات حل کرد آیا هست موجود من فعلاً رو اون قسمت شیطان اگه میگید یک شیطانه که همه جا حضور داره و در آن واحد درون انسان ها را میدونه درون شما فقط او نیست حداقل شیطان است اما اختیار نگفتم اختیار نمیگم چه جور وسوسه درونی میکنه که میدونه من قصد کردم الان کار درستی انجام بدم وسواسم میکنه از کجا میدونه که من میخوام انجام بدم پس درون منو میدونه دیگه اون طرفش اگر بخواهیم شیطان را یه موجود بیرونی بدونیم که از بیرون منو وسوسه میکنه امور مختلفی میکنن که وظیفه انجام نده حق یا مثلا لشکریان پیروان یزید پول توزیع میکنن چه میکنن که خیلی چیزهای دیگه آدماییه که به شکل های مختلف وسو مال منو وسوسه میکنه شغل منو وسوسه میکنه موقعیت منو وسوسه میکنه خیلی چیزاست که آره بیرون وسواسه داستان که شیطان گفت اینجورو بشین اینجور گفت و گفت که آیا شجره خورد را بهت نشون بدم فلان حرف زد تمثلی شیطان هم درون ماست درون ما هستید انسان و غیر انسان معلوم غیر انسان شان یه چیزایی دستم یکیش قدرت وسوسه میکنه و چیزهای دیگه خیلی چیزهاست که ما را وسواس میکشونه طرف خودشون و ما مسخره میکنیم ما که گفتیم ایمان آوردیم مسخره کردیم اینا را دست انداختیم به قول خودمون در نظر بگیریم یعنی یه چیز مخفی من این را میفهمم عرض کنم که مسخره میکنیم الله یستهزئبهم و خدا مسخرهشون میکنم اونا رو و میزاره که توی سرکشی در مقابل حق کردن و سرکشی کردن در مقابل حق تو سرگردون باشن دل خوش باشند به سلام سرگردون تا آخر و آره خدا مسخره شان میکنه و خلاصه میزاره توی به اصطلاح یعنی مسخره کردن اونا میگن ما دست اگه بخوایم خودمونی بگیم دستشون انداختیم ما دستشون انداختیم که پیششون رفتیم گفتیم ما مومنیم به مومنان نگفتند ما مومنیم حالا اومدن پیش شیاطینشون به اونا باید پاسخ بدن که گفتیم مومنیم خدام دست و این سرکش سرکشی در مقابل حق مثلا این شنبه بخونیم این آیه را الائک الذین اشتر تجارتدین اینا کسانی هستند خریدند گمراهی را با با چی خریدند با هدایت گمراهی را با هدایت خریدند گمراهی گرفتن هدایت داد اشتباه با خریدن معنا را بیشتر میاره خریدن یعنی چی آدم میخره یه چیزی را مشتاق و خیال میکنه چیزی به دست آورده من رفتم امروز ماشین خریدم معاملهگری خنثیست خریدن یه نوع اشتیاق توش هست که یعنی اینا یک چیز گرانبهایی را دادند یه چیز بیارزشی خرید اون وقت قضیه چیه چرا چرا کلمه تجارت به کار برد خرید و فروش به کار برده تجارت نقطه دیگر یه چیزی را انسان داره مال خودش اینو میده یه چیزی که مال خودش نیست میگیره هدایت داشت یا نداشت هدایت که گفتیم خدا انسان را هدایت کرده دیگه همه رو باطنی که اول گفتیم این سرمایه ای بود که داشت که باهاش اومد توی دنیا سرمایه اش بود خود شاه داد یه چیز بیهودهای را خرید هدایت تا داشت داد و گمراهی را خریدوکسی تجارت دیگه تجارت اون کس ضرر کرده که سرمایه ای که داری بسوزونی پول با ارزش بیهوده بخری این زلالت را خریدند با هدایت داشتند دادن گمراهی را خرید تجارت تجارت سود نداره خوب و ما کانون محتدین دیگه الان اینها هدایت شده نیستن آره دیگه طبیعیه دیگه هدایت شده آفریدیمشون چون پیامبر باطن در درونشون قرار دادیم این سرمایه ناب را دادند یه چیز دیگر آنکه گمراهی دارند دیگه هدایت شده نیستند و دیگه این یک نکته نکته را عرض بکنم درسته این بعدش ادامه داره درباره منافقین یه سوال دارم تو سوره حمد سه دسته تقسیم کرد عهدنا الصراط المستقیمت علیهم المغضوب علیهم یه دست تو راه مستقیم خداوند شامل حالشون میشه یک دست اونهایی که گمراه اند پس انسانها سه دستند اما اینجا اینجا میام یه جور دیگه تقسیم کرد تا الان یه دسته اونایی که ندای پیامبر باطنو گوش میدن و در نتیجه امکان هدایت به وسیله پیامبر ظاهر هم براشون فراهم است یک دسته اونایی که با هر نات دارند یک دستم منافق چی گم شد این وسط یه چیزی اضافه شد یه چیزی کم شد چی اضافه شد منافق نه اضافه نشد منافق و اون کافه چون منافقم کاف هر دوتا مغضوب علیهم هر دو تا غضبه گفت عذاب علیم درسته از تو سوره بقره آدما دو دست اند تو سوره حمد سه دست چه جوری درست کنیم تو سوره کجاها زائرین را برش گردیم زالین کسانی هستند که تو راه نیستند ولی با حقم انار ندارن گمراهن شاید اما گمراهی گفتیم یا چیزی یه حدودی همه ما گمراهیم یه حدودی هم میخوایم تسلیم حق باشیم هستیم خارج بعضی چیزها نمیدونیم ما درسته عرض کنم که اینجاست که میگم نه اونجا سه دسته تقسیم کرد تو سوره بقره برای اینکه میخواست بگه خدا دعا بود خدایا منو تو راه راست هدایت کن یعنی از گمراهی هم نجاتم بدهباید اونجا سه دسته تقسیم کرد خدایا یه کاری بکن من مغضوب علیهم نباشم زالینم نباشم بلکه غیر این دوتا باشم من نمیخوام گمراهم باشم ولی واقعیت اینه که انسان ها دو دست اند سوال اول شما که پرسیدی انسان ها دو دست یا تسلیم حق هستند یا تسلیم حق نیست اونایی که تسلیم حق نیستند مغضوب علیهم هستند اونایی که تسلیم حق هستند چه گمراه باشد من نمیخوام گمراه باشم من نمیخوام خدایا تو لحظه لحظه تا آخر عمر از خدا میخوام که از گمراهیهام کم تا آخر ولی گمراه کسی رو دنبال راه راست داره میگرده ولی گم کرد پیدا نکرد نکرده این میاد تو همون دسته اول تو همون دسته اول که گمراه به معنای معاند و رو همین حساب بند اکثر انسان ها به اصطلاح اهل نجات و رستگاری وها هستند حداقل چیزهایی گفتن مثل ملاصدرا و اینها اینجور چیزی گفتند که مثلاً یک آیاتی داریم که میگه از سابقون سابقون لایک مقرربون و اصحاب یمین و ما از خواب یمین و اصحاب و شمال و ما اصحاب شمرد ظاهرا از راست میفرماید که ببینید او از سابقون سابقون المقر آنها خیلی بالا اصحاب الشمال خیلی اوضاعشون خرابه اینام اکثریت مردم اصحاب یمین اکثریت مردم اصحاب یمینند یعنی اونجا سه در سه کرده دسته خیلی فتح کردن یه دسته قعره کاملا عناد با حق داشتن و فلان منافق بودن ولی معمول مردم اصحاب یمین و خلاصه اهل یه جوری بهترم به جهان انسانها و اینها بالاخره آدما همه مثل مان دیگه ما هم قاتیم دیگه یه چیزایی میخوایم خوب باشیم یه جاهایی هستیم یه جاهایی میلغزیم عصبانی میشیم یه جسارتی میکنیم به کسی همین جورا هستیم دیگه یک فلان ملاصدرا که قرآن میکنه ولی تعداد را مرحوم مطهری تو عدل الهی نقل کرده ها اون وقت آخرشم جالبه رحمت الهی را گسترده بدون کوچکش نکن و تنگ کن فکر کنید ما چهار نفری فقط بهش میریم رحمت خداوند خیلی آدما خوب در خدمتتون هستم نه من کیف کردم.