جلسه ششم: کدام عقل، عقل فلسفی یا عقل متعارف
متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
در جلسه قبل که درباره روش و مبانی اسلام شناسی یا اسلام پژوهی بحث کردیم به اصطلاح منبع اول را فطرت قرار دادیم و زیربنا و بعدش در آخر رسیدیم به دلیل حجیت حجیت عقل و دلیل آنکه عرض کردیم به چه دلیل به اصطلاح عقل حجته؟ حجیت عقل ذاتیه هیچکس به عقل حجیت نداده و هیچ کس نمیتواند از عقل حجیت را بگیرد درباره اگر خدا هم بخواهد از عقل حجیت را بگیرد و خدا با مستقیم با خود من سخن بگوید و بگوید حجت نیست اون موقع فوری من در جواب میگویم که من از کجا تشخیص بدم که واقعاً تو خدایی واقعا چه جوری تشخیص بدم که تو خدایی فرض بفرمایید که میگه خیر برات یک کار فوق العاده عجیب انجام میدم که متوجه بشی من خدا هستم و یک کار فوق العاده شگفت انجام میده مثلا من بهش میگم خیلی خوب حالا یک کار خیلی سنگین اینه که رشته کوه البرز را بذار وسط کویر لوت از اینجا ورش دار این مانع که ابرهای مدیترانه که میاد نمیذاره بیاد وسط ایران و اینو بذارش وسط کویر برمیداره وسط کویر و میگه حالا که قبول کردی که من میگم آره قبول کردم تو خدا ولی عقلم بود که داوری کرد و گفت کسی که میتونه رشته کوه البرز را برداره بذاره وسط این نمیتونه شیطان باشه یا چی باشه این خداست بنابراین در همین جا هم عقل من داوری کرد که تو به اصطلاح خدا هستی، آره اگر بگی عقل حجت نیست در واقع عقل استدلال کرد که این شخصی که با من صحبت کرد کاری را انجام داد که از هیچ بشری از مخلوق ساخته نیست از مخلوق ساخته نیست پس باید کار خالق بنابراین اون کسی که با من صحبت کرد خالق بود خدا بود اینجا به خدا میگویم که خیلی خوب باز با همین معجزه فوق العاده عجیبی که انجام دادی عقل من استدلال کرد و گفت که خلاصه اون کسی که با تو صحبت میکنه خداست حالا اگه شما بگید که عقل حجت نیست که خوب پس عقلم گفته بود که این کار را کار خداست و بنابراین خدا نمیتونه به هیچ طریق حتی اون موقع که مستقیم با من سخن میگه حتی اون موقع که بزرگترین معجزه را در مقابل چشم من انجام میده چیزی که هیچ اصلا در رحم انسان هم نمیگنجه باز هم داره با عقل من صحبت و جلوتر حجیت عقل منو پذیرفته و داره با من سخن میگه بنابراین خدا نمیتواند حجت عقل را نپذیرد همینطور با من سخن گفت باید جلوتر حجت عقل من را پذیرفته باشه تا چه برسه به کتاب که اگر قرآن مجید گفت الحجت نیست میگم خوب من با عقلم رسیدم به اینکه تو بهترین کتابی یا کتاب آسمانی هستی حجت نیستی اگه پیامبر بگه عقل حجت نیست من میگم عقل من گفت و پیامبر خدا هستی اگر عقل من حجت نیست پس تو پیامبر خدا نیستی و همینطور بنابراین هیچ مکتبی و حتی او کسی که میگوید عقل حجت نیست فوری من بهش میگم به چه دلیل همین که خواسته لب باز کنه میگم میخوای دلیل بیاری دیگه قبول داره دلیل کار عقله پس حجیت عقل اون چنان واضح که هیچکس هر کس انکار میکنه نمیدونه چی میگه داره نمیفهمه چی میگه باید متوجه دقت حجیتش ذاتی اما اینجا دوتا بحث داریم که یکیش رو میخوایم انشالله امروز بهش بپردازیم و یکیش هفته آینده امروز یه سوال را میخواهیم مطرح کنیم و اون اینکه حالا که گفتی عقل حجته چه کسری حجته سوال دوم اینه که دامنه این حجیت عقل چقدر در کجاها حرفش حجته و سال دوم اینه که دامنه حجیت عقل چقدره سوال اول اینه که عقل کی حجته وقتی من میگم عقل حجته هر جایی را مطرح کردم فوری جوابم گفته میشه خوب عقل کی آدما که کلی با هم اختلاف دارند عقلشون با هم اختلاف داره و چطوری میگه عقل حجت در حالی که این اندازه اختلاف است و هممون مدعی هستند که ما بر اساس عقل مون داریم به اصطلاح حکم میکنیم نکته دیگر اینکه اصطلاح عقل گاهی برخی از عالمان وقتی میگن عقل مقصودشون فلسفه اینم یک اصطلاحه و همینطور برخی که عقل را دارند میگن رد میکنن مقصودشون فلسفه است که رد میکنن میخواهیم ببینیم جواب این سوالات را امروز به اصطلاح بدیم همینجا عرض میکنم که هرگز عقل به معنای فلسفه نیست فلسفه یه چیز دیگست عالمان ما مدافعان عقل مثل آیت جوادی آملی مثل آیت الله مصباح هر وقت میگن عقل مقصودشو نقل فلسفیه عقلی که فلسفه و وقتی میگن برهان یعنی برهان فلسفی و این به نظر من کاملا خطاست کاملا خطاست عقل مساوی با فلسفه نیست فلسفه مکتب های مختلفی داره و هر یک از این مکاتب دستگاه هستند برای شناخت هستی حالا این اسلامی که میگه فلسفه موضوعش هستی موضوع فلسفه مثلاً هستی فلسفه اسلامی برای اینکه مثلاً توی غرب وقتی میگن فلسفه کانت اصلا کانت وارد هستی شناسی نشده کان تو معرفت شناسی مونده همه کار کانت معرفت شناسی یعنی شناخت چگونه حاصل میشه آیا اعتبار داره آیا نداره همه در حالی که گفته میشود معروف فلسفه کانت کانت به این شهرت و به این عظمت کارش معرفت شناسی در واقع کارکرده اصلاً نرفته تو هستی شناسی در حالی که فلسفه اسلامی میگه موضوعش به اصطلاح هستی هست به هستی میپردازه ولی خوب سه تا مکتب ما داریم توی فلسفه تو فلسفه اسلامی حالا این هم بحث که آیا ما فلسفه رو میتونیم قید اسلامی مسیحی امثال اینها بزنیم چون فلسفه میگوید که من با کلام فرق دارم من دفاع از چیزی نمیخوام بکنم ببینم چی هست و چی نیست چی چی هست و چی چی نیست و بنابراین پیش فرضم این نیست که این آموزههای اسلامی حقه و من باید ازش دفاع بکنم هرچنی داره دیگه نباید بگیم فلسفه اسلامی نباید بگیم فلسفه مسیحی اگه شما میخوای بگی بدون پیش فرض به هستی میپردازید دیگه نباید رنگ مسیحی بگیره که دیگه نباید رنگ اسلامی بگیره که باید بگیم فلسفه فلسفه خوب من کاری با این مسئله ندارم ولی حرفم اینه که اینا یک دستگاههایی برای بیان هستی هستند را مثلا حالا تو اسلام این سه تا مکتب را داریم مشا اشراق و حکمت متعالی مثلا مشا فارابی و ابن سینا اشراق سهروردی و حکمت مطالعه که ملاصدرا و ما بعد ملاصدرا مثل به سلاحهای حاج ملا هادی سبزواری و تا بعد میاد که به علامه طباطبایی و اینها میرسه اینا هر کدوم یک دستگاه و به همین خاطر این دستگاهها با هم فرق دارند با هم اختلاف دارند شما نمیتونی بگی عقل مساوی فلسفه است اگه گفت که عقل مساوی فلسفه است اون وقت باید بگی که مثلا چرا افلاطون به مثل قائل شد مثل افلاطونی و بعد از او نگران مثلاً که اومدن افلاطونی را قبول نکردند مثلاً افلاطون میگه که ما انسان هستیم توی عالم دیگری یک انسان برتر هم وجود داره که ما هستیم زندگی میکردیم حال که اومدیم روی زمین مثلا علم وقتی یاد میگیریم اضافه میشه یادمون میاد اون چیزایی که اونجا بلد بودیم نه اینکه یاد بگیریم بالاخره یه عالم دیگری قائل فیلسوفه فوق العاده فیلسوف بزرگیه عالمان مسلمان هم آثار او را ترجمه کردند چه کردند و افلاطونی را قبول ندارید یه فیلسوف بهش رسیده با عقلشم رسیده به این چرا قبول ندارید خوب تو دستگاهتون جور در نمیاد خب بهشون بگم این حرفاییم که شما میزنید همینجوره ها این حرفایی هم که شما میزنید چرا دارم اینو عرض میکنم برای اینکه ما وقتی داریم مبانی روش و مبانی اسلام شناسی را بحث میکنیم و صحبت از عقل میکنیم مقصودمون ضرورتاً اون چیزی نیست که تو فلسفه اومده و مثلاً نتیجه بگیریم که خب مثلاً الان تو فلسفه فلان اصل تو فلسفه حکمت مطالعه اصل مسلمه خب حالا اگر قرآن با این عصر نساخت آیا باید بگم نتیجه بگیرم که با عقل نساخته خیلی مسئله مهمه اگر اون وقت با عقل نساخت بگم آیه قرآنو پس باید تحویل کنم ازش دست بردارم چه کنم همچین کاری باید بکنمببینید برای یه نمونهشو خدمتتون عرض میکنم تا ببینید مسئله چقدر مهمه یک قانونی توی فلسفه داریم همین فلسفه که امروز توی حوزه علمیه خونده میشه اشاره بهش میکنن قاعده قانون الواحد یا قاعده الواحد مقصودشون اینه که الواحد الا من واحد و الواحد لا از یک چیز فقط یک چیز صادر میشه و یک چیز فقط از یک چیز از یک چیز فقط یک چیز صادر میشه و یک چیز فقط از یک چیز صادر میشه خب یه خرده به اصطلاح گیج کننده و سنگی حرفشون اینه که اگر یک چیزی اولا یک مقدمهای بگیم ما یه علت و معلول داریم علت و معلول باید با همدیگه سنخیت داشته علت و معلولی که با هم سنخیت نداشته باشند مثلاً بگیم که موجود مجرد بیاد و مثلاً یک کاری را انجام بده حسین یک مثلاً بگیم بین این دوتا نیست یه نوع بالاخره بین و معلول باید سنخیت باشه اون وقت ذات خداوند چون واحد محضه ترکیبی توش نیست هیچ تکثری توش نیست ۱ ۱ پس فقط با ۱ ۱ سنخیت داشته باشه پس میتونه یه معلول را خلق کنه یه موجود میتونه خلق کنه واحد چون این یک مگه نگفتیم علت ما معلول باید سنخیت داشته باشه حالا که علت با معلول باید با هم سنخیت داشته باشه خدا هم واحد محض هیچ جنبه کثرتی درش نیست پس فقط با یه چیز میتونه سنخیت داشته باشه پس واحد میتونه ازش واحد صادر بشه پس خدا نتیجه فقط میتونه اون عقل اول و خلق کرده باشه اون وقت عقل اول اومده دوتا چی داره یکی خودش یکی رابطش با اون عقل دوم و تا عقول حشره و عقول حشره دهم جهان خلق کرده این قانون الواحد واحد لایه واحد و الا من الواحد قانون خوب شما ببخشید الان احتمالا حالا غیر از خانم که رشتهاش بوده فلسفه فلسفه بوده شاید یکمی خیلی بهش بپردازیم آقای دکتر مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی میگه این قانون الواحد که الان یه خورده من توضیح دادم بدیهی الان احتمال چیزی به این پیچیدگی کجاش بدیهیه میگه نه کسی موضوع را تصور بکنه و محمول را هم تصور بکنه حتما تصدیق میکنه میگه بدیهیه بدیهیه حتماً موضوع را تصور بکنه محمول را هم تصور بکنه حتماً تصدیقش میکنه پس ادعای بداحتم شده ادعای بدیهی بودنم شد دیگران اهمیت فلسفی داریم که ادعا شده بدیهیه خب حالا من اینو میگم آقا قرآن یک آیه داریم اذا اراده هر وقت اراده بکنه میگه باش او چیز میشه آیه قرآن میگه باش یعنی چه یه دفعه اراده میکنه که اینجا یک دفعه جلو میخواد مثلاً من ازش میخوام که یک معجزه بیاد اینجا چیکار کنم یک شتر اینجا همینجوری درست کن جلوی من یه دفعه ببینم یه شتر اینجا ایستاده خب اراده میکنه باهاش اراده میکنه که باشه و موجود میشه فلسفه میگه نه نه این نه باید به عقل اول دستور بده به عقل دوم کار را مثلاً بناست کاری بشه با هم ناسازگار هستند یا نیستند خوب من بنده ادعامون اینه که وقتی میگیم عقل حجته یعنی حرف خلاف عقل را نمی پذیریم اگه بگم عقل مساوی فلسفه است یعنی طبق قانون الواحد این آیه را باید تعبیر کنم با عقل ناسازگاره کما اینکه علی العرش استوا را خدا روی تخت لم داده اون را میگم آره با عقل ناسازگاره خدا که جسم داشته باشه جسمی که رو تختم محدوده دیگه نمیتونه بر همه جهان احاطه داشته باشه و خدا نباید جسم داشته باشد یعنی تسلط پیدا هستی تحویلش میکنیم نمیگیم عرش یعنی تخت تعبیر میکنیم آیا اینجا باید تحویل کنیم حرف اینه را تعبیر کردن بایدم چرا چون عقلم اما اینجا اذا اراد شی ان یقول له کن ف بد بگم مقصودش اینه که خودم میگه کن فیکون به عقل اول میگم تا به عقل دوم بگه تا دهم و مخ ایجاد بکنه آیا این کارو باید بکنم اینجا یا نه فرق این دوتا با هم فرق داره یا فرق نداره عرش استوا را عقل من میگوید که ظاهرش نمیتونه درست باشه چون لازمش جسمانیت خداست محدودیت خداست خدایی که محدود باشه که نمیتونه خدا باشه که تعبیر اما این را هم اذا اراد شیئا یقول لهو کن فیکون را هم باید تحویل کنم برای اینکه با اصل فلسفی نمیسازه خوب فلسفی که برخی من مرحوم حائری یزدی را دیدم و گفته ولی چون خودم بقیه ولی نقل که همه حتی آیت الله خمینی دیگران کسی موضوع محمولش بتونه تصور بکنه افرادی که من میگم حجت کدوم یک از این دوتا یا اصلا با هم فرق داره یا نداره خوب همین جاست میخوام بگم من که میگم حجت اصلا مق فلسفه نیست قانون الواحد برای من به اندازه قانون مثل افلاطونی که همه الان باهاش مخالفید به همون اندازه اعتبار داره به همون اندازه دقیقا به همین صورت مثلا یه چیزی به نام اصالت الوجود حرکت جوهری امثال اینها فلسفی من تو اسلام شناسی مجبور نیستند که قرآن را طبق یک مکتب فلسفی تفسیر بکنم خب من اون موقع فوری باید سوال کنم افلاطون ارسطو سقراط فلسفه فلسفه غرب و اسلامی که دیگه نداره فلسفه فلسفه و کانت دکار بر اساس کدوم اینا فلسفه تازه این غرب و اسلامی و اینهاست توی هندو توی بودا اونجاها هم مکاتب فلسفی برای خودش داره و زیاد هم هست آیا حرفهایی که تو فلسفه زده شده همه حرف اینه از حرف های آیت الله مصباح مثلاً همین جا تو این کتاب منزلت عقل در هندسه دینی وقتی میخواد توضیح بده میگه عقل اعم از فلسفه و علم که ما میگیم یعنی اگر یک دستاورد علوم تجربی هم داشتیم و قطعی بود اینم باید بگیم حکم عقل خوب درسته ولی چرا گفتی فلسفه و چرا گفتیم فلسفه فلسفه فلسفه علم علم را کنار فلسفه قرار داده چرا فلسفه چیه فلسفه یک دستگاه برای تبیین اصول تند دستگاه کار میکنه توی دستگاه دیگری کار نمیکنه یه دستگاه دیگه قبول نداره خوب اینجاست که من عرض میکنم که ببینید نه ما مکتب فلسفی رو یا فلسفه را کلا مساوی با عقل میدونیم عقل چیز دیگری است غیر از فلسفه است غیر کلا این اسحالی که زدیم شما گفتید که اگر کسی موضوع محمولش قانون الواحد را تصور حتما تصدیق میکنه همینجا یه آقایی به نام محمد غزالی امام محمد غزالی ایشون اومده و اولاً برای اینکه نشون بده که فلسفه را خونده متهمش نکنن که آقا نمیدونید تو جاهلی و نقد میکنه فلسفه را اول اومد یک کتاب نوشت به نام مقاصفه این کتابو نوشت و فلسفه را خوب به توضیح که نشون بده که آقا من نخونده باشم متهمم نکنید که جاهلی نشون داد که میفهمه فلسفه بعد یه کتاب نوشت به نام فلاسفه ضد و نقیض گویای فلسفه ۲۰ تا مسئله را بحث کرده چرا این مثال برای این میزنم میگم یک آقایی که خوب چه ما قبولش داشته باشیم چه قبولش نداشته باشیم که هم مذهب باشیم چه نباشیم در نبوغش تردیدی نیست نابغه بود امام محمد ساده نیست ایشونم اومده و فلسفه رو که نوشته درست و امتحانشو پس داد که فلسفه فهمه یادم وقتی که میاد و قانون الواحد را رد میکنه معنیش اینه که یک کسی مثل امام محمد غزالی حتما موضوع و محمول را که شما گفتید تونسته تصور بکنه او نمیتونه تصور بکنه خوب دیگه پس شما حق ندارید ببین این نتونسته فقط تو هم نیستا هیچ کسان دیگه تو دنیا پذیرفتم نپذیرفتن این حرف را شما میگید که هر که تصور بکنید چه تصوریه که یه نابغه فلسفه خونده نتونسته تصور بکنه که تصدیق بکنه این حرف حرف زوریه حرف ناجوریه نه اینجور نیست که شما گفتی بدیهیه یه جای کارت میلنگه یه جای کار میلنگه عرض کنم خدمتتون که میخوام این مثال را زدم برای اینکه بگم نه به من که میخوام اسلام شناسی کار کنم با قانون الواحدنمیام قرآن را تحویل بکنم اول زیربنا فطرت بعدش عقل بعدش کتاب بعدش سنت معنیش یعنی چه یعنی سنت نباید با کتاب و عقل و فطرت سازگار باشد کتاب نباید با عقل و فطرت ناسازگار باشه عقل نباید با فطرت ناسازگار باشه قبلا بهش اشاره کرد و معنیش اینه که کتاب نباید با عقل ناسازگار باشه ولی نه اینجا من ناسازگار نمیگم مقصودم از عقل فلسفه نیست اصول فلسفی مال دستگاه تو ممکنه که دستگاه دیگری بیاد و به اصطلاح ردش کنه شاهدمم شما اینو گفتید اون نتونسته همین که یک کسی مثل غزالی کافیه که منو ممکنه بهم بگی که فلسفه نخوندی فیلسوف نیستی او کتاب نوشت به نام مغازه فلاسفه و امتحانش پس داد که خونده و شما نمیتونید به او بگید من درس می کنم که بخوام این قانون را جواب بدم میگویم خداوند لایتناهی است لذاتش کاملا بر من پوشیده است کاملا و من هیچ داوری دربارهاش ندارم و من نمیگویم اصلا نمیگم آیا واحد صادر میشود یا نمیشود به عنوان اسلام شناسی من هیچ کدومشو نمیگم میگم من به چه دلیل چون این چیزایی که داری میگی تو عالم محدود شما شما لایتناهی را و ذاتی که هیچگونه شناختی ازش نداری به چه حقی داوری می کنی درباره اش که مثلا آیا واحد ازش صادر میشه یا تصویر ازش صادر میشه یا نمیشه احاطه برش نداری ذاتش کاملا خرد گریزه نخرد ستیز کاملاً خردگریزه شما دارید داوری میکنید درباره چیزی که درباره یک عالمی که اصلا در تیررس عقلیست نه من قانون را رد میکنم و میگم حرفتون خطاست حرفتون خطاست نباید داوری بکنید درباره موجود لایتناهی که بر ذاتش احاطه ندارید و کلاً خرد کلاً خرد گریزه شما نباید حساب قانون الواحد خودم برا خودم رد میکنم اصلا این داوری حق شما نیست این داوری کار عقلیست با چی گفتی الواحد گفته دیگه میگه عقل بر ذات خداوند داره که بگوید واحد آره واحده ولی واحد لایتناهی واحدی که از تصور ما خارجه من چگونه در مورد اون داوری بکنم نمیدونم عقل من داوری نداره غلط گریزه خرد گریزه و عقل داوری نداره و هیچی نمیگ به نظرم تلف میکنید بنابراین آیه قرآن را تحویل نمیکنم بگم این مثال را زدم که مقداری هم خسته کننده بود وقت گرفت برای اینکه بگم مقصودم از عقل فلسفه نیست همین جا بذارید یه بحث دیگری بکنم فلسفه مقصودم نیست اینجا با فلسفه همین چیزی که بهش میگیم فلسفه اسلامی و با این فلسفه سنتی بحث داشتند ولی کسان دیگری یه چیز دیگری میگن یه بحث دیگری میکنن مثلا میگن که رابطه لایتناهی با این تکثر های که تو عالم چه جوری میتونه باشه چطور میتونه خداوند با این موجودات متغیر ارتباط برقرار بکنه میگن نمیشه محاله و بنابراین یه بحثی در جلسه دیگه مثل جناب دکتر سروش مس جناب استاد ملکیان با یک همچین استدلالهایی شخص وار بودن خدا را زیر سوال میبرند یعنی نمیتونه خدا شخص وار باشه خدایا موجود ازلی ابدی چگونه با موجودات کاملا متغیره در حال چه میتونه ارتباط برقرار کنه و خوب نه پس اون باید غیر شخص وار باشه یکی از مثلا مبانی چه جناب دکتر سروش آقای جناب استاد ملکم که سریعاً میگه خدایا شخص وار رو نمیتونیم بپذیریم آقای دکتر ملکی دکتر سروش هم تو مسئله مثلاً وحی که مثلا بله مسئله تجربه نبوی و اینا رو مطرح میکنه میگن اگه خدا شخص وار باشه میتونه پیام بده و حرف بزنه با حضرت محمد ها اگه شخص باشه شخص نباشه که نمیتونه که اون وقت اینجاست که میگه نتیجه مثلا این میشه که پیامبر آنچه را که دیده نه اینکه کسی باهاش پیام داده و این مبنای کارشونه خدا را شخص وار نمیدونه هرچند جایی با صراحت اینو گفته استاد ملکی میگه با صراحت ولی مبناشونه خب باز اینجا به همین جوابی را که به فلسفه سنتی دادم به اینم میدم آیا موجود ازلی ابدی میتواند با این موجود جهان متغیر ارتباط برقرار کنه مثلا چگونه میتواند من در صورتی میتوانم داوری کنم که احاطه داشته باشم به اون ذات لایتناهی من که درباره ذات لایتناهی چیزی نمیتونم بگم نمیتونم درباره اینم داوری میتواند یا نمیتواند و چگونه میتواند چگونگی صحبت چگونه میتوانم نمیدونم فقط میگم نمیدونم چرا چون یک طرف ماجرا موجود لایتناهی که از داوری عقل من خارجه بنابراین خدا شخص وار هست هرچند من این مسئله را نمیتونم تبدیلش کنم نمیتونم بگم چی جوری تو راس عقلم خارجه نمیدونم نمیدونم چه جوری داوری هم نمیکنم خرد گریزها میخوام بگم فقط سنتی ها را نگفتم اینورم مسئله داریم همین جا میخوام نتیجه بگیرم حجت کدوم مقاله فلسفه که نیست عقل آشکالات آقای سروش مقاله فلسفی آدمای متعارف با همین که به کسی توضیح بدی فقط ترجمه کنی خداوند روی تخت لم داده حتما حواسش باشه یعنی چه فوری لازمم نیست درس خونده باشد حتی لم داده که چه جور صدای منو میشنوه داره کشاورز میگه صنعت مدرسه جناب دکتر سروش آقای ملکیان و این مسئله خدا هر وقت بخواد میشه آدم بابا عقل ناسازگاری نداره آدمای متعارف اصلا به این قضیه موجود ازلی ابدی مثلا چگونه با جهان متغیر ارتباط برقرار میکنه با خدا صحبت میکنه خدا را به راحتی امروز این یه قسمتشه نتیجه بگیرم مقصودم از عقل عقل متعارف انسانهاست نه فلسفه عقل انسان عادی عقل انسان دارد چرا چون اصلا دین با آدم متعارف گفتگو میکنه فلاسفه نیامده که مردم داره گفتگو میکنه اگر یه چیزی با عقل متعارف ناسازگار بود من متن تحویل میکنم اما اگر با یه اصل فلسفی ناسازگار بود اون موقع باید من یک تصویر فلسفه افلاطونه میگه یه جور تعبیر کنم یه وقت همش باید در حال همینجا یه مسئله بگم خدمتتون یه اصلی هست باز تو فلسفه و تو عرفان حکمت متعالی هم پذیرفته شده و وحدت وجود دو هستی یه موجود بیشتر نیست یک کسانی میگن که خوب تو کلام میگن که نه خاله از مخلوق کاملا جداست تو فلسفه و عرفان و اینها میگن که نه یک هستی بیشتر نیست یکی موجود یک وحدت وجود آیا واقعاً جدی جدی بین مثلاً آیت الله جوادی مشهد و اینها که اصلا داوری ندارم تمام وقت تمام صرفش نمیکنم چه میدونم چه میدونم من احاطه دارم به ذات الهی که بگم با همه چیز یکیه یا یکی نیست یا اصلا فضولیه اینا چه میدونم چقدر احاطه دارم بر هستی من تو همین محدوده میفهمم حرف میزنم از داوری عقلم خارجه من نیست میخواد اونجور باشه من یه خدایی هست که از من میخواد خوب باشم دیگه بیام به یک مسائل اینگونه از من بپرسن حق با ایناست یا با حق با اونا حق با هیچ کدومشون نیست وقتشون تلف کردن حق با منه میگم اصلا نباید به این مسائل پرداخت اینا مربوط به ذات خداونده ذات خداوند ذات خداوند هست عادل عالم شخص تمالاتو داره اخلاقیه و چه هست بحث میکنیم بحث من حسابرسی میگه اصلا تو این عالم مادی تو همین عالم ماده میگن که چقدر الان تو این کیهان سیاره و ستاره و اینها چقدر کشف شده تا الان که اینقدر طولانیه که مثلاً اینقدر بزرگه این جهان که مقدارش که کشف شده که کهکشان راه شیری که خودش میلیاردها ستاره داره تا اونورش صحبت از میلیون سال نوری فاصله است این یه کهکشان کوچولو در مقابل میلیاردها کهکشان دیگری که هست کهکشان دیگری همه اینها بعد از این جهان چه خبر بعد از این مقدار که شناختید آیا جایم هست که دیگه هیچی نباشه به من میگید این جهان با بیگ بنگ به وجود آمد مهماند که میگن چی میگن این انفجار هرچی بوده محدود حداکثر داوری شما تو این قسمتی میتونید بکنید که شناختی پشتش چه خبره چرا میگیدجهان احاطه دارید مگر بر جهان احاطه دارید چه خبره شما بگید محدوده اونجایی که این جهان تمام میشه دیگه چیه اونجا چیه عزاست لایتناهیه باید قاعدتاً لایتناهی باشه هیچ جا تمام میشه یعنی چی میشه بعدش بعدش چی میشه میخوام اینجوری بهتون بگم من درباره حتی این چیزها میگم بر جهان ندارم که با مهبان به وجود میگم خوب باش این محدودهای که به فرض درستی این محدوده که شما شناختید داره در مورد چون هر انفجاری هر چقدر عظیم باشه لایتناهی که نمیتونه باشه عظیم عظیم عظیم آره تا اونجایی که شما کشف کردید منفجر شده و اومد چی کجا کجا تمام میشه من نمیتونم من نمیگم حرفتون دقیق فهمیدما که رشتم نیست که من رشتم نیست و نمیدونم فضول دارم میکنم توی رشته دیگری نه تعداد محدودی اصل که داریم که مسلمه مثل کروی بودن زمین که خود فلسفه من که نمیدونم ولی نمیفهمم ادعام ندارم که میفهمم کارم نکردم نمیخوام بگم یعنی به متهم نکنید که رشتت نیست داری فضولی میکنی میگم نمیدونم داوری هم درباره اش ندارم اما اینو میفهمم هر انفجاری هر چقدر بزرگ باشه بینهایت نمیتونه باشه چیز مادی که بینهایت نمیتونه باشه فضا لایتناهیه محدودشو میشناسی چه خبره عقل من میگه حیران حیران بو جهان ماده لایه فضا فضای لایتناهی من حیران حیرانم نه فقط تو ذات خداوند حیران تو عالم حیرانم چه میدونم من نمیدونم نمیتونم یه قسمتش که شناختم بر اساسش یه داوری بکنم بگم همه جهان کجا چقدر آدم حیران میشه بنابراین حیرانی من اینجاها هم میاد که در مورد علم و عقلم میگه داور بنابراین میخوام این نکته رو عرض بکنم که بنده مقصودم از عقل عقل متعارف همینطور که الان به خودم اجازه میدم خوب چی چی بیگ بنگ چی شنید انفجار عظیم به وجود اومد ولی با خودم تنهایی که نشستم بگم خیلی خوب بعد از این عالم که عالمی که شما میگید کیهانی که میگید شناختیم بعدش چیه حالا فرض کنیم این طرف یه عالم دیگه این طرف یه عالمه اون طرف این طرف انگار قده این عالمی که شما شناختید ۴ تا دیگه به اندازه این چقدر بزرگ بعد از اونا چه خبره بعد از اونا چه خبر فقط ایرانی را من میتونم بگم هیچ نمیفهمم هیچگاه هم عقل بشری هیچگاه به اینجا نمیرسه که بتونه بگه من همه همه کجاست بله بنابراین من وقتی میگم عقل یعنی عقل متعارف انسان ها استدلالهای فلسفی اصول فلسفی مقصودم نه اصول فلسفی که روشنفکر میگه دکتر سروش چه سنتی میگه مثل آیت الله جوادی یا دیگری که آلمان علوم تجربی میگن خلقت را زیر سوال ببرند با بنگ و اینا بحث میکنن میگن کجا چه جور چطور داوری کردی چه اساس من حیرانم اینا همه جا میرم سراغ عقل متعارف معمول مردم پس مقصودم از عقل متع عقل متعارف ولی اینجا یه مسئله دیگه پیش میاد این یه مرحله بحثم بود مرحله دوم بحثم اینه که خب عقل ما که با هم اختلاف داره ناکه جهان اصلا عقل با این همه اختلافی که درش هست میتونیم بگیم حجته میتونیم بگیم معتبر در مورد سال درباره یک خودش عرض کنم خدمتتون که اولاً در عین حالی که عقلها تو زمینههای مختلف داوریهای مختلفی دارند در عین حال مشترکات بسیار مهمی دارند اگه مشترکات نبود اصلاً نمیتونستیم گفتگو کنیم اگر مشترکات نبود نمیتونستیم استدلال کنیم برای همدیگه باید یه چیزایی مشترک باشه که بین اینها بتوانند آدم ها استدلال بکنند از این گذشته ببینید ما اساس دین اخلاق و حقوق انسان هاست کمترین اختلاف یه قدم که اون طرف در میریم تو فلسفه اخلاق الی ماشاالله اختلاف ولی تو خود اصول اخلاقی پیدا نمیشه که بگه دروغگویی خوبه حالا راستگویی بد ولی بحث الی ماشاالله اخلاق مثلا فضیلت محور باید باشه آیا مثلا نتیجه باید مهم باشه چی باشه چی باشه فلان نفع خودمونه باید در نظر بگیریم آیا نفع دیگران را باید در نظر بگیریم کلی بحث ولی درباره اینکه راستگویی خوبه دروغگویی بده که اختلاف نیست در مورد اصول اخلاقی مردم نوع مردم اخلاق میدونن اصلاً نمیدونن که یک علمی به نام فلسفه اخلاق است اصلا نمیدونه همچین علمی هم هست فلسفه اخلاق یعنی چی که یک متن یک رشته علمی که حالا به شکل خاص تحت این عنوان شاید صد سال صد و خورده ساله به وجود آمده برای صدها و هزارها کتاب و مکتب و فلان خودش مردم اخلاق را میفهمن و دارن باهاش زندگی میکنن حقوق بشر را هم میفهمند یه چیز دیگه هم داریم به نام فلسفه حقوق یا فلسفه حقوق بشر میفهمه که به اصطلاح آبروی قصر نباید ببره جان کسی نباید بگیره مال کسی نبود این اولاً پس بگم اوچ که دین بهش میپردازه جوری که من اومدم جلو فطرت که داور چیزهای بعدی هم هست خوب بر اساس این فطرت رسیدیم به اخلاق و حقوق انسانها به عنوان اساس اصل دین همینه یعنی کسی اینها را رعایت کرده باشه با دست اینا رو رعایت کرده باشه رعایت میکنه با حق نداره میتونه بگه که من چیزهای دیگر را نفهمیدم من چیزای دیگر را نفهمیدم خب خیلی چیزاست که ما مشترکیم انسان ها مبارک نرو تو فلسفه اخلاق چقدر اختلافه نرو تو فلسفه حقوق چقدر با اونا که من زندگی نمیکنم من با این اصول اخلاقی و اصول حقوق بشری که همه میفهمند هم زندگی میکنم هم دین داریم مبتنی بر همینهاست هم دینم هم زندگیم مبتنی بر همین هاست اون جاها اختلاف میشه در همین جاها مربوط دو قسمت یه قسمتش دین احکام مربوط و رابطه انسان با خداست ممکنه بنده با شما توی مسئله اختلاف داشته باشیم خوب باش شما هر چهارشنبه جمکران مثلاً پیاده بنده ۴۶ سال که قم هستم دوبار رفتم یه بارش گردشی رفتم یک بارم یکی از فامیلا اومده بود بردنش و ولی خودم راه بیفتم نخواهم رفت حتی یک بار هم با دوتا دوستی یک اختلافی بود و داشتیم سه نفری با هم گفتگو میکردیم و همینطور با ماشین سر درآوردیم از جمکران حالا یه آدم بیدینه سیاه قلبه مثل من هر روز داریم با هم اختلاف داشته باشیم اختلاف ما چه ضرری به همدیگه میزنه چه ضرری به جامعه میزنه کجاش جای خراب میکنه خب اختلاف داشته باشیم هیچی یه وقت اختلاف مون مربوط به اون چیزهایی که میخواد تو اجتماع پیاده بشه اونم که هیچ راهی جز دموکراسی اختلاف داریم با دموکراسی آقا من نظرم اینه شما نظرتون چیز دیگه است هر دومون بیان میکنیم برای مردم و روشن میشه و رای میگیرن هرچی رای آورد میشه قانون اجرا میشه من به نظرم قانون شد باطله خب تلاش میکنم تا مردم روشن بشن و دیگه رای نیاره دفعه بعد قانون عوض بشه چون به نظرم قانون اشتباه مردم یا شما میفهمید که از من شما تلاش میکنید که بر مردم ثابت کنی که این چیزی که بهش رای دادید و قانون شد این قانون اشتباهه مضره چی هست خوب تلاش خودتون دوره بعد مثلاً یه سال دیگه دو سال دیگه این قانون عوض بشه بنابراین اینکه بگیم متفاوت میفهمند که اولاً کجا متفاوت میفهمن که متفاوت میفهمن کجا متفاوت تو یه چیزایی که هیچ ارتباطی با نه دینداری من نه انسانی زیستنه من هیچ ارتباطی ندارد فلسفه اخلاق فلسفه حقوق فلسفه حقوق بشره فلسفه محض تو فلسفه هنر اختلافات که دارند تو این قسمتی که مربوط به دین و زندگی کمترین اختلاف وجود داره کمترین اختلاف وجود بخشش مربوط به رابطه انسان با خداست تقسیم شخصی دلت میخواد من هرجور دلم میخواد من تشخیصم اینه که مثلا فرض بفرمایید شما بفرمایید که موسیقی هر نوعش حرامه و چی منم اگر فرصتی دست بهم بده از شنیدن شجریان غفلت نمیکنم و مخصوصاً مرحوم شجریان عالمان حرامه منم میگم که از حال بهم میده و جالبه برام خب باشه به قول مردم قبرمون که جداست که نه تو قبر من آتشت قبر تو هم بهشته باشه من دوست دارم این کار اینجور باشه دوستان شخصیم رابطه حق ضایع کردم شماره گذاری نکردم خداخودم جواب قانون مجبوریم بر اساس دموکراسی باشه بنابراین تفاوت اختلاف عقول هیچ جا مشکلی اختلاف عقول طبیعی هست باید باشه چرا اگه توی جامعه اختلاف نباشه معنیش اینه تعقل نمیشه تعقل نمیشه اگه تعقل بشه که اختلاف است به چه دلیل برای اینکه عقل با همه ارزشش در معرض خطاست در ماده عقل برهان میاره در ماده صورت برهان در معرض خطا از عقل من ممکنه اشتباه کنم ماده یا صورت برهانم شما ممکنه اشتباه بکنید همین جا هی تفاوت به وجود میاد باید باشه من این یه حدیث داریم از پیامبره اختلاف و علما و امتی رحمت اختلاف عالمان امت من رحمت خیلی عجی ها اختلافشون رحمته الان کسانی که با مجمع مدرسین مخالف اند تصمیم میگن که از حوزه یک صدا باید بیرون بیاد از حوزه اگه مردم دیدن یکیش بده سراغ یکی دیگش بگم حتما باید اصلا عمدی باید چند تا صدا ایجاد کرد عمدی باید چند تا صدا ایجاد کرد اینجا جالبه بهتون بگم یه استاد ما آقای دکتر لگن که مسلمانا و الان ایشون میگفت که من گفتم که از مسئولین که شما برای خودتون عمدا مخالف درست کنید عمدی اصلا درست کنید دو تا صدا باشه حتما تو حوزه باید دوتا صدا باشه صدا باید باشه یه صدا معنیش اینه که هیچکس تو حوزه فکر نمیکنه اگه فکر بکنن که با هم اختلاف پیدا میکنن اینکه یه صدا باشه یعنی همه از یه نفر دارن تقلید میکنن تقلید محض یعنی جمود یعنی بی فکری یعنی پیشرفت نیست یعنی افتضاح یعنی فاجعه بله هیچ اختلافی توی این حوزه نیست که فکر نشه فکر بشه که ممکنه من یه جاهایی یه جور مقدمات اشتباه کرده باشم ولی یه جور فهم یکی یه جور دیگه اتفاقا اون وقت این عالمان آیه قرآن داریم اختلاف اللیل و النهار اونجا اختلاف یعنی رفت و آمد یعنی که رفت و آمد شب و روز و اینا اون وقت گفتن که مقصود رفت و آمد علماست که بشینن پیش هم چایی بخورن چی خونه هم دیگه برن اینها خوب اوکی چه حرفیه اختلاف علما رفت و آمد کشاورزا و صنعتگرا و همه جا و ادیان که معلومه خوب بوده اختلاف علما یه چیز جدیدی بگه نه یعنی اختلافشون اختلاف چون اختلاف علامت فکره وقتی فکر اختلاف داریم وقتی تقلید میکنیم هیچ اختلاف نداریم تبعیت کورکورانه باعث فکر کنیم اختلاف به وجود میاد بنابراین لازمه تعقل اختلاف تکثر لازمشه خب بایدم باشه اشکال نداره ولی کجاش مشکل ایجاد میشه کجا مشکل ایجاد میشه مانعی نداره فکر میکنم فرض کنید من نظرم راجع به فلان مسئله این بود که این قانون حالا همین الان آیا رابطه با آمریکا داشته باشیم یا نه کسانی میگن خط قرمز اصلا حرف نزن منم میگم سال سفارت آمریکا سال ۵۸ اشغال شد ها ۵۸ ۵۸ رابطه را ما باعث شدیم قطع بشه جدا از ظلمهای دیگری که آمریکا به ما کرده اینو ما باعث شدیم ما هم ملت ما از اون رو داره هزینه میپردازه هرچی یک روز زودتر رابطه را برقرار کنیم به سود ملت و باید این کار را بکنیم نظر کاملا مخالف با این اختلاف داشته باشیم هر کدوم اکثریت اکثریت مردم هر کدومو پسندید باشه همونو اختلاف داشته باشیم اختلاف که بد نیست بله گفت آره باشه پس مسئله ای نیست که این مشکل چیزی نیست که بگیم به دین لطمه میخوره که بنابراین نه این اختلاف هم ببخشید خسته کردم یه چیز بیشتر نیست به نظرم اینکه بگیم فلسفی عقل مثلاً مد عقل عربی عقل یه چیز بیشتر نیست قوه انسان بستگی داره تو چی به تعبیر که ایشون فرمودند که کجا کارش اون کجا به کار گرفتن انجام میشه عقل ما ماش یه جا میشه عقل معاف یه وقتایی به کار میگیره خودم رستگار کنم همونه یه جای دیگه به کارش میگیریم که حالا زندگیمونو وضعیتمونو خونمونو اینجا زندگیمونو چیکار بکنیم عقل فلسفی میخواد هستی را تبیین کنه عقل فلسفه غلطه ها عقل گاهی به کار گرفته میشه هستی را تبیین کنه برای این یه دستگاه درست میکنه با این دستگاه تبلیغ مکتب فلسفی بنده یک چیزی و آنچه را که ما داریم میگیم تو دین حجته هم منبع و هم ابزار و هم متن قرآن را باید بهش عرضه کرد عقل متعارفه نه عقلی که یعنی نگیم عقل فلسفه دستاوردهای یه مکتب فلسفی که میتونه مورد اختلاف واقع بشه میتونه رد بشه میتونه دورهای داشته باشه خودشون برگردند میگویند فلسفه یونان را که گرفتیم ما چقدر کار کردیم تغییر دادیم گسترش دادیم راست میگن کارهایی کردن باد بهش بگیم فلسفه مسلمان نه فلسفه مسلمانان فلسفهای که مسلمانان خوب باشه مسلمانان این کارا رو کردن ولی یا فلسفه ایرانیان ایرانیان این کارو کردن عربا این کارو کردن اسلامی غلط باشه هنر اسلامی در حالی که هنر مسلمانان هنر دوران دوران اسلامی مسلمان خدا مستقیم عالم خلق نکرده که با واسطه من چه حشره چند تا خدا هست از منم میخواد که اینجوری زندگی کنم معماری حکیمانه بوده یعنی تفاوت حکیم کاربرد داره یعنی اون نظر کاربرد به عمل اجرا نمیشه یعنی کاربردی نمیشه بله حکیم وقتی تو قرآن میگه حکیم حکمت آتیناه الحکمه امثال اینها مقصود حکمت عملی در مقابل حکمت نظری حکمت نظری فلسفه و امثال حکمت عملی اون که به آدم میگه چگونه زندگی کن به اونی که برات به هر حال تو جنبههای مختلف شب هنر و امثاله به نظر میاد که مثلا خدا اون تو کلام هم خیلی چیزهاست که نباید بهش بپردازیم همین کلام میگه جداست جهان متکلما میگن دنیا جهان مخلوق از خالق کاملا جداست نمیگم کاملا جداست نه میگم نمیفهمم ظاهرو و باطن یعنی چه اول باطن الاشیا هم داخلشونه هم خارجشونه هم من میگم حرفم اینه که اینطور چیزها را بیان شده برای اینکه بگی که قبول کن که نمیفهمی چه میدونم یعنی چه داخل اون فلش یاب خارجی من چه میدونم هوالظاهر و الباتن هم ظاهر است و هم باطن است و هم اول هستم قبول میکنم ها قبول میکنم عقل من که داوری نداره که ذات احاطه داشته باشم که بتونم بگم نمیدونم و بحثم درباره اش نمیکنم و بحث درباره شم یه خطبه داریم به نام خطبه اشباح فکر میکنم ۹۰ شماره یه آدمی یه سوال میکنه از امام علی در مورد ذات خداوند و اینها امام علی برآشفته میشه و میره بالا اونجا و یه خطبه میخونه همین خطبه اشباین ذات خدا که چه جوریه ندون چه جوری میتونیم بفهمیم اونجا که قرآن مجید میگه متشابه این میگه استفاده میکنه که راسخون در علم همه جور میپذیرند و نمیگن که کنکاش تو این قسمتایی که عقلشون نمیرسه نمیکنند