پرش به محتوا
منوی اصلی
منوی اصلی
انتقال به نوار کناری
نهفتن
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
راهنما دربارهٔ مدیاویکی
راه روشن
جستجو
جستجو
ایجاد حساب
ورود
ابزارهای شخصی
ایجاد حساب
ورود
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند
بیشتر بدانید
مشارکتها
بحث
در حال ویرایش
جایگاه شناخت فطری انسان در قرآن
صفحه
بحث
فارسی
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
ابزارها
ابزارها
انتقال به نوار کناری
نهفتن
عملها
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
عمومی
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
صفحههای ویژه
اطلاعات صفحه
هشدار:
شما وارد نشدهاید. نشانی آیپی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر
وارد شوید
یا
یک حساب کاربری بسازید
، ویرایشهایتان به نام کاربریتان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.
بررسی ضدهرزنگاری. این قسمت را پر
نکنید
!
[https://t.me/soleimani_ardestani/4607 فایل صوتی] متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است. بسم الله الرحمن الرحیم بحث ما درباره تو این جلسه روش شناسی اسلام پژوهی یا عنوان دقیقش روش و مبانی اسلام پژوهی ما تا این جلسه تا الان ده جلسه بحث کردیم که بحث از قرآن و عرض کنم خدمتتون عقل و اینها مطرح شده در آخرین جلسه بحث کردیم از اینکه حالا که قرآن را به وسیله عقل اثبات کردیم صحبت اینه که عقل خود قرآن درباره عقل چه میگوید و بحثمون این بود که سوالی بود آیا میتواند قرآن بگوید عقل حجت نیست قرآن بگوید ببینید بحثم این بود بحث آخرین جلسه سوال یا عقل اعتبار دارد یا اعتبار نداره عقل آدمی تو دین حجت هست یا نیست وقتی گفتیم که آیا میتوانیم از قرآن بپرسیم که آیا عقل اعتبار دارد یا ندارد حرف ما این بود که خود این حرف منطقی نیست یعنی نمیتوان از قرآن پرسید که آیا عقل اعتبار دارد یا ندارد چرا چون اگر قرآن بفرماید که عقل اعتبار ندارد معنیش اینه که خودم اعتبار ندارم چون قرآن را به چه وسیله برای ما اثبات شده که کتاب خداست و او جده ما که وسیله غیر از عقل نداریم ما با عقلمون تشخیص دادیم که این کتابی که دست ماست کتاب خداوند این عقل اگر این قرآن بفرماید که عقل حجت نیست معناش اینه که خودم حجت نیستم چون قرآن حجیت داده قرآن به عقل حجیت نداره خب از این گذشت حال قرآن چه میگوید قرآن با تاکید بسیار زیاد می گوید عقل محور همه چیزه قرآن میگوید قرآن را به عرضه کنید قرآن را به عقل عرضه کنید قرآن را اگر به عقل عرضه نکنید به اصطلاح ممکنه بیراهه برید از انسانها میخواد که ما این قرآن را برای شما عربی قرار دادیم به زبان مادریتون تا تعقل کنید یا عربی نازل کردیم تا تعقل کنید آیات را فرستادیم تا تعقل کنید و به اصطلاح امثال این حرف و عقل قطعا حجت و بعد هم در یک آیه مؤخذه میکنه و میگه بله لم یخرو علیها ثم و امیانا اونایی که هر وقتی آیه میشنوند چشم و گوش بسته روش نمیافتند و چنگ بهش نمیزنند یعنی از عقل و خردشون به اصطلاح استفاده میکنند و گفته حتما باید از عقل خودتون استفاده بکنید معنای این سخن این است که قرآن میخواهد که از عقل استفاده کن قرآن حتماً باید بخواه که ما عقلمون را به کار بیندازیم و قرآن میخواهد هم حتماً باید بخواهد و هم میخواهد که از عقل و خرد خودتون استفاده بکنید حتی برای فهم خود همین قرآن معنیش اینه که خب وقتی میخواد که از عقل استفاده بکنم پس داور در فهم قرآن عقل آدمیست تا اینجا این بحث جلسه قبلم بوده به اینجا رسیدیم که فطرت آدمی حجت است عقل آدمی حجت است قرآن اگر نمیفرمود که عقل حجت است باز هم عقل حجت بود و اینجوری عرض کردم که هر متنی هر متنی چه متون مقدس چه غیر متون مقدس که این جمله رو بگوید که عقل معتبر نیست فوری بهش میگویم که حالا متون مقدس باشه مثلا تورات باشه انجیل باشه کتاب های هندویی باشه بودایی باشه هر متنی باشه اگر گفت عقل معتبر نیست فوری من بهش میگم خب من از کجا تشخیص بدم تو بهتر است قرآنی مثلاً هر متنی اینو بگی یه متن مقدس غیر متن مقدس غیر متن مقدس کتاب افلاطون کتاب ارسطو اگه بگه عقل معتبر نیست اون وقت من بهش میگم که من از کجا بفهمم که حرف تو درسته من چاره ای ندارم که استدلال تو را بسنجم استدلال تو ببینم درسته یا نه پس تو باید همین که حرف میزنی جلوتر اعتبار عقل را پذیرفته باشی خوب عقل مادر همه حجت هاست هیچ کاریش نمیشه هرچی حجیت داره داده حتی خدا که گفته خدا هست عقل که گفته باید از خدا تبعیت کرد و عقل که باید تشخیص بده که این صدایی که من اکنون با گوش خودم دارم میشنوم این صدای خداست صدای شیطان نیست عقل باید پس بگوید پس همه چیز برمیگرده تکرارم میشه این را میگم اگر یک کسی بگه عقل معتبر نیست شما بهش میگید چی به چه دلیل باید استدلال بکنه استدلال میکنه عقل را معتبر میدونه خب عرض کنم خدمتتون که این به اصطلاح یک بحث و اما بحثی که امروز میخوام بهش بپردازم بحث درباره فطرت فوق العاده مهمیه مخصوصاً از فطرت شناختهای فطری آیا ما شناختهایی داریم که از درونمون بجوشه و خودمان داشته باشیم همراهمون باشه خب من قبلاً قبل از اینکه به قرآن برسم این بحث را مطرح کردم که ما خیلی چیزها را داریم که استدلال براش نمیکنیم اگر کسری بگوید که عرض کنم خدمت شما میخوام برای کسی بگم که آقا دروغگویی خوب نیست راستگویی خوب است و استدلال نمیکنم برای طرف برهان نمیارم که راستگویی خوبه حتی اونجا که بخوام بگم که تهمت زدن کار خوبی نیست برهان نمیاریم برای استدلال نمیکنیم که با این صغرا کبرا و نتیجه ثابت کنیم که تهمت زدن خوب نیست ما فقط تذکر میدیم به طرف همین میگیم تهمت میدونه طرف میدونه تخمک لازم نیستش براش چی بکنیم همینطور که گفتیم خوب نیست قبول میکنه که تخم مرغ خوب نیست یه جوری میخواد توجیه بکنه پس آدما قبول دارند یه چیزهایی ما میبینیم که براشون فطری هست اما قرآن در این باره چی میگه جلوتر ما یافتیم اما خود قرآن در این باره چی میگه آیا ما یه شناختهای فکری داریم یک شناخت فطری قطعاً در قرآن میگه داریم و خود ما هم میدونیم که داریم دلیلش هم روشنه هر آدم هر موضعی داره یا هر عملی که انجام میده نمیگه که این عمل باطله و من دلم میخواد باط باطله و من دلم میخواد باطل بگم چیزی را نمیگه کسی رو نمیشه پیدا کرد که اینجوری بگه حرف من باطله ولی دلم میخواد باطلت هرکس هر چی میگه میگه این حرف من حق دارم میخوام حق بگم شما یک آدم روی زمین پیدا نمیکنید که بگوید این جمله که گفتم حق نبود باطل بود و من دلم میخواد باطل بگم همه میخوان بگن حقه و ما داریم حق میگیم این علامت یه چیزی و اون اینکه انسانها از درون خودشون میفهمند که باید حق بگن و حق عمل کنند همه میفهمند که باید تسلیم حق باشند این قرآن مجید هم فرموده خیلی روشنیه قرآن مجید هم فرموده به شکل خیلی زیبا فرمود حق پرستانی به این دین رو کن نگاه کن به انگلیسی که حنیفا فطرت الله علیها لا تبدیل ل خلق الله ذالک الدین القیم ولاکن اکثرناس لا یعلمون فرهاد حق پرستانه به این دین نگاه کن که این حالت حق پرستی فطرت الهی است که انسان را به آن سرشته است شما حق پرست خلق شددید و خلق الله اینجا تاکید میکنه حالتی که خلق شدید تغییر نمیکنه تغییر میکنه هیچ کس نمیتونه بگه من چون تو فلان خانواده بودم چون تو فلان محیط بودم چون تو فلان وضعیت بودم نمیدونستم که باید تسلیم حقیقت باشم نه هیچکس نه این آدمی هر جوری که زندگی کرده باشه و هر جایی که زیسته باشه و هر دینی که بهش القا شده باشه حتی اگر از کودکی بهش تلقین شده باشه این دین بازم بهش گفته شده که این دین حقه او کسی که کرده چی آنچه که به تو تلقین میکنم بنابراین آدما این حقه و این حقه حق پرستی که جز فطرت انسان هاست تغییر نمیکنه خب این ذالکه گفت که فطرت الله التی فتر الناس علیها این فطرتی است که خداوند مردم را بر آن سرشته است لا تبدیل خلق الله و هیچ به هر حال تبدیل نمیشه اون چیزی اون حالت که خدا خلق کرده بعد میفرماید اینجوری حق پرستین نگاه کنید میبینید که محکمه کجی درش نیست درسته خوب این قسمتش را میخواستم بگم قرآن مطابق قرآن مجید که البته تو روایاتمونم خیلی زیاده انسان ها حق پرست خلق شدن جز فطرتشونه یعنی میدونن در تسلیم حقیقت باشند میدونن که باید به حقیقت گردن بنهند انسانها میدونن این یه امر فطریه که هیچکس هم عضوی دربارهاش ندارد یه چیزهای دیگری هم تو قرآن اومده که فطری این اصل تا اینجا اصل حق پرستی بود اصل اینکه من باید تسلیم حقیقت باشم این فطری بود اما سوال اصلی اینه که مصادیق این حق را چه میزان من میشناسم اما مصادیق حقیقت کدوماست سوال مهمتر اینه چه مقدار از مصادیق حقیقت رامیگوید فطری انسانهاست چه مقداریش را قرآن میگوید فطری انسانهاست اگر قرآن بفرماید یک محدوده فطری انسانهاست معنیش اینه که همه انسان ها میدونند معنی اینه که هیچ انسانی حق نداره بگه من نسبت بهش آگاه نبود معنیش اینه یه چیز دیگری هیچ کس حق نداره یه قسمت را از دیگری تبعیت کنه چیز را که انسان علم داره که حق نداره از دیگری تبعیت کنه خورشید وسط آسمانه یک آدم فوق العاده عالم و فوق العاده وارسته درجه ۱ ۱ میگوید که الان ساعت ۱۲ شبه من حق ندارم بگم الان ساعت ۱۲ شبه حق دارم بگم ۵۰۰ تا عالم تراز اول و همه وارسته میگ الان ساعت ۱۲ شبه و شما خورشید را میبینید وسط آسمان هر ۵۰۰ تا را متهمشون کن که یا دروغ میگن یا اختلال تو حواسشون به وجود اومده یا عقلشون کار نمیکنه یا اخلاقشون ناجوره آره همه رو که لازم شد متهم کن ولی نگو خورشید که خورشید دیگه داره میبینی نیست که حالا همینجور حالا من یه چیز دیگری بگم به شما اگر اینجایی که من نشستم ۲۰ تا ۳۰ تا ۴۰ تا ساعت به شکل های مختلف روبروی من باشه ده تا شبکه تلویزیونی هم جلوی من روشن باشه ساعت ۱۲ شب ولی من خورشید را میبینم اینجا چیکار کنم خیلی عجیبه ها مگه میشه ۱۲ تا شبکه تلویزیونی مثلا فرض کنید از امریکاست انگلستان کجاست همه داره نشون میده که الان ساعت ۱۲ نمیشه که همه ولی من دارم میبینم که خورشید وسط آسمان اینجا چیکار کنم عالمانه چون عالمان را میگم که شاید حق ندارم خورشید را که میبینم وسط آسمان هست انکار کنم حق ندارم با اینکه بانک بانک جوابی برای این ندارم که چرا این ۲۰ تا ساعت و این ده تا شبکه تلویزیونی ساعت ۱۲ شب را نشون میدن هیچ جوابی براش ندارم میگم برای اینها هیچ جوابی ندارم من نمیتونم بفهمم میشه ده تا شبکه که از شهرهای مختلف دارن پخش میشن الان ساعت ۱۲ شب را نشون میدن جوابی برای این ندارم خیلی نمیتونم حل کنم هیچ کدوم از اینا رو نمیتونم حل کنم بله الان خورشید وسط آسمان من میگویم الان روزه و ظهره هر چند جواب این را نمیتونم بدم هیچ جوابی ندارم برای اینکه چرا این ساعت ها و چرا این شبکه های تلویزیونی هیچ جوابی نداره خورشید انکار کنم میفهمم بعدا ببینم چه اختلال شاید اصلا برام حل نشه که چرا این تلویزیون ها و این ساعت ها اینجوری نشون میداد ولی حق ندارم که خورشیدی که داره میبینم داره دستمو گرم میکنه نورش تو چشم این را برای این میگم که توجه داشته باشید ما علم خودمون را که به وضوح از درون خودمون مییابیم حق نداریم به خاطر گفته دیگران انکار کنیم حق نداریم انکارش کنیم تکرار ببینید علمی را که از درون خودمون می یابیم به وضوح به وضوح نه هیچ تردیدی ندارم هیچ تردیدی ندارم که یک بچه بیگناه را نباید بکشم هیچ تردیدی ندارم خب حالا سوال اینه چه کسی که بگوید دستور بدهد بچه را می کشند چه کسی با چه استدلالی بچه را که خودم به وضوح تمام میفهمم که بچه بی گناه را نباید بکشم حالا از بیرون خودم از درون از درونم میفهمم که بچه بی گناه را نباید بکشم این امر فطریه دیگه حرفم این بود هیچ کس من چیزی را که از تحت هیچ شرایطی نباید کنارش بگذارم مرحله حضرت ولی یه چیز دیگری اول باید ببینی کشتن بچه بی گناه درست هست یا نه بد بریم سراغ قرآن اگر حکم کردیم که کشتن بچه بی گناه جنایایت اون وقت باید فکر کنیم که قرآن باید چیکارش کرد بعد اینو نمیشه دستکاری کرد نمیشه این درون آدم میگه بچه بی گناه را تحت هیچ شرایطی نمیشه بکشید بی گناه خب اول این تکلیف باید خود قرآن چی میفرماید خب من پس تا اینجا میخواستم بگم چقدر مهمه که بگیم چه چیزهایی فطری ماست مسئله اینه که اگر یک امور مهمی فطری ما بود اون موقع تو اون حیطه ها نه تنها از عالم تبعیت نمیکنیم بلکه از امام هم تبعیت نمیک بلکه از پیغمبر هم تبعیت نمیکنه بلکه یه چیز دیگر پیغمبر و امام و عالم و کتاب را با او میسنجیم با اون میسنجی با اون میسنجیم که آیا واقعاً این پیغمبر هست یا نیست اگه پیغمبر باشه که دستور خلاف فطرت آدمی نمیده من فطرتم درونم میگوید جنایت نکن او میگوید جنایت بکن ببینید گیر داعش سر همینه تبعیت مست تبعیت کورکورانه تبعیت چی آدم میکشونه به او کارهای اون گونه خوب عرض کنم خدمتتون که بنابراین خیلی مهمه من بیش از این گفتم که اگر خود قرآن قبلش عرض کردم که ما خودمون تو بحثهای قبلی بودیم ما خودمون مییابیم که یه چیزایی درونمون داره میگه بعد درونم داره میگه مثلا تهمت نزن درونم دیگه حاصل زحمت دیگری را قصد نکن لازم یک کسی به من بگه که درونم داره میگه مییابم به همین خاطر وقتی که بحثم با کسی میکنم استدلال نمیکنم براش فقط بهش تذکر میدم یادش میارم این خودم میفهمم اما یه قسمتشو قبلا من الان میخوام بگم قرآن چی میگه در همین باره همین جا عرض بکنم یه اختلافی هست بین مرحوم مطهری و مرحوم آیت الله مصباح مرحوم مطهری ما یک شناخت های فکری داره ما یه چیزهایی را از درونمون میابیم مفهوم آقای مصباح میگه نه ما یک شناخت های فطری یه چیزی اینجوری نداریم حتی اونجا که بست هست از اینکه مثلاً آیا خداحافظی هست یا نه مصباح میگه که خدا یه عقلی در وجود ما قرار داده که به راحتی همین که نگاه کنه به طبیعت خدا را میفهمه هست پس این فطری نیست همین که نگاه کنی میابی همین که به طبیعت نگاه کنی این فطری نیست مفهوم مطهری میفرماید که نه مای داریم و حق با مفهوم مطهری است مهمترین آیه در این باره فوق العاده واضح است این آیه است از سوره شمس و نفس وما الهمها فجورها و قسم به نفس با اون کسی که درستش کرد سپس بدکاریها و خوب کاریها فجور و تقوا خوب بدکاریها و خودکاریها را به چه الهام کرد قسم ملتش کرد به اون همون نفسی که درست کرد الهام کرد خوب کار بد کاری ها و خوب کاری ها را روشن کرد یعنی انسان از درون خودش میفهمه چه کارهایی خوبه چه کارهایی بد خوب حالا همینجا میخوام اصلا یه حرف دیگه راه سعادت کلید سعادت همینه که من امروز بحث کردم همین بیش از این اصلا نیاز چرا یک چیز جز فطرت ما بود و اون اینکه من باید تسلیم حقیقت باشه این مسئله باید بشه یه چیزایی هم خدا در وجودم نهاده که این چیزا این کارها درسته این کار خانم نوع اینجا میتونه فطرت الهامی که به ما میشه غیر از اون فطرت و ساخت یعنی اول ساختار ما چی میشه قسم به نفس با او کسی که درستش کرد و بهش الهام کرد نه الهام میکنه ها الهام کرد موقع فرار خوب برای اینکه انواع تعابیری دیگه ولی همون موقعی که خلق کرد همون موقعی که خلقش کرد بشه الهام کرد در وجودش نهاد موقع خلقت در وجودش نهاد درسته این نه مسئله مسئله به اصطلاح فطری به این معنا ببینید الهام کرد پس همه انسان ها دارند یا ندارند با کلمه که کاری نداریم فطرت یعنی خلقت فطرت یعنی خلقت آره شما بگید که آنچه به همه انسان ها بلا استثنا الهام شده است درسته انسان ها میدونن همه انسان ها میدونن ما با کلمه اسمشو میذاریم مهم نیست ما دنبال اینیم که ما چه چیزهایی انسانها همه بلا استثنا میدونن اینو دنبالش هستیم با کار ما اسم و اصطلاحش نداریم کما اینکه مثلاً تو قهرمانهامال مخصوص قرآن که یعنی تو خلقت انسانها نهادش حالا اسمشه هرچی بگذریم خب حالا همین کلمه را بازش بکنیم بدکاریها و خوب کاریها را به من الهام کرده خداوند به من الهام کرده که چه کارهایی بده چه کارهایی خوب تعبیر مرحوم مطهری اینه که جالب هم هست تعبیر خود ایشون اینه میگه اصول انسانی پتریس اصول انسانی فطریس یه ذره چشم بکنیم باید بگیم حالا به تعبیر خودمون دوتا کلمه با دو کلمه قرآن ان الله به عدالت یه مرحله است احسان یه مرحله بالاتر اداله یعنی حق دیگران را پایم نکردن احسان یعنی از حق خودت برای دیگران گذاشتن حق خودتو به دیگران دادن زیر بناست عدالت اینه حق دیگران را رعایت کن مرحله بالاتر قلت از حتی خودت هم برای دیگران بپرسد کل دینداری همین به همین دلیل تو این آیه هم میگه ان اللهحسان همه دینداری هم همه دینداری همین عدل و احسان خوب حالا مصادیق این عدل کدوم مصادیق این احسان کدومه خود عدل دو چیزه اینکه عدالت چیز خوبی است ظلم چیز بدی است ظلم بدیه عدالت خوبه میریم سراغ مصادیقش حالا یکی یکی بخوایم صحبت بکنیم یکی از مصادیق ظلم اینه که من تهمت بزنم به کسی آبروشو ببرم از درون خودم میفهمم یا نه دروغ بگم حالا ظلم را میگم مثلا حاصل زحمت دیگری را قصد بکنم جان دیگری را بگیرم به دیگری بی جهت به بدنش لطمه بزنم ناسزا بگویم اینا همین تو برید تا تمام آنچه که تو ادبیات دینی بهش گفته میشود حق الناس که خیلی گسترده تر از حقوق بشری که تو اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده مثلاً تو اعلامیه جهانی حقوق بشر که فرض بفرمایید نیامده که مثلا حاصل زحمت دیگری را تهمت به دیگری اعلامیه جهانی حقوق بشر نیامده اعلامیه جهانی حقوق بشر در واقع یه یک به اصطلاح مرام نامه یک نظامیه میخواد دولت ها را مکلف بکنه که حقوق مردم را رعایت کند او دنبال یک گفتمان گفتمان این گفتمان اعلامیه جهانی حقوق بشر این برای این شده دولت حکومتها حقوق ملت خودشون را رعایت کنند آزادی بهشون بدن مسکن چی دغدغه اصلیش این بود در حالی که حق الناسی که توی ادبیات دینی ما اومده خیلی اینا هست خیلی چیزهای دیگری هم هست نه حقوق آحاد مردم نسبت به همدیگه همسر فرزند چی و همه و هر حرفی که ممکنه خیلی حق الناس خیلی خیلی گسترده تر است اعلامیه ولی شامل او اعلامیه جهانی حقوق اون چیزایی که تو اعلامیه جهانی حقوق بشر عدالت یعنی حق الناس عدالت یعنی رعایت حق الناس از اونجا که من میرم و یک چیزی تو مغازه میگیرم من دیروز رفتم سه تا آب معدنی گرفتم سه تا بسته بزرگاش یک اون آقایی که ته مغازه بود به این نوجوونی که جلو بود گفت که ۳۶ تومن حساب بکن من الان که اومدم روی موبایلم بدن که اومدم وقت نکردم که برم من دیدم ۳۶ تومن کسر شده احتمال یعنی حتماً اینجوریه که سه تا راست دونه ۳۶ تومان بوده نه دونهای بعیده دونهای ۱۲ تومن باشه اینطور نیست اینطور نیست این آره خب من الان دیدم مغازه من حسابم کرده به من ولی من دیدم ۳۶ تومن کسر شده و خیلی بعید یعنی علی القاعده نباید اون که گفته دیگه حواسش نبوده که سه تا 36 تومن کم بکنه یه ۳۶ تومان کم کرده چیکار خیلی استدلال میخواد که من باید برم در اون مغازه که رد میشم بهش بگم این اشتباه را کردی این استدلال میخواد یا هر آدمی میفهمه اینا که ببین اینجا دیگه منم کوتاهی نکردم خودشم کوتاهی کرده خودشم اشتباه کرده خیلی استدلال میخواد که من باید بره و مغازه که رد میشن یا مخصوص نزدیکم است یا دیدم یا دفعه بعد که رفتم بگم این فکر کنم این محاسبه را اشتباه کردی من فکر میکنم این فکری او چیزی که شما وقتی میخوای به طرف حالی کنی صغرا و کبرا براش میچینی اون امور عقلی حالا به تعبیر شما عقل عرفی اصلا عقل که باهاش زندگی کنیم عقل عرفی عقل فلسفی که کارش نداره عقل متعارف دین یعنی عقل متعارف مردم این شما الان برای اینکه به من بگید شما وظیفت اینه که دفعه بعد که رفتی به مغازه دار بگو اشتباه کردی ظاهرا این را استدلال لازمه برای من بکنید یا من به شما بگم خب دلیلشو بگو استدلالتون بیارن اینگونه نیست که یه چیز یه حالتش اینه که خودم این کارو میکنم یه حالت اینه که نه اون طرف اشتباه خیلی بدتره ولی در عین حال الان شما درباره همین قضیه که من میگم کنید میگید دفعه بعد که رفتید حساب درسته به خودتون میگید خوب حالا بشینید استدلال بکنید نیاز میگم آقا دلیلت چیه استدلال بکنم چه جوری استدلال بکنم براش برای یک همچین چیزی چه جوری دلیل سقراط کبرا نتیجه استدلال بکنم این مثال یادم آمد خیلی ساده است فکر کنم این باشه نوری که فطری هستند معمولا با تذکر همینطور این حکم میکنه یعنی خودش مستقل است درک نشه خیلی از امور هستند قرآن ذکر و پیامبر هم مذکر هست یادآوری کننده این نشون میده نکته خوبیه نشون میده که انسان قرآن انسان قرآن میدونی اکثر اینه که پیامبر ظاهر میاد به این عقله و فطرته تلنگر میزنه تذکره یعنی تلنگر زدن بیدار کردن العالمین یا فذکر انما انت مذکر کاملا درسته این کاملا درسته و نشون میده که حالا من که خیال میکنم عمده چیزهایی که به دینداری ما مربوطه که اساس دینداری ما هست اصلا نوبت به عقل استدلالگر نمیرسه با همون فطرت همون امور ف ببینید امام علی هم در خطبه اول نهج البلاغه میفرماد که پیامبرانشو فرستاد لیوتی میثاق فطرته پیمان فطرت را اگر انسان احتیاج به پیامبر شاید کمتر احتیاج و عقل پیامبر باطنه خودشه پیامبر باطنه اصلا پیامبر باطن چیزی غیر از پیامبر ظاهر و پیامبر باطن تعبیر آیه ۳۰ سوره این یعنی پیامبر بالاترین دستور یعنی دستور دستور که میگه تو جهت رو به سوی فطرت این موقع پیامبر مامور اطلاق به دیگران این رسالت تنها مخصوص خود پیامبر همه انسان ها را انسان را به سوی انسانیت که خود این انسانیت انسان خوب تعبیر را به کار برده مرحوم میگه همه اصول انسانی فطری مقصود از اصول انسانی اخلاق و حقوق انسان ها حق الناس نه ضرورتاً حقوق بشر که غرب میگه حق الناس ما اینا رو میفهمیم واقعا میفهمیم که اخلاق را باید رعایت کنیم هم اخلاق را میفهمیم به همین خاطر درست ترین حرف اینه که در باب اخلاق و حقوق انسانها اگه پیامبر ظاهر چیزی هم گفته به تعبیر چی ارشاد به حکومت یعنی آنچه که در درون خودمون میابیم خوب پس قرآن مجید می فرماید که تعبیری و تقوا کارهای خوب کارهای بد را بهش الهام کرد پس انسان میدونه چه کارهایی خوبه چه کارهای بد از درون خودش میدونه طبق این آیه ما هم در کارهای خوب را هم میدونم همینه دیگه مگه نمیگه که هرکس عمل خوب انجام بده هرکس عمل بد انجام بده وقتی میدونی چیه بعدش چیه پس کاملی دیگه هستی دیگه و خلاصه مشکلی نداریم که شما فرمودید اومد که بیدارش کنه کار اصلیش اینه من اینجا یه نکته را عرض بکنم گفته میشه که مثلا اینکه نماز صبح دو رکعتم هست ما با فطرتمون میفهمیم و اونی که یاد خدا ارزشمند اینو خودمون میفهمیماون وقت پس آن چیزی را هم که پیامبر اینجوری بگیم قرآن میفرماید که اقیم ذکر بعد می فرماید فحشا والمنکر نماز جلو کارهای زشت میگیره فوری بدش میفرماید و لذکر الله اکبر اولاد خداست که بزرگتره یعنی تو نماز اگه یاد خدا بود جلوی فحشا و منکرو میگرفت اگر یاد خدا نبود که یه چیز خیلی ساده و حتی تو همون فقه را که حلاجش بکنیم میگه که اگر میتونی وضو بگی اگه نمیتونی اگه نمیتونی هیچ کدومشو انجام نده اگه میتونی وایستادن نماز اگر نمیتونی نشسته نماز اگه نمیتونی خوابیده نماز بخون اگه میتونید چشم تو برای رکوع و سجود حرکت اگه نمیتونی فقط بگو اگه نمیتونی تو قلبت بگذرون حالا سوال اینه او که تو قلبش نماز هست یا نیست غذا بکنه یا نباید غذا بکنه ها فقط هم یاد خدا هیچی دیگه نداره از اون بدن نماز هیچی نداره فقط یاد فقط یاد برای نماز نماز همونه اصل نماز همونه خب اون وقت اینجا بگم این خیلی مسئله مهمه اون سیاه پوست آفریقا تو قبایل بومیان آفریقا یا سرخ پوست آمریکا قبایل بومیه چی ممکنه که یاد خدا را داشته باشه یاد خدا را داشته باش ولی به شکل ما واینسه رکوع و سجود و اینها من رکوع و سجود قشنگم واسم اول وقتم تو نماز جماعت با وضو ولی یاد خدا نباشد اولاد خدا هست من یاد خدا نیستم کدومش ارزشمند تره خیلی مسخره است بله ذکر الله اکبر الله اکبر گفت بنابراین میخوام بگم حتی او سرخ پوستی که چه بسا صدای پیامبر ظاهر بهش نرسیده اون یاد خدایی که داره با فطرت خودش ممکنه ارز تر از نماز اول وقت جماعت من باشه ممکنه ارزشش بیشتر باشه اون چیزی که از دست داده فقط بدن نماز روح نماز که داره چون روح نماز یاد خداست ذکر به عنوان مثال مهمترین تو عبادات ما که گفتن که نماز نماز مهمه مهمترین بخش عبادت دین ماست مهمترین بخش عبادت دین ما نماز نماز را هم ممکنه هر انسانی هر گوشه از زمین که زندگی میکنه داشته باشه تازه بهتر از معنا داشته باشه تازه بهتر از منم داشته باشه اینجاست که میخوام بگم حتی عبادیتم آره تو عمرمون یک بار واجبه که بریم بگیم چی مکه اگه برامون فراهم شد اللهم لبیک لا شریک لک لب خدایا اومدن ممکنه من برم بدنم رفته باشه دلم نرفته باشه دارم میگم لا شریک لک همه چیو رها کردم و اومدم همه چیو رها کردم اومدم لبیک لبیک چه استفادهای کرد لبیک به غیر از خدا گفتن بله بله ما فقط یک نفر خدا درست هدف یک چیز باشه فقط مخصوص خدا اگر باشه بله حالا حالا من میرم راه میفتم چقدر هزینه میکنم اونجا بگم لبیک ولی من با لفظ ما فقط این لفظ را به کار بردم در حالی که حج یعنی قصد خود کلمهاش یعنی آهنگ کردن یعنی رفتن آهنگ کرده و رفته من هم با پول و بلیط و هواپیما فلان و اینها هم بدن آوردم رفته ها یه حدیث به ائمه دو سه تا از ائمه چی نسبت داده میشه بله تعبیر اینه قصد خدا با دل بهتر است با مثلا حالا من تعبیر را میترسم اشتباه بگم حداقل میتونم به امام جواد دیدم منصوب خدا آهنگ خدا کردن حالا بگذریم ما اموری داریم که اینها فطریه و این انقدر گسترده است همه دینداری را در بر میگیره و بنابراین ما اتفا همه چیز را با همون چیزایی که داریم باید بسنجیم با همون چیزایی که داریم چیزایی که درونمون هست سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت و بیگانه تمنا میکرد زبون خودمون هست خیلی چیز خیلی چیزها پس اینجوری بگی این تعبیر خوبه مقصودی اینه که یک مشت خاک را میشه تبدیلش کنی به یک کاسه مشت خاک را ولی باید اون سفالگر بیاد و اینو تبدیل کنه میتونم تبدیلش کنه به یه پارچه یا یک قوری یک چیز دیگر چیزی بخواد میتونه تبدیل بکنه ولی یه هفته خرما اگر بیفته جایی که آب باشه هوا هم باشه رطوبت باشه خاک باشه چی باشه خودش تبدیل میشه به یک نخل اینجا اینجوری بگیم یه مثال هم به گونه باز سالاد نسبت بدم مال مرحوم مطهریه ببینید ما انسان ها در واقع خاک استعداد ۱ تبدیل شدن به کاسه را داره هم هسته خرما استعداد اینکه به یک نخاله بزرگ تبدیل بشه و خرما بده و چقدر هسته خرمام دوباره هر دو هر دو میتونه بشه هم خاک میتونه کاسبی بشه هم هسته خرما میتونه درخت بشه و این دوتا با هم فرق داره آدم مثل اولین نیستا آدم مثل دومی یعنی اینکه میگیم فطریه یعنی درون انسان شکوفا میشه انسان شکوفا میشه وقتی که عطسه خرما شکوفا میشه و تبدیل میشود به یک نخل بزرگ خیلی از چیزها درون ما هست هم شناختهایی داریم هم کششهایی داریم دو چیز ما هم میدونیم چه کارهای خوبه چه کارهای بده هم درونمون دوست داره بریم طرف خوبی میکشون طرف خوبی هم کشش به خوبی داریم هم شناخت خوبی و بدی را داریم هر دو رو داریم خوب بنابراین من صحبتم درباره روش و مبانی اسلام پژوهی بود من ۴ قسمت تقسیم میکنم یعنی منابع را منابع را ۴ قسمت اول ۲ قسمت که پیامبر باطن پیامبر ظاهر پیامبر باطن را تقسیم میکنم به فطرت و عقل و پیامبر ظاهر را به قرآن و سنت منابع دین شناس اسلام شناس اسلام پژوهش منبع رو شما لحاظ علوم تجربی حس و علوم تجربی مقدمات عقل میگنجن توی عقل یعنی شناخت ابزاری در نظر بگیری از علوم تجربی استفاده علوم کاملا علوم تجربی کمک میکنه به عقل که سقراط و کبرای استدلال تشکیل بده یعنی در واقع امر دین ها امر دین مثلا علم تجربی امر دین به آدم میگه که این جهان چقدر نظم داره چقدر نظم داره درسته ولی سقراطه استدلال اون وقت کبراش را خود عقل میذاره روش که خوب نظم ناظم میخواد خیلی علوم تجربی کمک میکنه ولی علوم تجربی سقراط استدلال عقل را میسازه برای مباحث دینی برای مسائل دینی هم اگر به صورت تقسیم بندی که مد نظرم منابع شناخت اسلام شناسی ۵ قسمت بله شناخت بیشتره منابع شناخت را عرض نمیکنم منابع اسلام پژوهی را که میگن معروف کتاب و سنت و اجماع و عقل در مقابل اون دارم این را میگم آره آره درسته درسته کاملا منابع شناخت انسان را نمیگم کلی نه منابع اسلام پژوهی را و خوب حالا بحثم این بود امروز که اون فطرتی را که خودمون مییابیم به وضوح قرآن هم فرموده و خیلی گسترده است بدکاریها و خوب کاری ها را خداوند نمونه هاش را به یک شکل دیگری مثلاً همون مثلاً این آیه چرا خدا میگه هر جزا الاحسان الی الاحسان آیا پاسخ نیکی غیر از نیکیه میشه پاسخ داد بله قرآن سوال میکنه حل جزا الاحسانحسان معلومه معلوم نی معلوم جواب خوبی را نباید ببندید دادسان ممکنه یک انسان به انسان احسان کرده باشه ممکنه خدا احسان کرده باشه کلی عقل موجودی که هست احسان کرده باشد آیا جواب احسان غیر از احسان کرد به نیکی کرد نعمت داد ناشکری جوابش نه نیست جوابش نیست اینجوری موردی هم به اصطلاح داریم بزار یک آیه دیگر هم بخونم که اشاره داره به اینکه انسانها میدونن میگن و میخوام ازش استفاده بکنم که یک چیزهای ما مجاز نیستیم که از دیگران بگیریم این کلی هم هست این آیه اضافه قالو وجدنا علیه آبا هر وقت کار زشتی میکنن میگن ما آبا و اجداد مون رو دیدیم والله امرنا و خدا به ما امر کرده خدا چه جوری از کجا دیدی اما از کجا فهمیدی که خدا امر کرده یعنی عالمان دین گفتن دیگه متون میگن دیگه یعنی از این راهها منقسمت بعدی فحشا خدا که به کار زشت دستور نمیده خدا به کار زشت دستور دیگه گفت کلی خدا به کار زشت دستور نمیده ولی چه کاری زشته چه کاری زشت نیست شادمن بگم من نمیتونم بفهمم کدوماش زشته کدومش زشت نیست من نمیتونم بفهمم نه خیلی خوبه میفهمی خیلی خوب میفهمی که چه کاری زشت هست چه کاری زشت نیست فقط قرآن ولی نمیتونی بگی که خب باشه میفهمیدم قبول کردم خدا به کار زشت دستور نمیده ولی من نمیفهمم چه کار زشته چه کار زشت نیست چون قبلا گفتم و تقوا نه تو خودت میفهمی که آبا و اجداد آبا و اجدادت میکردن خوب باشه از طرف دیگه عالم دین هم میگن بکن این هم به اسم دین عالمان دین به خدا نسبت میدن والله امر خدا نیست خیال کرده این امر خداست اشتباه نکن ان الله یعنی چی یعنی او چیزایی که درونت داری اونا را ملاک قرار بده و با اونا بفهم چی چی خدا میخواد بچه خدا نمیخواد خدا کار زشت نمیخواد ان الله فحشا خدا به کار زشت دستور نمیده ولی جای آیه دنبالش دیگه لازم نیست بگه چه کارهایی زشته چه کارهای معناش اینه که تبعیت کورکورانه بخش وسیعی از دینداری را انسانها میدونن بخش وسیعی از دینداری رو انسانها میدونن اونا را باید ملاک قرار بدن و تازه بفهمند که کسی داره یه چیزی را به خدا نسبت میده آیا درست نسبت میده یا نادرست نسبت میده بنابراین این فطریات باید اساس دین باشه با عقل بازم حاکمه وقتی میگم من فلان چیز را از درونم مییابم بازم باید که حاکم باشه واقعا از درونت مییابی یا داره خودتو فریب میدی یعنی داری خودتو گول میزنی خودتو داری گول میزنی بازم اینجا باید عقل بیاد آیا فطری هست آیا واقعا از درون میابی یا القای شیطان مثلا چیه یا عادته عادت کردی چون تو فلان جامعه بودی نه از درون نمیابید باز عقل باید بنابراین میخواستم این نکته را امروز بگم که تو جلسه قبل گفتم قرآن به وضوح تمام عقل را تایید کرده امروز عرضم این بود که قرآن به وضوح فطرت و فطریات انسان را تایید کرده و خواسته که این فطریات را اساس قرار بدیم پایه قرار بدیم و چیزهای دیگر را با این فطریات بشن حتی اینکه یه فرمانی از خدا هست یا نیست با همین فطریات باید بسنجیم با همین جا باید سنجید حتی اینکه یک شخصی که مدعی نبوت آیا واقعا پیامبر خدا هست یا نیست با همین ف باید بسنجیم با همینهایی که نزد خودمون هست باید بسنجیم خوب در خدمتتون اینجا به نظر من هر دو پاش میاد هم عقل هم فطرت خردمندان آره خردمند که حرفها را میشنوه و بهتر را انتخاب میکنه ولی اون حرف یه وقت گوینده یه چیزی میگه که مطابق فطرت منه یه وقت یه چیزی میگه که عقل منو قانع میکنه گوینده ممکنه چیزهایی را ردیف کنه بگه مثلا به پدر و مادرتون احترام بگذارید به چی احترام این حرفا که درسته باید اینا را چیز مهم پیچیدهتر میگه میگه که مثلا ما فلان برنامه اقتصادی را اگر توی این جامعه پیاده بکنیم جواب استدلال میخواد که برنامه استدلال میکنه من میبینم که خوب درسته دوتا است یکی استماع که حکم ولی یک تبعیت از احسنت یعنی هر کسی آره آره این قسمت این نیست این مقدارش که بهتر را باید برگزید حتی استدلال عقلی هم نمیخواد مثلا یا احس بسیار بله بله زیاد داریم بله خود این عقاید افرادی هم نیست ما گاهی میگیم اینها ارشاد به حکم عقله ولی اعم از فطرته یعنی عقل فطری را هم شامل بحث کتاب مقدس تعبیر مقدس نیست چون مقدس راجع به خداست که چیزی که هیچ آلودگی هیچ عیب و نقصی توش نیست در صورتی که ما تهمت انجیل آره یعنی آلوده است ولی اینجا وقتی میگیم مقصود مون نه اینکه ما مقدس میدونیم مقصودمون اینه که متونی که یک انسان های مقدس میدونند چون بالاخره باید با یه اصطلاحی به کار ببریم که اینجا خوب اعتقاد نداریم خوب چرا اجمالا ما هم حالا کار به هر حال همین متون را قرآن تصدیق کرده نه تصدیق بل جمله همینا را نه قصیده بله بله حتی وقتی میگیم مثلا متون مقدس هندویی مقصود اینه که متون که هندوها مقدس میدونند نه ذرت که من ممکنه که حتی ممکنه یک کمونیست بگه که متون مقدس مقصود جدا کردن متون که انسان های مقدس میدونن و نمیدونن نمیخواد بگه خودم مقدس میدونم بسیار بسیار
خلاصه:
لطفاً توجه داشته باشید که همهٔ مشارکتها در راه روشن ممکن است توسط دیگر مشارکتکنندگان تغییر یابند، ویرایش یا حذف شوند. اگر نمیخواهید نوشتههایتان بیرحمانه ویرایش شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد میکنید که خودتان این را نوشتهاید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشتهاید (
راه روشن:حق تکثیر
را برای جزئیات بیشتر ببینید).
کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو
راهنمای ویرایش
(در پنجرهٔ تازه باز میشود)
تغییر عرض محدود محتوا