پرش به محتوا
منوی اصلی
منوی اصلی
انتقال به نوار کناری
نهفتن
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
راهنما دربارهٔ مدیاویکی
راه روشن
جستجو
جستجو
ایجاد حساب
ورود
ابزارهای شخصی
ایجاد حساب
ورود
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند
بیشتر بدانید
مشارکتها
بحث
در حال ویرایش
جلسه دوم : انسان، موجود خردمند
صفحه
بحث
فارسی
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
ابزارها
ابزارها
انتقال به نوار کناری
نهفتن
عملها
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
عمومی
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
صفحههای ویژه
اطلاعات صفحه
هشدار:
شما وارد نشدهاید. نشانی آیپی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر
وارد شوید
یا
یک حساب کاربری بسازید
، ویرایشهایتان به نام کاربریتان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.
بررسی ضدهرزنگاری. این قسمت را پر
نکنید
!
[https://t.me/soleimanisaa/3820 فایل صوتی] متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین جلسه دوم هست بحث [[فقه نظام باورهای اسلامی]] در جلسه قبلی یک بحث مقدماتی انجام دادیم و اینکه بحث باید چگونه باشه کاستیهای نظام باور اسلامی را و اینترنت را باید چه شکلی شروع کنیم بحث کردیم در جلسه قبل آخر به این نتیجه رسیدیم که مطابق اسلام من اگر بخوام تعریف درون دینی از دین بکنم نه تعریف برون دینی که فلسفه دین میشه و کاری با حق و باطل دین نداره تعریف درون دینی که کار با حق و باطل دین داره من دین را یک تعریف کوتاهی میکنم مقصودم از دین دین خارجیه نه دینداریه انسان اون دینی که در خارج به نام اسلام وجود داره تعریف میکنم برنامه خدا برای رستگاری انسان برنامه خدا برای رستگاری انسان هرچند تو هستی در عالم خارج محور هستی خداست اما در نظامی که من میخواهم بچینم و باید بچینم نظام اعتقادی نظام باور دینی محور و پایه و اساس انسان باید از انسان شروع کنیم چرا چون دین عبارت برنامه خدا برای رستگاری انسان تا انسان روشن نشه مقصود من از انسان چیه اون وقت برنامه خدا رستگاری همه معلوم نمیشه بنابراین باید با انسان شروع کنیم چون حسام انسان چیست اما انسان را دونه بحث کنیم و باید بحث کنیم یک انسان درون دینی و یک انسان بروندی یعنی یک وقت انسان را من بیان میکنم که نظر قرآن درباره انسان چیه بحث یک وقت خوب این مال بعد از اینه که وارد شدیم و تو نظاممون قرآن حجت شد بعد از حجیت قرآن که سؤال میکنیم خب حالا نظر قرآن درباره انسان چیه ولی الان که میخوام نظام را بچینم هنوز قرآن در واقع تو نظام من هنوز حتی خدا ثابت نشده باید خدا ثابت بشه پیامبر ثاب بشه قرآن حجت بشه اون موقع بگم نظر قرآن درباره انسان چی ولی الان میخوام نه اون انسانی که قرآن معرفی کرده انسانی که از بیرون میبینم معرفی کنم بحث دربارهاش بکنم کاری ندارم بعداً قرآن حجت بشه رسالت حضرت محمد ثابت بشه خدا ثابت بشه اصلاً قبل از اینها باید بگم که آیا اصلا انسان باید ثابت بکنه که خدا هست یا نیست اصلا باید به بحث خدا بپردازد یا نباید بپردازه چرا قبلش در مورد انسان بحث بکنم و اونم بروندینی مقصودم نوک انسان که جلو چشم ما هست انسانی که تو جهان میبینیم انسانی که خودمون تجربهاش کردیم انسانیت خودمون تجربه کردیم منهای متون دینی انسان ببینیم کی تا اون وقت گام به گام بریم جلو این انسان از لحظهای که میفهمد انسان است اون لحظه رو من کاری ندارم باش که کیه یا چه زمانی بوده من کاری ندارم با اینکه آیا انسان به صورت دفعی توسط خداوند با گل آفریده شده یا مقصود از با گل آفریده شدن اینه که از گل از آب از امثال اینها یه موجود تک سلولی به وجود اومد یکم کم کم تغییر کرد وقایع نمیدونم انصب شد تغییرات اتفاقی که مناسب تر بود باقی ماند و تنوع موجودات به وجود آمد و در سیر تکامل یک انسان به هر حال این کارم بکنیم حتی اگه اینو قبول بکنیم در یه لحظهای دیگه انسان انسان بوده انسان دیگه نمیشده بگیم حیوانی مثل بقیه حیوانات متفاوت انسان وقتی که انسان شده وقتی که انسانیت خودشه احساس کرده سوال اینه چه تفاوتی بین خودش و دیگر موجودات احساس کرده یه تفاوت احساس کرده انسان شما ممکنه تصمیم ممکنه بگه که نه هیچ احساس نکرده میگه اسب تعریفی از اسب بودن خودش داره اینو نمیتونیم در مورد انسان بگیم چون انسان که میبینیم که تعریف داره از انسان بودن خودش اینکه مشهوده انسان میگه من کی هستم این دیگه جای بحث نداره انسان میگه من تفاوتم با حیوانات چیه پس انسان تفاوت داره انسان میگه من کی هستم از شاد نگ من که اصلا گوزن شاید نگه من کی هستم که نمیگه من کی هستم با غریزه زندگی میکنه انسان از خودش میپرسه من کی هستم و به نظر من اولین پرسشی که برای انسان پیش میاد اینه که من کی هستم یعنی من چه تفاوتی با حیوانات دیگر دارم من بچه ممیزم با حیوانات با موجودات دیگر چی به طور طبیعی قبل از اینکه سوال بکنه که من کی هستم به یه چیز تلخ کرده اصلا قبل از اینکه سوال بکنه چون اصلا سوال وقتی یک و نیم یا سوال میشویم چه سوال کننده و چه سوال شونده او کسی که سوال کرده به دو چیز اعتراف کرده یکی اینکه او کسی که دارم ازش سوال میکنه میپرسم میتونه جوابمو بده یکی اینکه خودم میتونم بپرسم معلومه اگر بغل من یک کبوتر نشسته باشه نه کسی ازش چیزی میپرسه نه کبوتر از کسی میپرسه بنابراین کسی که از من چیزی میپرسه یا اگر خودم از خودم چیزی پرسیدم قبل از اینکه بپرسم نه بعد از اینکه پرسیدم قبل از اینکه بپرسن اعتراف کردن که در من یه چیزی هست که میتوان قدرت اینو داره که پاسخ سوال را بده پس من همه کس خودم پرسیدم بین اعتراف کردم که من پرسند هستم بهمن پاسخ دهنده هستم قبل از پرسشی اعتراف کردن بدون اینکه بدونم پس قبل از اینکه من بگم من کی هستم و تو ذهنم همین که اومد من کی هستم جلوتر یه چیزی با قبول کردم که من میتونم بپرسم من میتونم پاسخ بدم کبوتر نمیتونه بپرسه نمیتونم پاسخ بده پس من فرق دارم چی دارم که فرق دارم چرا معلومه من به عقب اعتراف کردم پس من اثبات نمیکنم که من عقل دارم چون اثبات بعد از پرسشه ولی اعتراف به وجود عقل قبل از پرسشه قبل از اینکه بپرسید اعتراف به وجود عقل کردی که میپرسه پاسخ میده گاهی از من میپرسند چون از عقل زیاد صحبت میکنم و به دین خرد قائل هستم و به زندگی خردمندانه قائل هستم و همه چیز انسان را خردش میدونم همه چیزش ام نگید کسی نگ که آیا برای انسان عشقم قائلی آیا برای انسان عاطفه هم قائلید آیا برای انسان جنبه های دیگری هم قائلی آیا برای انسان حس به اصطلاح زیبایی دوستی قائل بنده میگم که همه اینا رو قائل هستم عشق قائل هستم ولی عشق خردمندانه عاطفه قائل هستم ولی عاطفه خردمندانه حس زیبایی دوستی قائل هستم ولی زیبایی دوستی خردمندانه بنده اینجور قائلم که هیچ ساعتی از زندگی و وجود انسان منهای خرد نیست یعنی اگر ساعتی را کسی تصویر بکنه که بگه این ساحت جدای از خرد هست یعنی لحظهای را تصویر بکنه که انسان خردش را کنار گذاشته نظام فکری من او انسان اون لحظه انسان انسان لحظه انسان که خردش فرمانرواش باشه خردش برش حاکم باشه چون خرد وجه ممیز خرد فصلشه اصل ذاتشه برخی عشق را در قابل خرد قرار میدن مثلاً اون شعر معروف پاهای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت تمکین بود ظاهراً ازش برداشت میشه مقصود شاعر چی بوده کاری ندارم ازش برداشت میشه که یه جاهایی که عقل دیگه فرمانروایی نداره با عقل نمیشه همه جا را پیمود عرض بنده اینه که با عقل همه جا را باید شرک کاملا غلط اصلا اشتباست که بگی پایه استد عقل پا نیست عقل چراغ عشق پا است در مقابل همدیگه نیستند ماشین یه نیروی محرکهای داره و یه چرخهایی داره که اینا حرکت میکنن راه میرن تو شب تاریک او چراغ است که نشون میدهد که اینجا در است اینجا جاده است از اینجا باید رفت چراغ چراغ عقل شما نمیتونه کسی بگه که چون ماشین نیروی محرکه اش خوبه موتورش سالمه چرخاش سالمه دیگرش سالمه پس شبوقتی در جاده کوهستانی عبور بکنه حالا چراغ نداره افتادن توی دره عقب میگوید که چی هست چی نیست چه باید چه نباید همشو میگوید قاری با بالاترین مقام را هم که میخوای بپیوند مطابق قرآن مجید بالاترین مقام را ابراهیم خلیل علیه السلام پیموده طبق قرآن مجید قرآن ابراهیم خلیل بالا طلا ابراهیم مقام امام مردم شدن ابراهیم خلیل بهش رسیده خودشم رسیده خدا آزمایشش کرده آزمایش پس داده و آزمایش موفق ازش بیرون اومده و خداوند امام قرارش داده اون چیزی که مطابق قرآن آرمان و آرزوی همه ما باید باشه و جعلنا للمتقین امام خدایا ما را برای متقین برای متقین امام قرار بده من را برای متقین امام قرار بده این درخواست بهترین مقام است ابراهیم خلیل مطابق قرآن رسیدهترین مقام رسیده آره شما یه قطره ممکنه بگه با عشق با عشق بله قرآن مجید میگه که وقتی که ماه را دید ستاره ها را دید چیو دید قفل ندارم پس ابراهیم خلیل دنبال محبوب میگرده دنبال معشوق میگرده آره عشقه ولی میگه لاحب الافلین غروب کنندهها را رفت آنچه از دست میرود اونها شایستگی عشق ورزیدن ندارد ندارد اون که ثابت است آنچه هست آنچه همیشگی است او میشود عشق به او میشود ورزش چه کسی حکم کرد کهلین کنندهها از روند ها شایستگی عشق ورزیدن ندارن و چه کسی حکم کرد که خورشید و ماه و ستارگان غروب کردند غروب کننده هستند افول کننده هستند خرد پس ابراهیم خلیل با اینکه دنبال معشوق میگرده با خرد دنبال مع اینجاست که من درس میکنم عشق در مقابل خرد نیست عشق در صورتی ارزشمند که خردمندانه باشه حکیمانه باشه عقل بگوید این موجود شایستگی عشق ورزیدن داره حتی در عشق زمینی شهوانی حالا شهوانی کلمه خوبی نیست بگم عشقی که انسان ها به همدیگه می ورزند اسپیک یک مرد به یک زن یا یک زن به یک مرد میورزه میتونه فوق العاده ارزش من باشه به شرط اینکه خردمند اگر در معشوق ویژگیهای یافت که ویژگیها شایستگی عشق ورزیدن را دارند داشت موقع میشود این عشق خردمندانه عشق هوس بازانه عشق نیست جنون فرق بین عشق و جنون زمین تا زمان عشق کلمه مقدس است حتما باید خردمندانه باشه خوب چه خواستم عرض بکنم خواستم این را بگم همه ساعتهای انسان به خرد بارها شده از من میپرسه خوب این عقل که گفتی خرد که گفتی یعنی چه تعریفش عرض میکنم که تو فلسفه اسلامی تعریفهای زیادی شده از خرد از عقل تو فلسفه غرب تعریفهای زیادی شده گفته میشود ملاصدرا گفته قبل از من ۷ تا تعریف از عقل کردن و هیچکدوم درست نیست من تعریف هشتم را بنده عرض میکنم که جواب میدم میگم که نه هشت تا ملاصدرا را بهش توجه میکنم نه اون دهها تعریفی که تو غرب شده اصلاً وقت ما صرفش نمیکند چرا ساده میگم به اون کسی که خطاب به ما گفته عقل چیه بهش میگن که شما از من پرسیدی عقل چیه بنده هم بهت میگم که اگر اینجا یک آهویی بودم ازش میپرسیده عقل چیه از من پرسید چی چه تفاوتی یافتی بین من و آهو که نپرسیدی عقل چیه ایثار فرقی نداره سال از عقل بکنی یا سال از هر چیز دیگر از هر چیز دیگر از من بپرسید دیوار چیه از من بپرسه لامپ چیه هرچی بپرس شما سال که از من کردی این سوال را از من کردی از آهو از گوزن از کبوتر سوال نمیکنه پس شما در من یه چیزی سراغ دارید او چیزی که در من سراغ داره عقله نپرس عقل چیه خودتم که سوال کردی یه چیزی در خودت صاحب سراغ داری که این سوال را به خودت اجازه میدی کبوتر که سال نمیکنه که او عقل ساده همون عقل همین حد کافیست ماهیت عقل به صورت دقیق چیه اینجوری بعد سوال را اینگونه بحث میکنم ببینید این دستگاه موبایل در دست من چی توی این موبایل هست لوازم که توش هست ارتباطاتی که هست قطعهها که به هم اتصال دارند چی دارند اینا چگونه است و چگونه کار میکنه من درباره اینها هیچی نمیدونم نمیخوام من بدونم دغدغم نیست که برم ببینم رشته من نی کارم نیست چگونه برای من مهم نیست که این موبایل چگونه کار میکنه ولی دو چیز را میدونم یکی اینکه موبایل هست دوم اینکه از این موبایل باید اینگونه استفاده کنم کافیه دقیقا چه چیزی است و چگونه کار میکنه اینکه من عقل را بتونم یک تعریف دقیق علمی براش ارائه بدم یا بتونم بگم کارکردش دقیقا چگونه مسئله من نباشه استفاده بکنم بنابراین نمیپردازم از هر وقتم را صرف این نمیکنم دقیقا این مثال را میزنم که گاهی توده مردم میزنند و معروفه میگن سرش رو روی آب گذاشت و کسی رد میشد بهش گفت آقا این جوراب نخورم عقلت کم میشه گفت عقل چیه گفت تو بخور هیچی هیچ باکت نمیشه یعنی چی یعنی کس که نمیدونه عقل چیه خیلی وضعش خرابه کس بدونه چیه خیلی ساده هر که پرسید ازتون که عقل چیه باید بهش گفته چه تفاوتی بین خودت و مثلا یه آهو احساس میکنی اون تفاوت که احساس میکنه حق حالا همه اینها رو گفتم برای اینکه تمام هویت انسان با عقلش شروع میشود بحث درون دینی مثال حضرت ابراهیم را زدم برای اینکه کسی بهم نگه که بگم نه قرآن میشه گفت که ولی عشق خردمندانه عشق خردمندانه عاطفه خردمندانه همه ساعتها جدا کردن هر ساعتی از زندگی از انسان از خرد به معنی جدا کردن ساحتی از زندگی انسان از انسانیت انسان یعنی زیر پا گذاشتن انسانیت انسان پس انسان یعنی خرد انسان انسان یعنی عقل وقتی میگن انسان و حیوان و ن ناطق یعنی عاقل اون وقت آخه فصلش یعنی جزء ذاتش یعنی میتونی به جای اینکه بگی الانسان و حیوان و ناطق انسان نطق پس انسان یعنی خرد با اینکه الان بحثم بروندینیه دقیقا اگه بخوام یه چیزی بگم مثلا اگر اشتباه نکنم از پیامبر یا امام علی الانسان به عقله انسان عقل پس اگر بخوام انسان را بشناسم انسان یعنی خردمند موجودی که خرد دارد خرد دارد یعنی چه یعنی با عقل خودش همین که خرد دارد باید دنبال بکنه چون خرد دارد سوال میکنه که من کی هستم اولین پاسخ پرسش را باید پاسخ براش پیدا بکنه که من کی هستم کارو با بحث درون دینی هم نداریم حالا باید این چون اولین سال برای چی پیش میاد من چه تفاوتی با حیوانات دارم من کی هستم که البته جلوتر فهمیده که عاقل هستم تو کی هستی جلوتر فهمید تو عاقل هستی لوازم چیه خوب من انسان را میبینم انسان را میشناسم بعدا وقتی تو دین و ادیان میریم میبینیم انسان را اون وقت مثلا توی مسیح تعریف میکنه که آره انسان با گناه آدم سقوط کرده عقلش یعنی گناه بر ذاتش سلطه پیدا کرده ذاتاً گناهکار شده و عقلش تحت تاثیر ذات گناه آلودش قرار گرفته ولی این حرف دینی نیست حرف نیست انسان را که من اینجوری نمیبینم انسان میبینم که نه عقلش خوب کار میکنه عقل انسان خوب کار میکنه چرا خوب کار میکنه برنج در زمینه رفاه خودش چه پیشرفتهایی کرده پیشرفتهای بسیار زیادی کرده بسیار پیشرفت کرده علم پزشک بدون خرد میشود اینها خرد است حتی خرد است که میگوید برو تجربه کن طبیعت را مطالعه کن فکر کن آخرت است انسان غیر دیندار هم یه پیشرفت را کرده و میکنه و این وظیفه نه در این زمینه انسان پیشرفت کرده در زمینه علوم انسانی هم پیشرفت کرده در زمینه علوم انسانی هم پیشرفت کرده مثلا چی انسان بوده از قدیم از خیلی قدیم که چه کار بکنیم که عدالت اجرا بشهبا همدیگه روابط عادلانه داشته باشیم از خیلی قدیم خرد انسانی از قانون نامه حمورابی ۴۰۰۰ سال پیش تا منشور کوروش کبیر ۲۰۰۰ و ۶۰۰ سال پیش و قانوننامههای دیگری که نوشته شده محصول عقل بشریست که در اجرای عدالت نوشته شده تا بیاد قانونهایی که تو عصر جدید نوشته شده تا اوجش اعلامیه جهانی حقوق بشر همه در پی عدالت بودند و پیشرفت کردند و رشد کردند چه انسان را به این رشد رسانده زمینه اصلا گفته نشود که انسان عقلش را فقط و فقط در بعد حیوانیت خودش به کار گرفته در بعد رفاه دنیای خودش به کار گرفته شخص خودش شهوترانی خودش مسائل دیگر خودش راحتی اشتباهه انسان خرد خودش را در راه انسانیت خودش هم به کار گرفته به همین خاطر در پی این بوده که قانون بنویسه چه قانونی قانونی که عدالت را در جامعه اجرا بکنه آیا موفق بوده یا موفق نبوده اعلامیه جهانی حقوق بشر نشون میده موفق قانون نامه حمورابی موفق بود در زمان خودش منشور کوروش کبیر نشون میده موفق بود قوانین اجتماعی یونان و روم که در دوره مثلاً زمان ظهور حضرت عیسی مسیح حاکم بوده نشون میده که موفق بوده پس خرد انسان بدون اینکه ما بریم مراجعه بکنیم به متون دینی انسان را مطالعه کنیم همین انسان بد نگاه کنیم نگاه کنیم بگیم این انسان چه خونریزیها که کرده چه جنگها که کرده چه جنایتها که کرده سوء استفاده کرده انسان اگر نبود انسان بمب اتم نمی ساخت اگر عقل انسان نبود انسان جنایتهایی که امروز توی غزه میشه حیوان که جنایت نمیکنه اینقدر حیوان شکار میکنه و شکم خودش سیر میکنه کی حیوانی اینقدر جنایت میکنه آره انسان از عقل خودش خیلی بهره گرفته برای ولی در مجموع در خدمت بشریت بوده در خدمت زندگی دنیایی انسان بوده در خدمت انسانیت انسانم بوده بشری در تحقیق درباره اخلاق هم پیشرفت کرده حقوق هم پیشرفت کرده حقوق بشر هم پیشرفت کرده حقوق انسانها هم پیشرفت کرده حقوق رشته حقوق یا که ما تو فارسی به حقوق ترجمه میکنیم و دقیقترش قانونه یعنی باید میگفتیم یه رشته قانون داریم یه رشته حقوق بشر داریم اونجا حقوق تعبیرشم اینه که هیومن الله رایتس حقوق بشر رایتس اونجا رو تعریف کنیم با حقوق اون را تعریف کنیم به قانون ترجمه کنیم به قانون امکان ندارم مگر در هر دوش پیشرفت نکرده فکر نکرده میگی بشر فکر نکرده راجع به اینکه اگه کسی زد کسی را کشت چگونه تشخیص بدیم که چه کسی چه کسی را کشته و چگونه مجازاتش کنیم که دیگر کسی دیگه را نکشه و جنایت نکنه میگه بشر راجع به این فکر نکرده پیشرفت نکرده بشر کلی پیشرفت کرده فکر کرده اندیشه کرده و چیزهای فوق العاده ارزشمندی هم رسیده قبلاً میگفتند که اگر دو نفر بیان شهادت بدن که آقای الف آقای ب را کشت ثابت میشود تنها راهمون همین بود الان میگوید با اثر انگشتم ثابت میکنم باید مو هم ثابت میکنم با دی ان ای ثابت میکند با دوربین مدار بسته ثابت میکنم وای راههای متعدد دیگری کنار عقل بشریست پیشرفت کرده این در راه حیوانیت انسانی این در راه اجرای عدالته این در راه انسانیته عقل آدمی هر چند ازش سوء استفاده شده من همینجا این جمله را اضافه بکنم همین جا استفاده بکنم ازش چون دارم میخوام برم مقدمه است که بریم سراغ دین من دارم انسان برون دینی را ازش میگم شما بگویید که میگید که انسان از عقل خودش برای حیوانیت خودش خیلی استفاده کرده و جنایت کرده همین جا یه جمله رو بگم جمال آینده است مگر انسان کم از دین استفاده کرده و جنایت کرده مگر کم به نام دین جنایت شده قتل شده غارت شده کشتار شده ظلم شده مگه داعش به نام دین این کارا رو نمیکنه چه بسا همین الان اسرائیل هم به نام دین انگیزه خیلی خوب به نام دین باشه که این جنایات را میکنه فقط نگید عقل متهمش نکن انسان عاقلشم ارزشمنده منتها کسانی هم سوءاستفاده از عقل کردن همونطور که سوء استفاده از قرآن همونطور که سوء استفاده از انجیل کردن از دین کردن از خدا کردن سوء استفاده از حقوق بشر میکنند همونطور که سوء استفاده از اعلامیه جهانی حقوق بشر از انسان از همه چیز سوء استفاده کرده از خودم سوء استفاده کرد یعنی انسان از هیچی نبوده که سوءاستفاده نکنه از اعتقاد مردم سوء استفاده شده از دین مردم سوء استفاده شده از پره از تنهایی عقل نیست که متهمش کنیم که عقل که بمب اتم میسازه و دو تا شهرها مثلاً توی ژاپن پودر میکنه بچه میکنه اینجوری انسان از همه چی ممکنه سوء استفاده بد بودن ارزشمند استفاده ازش شده و میشه بشر ازش از هر چیزی ممکنه که سواستفاده دارم بحثم درباره انسان اونم انسانی نرفتم سراغ دین روی این مبنا بنا را استوار کنم انسان تعریف کنم و در گامهای بعدی از طریق انسان برم و مسائل دیگر برسم بنام بر این است ترس طریق انسان به خدا برسم حتی اگر شما گفتید که من نمیخوام از از خود مهمترین برهان من بر وجود خداوند انسان که بعدا عرض خواهم کرد اما اگه شما گفتید نه از طریق جهان به خدا میرسیم یعنی برهان منو قبول نکرد کما اینکه مشهورترین براهین وجود خدا برهانهای جهان شناختی از برهان نظم گرفته برهان امکان وجود گرفته برهان علیت گرفته از طریق جهان به خدا از هر طریقی میخوای هر یک از این طریقها میخوای برسی چیه که از طریق جهان به خدا میرسه چیه که از طریق نظم عالم به خدا میرسه چیه که حکم میکنه اگر جهان نظمی دارد نه نه نظم نشانه ناظم هست پس باید یه ناظمی وجود داشته باشه پس قبل از حج اینکه حکم میکنه هر چیزی را شما بیارید حاکم کیه نظم نشان دهنده ناظمه علت معلول علت میخواهد حادث محسن هست و هر چیز دیگری هر یک از اینها را که شما گفتید اونی که حکم میکنه چیه بی نیاز و شما باید اول پس بحث از عقل انسان بکنید پس همه چیز با انسان شروع میشه و انسان با عقل انسان شروع میشه پس همه چیز حتی خود انسان برمیگرده به حق انسان انسان یعنی نقد همه چیز یعنی عقل معتبر هست یا نیست کسانی خدشه کردن و عقل معتبر نیست عقل حجیت نداره عقل به اصطلاح پاسخگو نیست عقل نمیشود اعتماد کرد عقل نمیکردن که اینا میگن اما فوری در جوابشون گفته میشود که به چه دلیل عقل حجیت ندارد به چه دلیل عقل اعتبار ندارد به چه کسی که میگه عقل اعتبار نداره باید استدلال بیاره که عقل اعتبار نداره حجیت نداره استدلال یعنی حق پس کسی که میگوید عقل اعتبار ندارد دارد میگوید عقل اعتبار دارد چرا چون میگوید من برهان دارم برای اینکه عقل اعتبار ندارد چه کسی برهان آورده میگه غیر از عقل برهان میاره پس اون که میگوید من برهان دارم برای اینکه عقل اعتبار ندارد در واقع دارد من برهان دارم برای اینکه عقل اعتبار دارد شگفتانگیز عقل چیه تعبیری داره اساتید فلسفه که در قید حیات از اساتید دانشگاه است میگه بفرما موقع که داری زیر دست و پا عقل را له میکنی از زیر دست و پا عقل سرش بیرون میاره و میگه ناسزایی میگه نمیخوامعقل را با عقل ثابت کنی که حجیت نداره عقل محدوده چه کسری باید بگه محدوده عقل باید بگوید که من محدودم محدوده عقل کجاست چه کسی باید بگوید که محدوده عقل کجاست خود عقل میگوید محدوده باید بگوید هرگز نگو قرآن میگویدا هرگز نگو قرآن میگوید هرگز نگو پیامبر میگوید محدوده عقل کجاست جمهوری میگویم که حق ندارد بگوید نه قرآن حق دارد بگوید نه پیامبر حق دارد بگوید چرا چون عقل که به قرآن حجیت میدهد چون عقل که به پیامبر حجیت میده عقل نبود که قرآن پیدا نمیکرد اگه عقل نبود که پیامبر حسن اثبات نمیشد که حرف حجت بشه نبود که خدا اثبات نمیشد که سخنشو پسر خودشه و خودش باید بگه من محدودم خودش باید بگم محدوده من کجاست خودش باید بگه یه چیزایی در اصل تیرسه من خارج یه چیزایی در دست من نیست عقل باید این خودش بگه و بعد از اون یه چیز دیگر آنجا که در تیررس من نیست چه کار کن یه جایی در تیررس من نیست خوب من از خودم میپرسم خیلی خوب اون عقل من اونجا که در تیر رس نیست و در سخن نداری و حرف نداری من چه کار کنم که تو حرف نداری عقل که میگوید چه کار کن عقل که میگوید دوباره چه کار کن اونجایی که من داوری ندارم مگه من هیچ حرفی برای گفتن ندارم من یه بیماری دارم میرم دکتر دکتر میگه که باید جراحی کنیم یه جراحی خطرناک ریسک داره ۵۰ ۵۰ است ۵۰ درصد احتمال داره این عمل موفقیتمیز باشه ۵۰ درصد موفقیت آمیز نباشه خیلی خطرناک من اعتماد نمیکنم به دکتر دکتر اول چک اعتماد نکرد کی گفت اعتماد نکن عقل برم پیش دکتر دوم متخصص دکتر دومم همینه دکتر سومم همینو میگه در همه مسیر عقل من میگوید با توجه به اطلاعاتی که من دارم من نمیتونم در مورد این بیماری تو داوری کنم من نمیگم که تو باید جراحی بکنی یا باید جراح نکن در چه معنی نیست پنج تا دکتر تراز اول را مهران میگه چنین ریسک داره بازم اعتماد نکن برو متخصص تراز اول کشور میرم سراغ او هم همینو میگه بعد بریم سراغ یک کمیسیون از پزشکان تراز اول اونا هم میگن که عمل را انجام بده باید انجام بدی ۵۰ ۵۰ ولی انجام ندی ۱۰۰ میمیری اگر انجام بدی ۵۰ درصد زنده میمونه یعنی انجام ندی صد% میمیره تا آخرم عقل من میگوید ای در تیررس من نیست من نمیتوانم داوری کنم بگم آیا این جراحی من متخصصش نیستم که نمیدونم چرا باید جراحی کرد بیماری را جراحی رو نمیشناسم داوری ندارم ولی در نهایت خود او عقل میگوید منی که این سیر را بهت گفتم طی کن پزشک اول پزشک دوم پزشک دوم تا کمیسیون پزشکان و حالا برای اینکه خودم داوری ندارم بهت میگویم که حکم من این است که به این کمیسیون کن برو جراحی پس عقل آدم را تنها نمی گذارد حتی اونجا که داوری ندارد چرا میگم برای اینکه تو مسائل دینی به که عقل میگوید من در این باره داوری ندارم ولی در عین حال عقل منو تنها نمیگذارد رهام نمیکنه بازم اوئه که در نهایت میگه این کار را بکن یا این کار را نکن آخر شغل همونطور که پزشکی مثال جراحی گفتم تو مثال دیگر هم میگم تو بکن و نکن ها تو باید و نبایدهای دین هم میگن اونجا هم به همین خاطر و معتقدم من همه چیزم محور شر شما به من میگید که میگه نماز صبحها دو رکعت بخون میگم عقلم به من میگه که نمیدونم نماز صبحها باید دو رکعت بود یا نه یا چرا باید دو رکعت خوند ولی در نهایت یه عقله که میگه دو رکعت بخوان همونطور که تو پزشکی داور عقل تو زندگی ما همه جا باید حاکم باشه عقل هویت انسان دست میخوام بگم که اگر ما باید با انسان شناسی شروع بکنیم باید به این نکته توجه بکنیم که انسان ذاتش یک چیز عقل عقل پولی شما بگو خب من که میبینم انسان حیوانیت هم داره شهوت هم داره یک میبینم داره اینا را مورد همه اینها را داره والعقل میگوید من باید بر حیوانیت توام حاکم باشم بر شهوات تو هم حاکم باشم میگم اگر جایی شهوت باعث شد که به حقوق دیگران تجاوز کنی خیلی مهمه عقل انسان ببین انسان یعنی عقل انسانیت داره ولی تا جای انسان حاکم بر همه ابعاد زندگیش باشهاتش حاکم باشه حتی بر کششهای دیگرش حاکم باشه پس بخوام جمع بندی بکنم بحث رو بحث امروزم تعریف بروندی از انسان آنچه که در خودم مییابم و آنچه که در بشریت مییابم و آنچه که در تاریخ بشریت مییابم انسان یعنی عقل انسان نادیده گرفتن عقل انسان یعنی نادیده گرفتن انسانیت انسان چه خودش نادیده بگیره و چه دیگران نادیده بگیرند اگه دیگری عقل منو نادیده گرفت به من گفته انسان نیست اگه دیگری حتی پیامبر خدا به من گفت که تعطیل کن من میخوام ببرمت بهشت فوری بهش میگویم که چیا میخوای ببری بهشت کیو منو یعنی عقل من من یعنی عقل من من اگه میخوای باز با طناب با هم ببریم بهشت منو نبردی که حیوانیت منو بردی اگه میخوای منو ببری بهشت اول انسانیت من را به رسمیت شناخت ببینین انسان را چگونه میشه بردش بهشت موجود عاقل خودش باید بهشت را انتخاب کنه نمیشه به بهشت بردش بهشت را باید کسب بکنه عقل کنار بگذار تا من ببرمت بهشت انسانیته شما دیگه انسان بهش نبردی که انسان عقلشه بنابراین پای من بعداً میخوام برم سراغ خدا الان دارم یک پایه رو محکم میکنم خدایی هست یا نیست بعداً میگیم هست یا نیست پیامبری فرستاده یا نفرستاده بعداً میگیم فرستاده یا نفرستاده کتابی فرستاده یا نفرستاده یا نفرستاده داوری میکنه اما چه خدا میخواهد با من صحبت کند چه پیامبرش میخواهد با من صحبت کند چه کتابش میخواهد با من صحبت بکنه هر کسی میخواهد با من صحبت بلااستثنا حتی خود خدا اول باید انسانیت منو به رسمیت بشناسه با من انسان سخن بگوید این معنیش اینه که عقل منو به رسمیت بشناسه من فقط خود خدا که برادر اثبات میشه برای من حق ندارد به من بگوید در این فرامینی که بهت میدم کنار تو همون گوشه بهش میگم که خب من دیگه انسان نیستم که اگر عقل لازمش تکلیفه معتبر نیست این همه تکلیف برای به چه دلیل دارم میگم این پایه است میخوام بعدا نظام اعتقاد میکنم حتماً بگویم که رابطه خدا با انسان و رابطه انسان با خدا بر این اساس باشه که خدا انسانیت انسان را به رسمیت و انسان هم خدایت خدا را به رسمیت بشناسه گفتگوی اینجا به حاصل میشه در غیر این صورت گفتگو معنی نمیده خدا با عقل من سخن بگوید زودتر به رسمیت شناخته پس پایه یک انسان انسان هم یعنی عقل انسان حالا برای نساس میخواهیم در جلسات بعد گام به گام بریم جلو خب ببخشید که تشکر که توجه کردید. ببخشید که خستهتون کردم و صلی الله علی محمد و آل محمد
خلاصه:
لطفاً توجه داشته باشید که همهٔ مشارکتها در راه روشن ممکن است توسط دیگر مشارکتکنندگان تغییر یابند، ویرایش یا حذف شوند. اگر نمیخواهید نوشتههایتان بیرحمانه ویرایش شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد میکنید که خودتان این را نوشتهاید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشتهاید (
راه روشن:حق تکثیر
را برای جزئیات بیشتر ببینید).
کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو
راهنمای ویرایش
(در پنجرهٔ تازه باز میشود)
تغییر عرض محدود محتوا