پرش به محتوا
منوی اصلی
منوی اصلی
انتقال به نوار کناری
نهفتن
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
راهنما دربارهٔ مدیاویکی
راه روشن
جستجو
جستجو
ایجاد حساب
ورود
ابزارهای شخصی
ایجاد حساب
ورود
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند
بیشتر بدانید
مشارکتها
بحث
در حال ویرایش
ساختار محتوایی قرآن
صفحه
بحث
فارسی
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
ابزارها
ابزارها
انتقال به نوار کناری
نهفتن
عملها
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
عمومی
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
صفحههای ویژه
اطلاعات صفحه
هشدار:
شما وارد نشدهاید. نشانی آیپی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر
وارد شوید
یا
یک حساب کاربری بسازید
، ویرایشهایتان به نام کاربریتان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.
بررسی ضدهرزنگاری. این قسمت را پر
نکنید
!
[https://t.me/soleimani_ardestani/4632 فایل صوتی] متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است. بسم الله الرحمن الرحیم بحثمون در رابطه با روش و مبانی اسلام پژوهی و فکر میکنم جلسه دوازدهم یا سیزدهم دوازدهم ما حجیت قبلا عقل را و فطرت بحث روش کردیم و از طریق عقل رسیدیم به حجیت قرآن و بعد برگشتیم که خود قرآن دوباره عقل و فطرت را تایید کرده یعنی اگر یک کسی مثل ما باور نداشته باشه که عقل مقدمه بر همه چیزه و پیامبر باطن مقدمه بر پیامبر ظاهری اگه این رو خب یعنی بهش توجه نیست ها نه اینکه کسی نمیتونه کسی قبول نداره قبول نداشته باشه ولی اکثریت بسیاری از ظالمان توجه به این ندارند که یعنی حتی نسبت به این حرف وحشت دارند که به اصطلاح پیامبر باطنی که به پیامبر ظاهر حجیت داده که بگیم عقل که قرآن حجیت داده براشون به اصطلاح کمی ترسناک خود این جمله قرآن به عقل حجیت نداده عقل که به قرآن حجیت داده این امر بدیهیه امر کاملا قطعی و ساده است ولی یه مقداری توجه بهش نیست یه مقدار ترس ازش هست یعنی گویایی کلمه وقتی میگیم میخواد مثلا قرآن را کنار بزاره کسی یا چی ازش میترسند از جمله توجه به کسی حتما باید تصدیق کنه که اگر بگیم بالاخره یه نفر وقتی رفته سراغ متون مقدس با کدام ملاک داوری چی فهمیده با کدوم ابزار این قرآن کتاب خداست این قرآن بهتر از تورات قرآن بهتر از انجیل بیشتر منطبق بر حق شما قبل از حجیت قرآن که ابزاری نداره غیر از عقل یا پیامبر باطل خیلی امر ساده و بدیهیه ولی خب به همین هم توجه نیست هم وحشت نگرانی هستش به هر حال برای اینها من برای اینکه مطلب چی بشه بگم چقدر روشنه بعد از اینکه صحبت کردم که عقل که به قرآن حجیت داده و بعد ثابت یعنی اجمالا که قرآن در نظر من من دلیل دارم دلیل عقلی بر اینکه قرآن یک کتاب زمینی نمیتونه باشه و کتاب بعد از اون حالا یه نگاه میکنیم به قرآن که ببینیم که حالا همین قرآن در مورد عقل و فطرت چی میگه درسته که درسته که اصلا قرآن نمیتونه بگه و هیچ کتابی چه کتاب مقدس چه کتاب عادی هیچ کتابی حق نداره حق نداره بگه که عقل و حجت نیست هر کتابی که گفت عقل حجت نیست حرفای تو پس بیهوده است چون من باید استدلال تو را بخونم و با عقل من باید بسنجم اگر نه حرف تو به دردی میخوره عقل استدلاله یعنی استدلالت به درد نمیخوره و نه من میتونم تشخیص بدم حسابی یا حسابی نیست بنابراین هیچ کتابی نه کتاب مقدس کتاب مقدس بیشتر بیشتر چون فوری میگم چون کتاب های دیگه داود که ندارن این کتاب که ادعای حجیت داره وقتی میخوای بگی حج میگه حجت تا چه چیزی ثابت کرده همچنین سراغ قرآن و یک بحثهایی کردیم که نه قرآن درسته که نباید و نمیتونه بگه عقل حجت نیست ولی به وضوح تمام گفته که عقل حجت را باید به عقل عرضه کرد قرآن را باید به عقل عرضه کرد و همه چیز را باید به عقل عرضه کرد و فطرت را هم به اصطلاح تایید کرده اینکه ما یه شناخت های فطری داریم که اساس دینداری را تشکیل میده و بخشش اون بخشی که اساس دینداری را تشکیل میده اون بخش نه تنها با یک آیه خیلی مشهور داریم ولی بعضی جاها خونده و کوچک موارد که خدا الهام کرد به این نفس بدکاری ها و خوب کاری ها را هی اگر پذیرفتیم که فطریات اینجوری داریم البته کردم که بر اصل اینکه ما باید به حقیقت گردن بنهیم انسان حنیف خلق شده علاوه بر این مصادیقی از حق هم یک چیز در وجود ما نهاده شده که ما باید حق پرست باشیم باید تسلیم حقیقت باشیم یه چیز دیگه قرآن گفته چه انسانی نمیگه که من حرفی که زدم باطله ولی دلم میخواد باطل حرف بزنم هیچ آدمی پیدا نمیکنه همه آدم ها میگن ما میخواهیم بعد نکته دیگر اینکه قرآن فرمود که انسان حنی خلق شده قدرت الهی است که تغییر رم نمیکنه پس ما غیر از اینکه اصل اینکه انسان تسلیم حقیقت یعنی اگه اینو گفتیم اگه این نکته را گفتیم ایمان یعنی تسلیم حقیقت بودن اگر این تسلیم حقیقت بودن فطری انسانه پس جز وجود انسانه ایمان جز وجود انسانه و فطری علاوه بر این موارد مختلفی را هم که همون فجور این فجورها و تقوا ها اگر قراره که و خوب کاریها را ما بدونیم دوتا نتیجه داره دو تا نتیجه داره مهم یکی اینکه تو این قسمتی که میدونیم از هیچکس نباید تبعیت کنیم تو این قسمتی که میدونید به هیچ ندای بیرون از خودمون نباید توجه بکنیم دیگه فرق نداره اون ندا از کجا بیاد من فکر میکنم توی جلسه قبل این مثال را زدم که اگر من از این پنجره دارم میبینم که خورشید وسط آسمان ولی اینجا ۲۰۰۰ تا عالمی نابغه کاملا وارسته میگن که من الان نصف شب ساعت ۱۲ شب اصلاً نه هزار پیغمبر اینجاست که هر کدومی دارن یکی داره شتر از دل سنگ بیرون میاره یکی داره بیرون میاره یکی داره زرافه بیرون میاره یکی داره کرگدن همه چی دارن بازار گرم هر کسی یک چیزی داره از دل خب اینا دارن میگن الان ولی من چشمم داره میبینه که عرض کنم که خورشید وسط آسمانه من چشمم داره میبینه خورشید وسط آسمان جالبه ۲۰۰۰ تا پیامبر پیامبر که میگم یعنی به خاطر معجزهشون میگم معجزهای در حد اینکه شتر از دل سنگ بیرون آوردند آیا من مجازم که به خاطر اینکه شتر از دل از سنگ درآوردن زرافه از دل سنگ درآوردن خورشید را که میبینم وسط آسمان انکار کنم اینا چی پس اینا رو چیکارش کنم جوابی ندارم هیچ جوابی ندارم که اینا چطوری میتونه فیل از دل سنگ بیرون بیاره من جوابی براش ندارم ولی حق ندارم بگم خورشیدی که دارم میبینم و آفتاب را درجه رو دستم حس میکنم رو صورتم حس میکنم اگر شب باشه نمیدونم جوابم ندارم چرا مسئله برام حل نیست همین شکل یه مثال دیگه هم زدم که اگر مثلا جلو من ده تا شبکه تلویزیونی از کشورهای مختلف آمریکا انگلیس فلان فلان فلان اینا داره نشون میده که الان نیمه شب ۳۰ تا ساعت مختلفم اینجا روبروی من نوشته که اینام نشون میده ساعت ۱۲ شبه همه نشون میده ساعت ۱۲ شب برای خورشید دارم هم با چشمم میبینم هم تاب دستمه حس میکنم هیچ جوابی برای این ندارم که مگه میشه این تلویزیون مثلا انگلستان آمریکا فلان فلان فلان همه عرض کنم که بگن ساعت به اصطلاح نصف شبه در حالی که ساعت ۱۲ ظهر باشه میشه ۵۰ تا ساعت مختلف همه اشتباه شده باشه نمیشه خیلی عجیبه اینجاست که میگم من در خیلی کارها جاهامیتها همین حرف را دقیقا تو مسئله اختیار انسان من دقیقا این استدلال رو تو مسئله اختیار انسان میزنم نه استدلالم اینه که چون خیال میکنم مختارم پس مختارما مغالطه است اینکه کسی من خیال به قول اون شاعر که گویی این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار نه این ممکنه خیال کنی ولی بالاخره اونی که نه نه خیال میکنم که اختیار دارم می آزمایم و میبینم می آزمایم و میبینم اختیار دارم یه وقت هست میگه خیال میکنم خوابم نمیدونم خوابم الان دارم شما رو میبینم یا بیدارم ولی یه وقت میگم به یه کسی بیاد به قول چی نشون شما میگید ها به قول یزدیا یه پیک یزدیا به این میگن پیچ نشون جای دیگه کم دو جوره ها یزد یکی پیک سوزنی اینجوری سوزنی دو که پیک سوزن عرض کنم خدمتتون مقدار آبی سرد میریزه تو صورتم برای اینکه اگر قرار بد کاری ها و خوب کاری ها تو فطرت آدم باشه این علم برای انسان علمه دیگه به وضوح میدونم به وضوح میفهمم که این کار جنایت این کار دیگه به هیچ صدایی نباید گوش بده اصلا هیچ پیغمبری نباید تبعیت کنم از هیچ خدایی نباید تبعیت کنم چون اگر جنایت شد خدا به جنایت دستور نمیده داد خدا رو حتی بفهمم واقعا خالق آسمان زمینه میگم خالق آسمان و زمین هستی ولی خدا نیست خدا نیست چرا چون خدا دستور به جنایت نمیده خدا عادله خدا عادله یکی از شروطشه غلطه تو فقط خالق آسمان و زمین زور داری قدرت داری میتونی هر کاری بکنی ولی نکته اول اینکه تو این قسمت فطریات که اگر خود آیه رو بهش توجه بکنیم گسترده کاریها و خوب کاریها نیست بخش اصلی دینداریه یه قسمت که بخش اصلی دینداری ببینید تعبیر مرحوم مطهرین که اصول انسانی فطری از این آیه برداشت کرده اصول انسانی فطری یعنی اخلاق و مثلاً حقوق بشر فطری باشه اخلاق قرار شد فطری باشه یعنی همین اگه چیزیبیرون نمیمونه پس اولاً با این یعنی قسمت را که بخش اصلی دینداریست ما حق نداریم تبعیت بکنیم نظ عالم حق نداریم تبعیت کنیم ها مقصودم نه اینکه تقلید اصطلاحی تقلید که با اصلش مخالفم نه این تقلید را بخوان بگم ها نه تو این قسمت اصلا از هیچ امامی هیچ پیغمبری هیچ خدایی نباید به اصطلاح تبعیت کرد به ۵۰ علم داریم ما با پیام پیامبر را باید به فطرت خودمون عرضه کنیم ببینیم اگه مطابق فطرت بود بپذیریم مطابق فطرت نبود این تو خود دین لفظشو میگن ها لفظو میگن که اسلام مثلا دین یک مطابق فطرته ولی مطابق فطرته خوب بگو ببینم فطرت من چیه تو فطرت من چیه که اسلام مطابق فطرت خیلی چیزا تو فطرت من هست اگه هست تو قبول داری قرآن هم داره میگه پس قبول کن که این چیزا رو دیگه من نباید تبعیت بکنم از هیچ اتاس پیغمبر تبعیت بکنم بلکه اینا ملاکه برای تشخیص درستی یعنی بیشتر از این یعنی همون عدالتی که میدونم خدا را هم باهاش میسنجند اگر خدایی هست حتما باید عادل باشه به چه معنا باید عادل باشه به همون معنایی که میفهمم به همون معنایی که من میفهمم خدا باید عادل باشه نه به معنای دیگریا عدالت را مصداق اشکال یه نکته تو مصداق اختلاف عمل آیا عادلانه هست یا نیست ولی در اینکه ظلم بده که کسی اختلاف نداره میگن این ظلم نیست میگه حالا به تعبیری مثلا آیا مجبور کردن حالا بحث که قبلا تحصیل اجباری عادلانه هست یا نیست که به بچه پدر را مجبور کنه بچهشو بفرسته مدرسه خیلی ها دوست دارن الان که فرهنگش الان یه مقدار سطح مردم فهم یعنی یه مقدار سطح بالا اومده و نیازش را خیلی ملموس شده برای مردم خیلی ملموس شده نیاز ولی مثلا دوره نوجوان چیه من مثلا دیده بودم که کارگاه همین که مامور میاد اصلا شش هیچکس نیست که بگه که این بیمه اجباری عین عدله نباید بشه نه میگن زول که منو مجبور میگفتن مردم اینکه منو مجبورم کنی که ماهی اینقدر برات بیمه بدم زور زور چرا باید بدم درسته این اول میگه پول زوره یعنی ظلمه و ستون اختلاف نداره عدل اختلاف تو مصداقش البته بازم این نکته رو یادمون باشه تعریف بکنیم صد تا تعریف ازش ارائه میدیم ما در مختلف مقصودم تعریف نیست هر چیزی خواستیم تعریف کرد چیزی خواستن تعریف کنن تو دنیا اختلاف شده عقل مفاهیمی که از من خود مفاهیم بدیهیه اصلا خیال میکنم وقتی میخوای تعریفش کنی اختلاف میشه چی میخوای دلیلش اینه که اینقدر واژه روشنه که وقتی میخوای تعریف کنی جملهای نداره که خودش واضح تر از این باشه جمله نداری پس با اون تعریف میپیچونیش او تعریفی که تو میکنی خودش واضح تر از اون چیزیه نمیشه تعریف چیه همه ما باید به حقیقت باید گردن بدهیم حقیقت یعنی چی جمله تعریفش کنیم حقیقت چیه هر چی خواسته بگه خودش سخت تر از این خود کلمه حق با هر کلمه باید به همین معنایی که ما میفهمیم خدا باید عادل باشه حکیم باشه چی باشه صفات داشته باشد بحث قرآن مجید هم تایید کرده اما بحثی که امروز میخوایم یه خورده حالا که از این دوتا بحث گذشتیم یعنی اومدیم سراغ قرآن تایید کردیم که این قرآن کتاب زمینی نیست بعد تایید کرده که این قرآن دوتا حجت قبل از خودش را تایید میکنه با اینکه اون دوتا قرآن تایید کرده بودند ولی قرآنم خودش میگه این دوتا خیلی مهمن و یعنی قرآن همون چیزی را که البته حداقل از نظر عقل تاکید بر عقل قرآن من حتی هیچ متن متون مقدس سراغ ندارم که به مثلا یک دهم قرآن مجید تکیه کرده باشه هیچ متن یک دهم هم نکرده تورات به زنجیر کتب هندوها کتب بوداییها دارم نه هیچ متنی تو جهان وجود نداره که یک ده متن مقدس را مقصودم متن مقدسی وجود نداره که یک دهم قرآن تاکید بر اصطلاح عقل کرده باشه و خوب از این جهت به اصطلاح منحصر به فردی بر عقل تاکید کرده بر فطرت هم تاکید کرده اما صحبتی که میخویم بکنیم غیر از این دو تا دیگه چه داری از قرآن باید داشته باشیم چی از قرآن بخواهیم و چی از قرآن نخوام چی از قرآن بخواهیم و چه از قرآن نخوایم این بحث از اونجا شروع میشه که قرآن خودش میفرماید که تفصیل کل شی و تبیان کل شی هم تفصیل کل شیان کل شی کل شی را خیلی ساده توهین خات کی ساده لوحی وجودم داشتهها ولی زیاد نبوده که بگی که مثلاً این علومی که الان کشف شده یا هست فیزیک شیمی پزشکی که همش تو قرآن هست مدعیان که کشتی سازی است چهار تا میخ پیدا شده مال نوح میگن ها روش نوشته که اشه ولی الله مثلا تخته که پیدا شده ادعا میکنه که تو موزه هست موزه فلان جا تو روسیه است و رو هست من که نمیتونم بلیط بگیرم ببرم حالا تو موزه رو ببینم هست یا نیست راهی برای این ندارم که وقتشو ندارم برم ببینم روسیه مثلا یه موزهای تو مسکو که این تخته و به اصطلاح همچین چیزی روش نوشته شده حالا از بخش از همین کشتی که اسم اومده تو قرآن است کشتی سازی قرآن زره سازی هم که داود هست همه چی هست گاهی میگن از این جمله علوم در بیاریم اصلا من فکر میکنم یه همچین ادعایی ارزش پرداختن نداره گاهی حرف به قدری پرته که نباید جوابشو داد عالمی که میگه بزرگه ها ولی بر اساس این نباید جواب داد که آقای خیلی بزرگ تو دنیا کم نیستن که حرفای خیلی پرت زدن آدمای خیلی بزرگ حرفای خیلی پرت زدن آره خیلی عجیب حرفات ببینیم مهم نیست آدمش چقدر بزرگه حرف جی جی پرته از روش رد شد دیگه این ولی شخصیت که شخصیت طرف که بخشی از استدلال نیکه شخصیت شرط که میخواد باشه شخصیت ها اصلا اینجوری بهتون بگم بسیاری از این عناوینچیها یک باد کردن افراد طرفدارا فلان اینها جای دیگری هم گفتم یه کسی به من پیام داده بود که من از شاگردان علامه الله یاری هستم حاضر با ایشون مناظره کنیم هرچی به خودم فشار آوردم که مثلاً تو عراق تو ایران چرا علامه اللهیاری من نمیشناسم که چرا من اینقدر پرتم نکنه من از حوزه جدا شدم که یه کسیه بهش میگن علامه اللهیاری من نمیشناسمش اصلا شک کردم توی خودم که گفتم که آره اسمش علامه حسن الله یاری اشتباه نکنم بعد برای اینکه خودم چی بشم واقعیت اینه که اصلا ذهنم نمیرفته سرچ زدم که ببینم کسی حسن اللهیاری چیه که علامه دیدم که دیده بودم زیادم دیدمش این توی این شبکه ماهواره ماهوارهای درباره اهل بیت اینهای آقای طلبه افغانی جوانه که به اهل سنت و اینا فحش میده به اونا گفتن آقا بعد که ما حتی اگه طرف خیلی هم علمش زیاد باشه مرسوم نیست که یک جوان را بهش بگن علامه جوون بهش نمیگن حالا داوری هم نکنیم ولی میخوام بگم این عناوین خوب ساخته میشه عناوین خیلی نداره که تاثیر گفتن مثلا توی دوره عناوین القاب برای ساختن و بعدم مونده و کسی میشناسه فلان چی کرده حرف را باید استدلال ها را باید انتخاب عناوین گفت که میگن گفته غربیها میگن دال دی فلان همین دی یعنی داکتر یعنی علامت دکتر دکتر فلان اینجوری گفت ولی بعدش دیگه صافش میکنن روی زمین همین دال را به احترامش میارن دال فلان دکتر فلان ولی بعد حسابی نقدش میکنن استفاده نمیشه چی دی هم استفاده نمیشه نه نه تو شفاهی تو شفاهی حالا یا تو مثلا در این حد نه اصلا کسی شما یک کتاب غربیه معتبر مثلاً دیده باشید که نوشته باشه که دکتر رو جلد کتابش نه ناشر بنویسه نه خودش بنویسه اونم شخصیمکتب شخصیتهای تراز اولی که توی دنیا کتاب انقدر نوشتن هیچی جان هیچ تمام شد هیچی درباره میده فقط اگه توضیح صفحه بعد نوشته دکتر فلان جا گرفته در سال فلان پایان نامه دکتریش هم حالا گرفته ما توی ایران نه دکتر که هیچی آیت الله دکتر الان خیلی حجت الاسلام دکتر فلان ها نباشه خلاصه خیلی به این عنوان علاقه داریم حتی نقل که تصمیم گفت که آیت الله سیستانی عدهای رفته بودن خیلی اعتراض کرده بود که شما ایرانیا چقدر القاب به کار میبرید القاب مثلا فلان اینها خیلی من همین دو هفته پیش یکی از بستگان فوت کرده همین قم مراسم بود میگفتند که امام نماز پدر شهید بود این آقای فوت کرده بود میگفتند نماز میت را بر پیکرش آیت الله العظمی اراکی نکنه حافظم از دست دادم تو تو ذهن منه که آیت الله العظمی اراکی فوت کرد من اشتباه میکنم آیت الله العظمی اراکی فوت نکرد من که همچین تو ذهنمه تازه ۱۲۰ سالشم بود تازه ۳۰ سال اولشم سه سال آخرشم نه چشمش میدید نه گوشش اصلا اون روز که مرجع شد نه میشنید نه هیچی ۱۱۰ سال عمر کرد و فلان اینها و تو ذهنم اینجوریه که فوت کرد در قلب آیت الله دیگه عثمان دیگه به اصطلاح یه وقتایی آدم دنبال چیه میدونید که میخوایم بگیم خودمون مهمیم یا اینکه برای مثلاً ایجنازه ما فلان کس میاد نماز میخونه یعنی ما چقدر مهمیم که فلان هرچی اون طرف بالا ببریم یعنی خودمون ما چقدر مهمه گاهی آدم چی میکنه حتی وقتی طرف میخواد بگه من شاگرد فلان کس هستم بگه شاگرد مثلا حسن فلانم شاگرد حسن الله یاری ام مثلا کلاسه که علامه حسن اللهیاری بالاخره یعنی من بالاترم من کسیام که شاگرد عرض کنم خدمتتون که حالا چه چیزی را از قرآن اینجا بود که آقایون چی گفتن آره همه جور هست و زده میشه و خیلی مهم نیست که لقب ها را عنوان ها را نباید بخشی از استدلال قرار داد ناشناس گفته فکر کن یه آدم ناشناس گفته شما باور میفرمایید یه بحث مسئله در مورد عدل الهی بود یک جایی بین دوستان بحث داشتم میکردم خیلی سال پیش در اوج جوانی چهار پنج نفر و گفتیم که این نظر هست این نظر هست این نظر هست این نظر اشکالش اینه این نظر کردیم دوستان گفتم که یه نظرم البته کسی گفته و این نظرو همشون گفته کی گفته یکی از آخری هم نگفتم نظر چی ولی وقتی نگی گوینده را یکی از علمای گذشته حاضر حضور این حرف را زده بهش توجه میکنن و میگن حرف خوبی است نه دیگه کی تایید میشه ولی اگه میگفته که حرف کیه صد تا ایراد داشت اون موقع ها اون موقع ۱۰۰ تا ایراد داشتیم حرف عرض کنم که این حرف را بزاریم کنار که قرآن مجید همه چی توش هست فیزیک شیمیه قرآن تفصیل کل شی هست تبیان کل است اما هر کتاب اولش ببینیم موضوعش چیه که تا هدایت به سوی رستگاری با همین ترتیبی که فعلی داره که تا به هدایت که من بگم کتاب حالا یه جنبش این بحث های علام کتاب کتاب هدایت یعنی این کتاب تو هیچ طبقهای از طبقات علوم نمیگنجه این کتاب شما نمیتونید یه رشته علمی به نام هدایت ما نداریم تاریخ داریم اخلاق داریم عرض کنم که فقه داریم رشته های دیگه داریم اینا هر کدوم حتی تفسیر توی طبقه تفسیر متون مقدس حتی متون قرآن را گفتی که اسمشو گذاشتی کتاب هدایت گاهی تو کتابخانه های دنیا یک طبقه درست میکنن پیروان شان مقدس میدانند اما همون متون مقدس را من اگه بخوام دقت بکنم میبینم تو قفسه تاریخ باید بزارم تو طبقه عرفان مثلا اگه نداشته باشه اگه جلد نداشته عنوانشو ندونم یا جلد کنده شده باشه کسی داشته باشه خوب من تورات را میزارم تو اگه ندونم میگم تاریخ قفسه تاریخ بخش عرفان موجود موضوع معلوم است یا مثلا کتاب امثال سلیمان را تو عهد قدیم اخلاق حکمت عملی حکمت عملی اخلاق کما اینکه همین قضیه را کتاب امام علی علیه السلام بهتون بدن کجا میزارید فارسی حکمت عملی اخلاق موضوع تقریبا همه متون یا مثلا به من بگن که کتاب هندویی را همینجور بدون جلد دستم بیاد تو اساطیر اساطیر معلومه دیگه اول نگاه میکنیم بحث اسطوره است همش اساطیر میخوام این نکته رو بگم اصلا از این قرآن مجید با هر کتاب دیگری متفاوت متون مقدس را به لحاظ محتوایی میتوان توی قفسه قرار داد میتوان بهش گفت که یه کتاب کتاب جالب اینجاست خودشونم مثلا این کتاب مصریا عهد قدیم را حداقل تو نسخه یونانیش بر اساس موضوع تقسیم کردند کتاب های تاریخی کتاب های حکمت و مناجات و شعر و کتاب های پیشگویی که اصل حرفش پیشگویی در مورد آینده است موضوع تقسیمش کردن پس میشه موضوع تقسیم کنیم آقا آن مجید را به هیچ نحو نمیتونی موضوعی تقسیمش بکنیم موضوعی که میگم یعنی اینکه مثلاً بگید تاریخ حالا یه بخشش این چیزیه که من امروز میخوام بگم ولی تکیه برای این حرف خیلی اهمیت داره خیلی اهمیت داره از تاریخ بیرونش آوردی مثلا و شخص خودم دارم میگم دیگه اصلا تورات اگر وسطش یه دفعه تو کتاب تاریخ اگه وسطش یه دفعه حکایت اومده باشه یه افسانه اومده باشه هدایت شد اما راحت میشه برای هدایت دیگه اگه داستانی هم میاد داستان برای پنج گیری خیلی آقایون وحشت دارن از اینکه این کلمه رو به کار ببریم ما که ممکنه تو قرآن تمثیل باشه بعضی از این داستان ها مثل حکایت اسطوره باش خیلی وحشت یعنی خیال میکنی که اگر تاکید کرد که واقعاً به همین شکل در خارج رخ داده این مقام قرآن بالا برده اگه کسی میگه احتمال جاش تمثیله مقام قرآن را پایین میاره متهمش میکنن که شما دارید چی میکنید اصلا نیاز نداره که شما قرآن را کتاب هدایت که تاریخ میگه همه چیزاش واقعا رخ داده باشه قطعا قطعا بعضیش رخ نداد به صورت تحت اللفظی قطعاً رخ نداده من ظهورهم ذریتهم ربکم قالو بلا یوم القیامه بهش گفته که یه وقتی بوده که به گفته همچین چیزی گفته معلومه دیگه یا عرض کنم انض سماواتض گفت رخ داد خیلی چیزها اینجوری ممکنه باشه و این را میگم این بعضی حرف ها تکراری تکرار میکنم به صورتهای مختلف چون اصلاً تکرار قبحش میریزه نترسه و ترس نداره قرآن ممکنه ممکنه ماجرای یونس اگر بگیم واقعا رفته تو شکم ماهی اگر کسی هم بگه که معلوم نیست عبارتی میاد حالا اگر گفتیم خیلی وقت روش نمیزاریریم واقعا رفته نرفته دنبال بگردیم کدوم ماهی دفاع بکنیم از اول میگم این داستان های که تو قرآن آمده برخیش هم تمثیل هست اسطوره است خیلی هم وقت نگذار که حتماً بگی که همچین چیزی داستان داستان اینه که این چه جوری شد این آب چجوری شد روی کوه بچه این یه بعد قضیه است که به لحاظ علمی چطور شد ولی اگر رفتی دیدید یک داستانی تو اساطیر بین النهرین هست که تقریبا همینه اونجا دیگه اسطوره است اساطیر بینالنهرین ولی تقریبا همینه ماجرا نمیشه آدم زور میخواد که بگی که یه چیز دیگه است یه چیز دیگه اسم فرق داره ها اسم نوح چیز دیگر است داستان همینه تو اساطیر بینالنهرین است حرفم اینه ببینید میگه طرف میاد میگه که خیلی شریکه شبیه خیلی شبیهه حالا چه جوری بیام دست و پا بزنم بگم که نه اون نیست اون نیست حالا اگر گفتیم فرض کنیم تو اساطیر یه چیزی بوده خدا داستانشو آورده برای پنج گیری این داستان آوردهنقطه فوق العاده مهمه که انسانها غربیها دارن میگن مثلاً که زبان اسطوره مال دوره کودکی انسان بوده دورهای بوده که انسان رشد نکرده بوده از زبان اسطوره استفاده میکرده نمیگن زبان و معذرت میخوام درست اشتباه از من بود نه زبان نمیگن جهان بینی اسطورهای اونا میگن انسان در دوره کودکی پیشرفته جهان جهان بینی بود یعنی بین جهان یه نوع جهانبینی داریم به نام جهان بینی اسطورهای اون وقت تحقیرم میکنن یعنی انسان سطحش پایین بوده من خودم خیال میکنم که اسطوره زبان نه یک جهان بینی اسطوره زبان این زبان که این ممکنه کسی حرف میزده اونایی که زندگیشون به گونه ای بوده که با طبیعت بسیار نزدیک بودند از زبان اسط از زبان اسطوره استفاده میکردن نه که جهانبین از نظر من شما نگاه بکنید این دوتا رو ما میگه که یک زمانی تو اساطیر آفریقا میگه یه زمانی آسمون نزدیک زمین بود به گونهای که دست انسان بهش میرسید تو یک اسطوره میگه که یک آدمی یه ضربه زد به این آسمان آسمان دور شد دیگه از آدم دیگه فاصله گرفت یک اسطوره دیگه اساطیر آفریقا یه اسطوره دیگه میگه که یک زنی یه تیکه از این آسمان را برداشت خاگینه کرد و خورد و این شد که آسمان قهر کرد رفت بالا آسمون قهر کرد والا خوب یه مقداری هم شاد دل میخواست خندیدیم به حال برای مثلا واقعیت اینه که یه کس دیگری که بی طرف نگاه میکنه تورات را میبینه میبینه که یک میوهای بود و خوردن و اومدن روی زمین و همون اونجا داشت خدا باشون حرف میزد اصلاً آسمان تو خیلی از این چیا خدا را میگن آسمان حتی تو خود عهد قدیم و اینها میگن چیه آسمان هست آسمان خدا خدا از انسان دور شد داره همون قضیه گناه تعدی تجاوز یه چیزی اینگونه را با این زبان بیان میکنه با این زبان که دست اندازی کرد به عالم بالا مثلا ضربه یا چی کرد همان از زمین دور شد هیچ فرقی نداره با آدم حرف نمیزنه میگی خودت نگفتی که وقتی که گفت از درخت ممنوعه نخورید از این درخت نخورید خوردن بعد از ظهر اون روز خدا در باغ عدن داشت راه میرفت قدم میزد تقریب میکرد و اینها بعد دید که آدم و حوا پیدا نیستند صدا زد آدم حوا کجایید پیداتون نکنه از اون درخته که گفتم نخورید خوردید نکنه خوردین از اون درخت بخوره بعد خوب حالا نتیجه اش نتیجه اش چطور شد برید بیرون برید بیرون بعد دیگه خدا عظیم حتی توی قرآن بعد بلافاصله بعد از اینکه ماجرای هبوط را بیان میکنه فوری دوتا از این به بعد پیامبرانی برای شما میاد گویا یه دورهای بوده که انسان رابطه مستقیم با خدا داشته او داره چجوری بیانش میکنه تو اسطوره اون زمان اسطوره ای آسمان قدر نزدیک به زمین بود انسان بیان بیان اسطوره ای اینجاست که مثلا کسی هم پیدا میشه که میگه که این داستان آدم و حوا هم که توی تورات اسطوره است مشابهشم هست تو اساطیر دیگر مشابهشم هست حالا من خیلی باید دست و پا بکنم زور بزنم به آب و آتش بزنم که بگم اینه این اسطوره نیست یعنی اسطوره شد اسطوره شد به فرض خیلی به قرآن لطمه میزنه قرآن می افتد از حجیت یک کتاب خدا نیست واقعی باید نظم تاریخی داشته باشه وسط سوره داستان میگه مال هزار سال جلوتر مثلا آخرش داستان میگه مال چیزی نیست خب این داستان ها همین که شما پذیرفتید که مجبورید بپذیر که برخی از ماجراهایی که تو قرآن اومده تمثیله تمثیل مفسران ما که هیچ تفسیر کلمه اسطوره ما به کار نبردیم تمثیل را اگر هر کاریش کردی واقعیه اونا رو اگه گفتی تحت الفظ واقعیه واقعیه ها واقعیه افسانه نیا تخیل نیست واقعا اینجوری نیست که صرفا یه کسی تخیل کرده باشه یه چیزی رخ داده یه چیزی اشاره به عالم خارج داره وقتی میگه من یادم من ظهورهم ظهری یعنی واقعا هر آدمی را که خلق میکنیم در عالم واقع فطرتشو اینگونه خیال نیست یه چیزی رخ داده ولی با زبان دیگر بیان شده همه بحث اینه که زبانه این زبانه یه چنین نیست جهان بینی نیست یه زبانه زبان زبان به گونه دیگری در اون زمان که مردم با طبیعت مانوس بودند با زبان طبیعت سخن میگفتن با زبان طبیعت سخن میگفتند زبان طبیعت خدا میشود آسمان خدا میشود آسمان خورشید ببینید خواستم این نکته را عرض بکنم که چقدر نگاهمون عوض میشه اصلا بار را بر میداره وقتی بگیم که این کتاب کتاب هدایت و مشابه نداره واقعا مشابه نداره قرآن مشابه قرآن تو دنیا نیست ساختاری هیچ کتابی نیست که نتونم بالاخره تصمیم بگیرم اگر جلد نداشته باشه که تو کدام قفسه قرارش بدم من هر کتاب آسمانی یه جا قرار میدم بعضیا تو کتاب اخلاق قرارش میدم بعضیا کتاب تاریخ قرارش میدن برخی ها تو کتاب عرفان قرارش میدم کتاب ممکنه که هم اسطوره است هم شعره مثلا ریگ تو آینه هندو هم شعره اسطوره اسطوره به زبان شعر اومده هر دو بار شعر اسطورهای کنار کجا قرارش بدیم که یا مثلاً کتاب به اصطلاح مهاباته مهارت بهارات کتابیه یعنی جنگ بزرگ هندپارات یعنی جنگ بزرگ هند محتواش را میخوای ببینی چیزی یادت بیاد مثلا تو این کتاب چی اومده یک کمی یه جورایی مثل شاهنامه فردوسی یه جورایی مثل شاهنامه تو شاهنامه فردوسی هم کتاب مقدس اینجا کتاب مقدس نیست اونجا مقدس شده اونجا مقدس نیست داستانهای را شما نگاه میکنید تو بخش تو همین آپارته یک شاهزاده است و میجنگه و اون طرف خوبن و خوبا بدا میجنگن با خوبا میجنگند و گونه است هر متری توی یک جایی ولی قرآن نظر تمایز داره و این تمایز که وا یعنی اینکه نمیتونید تشخیص هر کاری کنی نمیدونی اگه این قرآن جلد نداشته باشه و فارسی باشه و مثلا یا انگلیسی باشه و یک غیر مسلمان انگلیسی ندونه چیه با خوندنش بخواد تو کتابخونه اش قرار بده نمیتونه چه قرارش بده کتاب اخلاقه اخلاق است فقه فقه توش هست تاریخ تاریخ است اسطوره است شعر یه جاهاییشم شبیه شعر موزونه بعضی از فناوری این نکته به این جهت دارم تا اگر من گفتم که این قرآن کتاب هدایت یعنی تو دنیا مشابه نداره یعنی چی نداره مشابه یعنی هر کتابیه بالاخره میتونی تصمیم بگیری که تو کدوم قفسه قرار بدی نمیتونی نمیشه جای نمیتونیم تصمیم بگیریم مجبوری یک قفس درست بکنه بگه کتاب کتابهایی که نمیدونم موضوعش چیه نمیدونم موضوعش چیه منظور اونجا قرارش بدیم خب اگر اینجوریه به همین شکلم بهش نگاه کن این عیب قرآن نیست که موضوع علمی نداره این حسن قرآن چون کتاب خداست بقیه که موضوع دارند کتاب بشره بشر کتابش موجود داره درباره یه چیزی تو تخصصش داره حرف میزنه تو اون رشته عارف داره تو عرفان حرف میزنه چیه داره فقیه داره فقه سلط مورخ داره تاریخ کم انگیزه داره که تاریخ قوم اسرائیل را بنویسه و لابلا حضرت موسی این حکم را همون روز گفت و که گفته ولی کتاب هدایت عبارت دومیش اینه که کتاب خداست عبارت دومش به عبارت دوم کتاب خداست کتاب بشر ویژگی چیه کسی هم حذف کتاب مینویسه کشکول همه گیر بیاد ولی همونم موجود داره ها مثلا فرض کنید یک عنوانم داریم حالا آقای مطلبی شما فورلو فرهنگ موضوعبنابراین تاکید من بر اینکه این کتاب کتاب هدایت و از اون طرفش آقا این کتاب کتاب تاریخ نیست شما داری پایینش میاری که داری میکنیش کتاب تاریخ این کتاب کتاب نیست فقها آیت الله فلان مینویسه رساله کتاب فقهی که قرآن کتاب فق بگم نه اسلام شناسی اسلام شناسی که همش تو قرآ اسلام شناسی که همش تو قرآن نه اون اصطلاح خودم که به معنای اصطلاح کتاب اخلاق نیست کتاب عرفانی هم اول هم ظاهر هم باطنه تعبیرهای اینگونه است ولی کتاب کتاب به اصطلاح هدایت میخوام بگم که این نگاه متفاوت میکنه قضیه را کتاب متفاوت میکنه چیزی میخواستم بگم این یعنی یادم رفت جاش بود که بگم یک کسانی اومدن و گفتن ها من تو همین دانشگاه مفید این را کسانی دیدم و تایید میکردن و منم کلی بحث کردم که چون بحث عقل بود یک کسی یادم رفته یکی از این نویسندگان جدید آقای مطلبی یادم بیاره ایشون مدعی است که عقل در قرآن به این معنا که ما به کار میبریم نیست چی نه نه یک یکی از نویسندگان ایرانی ۴۰ سال نوشته و کتابی و گفته که عقل تو قرآن به این معنایی که ما به کار میبریم نیست که شما تاکید میکنید که قرآن عقل را تایید کرده خوب کلی ما بحث چه کردند ولی خوب فقط همین یک آیه را اگر یک کسی به من جواب داد که لو کننا نسم او نقل روز قیامت میگن اگه شنیده بودیم یا چیکار کرده بودیم در مقابل شنیدن چیه در مقابل شنیدن چیه که شما میگید عقل در قرآن به این معنایی که ما به کار بردیم نیست از این گذشته میگه فقط عقل توی قرآن به کار رفته باید فکرم بگی تفکر همه اینها را باید نی اگر عقل نبود از عقل به کار نبرد میگه چرا تفکر نمیکید تفکر نمیکنه تو روایت هم که میگه که یک لحظه فکر بالاتر از ۶۰ سال عبادت این فکر یعنی چیز دیگه نه نه این ها تورات سوال میکنه آره آره این خواستم یه تیکه تو اون بحث عقلم جا مونده بود خواستم بگم نه عقل را قرآن تاکید برش کرده و هیچ متنی به اندازه قرآن برای عقل تاکید نکرده این نظریه که حالا باید اسم را یادم بیاد که یه نویسنده و من دیدم که تعداد قابل توجهی از اساتید توی چی او نظر را قبول داشتند که عقل در قرآن به این معنایی که به معنای خرد که معلم به کار میبریم نیست ۱ مسلما به نظر من عقل به همین معنا معنای خرد ورزی و قرآن هم کتاب هدایت حالا صحبت ساختاری میکنم راجع به قرآن ساختار قرآن وقتی شد کتاب هدایت از نظر من هیچ مانعی نداره که تو کتاب هدایت حکایت هم باشه حکایتو به کار بردن که لفظ آبرومندی باشه چون حکایت توی مثلاً کتابی مثل گلستان بوستان کتابهای چی گلستان سعدی حکایت خیلی لفظ ازش وحشت ندارن آدمها ولی واقعیت اینه که حکایت افسانه فرقی نداره هیچ حکایتی نیست که طرف بخواد بگه رخ داده که خودم ساختم حکایت رخ نداده باید بنابراین کلمه حکایت من به کار میبرند افسانه به کار نمیبرم افسانه فحشه ولی حکایت اشکال نداره کتاب گلستان سعدی توش حکایت هم باش یعنی وقتی میگه عبدی از عباد ما اینجوری شد از نظر من معنی نداره نمیگم هیچ داستان خاصی بگم هست یا نیست من نمیگم این داستان مثلا یونس این ها نیستم ولی مسئله را جور دیگه برای من حل میکنه و اون اینکه نتیجه اش این میشه برای من که گفتم قرآن کتاب هدایته دیگه فرق نداره فرق دیگه برام نداره که این تاریخ باشه یا حکایت باشه یا تمثیل باشه اسطوره باشه چی باشه هر کدوم از اینا باشه برای من فرقی نداره چون من دیگه میخوام درسشو بگیرم من میخوام پیامشو بگیرم پیامشو بگیرم و پهناوری نتیجه اش اینه که دیگه وقت نمیذارم که اینا رو ثابت کنم کی رخ داده وقت نمیذارم روش یعنی در واقع با همین گفتن این کلمه دیگه تو دینداری من تاثیر نداره اینکه یکایک باشه یا اسطوره باشه تمثیل باشه یا واقعیت تاریخی باشه هر کدومش باشه تو دین داری من یک تاثیر داره این داستان یه پیام داره مثل فرعون نباشه مثل نمرود مثل فلان کس حالا کسی اومد گفت این داستان سلیمان او روایتی که تو میدونید که یک مسئله است ماجرا برخلاف چی ماجرای حضرت سلیمان از دو جهت تو آن ماجرای حضرت سلیمان تو قرآن از دو جهت با عهد قدیم از دو جهت یه جهتش شخصیت سلیمان توی قرآن خیلی خیلی بالاتر خیلی شخصیت بالا قرآن تو عهد قدیم پایین یعنی سطح از معمولی پایینتر از معمولی پایین تر یه تفاوت یه قسمتش کار ندارم قسمت دیگرش ماجراهای حضرت سلیمان توی قرآن خیلی خیلی غیر طبیعیه نمیخوام بگم حالا خواستید اسمشو بزار معجزهسا خیلی تو قرآن ماجرای تخت بلقیس و چی بیار و مورچه و نمیدونم صحبت و فلان خیلی چیزهای اینجوری است اونجا نیست اونجا سلیمان یه پادشاه زندگی کاملا طبیعی داره زندگی کاملا طبیعی هیچ چیز فوق العاده فوق العاده اش اینه که خدا را در خواب میبینه مثلا خدا بهش میگه که حکمت خدا بهش میگه تو خواب اما وقتی میخواد تو حکومت بکنه تو خواب بهش میگن چراغ میگه یه چیزی از من بخواه میگه که حکمت به من بده چون من میخوام یه قوم بزرگ را حکومت بکنم خدا بهش میگه که چون حکمت خواستی و جاه و جلال و اینها نخواستی قدرت نخواستی هیچی نخوستی حکمتی میدن که به هیچ کس ندادن تا حالا جاه و جلال و جلال و جبروت انسان از گناه دور میکنه به خدا نزدیک میکنه چه میکنه چه میکنه چه میکنه اون وقت این سلیمان با این حکمت با ۵۰۰ تا زن مشرک ازدواج میکنه که تو شرایط یهود حرام است برای هر کدوم یه قدم میسازه بعد خودش مشرک میشه بعدم دوبار خدا برش ظاهر میشه میگه دست از شرک بردار برنمیداره آخرشم مشرک از دنیا میره یعنی سطح طبیعی پایین تره تو قرآن خیلی شخصیتهایی که خیلی چی هست ببین شما الان به من میگید که حالا چرا قصه این قصههایی چه خاصیتی داره برای اینکه برای اینکه هر چی میرم میگم آقای محترم ببین قرآن گفته خدا گفته تو قرآن به پیامبر به مردم بگو من غیب نمیدونم اگه غیب میدونستم چه زیاد میکردم چه زیاد میکردم میگه خیلی روشن به مردم بگو من علم غیب نمیدونم طرف میخواد علم غیب را ثابت بکنه نمیاد سراغ این آیه رم جواب نمیده چرا گفته یک له علم من الکتاب او که او ماجرا از همه معلوم نیست اصلا ماجرا زمینی مکاشفه است این ماجراهای حضرت سلیمان که غیر عادی شد شما باید یه جاهایش احتمال بدید دیگه اینجا تاریخ که مورچه صحبت میکنه نه اینکه همه لشکر شنیدن که مورچه داره داد میزنه میگه یک عالم دیگری قضیه دیگری همه حرفم اینه اگه شد ماجرای سلیمان مثلاً این حرفا تخته بلقیس امثال اینها چیزه ضرورتاً تاریخی دیگه شما نباید وقتی میخوای بیای علم غیب را ثابت کنی بره سراغ این شما نباید سراغ این شما اونجا که با صراحت گفته که علم نداره وقتی میتونه توی قرآن ماجراه رخ بده که عین تاریخ نباشه یعنی یه ماجرایی هست عین تاریخ نیست ولی به صورت مکاشفه برای سلیمان رخ داده سلیمان شنید که مورچه اینو میگفت که حالا همه مردم مثلاً شنیده باشند که مورچه اینجوری میگفت مکاشفه است یه چیز عادی شما وقتی که این کلش چی کردی به جای مسئله است مهمه این تصمیم اگر گفتی که ممکنه این داستان واقعی نباشه این احتمال کردی که یعنی این داستان واقعی نباشه نه به معنای اینکه جای سریع میخوام برم تو فهم تو اسلام شناسی تاثیر داره این آره تقسیم بندی امروز دقیق تر بود که ببینید نه امروز هم توجه داشتم که میگفتم از افسانه رو گفتم که یعنی تخیل محض اسطوره رو گفتم رخ داده ولی زبان دیگری بیان شده ها مثلا ماجرای اینکه پیمان که من این یه واقعیتی داره ولی یهتحت الفظی رخ داده چه صورت داره در واقع یه نگاه حداقلی داره درسته که ما به طور اجمال که بعضی از آیات قرآن داشته اما به طور سربسته همچین نگاهی رو میتونیم داشته باشیم و باید داشته باشیم بایدش از اینجاست که اگر نداشته باشیم خیلی برای اینکه مفهوم درستی و معقولی یکی اینکه بتونیم دفاع کنیم بگیم چی اگه افتادیم توش حل میشه حالا چه جوری شد بیام توش بیفته با کدوم اینا نمیتونی که چشم را ببندی و بگی که وقتی داره متن میگه واقعا یونس رفت تو شکم ماهی و زنده و نشست رو به قبله و دعا کرد خوب کسی هم میاد میگه چه جوری قضیه را حلش کردم با خودم میگم آقا متن من اینه متن من کتاب هدایت یکی اینکه ببین من جراتتش نخواستم چیز دیگر را بگم ببینید یه مثال الان زدم گفتم ملموس اینه که طرف داره قرآن با صراحت دستور داده به پیامبر بگو من علم غیب نمیدونم اینو رها میکنه دو جام اومده میره سراغ اینکه یه کسی گفت من الکتاب معلوم نیست چیه اون ماجرا اصلا تاریخ دقیقا من حالا من نمیخواستم اینو مثال بزنم ها ببینید به فرض که من ماجرای بت شکنی حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام را ندونم بگم چرا شما هم دارید این ضریحی که داره درست میکنید و قم هست تا الان نقره است الان که ضریح نیست قبرم نیست هنوز که نمیتونی بگی اینجا بلوار امین بود کجا بود اون میومدن میبوسیدنش اون روضه میخوندن و دورشو گریه میکردند خب میگه خیلی خوب منم تشخیصم اینه که این همون بتی که همون بته رو قبر گذاشته بشکنش چی بهش بگم قرآن یه چیزی را با صراحت دستور داده یه چیزی توی داستان اومده چون دستوره رو بگیر نرو سراغ اون داستان نه نه چیزی دیگری است اینجا که نهی کرده گفته لا تصب الذین من دون الله سب الله حتی ناسزا به خدایان اونا نگید ناسزا نگید ناسزا نگید یعنی نشکنیدم وقتی میگه ایجاد دستور شما این دستور را بگی نمیخواد برید سراغ او داستان که معلوم نیست چجوری بوده بین این دوتا تفکیک کن قرآن داره با صراحت میگه چی بعد نگید به معبود های اونا اگه میخواید اونا به خدای شما بد نگرد حرف منطقی قانون نقره داره میگه قاعده سیمین داره میگه خیلی قشنگ آنچه را که برای خودت نمیپسندی برای دیگران داستان این دستور سریع اون داستان احتمال بده که ماجرا یه جوری یک این خداوند وقتی دستور صریح داره سراغ دستور اینجاست که میگم این تفکیک ها چقدر اهمیت داره تو دین داری ها تو دین داری یک کسی بزرگ مثل مرحوم مطهری متاسفانه رفته سراغ او ورزش استفاده کرده و به کوروش کبیر تاخته که چرا کوروش کبیر وقتی رفت تو شهری که بت پرستا بودن گفت دینتون آزاد بپرستید بپرستید مرحوم مطهر دوتا کتاب پیرامون انقلاب اسلامی و پیرامون جمهوری در حالی که کوروش کبیر همون دین را چی کرده کوروش کبیر همون تعبیر لا اکراه فطری و واقعا کبیره بزرگ مفهوم مطهری اول انقلاب خیلی کمتر از بقیه تو همون دوره شما ببینید ولایت فقیه را یک جوری میگه که الانم به کار میاد مرحوم مطهری ولایت فقیه یه جوری میگه که ولی فقیه نظریه پردازه مجری میشینه نظر ببخشید خسته نباشید.
خلاصه:
لطفاً توجه داشته باشید که همهٔ مشارکتها در راه روشن ممکن است توسط دیگر مشارکتکنندگان تغییر یابند، ویرایش یا حذف شوند. اگر نمیخواهید نوشتههایتان بیرحمانه ویرایش شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد میکنید که خودتان این را نوشتهاید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشتهاید (
راه روشن:حق تکثیر
را برای جزئیات بیشتر ببینید).
کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو
راهنمای ویرایش
(در پنجرهٔ تازه باز میشود)
تغییر عرض محدود محتوا