پرش به محتوا
منوی اصلی
منوی اصلی
انتقال به نوار کناری
نهفتن
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
راهنما دربارهٔ مدیاویکی
راه روشن
جستجو
جستجو
ایجاد حساب
ورود
ابزارهای شخصی
ایجاد حساب
ورود
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند
بیشتر بدانید
مشارکتها
بحث
در حال ویرایش
جلسه چهارم: انسان ، موجودی دوساحتی
صفحه
بحث
فارسی
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
ابزارها
ابزارها
انتقال به نوار کناری
نهفتن
عملها
خواندن
ویرایش
نمایش تاریخچه
عمومی
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
صفحههای ویژه
اطلاعات صفحه
هشدار:
شما وارد نشدهاید. نشانی آیپی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر
وارد شوید
یا
یک حساب کاربری بسازید
، ویرایشهایتان به نام کاربریتان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.
بررسی ضدهرزنگاری. این قسمت را پر
نکنید
!
[https://t.me/soleimanisaa/3887 فایل صوتی] متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین بحثمون درباره عنوانش فقه نظام باورهای اسلامی یعنی در واقع میخوایم درباره اعتقادات بحث بکنیم و خوب به شکل خاص فقه هم همونطور که قبلاً عرض کردم مقصود فهم و شناخت و اینهاست نه به معنای اصطلاحی که فقه اصطلاحی مظلوم ماده گرفته شده ما در چند جلسه تا الان داشتیم یک در جلسه اول گفتیم که اصلاً باید نظام باور از کجا شروع بشه و وقتی میخواهیم باورهای خودمون را شکلش بدیم به صورت نظاممند بیانش بکنیم از کجا باید شروع کنیم و عرض کردم که آقایون بحث کردند که نخستین تکلیف انسان چی و خوب تقریبا تمام متکلمین متکلمان مسلمان گفتن نخستین تکلیف انسان تفکر درباره خدا هست حالا برخیشون که مثلاً عشاعره باشند گفتنی تکلیف شرعی و برخی مثل معتزله و شیعه گفتن این تکلیف عقلیه اوکی میگه تکلیف شرعیه یعنی چون قرآن میگه درباره خدا باید تأمل کنی باید تأمل کرد تفکر کرد و اونایی که میگن نقلیه دوتا برهان آوردن براش من در جلسه اول بحث کردم که خب حالا اون که میگه شرعیه که واضحه چون که ما قبل از اینکه قرآن را حجت بدونیم باید خدا را شناخته باشیم اگه خدا را نشناخته باشیم که قرآن حجت نمیشه بنابراین حداقل چند مرحله جلوتر از حجیت قرآن خدا شناسی و بنابراین این حرف غلطی است که نخستین تکلیف انسان خداشناسی و اون هم تکلیف شرعیه چون قرآن گفته اونایی که میگن تکلیف عقلی دو تا برهان آوردن یکی دفع ضرر محتمل و یکی شکر عرض کردم که هر دوش باطله دفع ضرر محتمل برهان میتونه باشه و نه شکرمون اشکالشو گفت و به این نتیجه رسیدیم که نخستین تکبر خلاف آقایون اصلا نخستین تکلیف انسان خداشناسی نیست خودشناسی خود را باید اولین چیزی که برای من مطرح میشه برای یک انسان که من کیام نه خدا کیه من کی هستم خب این بحث مهمی بود و گفتیم پس زیربنای یک نظام الهیاتی و نظام ما باید از همین پاسخ شروع کنم که من کی هستم و تازه جواب این من که هستم را هم نمیتونم از قرآن بگیرم چون هنوز قرآنی برای من حجت نشده یعنی هنوز فرض اینه که من نمیتونم که سلام علیکم من نمیدونم که اصلا قرآن حجت است قرآن حجت نیست قرآن برتر از متون دیگر هست برتر از متون دیگر نیست من هیچی نمیدونم هنوز به لحاظ رتبه عقلی و منطقی من هنوز تازه میخوام شروع کنم پس نمیتونم بگم که حالا انسان را خوب قرآن دربارهش اینا رو گفته من هنوز جلوتر قبل از قرآن مسئله پس من باید بگم انسان کی هست من کی هستم خوب بعد از این سوال گفته مسلماً آنچه که درباره انسان باید بگیم اینه که انسان خردمند هست انسان موجود خردمنده و درباره خردمندی انسان یک کمی بحث کردیم گوهر انسانیت انسان خرد اوست موجود عاقل و این عقل عاقل بودن را انسان به و در میابه و نباید استدلالم کرد بر اینکه عاقلم همین که مثلاً انسان از خودش میپرسه که من کیستم یا از کسی میپرسه که انسان کیست خوب حیوان نه از خودش سؤال میکنه و نه از کسی سوال میکنه ازش سوال میشود نه از کسی سوال میکند پس همین که سال میکنیم و سوال می شویم نشان میدهد در ما قدرتی است که همون عقل ما خردمندیم و خردمون فوق العاده مهم در گام بعدی هم این صحبت را مطرح کردیم که بعد از خرد بلافاصله و چسبیده به خرد این مسئله مطرح میشه که من موجود مختارم اراده دارم همین که میپرسم که من که هستم من چه هستم اینها معنیش اینه که من میتوانم یک موجودی هستم که میتوانم صرفا تابع غرایزم نباشم دیگری هم دارم وقتی عقل دارم یعنی پس من فقط غریزه ندارم و اگر من فقط عقل دارم پس من خودم باید سرنوشت خودم رقم بزنم و اگر عقل نداشتم و فقط غریزه داشتم خوب باید تابع محض غریزه باشم بنابراین اگر عقلم میگوید که تو باید سرنوشت خودت را خودت رقم بزنی همین که اولین باید متوجه من شد قبلش مفروض این که من میتوانم که باید من همین که بهم گفت درسته که عقلم بهم میگه که تو باید ولی قبلش خود عقل پذیرفته که تو میتوانانی اگر میتوانم پس مختارم همینجاست که عرض کردم که مختار بودن انسان اراده داشتن انسان اراده آزاد داشتن انسان لازمه خرد انسانه که خرد انسان جز ذات انسانه بنابراین انسان بعد از اینکه فهمید که خرد داره که فوری میفهمه اصلا کاملا فوری مختار بودن و اراده آزاد داشتن خود را هم میفهمه چسبیده و اگر اینگونه شد مثلاً شبهات بعدی را باید تحت عنوان شبهه در مورد اراده انسان دربارهاش بحث کنیم یعنی انسان جزء ذاتش میشه آزادی و جز گوهرش میشه آزادی چون ملازمه با عقل همراه عقل و بنابراین انسان موجود مختار و الان نمیشه حتی شبهات رو مثلاً بعداً باید بحث کنیم که ثابت شد که خدایی هست مثلا حالا که خدایی هست این علم پیشین خداوند با اراده انسان چگونه میسازه که باید بهش بپردازیم آن میفهمیم که جز گوهر وجود من اراده آزاد و اختیار هست همین که اراده آزاد و اختیار بود عقل بود اراده هم فوری مرحله تکلیف مطرح میشه پس من موجود تا اینجا موجود عاقل مختار مکلف هستم مکلف هستم یعنی چی یعنی یک بایدهایی متوجه من میشه یه بایدهایی یه سری چیزهایی متوجه من میشه من باید چیکار کنم و گام بعدی فوری اینکه من موجودی اخلاقی هستم یعنی باید اخلاق دارم اخلاق دارم یعنی چی یعنی باید و نباید دارم حتی بدون خدایی اثبات شده باش بدون اینکه خدای اثبات شده باشه میبینم که تا همین جا عقلم به من میگوید که بعضی کارها را باید انجام بدم بعضی کارها را نباید اینا لازمه خردمند بودن انسان و مختار بودن انسانه اخلاق مال موجود عاقل مختار موجود عاقل مختار اگه یکی از اینها نباشه دیگه اخلاق بی معنیه مثلا کبوتر نه خوش اخلاقه نه بد اخلاق اصلا براش بی معنیه نه خوش اخلاقه و نه بد اخلاقه نه با اخلاقه برای موجودی که فقط غریزه داره و تحت فرمان غریزه هست معنا نمیده برام موجودی که عقل داره و اراده داره اخلاق معنا میده پس تا اینجا ما به این رسیدیم که انسان اگه بخوایم تعریف بکنیم به این حد یا سوال اول که مطرح شد من کیستم گفتیم نخستین پرسش تکلیف انسان اینه که این پرسش پاسخ بده که من کیستم به این صاحب به این نتیجه میرسیم که من موجود حالا یا حیوان عاقل بله چسبیده به این عاقل دو چیز دیگره که اینا دیگه برای توضیح ولی من موجود عاقل مختار مکلف اخلاقی هستم اخلاق متوجه من هست مکلفم از خدا من خوب این بحث های بوده که تا الان داشتیم و الان میخوایم گام بعدی را برداریم گام بعدی اینه که خوب اگر من اینگونه هستم خردمند هستم مختار هستم مکلف هستم اخلاقی هستم من به طور کلی با طبیعت تفاوت دارم بیتفاوت اندک نیست این تفاوت جزئی نیست من در خودم که تأمل میکنم میبینم اتفاقاً این بخشی از من که تو طبیعت نیست و مخصوص خودمه فوقالعاده مهمتر از اون بخشی از منه که تو طبیعت هست فوقالعاده مهمتره فوقالعاده یعنی اینجور نیست که یه چیزایی من با حیوان مشترک باشم یه چیزای جزئی هم داشته باشم که منو نخیر نه این نیست مثلا یه چیزیه مثل اینکه به لحاظ ارزشی اون چیزیش که مشترکا مثلاً اگه درجه اش ده باشه اون چیزی که متفاوتن درجهاش صده و قابل قیاس نیست موجود عاقل با موجود غیر عاقل با هم قابل مقایسه نیستند موجود مختار با موجودی که تحت فرمان غریزه است قابل قیاس نیستند موجودی که میتونه اخلاقی باشه با موجودی که اخلاق براش معنی نمیده اصلا قابل قیاس نیستند این از همین جا میخوام بگم انسان همین کاری نداریم با اینکه متون مقدس چی میگه من دارم همینجور خودم را مقایسه میکنم با آهو و کبوتر و اسب من دارم خودم میمون فرقی نداره دارم مقایسه میکنم میبینم تفاوت دارم از اینجا شروع کردم و گام به گام اومدم جلو عقل دارم مختار هستم مقلب هستم اخلاقی هستم باید و نبایدهای اخلاقی دارم این همین قسمتی که الان تفاوت خودم را با آهو با گوزن با عرض کنم که کبوتر با میمون با هم اسب با حیوانات دیگه دیدم همه حیواناتی که تو طبیعت است میبینم که من تفاوتی دارم تا اون تفاوت یه ذره نیست یه خورده نیست بلکه من یک موجود عجیب و غریبی هستند هیچ گونه سنخیتی با طبیعت ندارم هیچگونه سن اینقدر خودم میفهمم که اینقدر فاصله با طبیعت دارمتوان این را دارم که طبیعت را اداره کنم میتونم سرپرسته موجودات دیگر باشم موجود دیگر همچین چیزی را احساس نمیکنه که مثلا من احساس میکنم که میتوانم مثلا انواع حیوانات یا گیاهانی که روی زمین هستند مراقبت ازشون بکنم که نسلشون از بین نره و خیلی در موردشون مطالعه کنم یک یکشونو تشخیص بدم بفهمم سنگ چگونه هستند آرام آرام در مورد خودم که فکر میکنم فوق العاده توان من زیاد هست دینم ندارم هنوزا هنوز صحبت از دین نیست ولی میفهمم که اینا را دارم من کاملا متفاوت هستم با میمون من که میتونم میمون را بشناسم و میمونای اداره کنم اداره کنم یعنی حتی فکر کنم که محیط زیست این میمون از بین نره و اگر از بین رفته ترمیمش کنم که من میتونم فرمانروایی کنم بر زمین فرمانروایی کنم بر زمین کسی که میتواند توان اینو داره که فرمانروایی کنه بر زمین با موجودات دیگر کاملا فاصله داره ببینید من میخوام اینجوری عرض بکنم که نه از متون مقدسین رابطه میگیرم مثلا توی تورات اومده که ما انسان را شبیه خدا آفریدیم خدا میگه تا بر حیوانات و اینها فرمانروایی کند حرف زیبایی هم هستا آره اشکالم میگیرم غربیها غربیهایی که طرفدار محیط زیستن میگن این جمله باعث شده که انسان محیط زیست را ویران کنه فکر کرده مالک که فرمانروای محیط زیسته و دیگه مال خودش بدونن که برخی از متعلحین مسیحی و یهودی و اینها گفتن آقا اشتباه خوندی درسته قشنگ گفتن چون خدا میگه ما تو را شبیه خودمون آفریدیم تا بر زمین فرمانروایی کنی پس وقتی میگه شبیه آفریدیم پس باید خداگونه فرمانروایی کنیم خدا گونه همانطور که خدا لطف داره به همه خیلی حرف قشنگ دفاع کردن از این قضیه ما هم تو قرآن شبیه این را اینگونه داریم که ما انسان را از گل آفریدیم از روح خودمون درش دمیدیم یه مسئله ما انسان را جاعلن فی الارض خلیفه من انسان را جانشین خودم در روی زمین قرار دادم بنابراین انسان باید اگر جانشین خدا بر روی زمینه باید زمین را خدا گونه اگر از روح الهی درش دمیده شده و اگر خلیفه خدا بر روی زمینه زمین را باید خدا گونه اداره بکنه خدا گونه داره بکنه خوب ولی بعد اینو نمیخواستم این مال بعد از اینه که ما متون مقدس برامون اثبات شد ما که هنوز مرحله اولیم عرضم اینه این چیزی که بعداً تو متون مقدس اثبات میشه قبلش من فهمیدم معنی یه چیزی نیست که متن مقدس به من بگه تو این کاره ای بنابراین میخوام بگم اون کسی که اصلا متن مقدس هم براش اثبات نمیشه این تکلیف احساس میکنه یعنی اینکه من حتی نسبت به حیوانات تکلیف دارم چون اخلاقی بودم همون جایی که گفتم اخلاقی هستم اخلاق یعنی چه یعنی به اعمش ایجاد رابطه درست با هر آنچه که هست به معنای وسیعش اخلاق این گونه معنی میکنم یعنی یه رابطه درست با هر آنچه که هست میگم هر آنچه که هست که گام بعدی باید سال پاسخ بدم که چه چیزی هست که من باهاش رابطه درستی برقرار کنم چه چیزی هست آره همین که گفتم اخلاقی هستم این سوال مطرح میشه که معنیش اینه اخلاقیام یعنی با دیگران رابطه درست داشته باشم نسبت به هر موجودی که هست یه بایدهایی متوجه منه نبایدهایم متوجه منه با این موجود باید این گونه برخورد کنیم نباید این گونه برخورد هر آنچه که هست هرچی که موجوده اون وقت گام بعدی این پرسش پیش میاد که خوب چی هست که من باهاش رابطه درست برقرار کنم که اون حرفه دیگری خوب من در وجودم مییابم که خیلی فاصله دارم با طبیعت خیلی فاصله دارم فاصله من اندک نیست فاصله فوق العاده زیادی بین موجودی که فقط به خوردن و خوابیدن و شهوترانی و خودش فکر میکنه با موجودی که میتواند درباره هر آنچه که هست فکر بکند که من میتوانم درباره و من احساس میکنم که درباره هر آنچه که هست من باید رابطه درست داشته باشم خیلی این دوتا مقایسه این دو تا با هم به نظر من یعنی عسلم کار ندارم که خلیفه خدا در روی زمین هستم یا نیستم فعلا ولی قبل از اینکه اینا رو بهش برسم میبینم که من که اینجوری هستم من که مثلا دلم به حال بچه گوزن میسوزه و میخوام کمکش کنم میخوام کمکش کنم بچه گوزن را تو طبیعت که اینجور چیزی نیست که تو طبیعت که اینجور چیزی نیست که بچه گوز پلنگ یه خیلی عکس آزاردهندهای هست به اصطلاح یک پلنگی یه میمون را شکار کرده پشت گردن این شکار مادر این میمون را گرفته و بلند کرده و داره میبل اون وقت بچه این میمون چسبیده به مادر به سینه مادر چسبیده و زنده است همینجور داره میبره و هنوز به مادر چسبیده است و پلنگین پلنگ اینه ولی من پلنگ نیستم پلنگ رحم معنی نمیده براش که دلش بهار وقتی دیدم عکس رو کاملا متاس آدم یه عکسی هست که جهانی شده و به عنوان عکس قرن شناخته شده و اینقدر مهمه عکاس هم جایزه فوق جهانی گرفته فوق العاده چیز و اون اینه که یک دختر بچه مثلا سیاه پوست مثلا دو سه سال یکی دو ساله مثلا سه ساله اینجور ها لاغر نحیف یه جایی روی زمین نشسته و در حال شدت ضعف در لحظات آخر عمرشه ۲ متر اون طرفتر یک کرکس نشسته منتظره که تمام بشه که گوشتش را مثلاً بخوره و اینها چه کار کرده و این شده جهانی که خب بشریت را همه رو متاثر کرده ۳۰۰ متر ۲۰۰ متر هم فاصله داشته در تا محل نگهدار که این عکس خیلی جهان را متاثر کرد و عکاس هم جایزه سنگینی گرفت ولی فشار جهانی مجبورش کرد به خودکشی کنه فشار جهانی مجبورش کرد که خودکشی کنه چون فوری سوال تو جهان مطرح شد که خوب چه کار برای بچه کردی ۳۰۰ متر یک کسی براش نوشته بود یک کرکس اونجا نبود دوتا کرکس دوتا ترک اونجا بود یک ترککس نبود تویی هم که میخواستی با عکسش کاسبی کنی تو هم یه کرکتر نیست میگم بعد از شش ماه خودکشی کرد اینقدر عذاب روحی و اینها دچار شده فشار ببخشید حاشیه رفتم میخوام بگم که همه بشریت وقتی این عکسو میبینه به نهایت متاثر میشه جهانیان متاثر شدن وقتی عکسا میبینن همه انسان نیست که بگیم مسلمان متعصب میشه مسیحی متأثر میشه هندو متاثر میشه بودایی متاثر میشه انسان متاثر میشه ناراحت میشه میسوزه دلش چیزی نیست که حیوان میاد شکار میکنه و فرقی نداره انسان پس یه موجودی است کاملا متفاوت همین جاست که صحبت از بعد دیگر مطرح میشه اینکه انسان غیر از این بعد حیوانیش چه مشترک است یک بعد دیگری داره او بعد دیگر انسان از جنس طبیعت نیست از سنخیت نیست ما تو طبیعت عقل نمیبینیم اراده یا آزاد نمیبینیم تکلیف نمیبینیم اخلاق نمیبینیم و این موجود را مییابم که فوق العاده فوق العاده متفاوت با طبیعت است و یه بعد دیگری داره گاهی به این میگن بعد دوم ولی تحمل که دربارهاش میکنند میبینم که درسته که انسان اول به او بعد حیوانیش چه بسا زودتر توجه بکنه ولی وقتی به اون بعد دیگرش توجه میکنه میبینه که اصل انسان بوده اصل انسانیتشون بوده اینجاست که او بعد حیوانیش را مثلا خوردن انسان غذای خودشو به دیگری هم میده و خودشو گرسنم میمونه و این توانم داره این انسان به هر حال مهمترین مسئله برای انسان جانشه برای همین موجودات جانشون است در مرحله آخر با اینکه فرزند را خیلی دوست داره همه حیوانات هم خیلی دوست دارن فداکاری هم میکنن برای نجات بچه شون برای پیداکاری میکنن حیوانات جانشون هم به خطر میاندازند ولی اونجایی که یا باید زنده بمونه یا بچه بچه را فدا میکنه بچه خودش را فدا میکنه میگن داستانها درسته یا نه یه آزمایشی کردن روی چون میمون به بچهاش خیلی علاقه داره و چی داره علاقه که ببینند چقدر این میزنن آخه انسان مسئله اش اینه که چون عاقله و این عقل ابزار و در نتیجه میتونه مثلا را تحت تاثیر چیزهای دیگرش قرار بگیره انسان ممکنه برای قدرت خودش دوتا چشم فرزندشو با دست خودش پر بکنه و شده توی تاریخها حیوان که این کارا رو نمیکنه حیوان را دارم صحبت میگم انسان عقل داره ولی در صورت چی حالا از اون حیوان بهتر بالاتره که همین عقل حاکم کنه ولی اگر شهوت حاکم بر عقل کرد تحت فرمان شهوت قرار گرفت به خاطر قدرت کور میکنهحیوان تا اونجایی که فقط غریزه است تا اونجایی که براش ممکن باشه برای بچش فداکاری میکنه آره میگم میمون مثلاً تو بین حیوانات ولی یه میمون رو تو یک جایی قرارش دادن با بچه اش و شروع کردن به تدریج زمین را گرم کردن بچه بلند کرد مشکل و که بچه نسوزه بعد رو زمین بلند بشه چی کنه داغ تر شد داغ تر شد اینم میمونم هی مواظب بود که بچه چیز نشه تا اینکه حرارت دیگه به جایی رسید که قابل تحمل نبود که نسوز خودش یه جایی میرسه که دیگه نه دیگه اگه بناست یا خودم بمونم یا بچه هر دو غریزه است غریزه نفس و علاقه به کودک حفظ نفس مهمتر از کودک انسان غریزه قویتره آره حیوان فرار میکنه و بچه را رها میکنه مثلا حمله درندگان یعنی ولی انسان درسته تو انسانها انسانیم هست که اونقدر شهوتش بر عقلش غلبه غلبه کرده که فرزند را فدای مرجان خودش صدای قدرت خودش میکنهایی هستند که واقعا نه تنها خودشونو فدای فرزند خودشون میکنن اصلا تعمل نمیکنه هست رخ داده است که مثلا کسی هیچ باوری به خدا به قیامت به هیچ چیز دیگری نداره ولی میبینی بچه داره تو آتش میخواد بسوزه گرفتار رفته بچه را نجات داده و خودش چه جور بیانش کنیم اینو چجوری بیانش کنیم به خدا اعتقاد نداره به قیامتم اعتقاد نداره که بگی به خاطر این فداکاری میرم بهشت فلان باور نداره سیگار کمونیستهایی که خودشون فدای ملت خودشون کردن فدای دیگران کردند قبل از اینکه بریم ببینیم که نه انسان متفاوت خیلی متفاوته و معنی نمیده که کسی خودش را فدای دیگری کنه در عین اینکه باورم داشته باشه که مثلا بعد از این سوختن تمام همه از بین رفته اگه اعتقاد داشت آینده بهشتی است با توجی آینده که مشکل کسانی پیدا کند حتی مرحوم مطهری گیر کرده تو اینکه اینا چه جوری حلش کنیم چون قبلش میگه که انسان برای دوتا من در خودش احساس میکنه یک من فرازین یک من فروتین من برتر من پایین تر خودش فدا میکنه برای اون من برترش من حیوانی اومد برای بازم داره به منفعت خودش فکر میکنه اون وقت میگن که خوب خود مرحوم چیکار کنیم که پس یک انسانهایی هستند که اصلا به خدا و قیامت و من برتر و اینا اعتقاد ندارن ولی در عین حال کاملا اخلاقی زندگی میکنن فداکاری میکنن همه چی میگذرن چیکارش کنم مجبور کتاب عدل الهی مجبور میشه مرحوم مطهری که اینجوری جواب بده درسته که این آقا به زبان میگه که من خدا را قبول ندارم قیامت را قبول ندارم ولی ته وجودش قبول داره نه من جواب شما را قبول ندارم انسان را درست تعریف کنیم انس خود انسان درست تعریف کنیم انسان یه بعد دیگری داره که تفاوت اساسی داره با این بعد دیگرش بعدا سراغ متون مقدس که میریم میبینیم میگن که بارقه ای از الوهیت درش دمیده شده از روح الهی درش دمیده شده و همونطور که خدا نیکی خیلی میجوشه بدون اینکه منفعتی براش داشته باشه لطف میکنه که لطف کرده باشه نیازی هم نداره این خطاست که بگیم انسان حتماً برای منفعت خودش فکر میکنه حتی کمونیست حتی کسی که خدا را قبول نداره اینجوری هست خوب نه اینجور راحتتره که ما ببینیم که همه جور نگاه بکنیم و واقعیت را بپذیریم و برای اتفاقا بهتر به فهم دین کمک میکنه که ببینیم انسان خودش حتی ممکنه باور به هیچی هم نداشته باشه ولی خودشو فدای دیگران میکنه نشون میده که انسان بعد دیگری داره هرچند خودش قبول نداشته باشه من حیوانم خودش داره میگه من حیوان صرفاً یه خورده تکامل پیدا کردم عقل پیدا کردم چه کردم یه همچین چیزی را میگه ولی با اینکه داره اینو میگه اینا به زبان میاره باشه نداره من اگر اعتقاد داشته باشم که مثلا من کلیه ندارم کلیه من کار نمیکنه اون موقع کلی من باور داشته باشم که دارم که باور داشته باشم که ندارم کلیه کار خودشو میکنه داره چه من باور داشته باشم که من حیوان و چه باور داشته باشم که من یه موجودی کاملا متفاوتم عالم واقع که فرقی نمیکنه در واقع فرقی نمیکنه دوم آره داری میگی با زبان داری میگی حیوانم همه این را که گفتی بعد جلوت نشون میده یه بچه که گرسنه است تو هم پول داری غذا داری به بچه گرسنه میدی یا نمیدی دلت میسوزه برا بچه تو بگو من حیوانم حیوان نیستی بیخودی میگه خودت خودتو نمیشناسی خیلی آدم خودش خودشو نشناسه همونطور که ممکنه که درونم هم قلبم است درونم کلاً هست چی هم هست خیلی چیزهای وجودم نیست تو بعد ممکنه نشناسه خودش میگم که خوب حالا این بچه داره از گرسنگی تو هم غذا داری حتی غذا اندازه خودت داری نصفشو به او میدی یا نه داره میبینه میمیره از گرسنگی دیگه بهش میدید و نمیاد یه کسی جلو بچه که داره از گرسنگی بمیره غذاشو برداره و خودش شیر بخوره و هیچیشو به اون نده نمیکنه این کار انسان نمیکنه این کار را به همین جهت میخوام بگم متفاوته کاملا انسان بنابراین میخوام نتیجه بگیرم که حتماً من یه انسان را منهای دین وقتی مطالعه میکنم خودم را منهای دین خودم را میبینم من کیم که دیدم من عاقلم مختارم عاقلم مختارم و مکلفم و اخلاقیم تو اخلاقیم همه اینها که دارم میگم هست اخلاقی خیلی مهمه اخلاقی بودن فوق العاده مهمه یعنی دلم به حال بچه دیگرانم میسوزه دلم به حال حیواناتم میسوزه متاثر میشم عکس او پلنگ را که میبینم میمون بچه چسبیده کاملا ناراحت میشم که اینجوریه اون بچه اون شکل هنوز خیال میکنه مادر میتونه محافظت ازش بکنه از این چیزها میبینم کاملا متفاوت جنس دیگری هستند پس من بعد دیگری دارم من کاملا زمینی نیستم کاملا اهل طبیعت نیستم و یک بعدی دارم که از جنس طبیعت نیست که او بعد من فوق العاده مهمتر از اون بعد زمینی هست او خیلی اهمیت داره فاصله داره چقدر فاصله است بین کسی که بین موجودی که فقط به غذای خودش زنده موندن خودش بچه خودش و حداکثر حالا ای فکر بکنه و به موجودی که میتواند در مورد کل هستی فکر بکنه و کل موجودات را نسبت بهشون دل بسوزونه از این قابل فاصله فوق العاده من نتیجه میگیرم خودم را که مطالعه میکنم من اول فکر کردم به یعنی در وهله اول میخوایم بگیم بعد دومی دارم در مقابل بعد حیوانی ولی تحمل که میکنم اینم اشتباه است بعد اول من اونه بعد که او خیلی مهمتره او خیلی اساسی تره و اصل وجود اونه من که حتی میبینم میتونم گرسنگی را تحمل بکنم که مثلا یه بچه ای سیر بشه و چه بکنه این بود من میتونم میشود و می هست که بعد حیوانیم را فدای بعد انسانی میکنند بعضی نیست بعضی جور دیگه میشن باشن ولی آره چه کنم من عرض کنم که رفتم دانشگاه مفید هر روز تو میدان مفید این کارگرهای ایستادن مثلا ساعت ۱۰ صبح و میخواد بره طرف کارگری پای ساختمان کار سخت مبلغ کمی اینم گیرش نیومده من وقتی رد میشم از اینجا اینقدر من خیال میکردم من مقصرم اینقدر متاسفم که گاهی اذیت میشدم که از جلو اینها رد بشم و برم سمت دانشگاه اذیت میشم ولی هر روز هر روز اذیت میشدم که اینها را ببینم که اینها مثلا یک کار پای ساختمان کار اونجوری باید حقوق کم چی گیرش بیاد اینم تا ساعت گیرش نیامده تو سرما مثلا تو گرما تو آفتاب ایستاده که در وجود خودم حس میکنم که میتونم این کار بکنم که وقتی نمیتونم ببینم نمیتونم ببینم هیچ کاری هم از دستم برنمیاد و خیالم میکنم اصلا اینقدر ناراحت کننده مقصر میدونم احساس میکنم که اینجوری اینا این نشون میده که من بعد انسانی داره یه بعد دیگری دارم که خیلی فراتر از اون بعد حیوانی هست خیلی پس من یک بعد دیگری دارم که از جنس طبیعت نیست و اون بعد اول منه اشتباها درسته که اول اونو دیدم چون اول اونا دیدم بهش میگم بعد اول دوم ولی در واقع به لحاظ رتبهای بعد اول منه این بود اول منه و اگر من بعد دیگری دارم که از جنس طبیعت نیست از همین جا میخوام بگم پس غیر از طبیعت عالم دیگری هم وجود داره غیر از این عالم ماده عالم دیگری هم وجود داره که تعبیر حالا بخواهیم قرآنیش بگیم یعنی عالم ماده کنم که خدمتتون در مقابل شهادت قرآن به طریق منطقی که پیش میرم میبینم با از خودم میشناسم با مطالعه خودم که باید یه عالم غیبی وجود داشت یه عالمه برتری وجود داشته باشه من گاهی اسمشو میزارم عالم برتر عالم بردتر اون وقت اگه به من بگن که من خودم دین رو در تعریف کلامی درون دینی وقتی درون دینیتعریف میکنیم کار با حق با باطلش داریم یعنی تو کلام گفتن دین تعریف کن مقصود اینه که دین حق تعریف کن نه از حق و باطل که ولی تو تعریف مثلاً تو فلسفه دین من تو کلام میگم برنامه خدا برای رستگاری انسان خیلی ساده برنامه خدا برای رستگاری انسان معلومه دیگه دارم دین حق تعریف میکنن اما تو فلسفه دین دین وقتی می خوام تعریف کنم خیلی دعواست که اینا تعریف کنیم خیلی دعواست برخی میگن نمیشه تعریف کنی اینقدر ادیان با هم تفاوت دارند قرار بدیم تعریف کنیم ولی حالا من خودم به این نتیجه رسیدم که اینجوری تعریف کنیم بگیم که اعتقاد به یک عالم برتر و زندگی مطابق اون دومیش هم نمیخواد اما اعتقاد به عالم برتر کافیه یعنی اگر یا عالم برتری رو انسان بهش معتقد باشه معلومه دیگه خودش موظف میدونه که چون برتره اون عالم برتره پس جین یعنی چه اعتقاد به عالم برتر از این بعدش تعریف میکنم هستیم مساوی با ماده نیست هستی مساوی با ماده نیست دلیل داری بر اینکه هستی مساوی با ماده نیست به من میگن دلیلی داره که هستی مساوی با ماده نیست میگم آره برای خودم دلیل دارم برای اینکه مییابم که بعد دیگری دارم که بسیار برتر از اون بوده پس من اگر یک بعدی دارم که بسیار برتر از اون حیوانیت از طبیعت از چی هست پس نشون میده یه عالم برتری باید وجود داشته باشه و اگر من رسیدم به اینکه یه عالمه برتری باید وجود داشته باشه من همین که میگم برتر معلومه که باور دارم که او برتر از اینه او بالاتر از اینه پس بدون عصا قرار بدم باید اونم عصرا قرار بدم و از همین جا دینداری شروع میشه اولین یعنی از خود با مطالعه خودم رسیدم به اینکه عالم برتری وجود داره و منم باید به اون توجه بکنم نمیتونم بی توجه و نمیکنم هم نمیکنم بیتوجه به او زندگی با توجه به اون زندگی میکنم یعنی توجه اصلیم معطوف به او بعد برتره از عالم برتری وجود داره که او بعد اصلی من مال اون عالم برتر است خوب قرآن عجیب میفرماید که ذالک الکتاب لاریب فی هدا للمتقین این کتاب هیچ شکی نیست که هدایتگر متقین هست متقین کی هستند غیر مستقیم یعنی میخواد خوب باشه ای کتاب اونایی که مطابق فطرتشون هستند و میخوان خوب باشند هدایت میکنه اونایی که نمیخوان خوب باشند هدایت نمی کند اما فوری فوری بعدش میگه تعریف میکنه ذالک الکتاب لاریب فیه للمتقین اینکه کتاب شکی نیست که هدایت میکنه کسایی را که میخوان خوب باشند اونایی که ایمان به غیب دارند الذین یومنون بالغیب اونایی که همین گام اول خودشونو مساوی با بعد اول بعد مادی نمیدونم بعد دوم هم قبول دارند انسان اندک تأملی کرده باشه در خودش مییابه که بعد دومی داره بعد دومی داره میفهمه یعنی چیز پیچیده ای نیست که من تفاوت دارم با اینکه من تفاوت فوق العاده زیاد دارم با حالا حیوانات حتی مهمترین حیوانات حالا بگیم میمون یا هرچی من تفاوت اساسی یعنی آدما میفهمن که هستی مساوی با ماده نیست انسانها میفهمند که خودشون اینجایی اهل اینجا نیستند اهل اصطلاح این یعنی این سن حیوانات نیستند تفاوت اساسی دارند با حیوانات نمیفهمن همین که اینا فهمیدن میفهمن که یه بعد دیگری دارند که بهش گفته میشود بوده حالا اول انسان بوده ماورایی بعد برتر و این بعد برتر نشون میده عالم برتری هم باید وجود داشته باشه پس ما از انسان گام گذاشتیم به دین من که تعریف کردم آره تمام کسانی که تو دنیا دین دارند هر دینی داشته باشند اصلا دین یعنی دیندار کسیه که هستی و مساوی با ماده نمیدونه دیندار کسیه اینجوری تعریف دیگرم اینه دین چیه دین مکتبیه که میگوید هستی مساوی با ماده نیست همه ادیان دیگه از این جهت هیچ فرقی نداره مکتبی پیدا شد که گفت مساوی با ماده است یعنی من قبول ندارم یعنی من دینو قبول ندارم پس هستی مساوی ماده نیست رفت تو عالم دین داری بگم رسیدم به اینکه بودی دارم بعد من بعدتر منه این بود برتر من اصلا سنخیت با طبیعت نداره پس باید عالم برتری به اصطلاح وجود داشته باشه این یک گام از انسان شناسی به شناخت ماورا شناخت پس وجود انسان نشون میده که به اصطلاح ماورایی هست عالم دیگری هست جای دیگری هست حالا او عالم دیگر چگونه است چه شکلیه او گام بعدی است که من فکر میکنم که دوباره اینکه اون عالم برتر چگونه هست بخوام مطالعه بکنم برگردم به این بعد برتر انسان با توجه به اینکه اصل وجود به خوبی نشون میده که تو اون عالم برتر چه خبر هست آیا وجودی هم هست که مثلا خلق کرده باشه من را آره اینجاست که مثلا از اخلاق پول میزنم به اینکه یک موجود اخلاقی دیگری باید باشه موجود اخلاقی را خلق کرده باشه که خود او هم اخلاقیست اگر نه او که اخلاق نداشته باشه که نمیتونه ماورایی هست منم از جنس اون ماورا اون ماورا بر من هات داره آیت عظمای خداوند همین بود برتر منه به همین دلیل میگم که ادعای فوق العاده مهمی کنم تو کوچه نمیتونم ادعا را بکنم چون ممکنه که ماخذم کنن اینجا این ادعا را میکنم که آره من آیت الله العظمی هستم من آیت الله العظمی هستم و فقط منو آیت الله العظمی هستم نه خوب یعنی چی یعنی گوزن نیست شتر افلاین ظهرون الی العبله کیف خلق خیلی شتر مهمه بله آیت الله العظمی نیست آیت الله العظمی انسان انسان به دلیل این بعد به اصطلاح ماوراییش خوب این بعد ماورایی من که همین به طور طبیعی هم بهش رسیدم بدون ارجاع به کتاب مقدس بدون و قرآن و هر متن مقدس دیگری با مطالعه خودم بهش رسیدم این میتواند کلید شناخت همه چیز باشه اگه این قسمتو درست بشناسیم همه چیز دیگر را درست میشناسیم چون از جهان دیگر آنچه که در اختیار ماست و جلو و کاملا میتونیم مطالعه مورد مطالعه قرارش بدیم همینه که کاملا درکش میکنیم و در دسترس مون هست با این با مطالعه این میرسیم به قسمت های دیگر و چیزهای دیگر آیا خدای شخص متخلق باشد که متخلقش بودنش را میگم اگر متخلق نباشد موجود غیر موجود متخلق خلق نمیکنه که البته بعداً بگیم اگر متخلق نباشد که اصلا دینداری و اخلاقی زیستن منم بی معنی میشه ولی از این آیت الله العظمی میرسیم به صاحب آیت و نشانه و خوب این هم من خواستم امروز از اون چیزهایی که قبلا گفتم و اون اینکه انسان موجود عاقله غار مکلف اخلاقی بگم بعد دومی داره که در واقع بود اول و این بود از سنخ طبیعت نیست و بنابراین یک عالم برتری وجود داره خب ببخشید اعتباری یعنی قرارداد ولی به نظر من دین واقعیترین چیز ممکن واقعی ترین یعنی دین یعنی او بعد دوم من که در وجود خودم مییابم که امروز درباره اش بحث کردم یعنی همین که میفهمم که مثلا اون موجود با یه قابلیت ها هستند که مثلا دلم به حال همه میسوزه احساس میکنم که به همه با اگر بتونم آره دامینه من در خودم احساس میکنم که اگر بتونم همه موجودات عالم را سیر میکردم به همه روزی میرسوندن همه را نجات میدادم همه رو حفظ میکردم از نابودی احساس اگر بتونم میتونستم این کارو میکردم احساس میکنم پس من متفاوتم و از همین جا گام میزاریم و یه امر کاملا واقعی اما اگر ایشون میخواد بگه دستورهای دین یه دستورهای اعتباری یعنی خدا مثلاً نماز قرار گذاشته که بخونیم اینو میخوان بفرما قبول داریم چون که خود قرآن میفرماید که و جعلنا لکل منکم کل امت و منها ما برای هر یک از شما قرار دادیم شریعتی که میگه خدا قرار دادیم که میگه قرار دادیم برای هر قومی در هر یک از شماره شریعتی قرار دادیم این احکام مربوط به رابطه انسان با خداست و سه نماز مثل روزهاداره به هر قومی هم ممکنه متفاوت باشه نماز یهودی با نماز ما فرق داشته باشه ولی یه چیزای دیگه هست و اون اخلاق و رابطه بین انسانها او دیگه قراردادی نیستا او واقعیه واقعیه اینجور نیست که برای اونا به اونا بگه عدالت رعایت کنید به ما بگه عدالت را رعایت نکنید همه باید مطابق عدالت رفتار بکنند البته مصداق عدالت ممکنه تو این جامعه با جامعه دیگه فرق بکنه ولی هر دو باید عادلانه باشه یا یه امر کاملاً واقعیه به همین خاطر بنده این را خودم اینم که اونجا که میفرماد لکل منکم جعلنا شرعتا و منها جا شریعت شریعت مقصود از احکام مربوط به رابطه انسان با خداست اون قسمت قراردادی آره قرارداد یعنی چی یعنی میتونه این جامعه با جامعه دیگه فرق داشته باشه نماز ما رو به قبله باشه نماز اونا رو به جای دیگری باشه و مهم نیست مهم نیست یه قسمتش خود خدا میگم جعلنا قرار دادیم کل آره پس این به این معنا که آقای استاد بفرما اعتباری دین یعنی همین همین قسمتش هستیم جای دیگریه نه اصل دین یه جایی این نی این قسمت جزئی دین و فرعی دینه اصل دین را یه آیه دیگه میگیرن اصل دین ارسلانات و کتاب والمیزان لیقوم الناس باقیست ما پیامبران فرستادیم کتاب و عقل را فرستادیم تا مردم اقامه عدل بکنن هدف بعثت انبیا اینه پس معلوم میشه او امر فر اصل دین اینه اصل دین اینه اعتباریه و کاملاً واقعیه شما بگید که اونا میفهمن همه میفهمن که باید با عدالت را پیاده بکنند همه میفهمند پیامبر هم اومده که تلنگر بزنه به عقل آدمی کارش اینه امام علی هم همین قرآن هم می فرماید الا ذکر العالمین این یک یادآوری برای یادآوری یعنی میدونی تذکره یادآوری امام اول نهج البلاغه اشاره به عقل و فطرت اومدن پیامبران بزنند ما که پیامبر اومده تلنگر بزنه و کار دیگری نمیگیم ولی باشه همینایی که با عقلم میفهمم پیامبرم اومده تلنگر زده جز اصلی دین بخش اصلی دینه و فوق العاده مهمه و اعتباری هم نیست و شما اگه میگی اعتباری مقصود اون بخش شریعت احکام مربوط به رابطه انسان با خود اونم فقط بدن شاه اونجا هم غفلت نداشته نکنیم که اونم بدن ما یه روح نماز داریم یه بدن نماز داریم روح نماز که یاد خداست اقیم به همین خاطر این روح که یاد خداست همه جای دنیا هست هرچند بدنها فرق داره اون بدن نمازه که قراردادیه بدن نماز جور دیگه باشه یعنی اگه خدا جور دیگه قرار داده اگه به خدا گفته بود نماز گفته فرقی نداره اعت باعث فاصله من به نظرم اصل دین عرض کنم خدمتتون که اون بخشش رابطه انسان با انسانهای دیگر که اخلاق و عدالت و اینهاست بخش اصلی دینی که تعبیر میشه تو دیناس مهمه و خدا مخذه کنه اصلا اعتباری نیست واقعی واقعی این قسمتی که مربوط به احکام رابطه انسان با خدا حق الله به اصطلاح این یک چیزهایی اعتباری بدنش اعتباری عبادت که خیلی هم اهمیت نداره که حالا مثلاً من تسبیحات اربعه رو خیال میکردم یه بار کافیه روز قیامت که شد دیدم گفتن که باید سه بار میگفتی حتی اگه کوتاهی کرده باشم کوتاهی کرده باشم تو مطالعه اعتباری شتر را به یهودیا گفتن نخورید به ما میگن شاید اونجا شتر اینکه زرافه رو گفتن نخورید شاید دلیلش اینه که ما میخوردیم نسلش ور میافتاد کاملا اعتباری ولی مهم نیست عالم اشتباه کرد و خورد آسمان مهم نیست اون قسمت دیگر که کاملا واقعی و حقیقی و غیره اعتباری اون بخش اصلی دین فطرت از کجا به اصطلاح مسائل صحبت ببینید یه نکته برخی میگن مثلا عقل دو جور داریم عقل چند جور داریم امثال اینها قبول ندارم عقلیه چیز بیشتر اون که راه از چاه نشون میده اون که حق از باطل نشون میده اون که مثل چراغ ماشین که وقتی روشنه شب داریم میریم دره را از راه نشون میده عقل نشون دهنده است آشکار میکنه ولی یک وقت آدم وقتی میشناسه خود این عقل را حاکم میکنه بر وجود خودش عقل که نشون میده که حق راه درست نه اینکه من نشونت دادم که اینجا جا دست اینجا درست است همینو ملاک قرار میدیم یعنی حاکمش میکنیم بر شهوات یه وقت نه این کارو نمیکنیم این قدرت فوق العاده مهم را در خدمت شهوت قرار میدیم ابزار میکنیم برای شهوت که این به معنی دست شما درد نکنه که به معنای اینه که انسانیت خودمونه کسی که انسانیت خودشو نادیده گرفته این کارو میکنه یعنی بعد حیوانی را بر بعد انسانیش به اصطلاح ترجیح میده و حاکم میکنه این اینجاست که تو وجود انسان این عقل هست و فوق العاده مهمه در خدمت شهوت یه قرار گرفت بمب اتم بسازه چی میکنه و میزنه شهرو نابود میکنه و از این کارا اقلا حیوان که این کارا رو نمیکنه شهوت در یعنی حاکم بر شهوت موجودی که خودش فدای دیگران میکنه فقط دلش برای دیگران میسوزه چی میشه شرکت یکیه یک انسان کدوم را ترجیح بده وحدت جامعه بوده ولی خواص دیگری هم داشته شاید برای ما این بهترین بدن باشه برای قوم دیگر یه چیز دیگه بهترین بدن باشه جزئی از بدنم اینه که رو به قبله بایستیم شاید برو کس دیگه یه جور دیگری باشه آنها به اصطلاح نمیشه منحصر بود ولی میتونه اینم حکمتهاش باش یه نوع هماهنگی و حرکت از خود به سوی خدا همگام با مردم یعنی این درسته همگام با مردمش هست ولی کسی هم تنهای تنهام که باشه اونجا هیچ کس هم به فرض امسال نیومده باشه بازم حج و جای خودش را دارد ولی یکی از خاصیت هاش اینه بله همراهی که همراه به مردمه بیشتر حالت معنوی بهش دست میداد انسان تو اجتماع تو جمع حس معنوی بهتر بشه وقتی همه رو میبینه زیادی دارن میگن لبیک اللهم لبیک لا شرریک لک لبیک تاثیر بهتره فلسفه برمیگرده به همون شما میفرمایید اخلاق هم نماز میگه که ان الصلات تنها الفحشا و المنکر البته فوری هم بعدش میگه و ذکر الله اکبر یاد خداست که مهمتره یعنی ممکنه یه نماز یاد خدا باشه ولی تو این بدن نباشه ولی فقط اینجا نگفته مثلاً گفته کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون یعنی چه خوب شدن تقوا یعنی خوب شدن درست شدن چیز رو هم که حج را همکاری تعبیر اینه تو سوره حج یا شعرا کجاست یادم شترها را که می برید ما از شعائر خدا قرار دادیم به هر وقت چی کردید نام خدا را برش ببرید و ذبح کنید و بعدش میگه بخورید و بخورانید هم خودتون بخورید از گوشی هم بخورید به هم فقیر هم مسکین تسکه هیچی نداره و کسی که کم داره هر دو بخونید آیه بعدش فوری میگه کهال الله و لاکن تنها اونی که به خدا میخواد اون تقواییه که از همه نازل میشه انیبا یعنی همه چیز دین در خدمت شدن انسانه که همون خوب شدن انسان اخلاقی شدن حج نماز روزه همه اینها رو قرآن به شکلهای مختلف فرموده.
خلاصه:
لطفاً توجه داشته باشید که همهٔ مشارکتها در راه روشن ممکن است توسط دیگر مشارکتکنندگان تغییر یابند، ویرایش یا حذف شوند. اگر نمیخواهید نوشتههایتان بیرحمانه ویرایش شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد میکنید که خودتان این را نوشتهاید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشتهاید (
راه روشن:حق تکثیر
را برای جزئیات بیشتر ببینید).
کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو
راهنمای ویرایش
(در پنجرهٔ تازه باز میشود)
تغییر عرض محدود محتوا