تقلید غیرکورکورانه نداریم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
در متون و مقالات و مباحثات مختلفی مشاهده میشود که افراد عبارت «تقلید کورکورانه» را به کار میبرند و | در متون و مقالات و مباحثات مختلفی مشاهده میشود که افراد عبارت «تقلید کورکورانه» را به کار میبرند و مدعی این هستند که تقلید میتواند کورکورانه یا غیرکورکورانه باشد و فقط حالت کورکورانه آن را ناپسند میدانند. در این قسمت نشان داده خواهد شد که این عبارات معنایی ندارد و تنها بازی با کلمات است. | ||
کورکورانه بودن جزئی از تعریف تقلید است. طبق تعریفی که در قسمت ؟ ارائه شد، تقلید یعنی پیروی بدون علم و بدون سوال از دلیل و بنا به تعریف آقای سیستانی در همان قسمت، یعنی پیروی بدون بصیرت که به زبان فارسی میشود بدون چشم (و گوش) باز و اصطلاحا «چشم و گوش بسته» و در آخر «کورکورانه». بنابراین، اگر بپذیریم خود تقلید یعنی «پیروی کورکورانه»، در این صورت عبارت «تقلید کورکورانه» به معنای «پیروی کورکورانه کورکورانه» خواهد بود که ترکیبی اضافی و حشو و بیمورد است. همچنین عبارت «تقلید غیرکورکورانه» به معنای «پیروی کورکورانه غیرکورکورانه» میشود که خودمتناقض و کاملا بیمعناست. | کورکورانه بودن جزئی از تعریف تقلید است. طبق تعریفی که در قسمت ؟ ارائه شد، تقلید یعنی پیروی بدون علم و بدون سوال از دلیل و بنا به تعریف آقای سیستانی در همان قسمت، یعنی پیروی بدون بصیرت که به زبان فارسی میشود بدون چشم (و گوش) باز و اصطلاحا «چشم و گوش بسته» و در آخر «کورکورانه». بنابراین، اگر بپذیریم خود تقلید یعنی «پیروی کورکورانه»، در این صورت عبارت «تقلید کورکورانه» به معنای «پیروی کورکورانه کورکورانه» خواهد بود که ترکیبی اضافی و حشو و بیمورد است. همچنین عبارت «تقلید غیرکورکورانه» به معنای «پیروی کورکورانه غیرکورکورانه» میشود که خودمتناقض و کاملا بیمعناست. | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
كلمه امت به معناى طريقهاى است كه مقصود آدمى باشد، (چون ماده أم ، يؤم به معناى قصد كردن است)، و مراد از امت در اينجا دين است. و كلمه بل اعراض از خلاصهاى است كه از دو آيه قبلى به دست مىآيد. در نتيجه معناى آيه مورد بحث چنين مىشود: مشركين هيچ دليلى بر حقانيت بتپرستى خود ندارند، نه عقلى و نه نقلى، بلكه خلاصه دليلشان تنها تقليد كوركورانه از پدرانشان است و بس. [https://lib.eshia.ir/50081/18/137/%D8%AA%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AF_%DA%A9%D9%88%D8%B1%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87 متن][https://drive.google.com/file/d/1CLU4c4bgYZaiCtibzzb0qfRGRTgZdgqd/view?usp=drive_link تصویر] | كلمه امت به معناى طريقهاى است كه مقصود آدمى باشد، (چون ماده أم ، يؤم به معناى قصد كردن است)، و مراد از امت در اينجا دين است. و كلمه بل اعراض از خلاصهاى است كه از دو آيه قبلى به دست مىآيد. در نتيجه معناى آيه مورد بحث چنين مىشود: مشركين هيچ دليلى بر حقانيت بتپرستى خود ندارند، نه عقلى و نه نقلى، بلكه خلاصه دليلشان تنها تقليد كوركورانه از پدرانشان است و بس. [https://lib.eshia.ir/50081/18/137/%D8%AA%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AF_%DA%A9%D9%88%D8%B1%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87 متن][https://drive.google.com/file/d/1CLU4c4bgYZaiCtibzzb0qfRGRTgZdgqd/view?usp=drive_link تصویر] | ||
به طور کلی بررسی کامل این موضوع در ترجمه المیزان نیازمند یک تحقیق مفصل و مجزاست. چرا که با جستجوی کلمه تقلید در متن عربی المیزان [https://lib.eshia.ir/search/12016/%D8%AA%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AF? اینجا]، ۱۲۷ نتیجه به دست میآید که طی یک نگاه اجمالی به آنها بعید به نظر میرسد علامه از لفظی به معنای کورکورانه بعد از تقلید استفاده کرده باشند. در حالی که در متن فارسی تعبیر «تقلید کورکورانه» نزدیک به ۲۰ بار استفاده شده است. [https://lib.eshia.ir/search/50081/%D8%AA%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AF_%DA%A9%D9%88%D8%B1%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87 اینجا] | |||
'''انتخاب آگاهانه مرجع مشکل کورکورانه بودن تقلید را حل نمیکند''' | |||
به نظر میرسد این تعبیر از آنجا به ادبیات برخی معاصرین راه یافته است که آنها ملاک کورکورانه بودن یا نبودن را انتخاب درست مرجع تقلید فرض کردهاند. به این معنا که اگر کسی مرجع خویش را با چشم باز انتخاب کند و بعد هر چه او گفت بپذیرد دیگر کورکورانه نیست. نمونه سوم این معنا را بهتر نشان میدهد: | |||
تقليد نابجا هم يعني تبعيت از کسي که خود او نيز نميفهمد و در قرآن آيات زيادي وجود دارد که اينکار را بسيار نهي ميكند. در اين بين نكتهاي را بگويم كه حائز اهميت است: آن تقليدي که ميگويند در فقه واجب است، اين است که بايد انساني که مهارت ندارد به اشخاصي که مهارت و علم دارند، رجوع کرده و از آنها سؤال کند. درست مثل اينکه ما وقتي مريض ميشويم و نميدانيم چه مريضي داريم، به پزشک مراجعه ميکنيم يا اينکه براي اصلاح سر به آرايشگاه ميرويم و يا اينکه پيراهن را به خياط و ساختمان را به معمار ميسپاريم. پس همينطور سؤال ديني را از دين شناس ميپرسيم. پس تقليد واجب رجوع به کارشناس است و تقليد حرام، تقليدي است که کورکورانه باشد. اسم ديگر تقليد کورکورانه، مد ميباشد، يعني کاري به دليلش علم نداريم و اکتفا به مد بودن آن ميكنيم. [https://lib.eshia.ir/13430/1/229 متن] | |||
همانطور که ملاحظه میشود، انتخاب آگاهانه و با چشم باز مرجع تقلید را به عنوان شرطی بر کورکورانه نبودن تقلید گرفتهاند. برای نشان دادن نادرستی این شرط، باید توجه کرد که عمل تقلید دارای سه بخش است: فاعل که فرد مکلف است، مفعول که مرجع است و خود فعل که عمل تقلید است. مشخص است که کلمه تقلید توصیف خود فعل پیروی است و ربطی به انتخاب مرجع که عمل دیگری است و قبل از آن انجام شده، ندارد. به زبانی دیگر، اگر فردی با چشم و گوش باز در جستجوی مرجع تقلید باشد و از او بپرسیم الان در حال چه کاری هستی، نمیگوید دارم تقلید میکنم که ما بگوییم تقلیدش غیرکورکورانه است. اما وقتی مرجع خود را انتخاب کرد، حتی اگر فرض کنیم عالیترین مرجع ممکن را انتخاب کرده باشد، وقتی بدون پرسیدن دلیل از او پیروی میکند، این فعل پیروی، کورکورانه است. به تعبیری دیگر، حتی اگر کسی از خود خدا بدون دلیل پیروی کند، هر چند نورانیترین مرجع را با چشم بسیار باز و دقیق انتخاب کرده، در نهایت عملی که انجام میدهد پیروی کورکورانه از خداست و این فعل را تقلید از خدا میگوییم. | |||
پس همانطور که گفته شد، تعابیر «تقلید کورکورانه» و «تقلید غیرکورکورانه» معنادار نبوده و فقط نوعی بازی با کلمات جهت راضی کردن ذهن مخاطب است. | |||
نمونههای دیگر استفاده از این عبارت در زیر آورده شده است: | |||
[https://wiki.ahlolbait.com/%D8%A2%DB%8C%D9%87_104_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%A7%D8%A6%D8%AF%D9%87 اینجا] | |||
'''بررسی حلال و حرام هم برای کورکورانه نبودن تقلید کافی نیست''' | |||
گروهی دیگر تقلید غیرکورکورانه را به این معنا میگیرند که فرد مکلف همیشه دقت میکند که مبادا مرجع، حلال خدا را حرام و یا حرام را حلال کند و بر این باورند مادامی که مکلف بر این شرط نظارت میکند، تقلیدش کورکورانه نیست. این استدلال هم به دلایل متعدد صحیح نیست. از لحاظ نظری، اگر بپذیریم فرد مکلف توان تشخیص حلال و حرام را ندارد و برای این کار نیازمند رجوع بدون گرفتن دلیل از مرجع است، در این صورت دور باطل به وجود میآید چون او نمیتواند نظارت کند که آیا مرجع حلال و حرام خدا را رعایت کرده یا خیر. این مشکل را در مقام عمل هم میتوان نشان داد. مثلا در مورد مساله وام با بهره، فرد معتقد به تقلید که وظیفه تفقه را برای خود قائل نیست، با توجیه اینکه «من متخصص نیستم» اقدامی برای تشخیص حلال و حرام خدا نمیکند و نمیتواند نظری در این زمینه بدهد که آیا مرجع رعایت حلال و حرام را کرده است یا خیر. در جواب این استدلال گفته میشود که «مکلف بر کلیات معلوم و واضح و مشترک بین همه مراجع نظارت میکند». ولی حتی با قبول این حرف، میتوان گفت که آن کلیات مشترک از دایره تقلید بیرون است چون مادامی که بین همه مراجع اشتراک نظر هست، تقلید از فرد خاص، معنا و وجهی ندارد. از طرف دیگر، به محض اینکه اختلاف پدید آید، بحث تقلید مطرح میشود و آنجا هم که از حیطه نظارت مکلف خارج است. پس در مجموع نظارتی صورت نمیگیرد و کورکورانه است. به عبارت سادهتر، فقط در احکام اختلافی است که تقلید صورت میگیرد و آنجا هم که مکلف حلال و حرام را تشخیص نمیدهد، پس آنچه به نام تقلید غیرکورکورانه توصیف میکنند نمیتواند انجام شود. | |||
'''بتپرستی پیشرفته''' | |||
گروه دیگری از افراد هستند که ضمن اینکه پذیرفتهاند متخصص نیستند و باید تبعیت بدون بررسی از فقیه داشته باشند، در عین حال دایره نظارت بر مراجع را گستردهتر کردهاند و برای خود شان انتقاد و تعیین خط مشی برای مراجع و حوزهها قائل هستند. به عنوان نمونه، اخیرا مناظراتی بین آقایان علیدوست و سروش برگزار شد و در حواشی و به بهانه این مناظرات، در جمعهای محدودتری مشاهده میشد که طرفداران تقلید قائل به این بودند که فقها و مجتهدین فعلی مشکلاتی دارند که ما باید به آنها گوشزد کنیم و سعی کنیم آنها را متقاعد کنیم که روش خود را (طبق صلاحدید ما) اصلاح کنند و در آن صورت تقلید ما از آنها درست خواهد بود. به نظر نگارنده، این پدیده غیرممکن و همان دور باطل است و افتادن به این ورطه، به مرور زمان تنها به ذبح منطق و علم و حقیقت منجر خواهد شد. در ادامه به توضیح این دیدگاه پرداخته خواهد شد. | |||
وقتی ما مسئولیت خود برای تشخیص وظایف دینی را به فقیه یا متخصص امور دینی واگذار میکنیم، عملاً خود را از فرآیند شناخت و تصمیمگیری خارج کردهایم. در چنین شرایطی، نمیتوانیم بعداً به آن فقیه بگوییم: «در این مورد خاص، به نظر من اشتباه میکنید. بهتر است روشتان را تغییر بدهید.» | |||
مسئله اصلی این است که ما منبع تشخیص حقیقت و درستی را کجا قرار میدهیم؟ اگر از ابتدا به این نتیجه رسیدهایم که خودمان توانایی تشخیص درست از نادرست را نداریم و این وظیفه را به گروهی دیگر سپردهایم، دیگر نمیتوانیم در مرحلهای بعد، به همان گروه بگوییم که اکنون ما روش بهتری برای کشف حقیقت یافتهایم و انتظار داشته باشیم آنها بر اساس گفته ما، روش خود را تغییر دهند. عموم فقها از ابتدا با این پیشفرض تربیت شده و در نظامی رشد کردهاند که مردم عادی توانایی درک جزئیات احکام را ندارند. در چنین ساختاری، حتی اگر یکی از آنها فردی حقیقتجو باشد و پذیرای نقد باشد، آیا اکثریت فقها تغییرات او را تحمل میکنند؟ تجربه نشان داده که فقیهانی که رویکردهای متفاوت یا نواندیشانهای داشتهاند، بهندرت از سوی بدنه سنتی فقه پذیرفته شدهاند. | |||
این موضوع لزوماً به دلیل تعصب یا غرور شخصی آنها نیست. مسئله این است که اگر آنها بپذیرند مردم حالا میتوانند در روش فقه و نحوه استنباط احکام نظر دهند، اساس منطقی که تاکنون بر آن بنا کردهاند دچار فروپاشی میشود. مثل این است که بیمارانی که تا دیروز نمیدانستند چه دارویی برایشان مناسب است، امروز تصمیم بگیرند درباره روش کشف و ساخت دارو نظر بدهند و برای آن چارچوب تعیین کنند. چنین تغییری در نقش و جایگاه، کل نظام قبلی را زیر سؤال میبرد. | |||
اگر باور بر این است که انسانها توانایی درک احکام را ندارند، در این صورت اینکه ما مسئولیت و بار امانت را از دوش خود برداریم و آن را بر دوش فقیه بگذاریم، و او را در مقام تعیین حکم، در جایگاهی نزدیک به جایگاه الهی قرار دهیم، و هرگاه پس از چند دهه یا حتی قرنها احساس کنیم که این سازوکار کارآمد نبوده است، او را پایین بیاوریم و تغییراتی در آن ایجاد کنیم و سپس دوباره در همان جایگاه قرار دهیم، آیا این شبیه همان سنت بتسازی و پیروی از بتها نیست؟ | |||
آیا این همان «صنع» و نظام ساختگیای نیست که خود ما برای گریز از مسئولیت ایجاد کردهایم؟ | |||
چگونه میتوان از چیزی تبعیت کرد که خود ما آن را طراحی و هدایت کردهایم؟ | |||
اگر در قرآن با واژه «صنع» جستوجویی انجام دهیم، به روشنی درمییابیم که خداوند نسبت به آنچه «میسازند» یا «میپردازند» هشدارهای جدی داده است، از جمله در عبارات «ما یصنعون» یا «تصنعون». به عنوان مثال: | |||
أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِي مِن دُونِي أَوْلِيَاءَ ۚ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا ﴿١٠٢﴾ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا ﴿١٠٣﴾ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿١٠٤﴾ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا ﴿١٠٥﴾ ذَٰلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا ﴿١٠٦﴾ | |||
آیا کسانی که حق را پوشاندند، پنداشتهاند که [میتوانند] به جای من، بندگانم را سرپرست بگیرند؟ ما جهنم را آماده کردهایم تا جایگاه پذیرایی حقپوشان باشد. (۱۰۲) بگو: «آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟» (۱۰۳) [آنان] کسانیاند که کوشششان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود میپندارند که کار خوب انجام میدهند. (۱۰۴) [آری،] آنان کسانیاند که آیات پروردگارشان و لقای او را انکار کردند، در نتیجه اعمالشان تباه گردید، و روز قیامت برای آنها ارزشی نخواهیم نهاد. (۱۰۵) این جهنم سزای آنان است، چرا که حق را پوشاندند و آیات من و پیامبرانم را به ریشخند گرفتند. (۱۰۶) |
نسخهٔ کنونی تا ۱ ژوئن ۲۰۲۵، ساعت ۲۲:۲۸
در متون و مقالات و مباحثات مختلفی مشاهده میشود که افراد عبارت «تقلید کورکورانه» را به کار میبرند و مدعی این هستند که تقلید میتواند کورکورانه یا غیرکورکورانه باشد و فقط حالت کورکورانه آن را ناپسند میدانند. در این قسمت نشان داده خواهد شد که این عبارات معنایی ندارد و تنها بازی با کلمات است.
کورکورانه بودن جزئی از تعریف تقلید است. طبق تعریفی که در قسمت ؟ ارائه شد، تقلید یعنی پیروی بدون علم و بدون سوال از دلیل و بنا به تعریف آقای سیستانی در همان قسمت، یعنی پیروی بدون بصیرت که به زبان فارسی میشود بدون چشم (و گوش) باز و اصطلاحا «چشم و گوش بسته» و در آخر «کورکورانه». بنابراین، اگر بپذیریم خود تقلید یعنی «پیروی کورکورانه»، در این صورت عبارت «تقلید کورکورانه» به معنای «پیروی کورکورانه کورکورانه» خواهد بود که ترکیبی اضافی و حشو و بیمورد است. همچنین عبارت «تقلید غیرکورکورانه» به معنای «پیروی کورکورانه غیرکورکورانه» میشود که خودمتناقض و کاملا بیمعناست.
نمونههایی از این بازی با کلمات در ادامه مرور میشود. اولین نمونه، در ترجمه تفسیر المیزان، در حالی که علامه طباطبایی در متن عربی فقط لفظ تقلید را به کار بردهاند، مترجمین کلمه «کورکورانه» را از خودشان اضافه کردهاند.
والأمر بذكر هذه النعمة مبني على ما عليه دأب القرآن أن يضع تعليمه على بيان العلل والأسباب ، ويدعو إلى الخير والهدى من وجهه من غير أن يأمر بالتقليد العامي المعمى ، وحاشا التعليم الإلهي أن يهدي الناس إلى السعادة وهي العلم النافع والعمل الصالح ثم يأمر بالوقوع في تيه التقليد وظلمة الجهل. لكن يجب أن لا يشتبه الأمر ولا يختلط الحال على المتدبر الباحث ، فالله سبحانه يعلم الناس حقيقة سعادتهم ، ويعلم الوجه فيها ليتبصروا بارتباط الحقائق بعضها ببعض ، وأن الجميع فائضة من منبع التوحيد مع وجوب إسلامهم لله لأنه الله رب العالمين متن
و ترجمه فارسی:
و اينكه خداى تعالى امر مىكند به يادآورى اين نعمت، اساسش رسم و عادتى است كه قرآن كريم دارد و آن اين است كه تعليمات خود را با ذكر علل و اسباب بيان نموده و از اين راه، خلق را به سوى خير و هدايت دعوت مىكند، بدون اينكه مردم را وادار به تقليد كوركورانه بسازد، و حاشا از تعليم الهى كه بشر را به سوى سعادتش يعنى به سوى علم نافع و عمل صالح هدايت نموده، حيرت، تقليد و ظلمت جهل را هم تجويز نمايد ولى لازم است كه مساله بر اهل علم و تدبر مشتبه نشود (و بدانند كه ممنوعيت تقليد در تشخيص راه سعادت، منافاتى با تسليم شدن براى خدا ندارد. به اين معنا كه مورد هر يك غير مورد ديگرى است، آنجا كه تقليد ممنوع است، مسائل مربوط به اصول و معارف اصولى دين است. و آنجا كه جاى تسليم است، مسائل فروع و احكام عملى است. مترجم متن
و متاسفانه مترجمین در ادامه متن هم رسم امانتداری را رعایت نکرده و جملات آخر علامه را حذف و به جای آن مطالب متفاوتی را در پرانتز، البته با ذکر «مترجم» آوردهاند که حداقل مشکلش این است که خواننده فارسیزبان را از اصل آنچه علامه نوشته اند محروم کردهاند.
نمونه دوم باز هم از ترجمه تفسیر المیزان، در حالی که ذیل آیات ۱۶ تا ۲۵ سووره زخرف از لفط تقلید استفاده شده:
قوله تعالى : « بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ » الأمة الطريقة التي تؤم وتقصد ، والمراد بها الدين ، والإضراب عما تحصل من الآيتين ، والمعنى : لا دليل لهم على حقية عبادتهم بل قالوا إنا وجدنا آباءنا على دين وإنا على آثارهم مهتدون أي إنهم متشبثون بتقليد آبائهم فحسب. متن تصویر
باز هم مترجم عبارت «تقلید کورکورانه» را استفاده نموده است:
كلمه امت به معناى طريقهاى است كه مقصود آدمى باشد، (چون ماده أم ، يؤم به معناى قصد كردن است)، و مراد از امت در اينجا دين است. و كلمه بل اعراض از خلاصهاى است كه از دو آيه قبلى به دست مىآيد. در نتيجه معناى آيه مورد بحث چنين مىشود: مشركين هيچ دليلى بر حقانيت بتپرستى خود ندارند، نه عقلى و نه نقلى، بلكه خلاصه دليلشان تنها تقليد كوركورانه از پدرانشان است و بس. متنتصویر
به طور کلی بررسی کامل این موضوع در ترجمه المیزان نیازمند یک تحقیق مفصل و مجزاست. چرا که با جستجوی کلمه تقلید در متن عربی المیزان اینجا، ۱۲۷ نتیجه به دست میآید که طی یک نگاه اجمالی به آنها بعید به نظر میرسد علامه از لفظی به معنای کورکورانه بعد از تقلید استفاده کرده باشند. در حالی که در متن فارسی تعبیر «تقلید کورکورانه» نزدیک به ۲۰ بار استفاده شده است. اینجا
انتخاب آگاهانه مرجع مشکل کورکورانه بودن تقلید را حل نمیکند
به نظر میرسد این تعبیر از آنجا به ادبیات برخی معاصرین راه یافته است که آنها ملاک کورکورانه بودن یا نبودن را انتخاب درست مرجع تقلید فرض کردهاند. به این معنا که اگر کسی مرجع خویش را با چشم باز انتخاب کند و بعد هر چه او گفت بپذیرد دیگر کورکورانه نیست. نمونه سوم این معنا را بهتر نشان میدهد:
تقليد نابجا هم يعني تبعيت از کسي که خود او نيز نميفهمد و در قرآن آيات زيادي وجود دارد که اينکار را بسيار نهي ميكند. در اين بين نكتهاي را بگويم كه حائز اهميت است: آن تقليدي که ميگويند در فقه واجب است، اين است که بايد انساني که مهارت ندارد به اشخاصي که مهارت و علم دارند، رجوع کرده و از آنها سؤال کند. درست مثل اينکه ما وقتي مريض ميشويم و نميدانيم چه مريضي داريم، به پزشک مراجعه ميکنيم يا اينکه براي اصلاح سر به آرايشگاه ميرويم و يا اينکه پيراهن را به خياط و ساختمان را به معمار ميسپاريم. پس همينطور سؤال ديني را از دين شناس ميپرسيم. پس تقليد واجب رجوع به کارشناس است و تقليد حرام، تقليدي است که کورکورانه باشد. اسم ديگر تقليد کورکورانه، مد ميباشد، يعني کاري به دليلش علم نداريم و اکتفا به مد بودن آن ميكنيم. متن
همانطور که ملاحظه میشود، انتخاب آگاهانه و با چشم باز مرجع تقلید را به عنوان شرطی بر کورکورانه نبودن تقلید گرفتهاند. برای نشان دادن نادرستی این شرط، باید توجه کرد که عمل تقلید دارای سه بخش است: فاعل که فرد مکلف است، مفعول که مرجع است و خود فعل که عمل تقلید است. مشخص است که کلمه تقلید توصیف خود فعل پیروی است و ربطی به انتخاب مرجع که عمل دیگری است و قبل از آن انجام شده، ندارد. به زبانی دیگر، اگر فردی با چشم و گوش باز در جستجوی مرجع تقلید باشد و از او بپرسیم الان در حال چه کاری هستی، نمیگوید دارم تقلید میکنم که ما بگوییم تقلیدش غیرکورکورانه است. اما وقتی مرجع خود را انتخاب کرد، حتی اگر فرض کنیم عالیترین مرجع ممکن را انتخاب کرده باشد، وقتی بدون پرسیدن دلیل از او پیروی میکند، این فعل پیروی، کورکورانه است. به تعبیری دیگر، حتی اگر کسی از خود خدا بدون دلیل پیروی کند، هر چند نورانیترین مرجع را با چشم بسیار باز و دقیق انتخاب کرده، در نهایت عملی که انجام میدهد پیروی کورکورانه از خداست و این فعل را تقلید از خدا میگوییم.
پس همانطور که گفته شد، تعابیر «تقلید کورکورانه» و «تقلید غیرکورکورانه» معنادار نبوده و فقط نوعی بازی با کلمات جهت راضی کردن ذهن مخاطب است.
نمونههای دیگر استفاده از این عبارت در زیر آورده شده است:
بررسی حلال و حرام هم برای کورکورانه نبودن تقلید کافی نیست
گروهی دیگر تقلید غیرکورکورانه را به این معنا میگیرند که فرد مکلف همیشه دقت میکند که مبادا مرجع، حلال خدا را حرام و یا حرام را حلال کند و بر این باورند مادامی که مکلف بر این شرط نظارت میکند، تقلیدش کورکورانه نیست. این استدلال هم به دلایل متعدد صحیح نیست. از لحاظ نظری، اگر بپذیریم فرد مکلف توان تشخیص حلال و حرام را ندارد و برای این کار نیازمند رجوع بدون گرفتن دلیل از مرجع است، در این صورت دور باطل به وجود میآید چون او نمیتواند نظارت کند که آیا مرجع حلال و حرام خدا را رعایت کرده یا خیر. این مشکل را در مقام عمل هم میتوان نشان داد. مثلا در مورد مساله وام با بهره، فرد معتقد به تقلید که وظیفه تفقه را برای خود قائل نیست، با توجیه اینکه «من متخصص نیستم» اقدامی برای تشخیص حلال و حرام خدا نمیکند و نمیتواند نظری در این زمینه بدهد که آیا مرجع رعایت حلال و حرام را کرده است یا خیر. در جواب این استدلال گفته میشود که «مکلف بر کلیات معلوم و واضح و مشترک بین همه مراجع نظارت میکند». ولی حتی با قبول این حرف، میتوان گفت که آن کلیات مشترک از دایره تقلید بیرون است چون مادامی که بین همه مراجع اشتراک نظر هست، تقلید از فرد خاص، معنا و وجهی ندارد. از طرف دیگر، به محض اینکه اختلاف پدید آید، بحث تقلید مطرح میشود و آنجا هم که از حیطه نظارت مکلف خارج است. پس در مجموع نظارتی صورت نمیگیرد و کورکورانه است. به عبارت سادهتر، فقط در احکام اختلافی است که تقلید صورت میگیرد و آنجا هم که مکلف حلال و حرام را تشخیص نمیدهد، پس آنچه به نام تقلید غیرکورکورانه توصیف میکنند نمیتواند انجام شود.
بتپرستی پیشرفته
گروه دیگری از افراد هستند که ضمن اینکه پذیرفتهاند متخصص نیستند و باید تبعیت بدون بررسی از فقیه داشته باشند، در عین حال دایره نظارت بر مراجع را گستردهتر کردهاند و برای خود شان انتقاد و تعیین خط مشی برای مراجع و حوزهها قائل هستند. به عنوان نمونه، اخیرا مناظراتی بین آقایان علیدوست و سروش برگزار شد و در حواشی و به بهانه این مناظرات، در جمعهای محدودتری مشاهده میشد که طرفداران تقلید قائل به این بودند که فقها و مجتهدین فعلی مشکلاتی دارند که ما باید به آنها گوشزد کنیم و سعی کنیم آنها را متقاعد کنیم که روش خود را (طبق صلاحدید ما) اصلاح کنند و در آن صورت تقلید ما از آنها درست خواهد بود. به نظر نگارنده، این پدیده غیرممکن و همان دور باطل است و افتادن به این ورطه، به مرور زمان تنها به ذبح منطق و علم و حقیقت منجر خواهد شد. در ادامه به توضیح این دیدگاه پرداخته خواهد شد.
وقتی ما مسئولیت خود برای تشخیص وظایف دینی را به فقیه یا متخصص امور دینی واگذار میکنیم، عملاً خود را از فرآیند شناخت و تصمیمگیری خارج کردهایم. در چنین شرایطی، نمیتوانیم بعداً به آن فقیه بگوییم: «در این مورد خاص، به نظر من اشتباه میکنید. بهتر است روشتان را تغییر بدهید.»
مسئله اصلی این است که ما منبع تشخیص حقیقت و درستی را کجا قرار میدهیم؟ اگر از ابتدا به این نتیجه رسیدهایم که خودمان توانایی تشخیص درست از نادرست را نداریم و این وظیفه را به گروهی دیگر سپردهایم، دیگر نمیتوانیم در مرحلهای بعد، به همان گروه بگوییم که اکنون ما روش بهتری برای کشف حقیقت یافتهایم و انتظار داشته باشیم آنها بر اساس گفته ما، روش خود را تغییر دهند. عموم فقها از ابتدا با این پیشفرض تربیت شده و در نظامی رشد کردهاند که مردم عادی توانایی درک جزئیات احکام را ندارند. در چنین ساختاری، حتی اگر یکی از آنها فردی حقیقتجو باشد و پذیرای نقد باشد، آیا اکثریت فقها تغییرات او را تحمل میکنند؟ تجربه نشان داده که فقیهانی که رویکردهای متفاوت یا نواندیشانهای داشتهاند، بهندرت از سوی بدنه سنتی فقه پذیرفته شدهاند.
این موضوع لزوماً به دلیل تعصب یا غرور شخصی آنها نیست. مسئله این است که اگر آنها بپذیرند مردم حالا میتوانند در روش فقه و نحوه استنباط احکام نظر دهند، اساس منطقی که تاکنون بر آن بنا کردهاند دچار فروپاشی میشود. مثل این است که بیمارانی که تا دیروز نمیدانستند چه دارویی برایشان مناسب است، امروز تصمیم بگیرند درباره روش کشف و ساخت دارو نظر بدهند و برای آن چارچوب تعیین کنند. چنین تغییری در نقش و جایگاه، کل نظام قبلی را زیر سؤال میبرد.
اگر باور بر این است که انسانها توانایی درک احکام را ندارند، در این صورت اینکه ما مسئولیت و بار امانت را از دوش خود برداریم و آن را بر دوش فقیه بگذاریم، و او را در مقام تعیین حکم، در جایگاهی نزدیک به جایگاه الهی قرار دهیم، و هرگاه پس از چند دهه یا حتی قرنها احساس کنیم که این سازوکار کارآمد نبوده است، او را پایین بیاوریم و تغییراتی در آن ایجاد کنیم و سپس دوباره در همان جایگاه قرار دهیم، آیا این شبیه همان سنت بتسازی و پیروی از بتها نیست؟ آیا این همان «صنع» و نظام ساختگیای نیست که خود ما برای گریز از مسئولیت ایجاد کردهایم؟ چگونه میتوان از چیزی تبعیت کرد که خود ما آن را طراحی و هدایت کردهایم؟ اگر در قرآن با واژه «صنع» جستوجویی انجام دهیم، به روشنی درمییابیم که خداوند نسبت به آنچه «میسازند» یا «میپردازند» هشدارهای جدی داده است، از جمله در عبارات «ما یصنعون» یا «تصنعون». به عنوان مثال:
أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِي مِن دُونِي أَوْلِيَاءَ ۚ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا ﴿١٠٢﴾ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا ﴿١٠٣﴾ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿١٠٤﴾ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا ﴿١٠٥﴾ ذَٰلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا ﴿١٠٦﴾
آیا کسانی که حق را پوشاندند، پنداشتهاند که [میتوانند] به جای من، بندگانم را سرپرست بگیرند؟ ما جهنم را آماده کردهایم تا جایگاه پذیرایی حقپوشان باشد. (۱۰۲) بگو: «آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟» (۱۰۳) [آنان] کسانیاند که کوشششان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود میپندارند که کار خوب انجام میدهند. (۱۰۴) [آری،] آنان کسانیاند که آیات پروردگارشان و لقای او را انکار کردند، در نتیجه اعمالشان تباه گردید، و روز قیامت برای آنها ارزشی نخواهیم نهاد. (۱۰۵) این جهنم سزای آنان است، چرا که حق را پوشاندند و آیات من و پیامبرانم را به ریشخند گرفتند. (۱۰۶)