جلسه سوم: اصل عدم جواز تحمیل دین: تفاوت میان نسخهها
صفحهای تازه حاوی «[https://t.me/soleimanisaa/3841 فایل صوتی] متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.» ایجاد کرد |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲: | خط ۲: | ||
متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است. | متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است. | ||
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین | |||
بحثمون درباره [[فقه حقوق بشر]] هست و این جلسه سوممون هست در دو جلسه قبل دوتا اصل زیربنایی قرآنی برهانی را مطرح کردیم که میتواند زیر بنای بحث حقوق بشر نه تنها حقوق بشر بلکه تمام فقه اجتماعی و بحث اولمون درباره عدالت بود اصل عدالت که به این نتیجه رسیدیم که خداوند حالا اون قسمتش که مربوط به بحث ماست این بود که خداوند هیچ حکم ظالمانه ای نداره تمام احکام خداوند عادلانه است و عادلانه بودن و ظالمانه بودن را هم عقلا تشخیص میدهند داورش عقلا هستند اگر روغ عالم یه حکمی را بگویند ظالمانه است معلوم میشود این حکم حکم خدا نیست اشتباه شده حالا چه هر جا بیاید حتی اگر از قرآن برداشت بشه یک همچین چیزی این حکم به اصطلاح عادلانه نباشه ظالمان است این حکم حکم خدا نیست خوب این به عنوان یک اصل مطرح کردیم خودش یک مسئله نیست بلکه یه چیزی است که یک اصل است که کل مباحث را در بر میگیره همه جا باید هرجا تو بحثهای دیگر رسیدیم که خوب عقلا میگن این حکم عادلانه نیست میگیم خوب این معلوم میشود حکم خدا نیست پس یه اصل زیربنایی بود که در جلسه اول بحث کردیم در جلسه دوم اصل دیگری را بحث کردیم و اون خود فرمانروایی انسان اینکه انسان خود خودش درباره دنیا و آخرت خودش تصمیم بگیره کسی فرمانروای انسان نباشه یعنی از بیرون برای انسان فرمانروایی نکنه و اونجا بحث کردیم که ما این اصل را می زیرین و حتی گفتیم که اصل خود فرمانروایی مطابق قرآن مجید با خدا فرمانروایی ناسازگار نیست یعنی با خدا فرمانروایی هماهنگ و یک همراهه چرا چون اگر خداوند گفت که من خرد را عقل را پیامبر درون قرار دادم پیامبر من هست و این سخن پیامبر باطن مقدم بر پیامبر ظاهر سخن پیامبر ظاهر هست پس آنچه خدا در واقع خرد هم میگوید بنابراین خدا فرمانروایی و خود فرمانروایی یک همراه میشود یکی میشود و ناسازگار نیست بر خلاف گفته کسانی مثل پلتلیش در غرب جدا کردن خود فرمانروایی را از خدا فرمانروایی بر اساس قرآن این دوتا یکی است وقتی که خود یعنی خرد و خرد پیامبر خدا شد و حکم پیامبر این پیامبر خدا بر حکم پیامبر ظاهر مقدم شد بنابراین خود فرمانروایی عین خدا فرمانروایی است و این نکته را هم عرض کردیم که اگر بخواهیم موضع قرآن را بگیم که آیا خدا خود فرمانروایی انسان را میپذیرد یا نه قرآن میپذیرد یا نه عرض کردیم که به نظر من قرآن مجید مهمترین مؤخذهای که از انسانها کرده اینه که چرا خودتون فرمانروای خودتون نیستید چرا عقلتون به کار نمیاندازید چرا تعقل نمیکنید مؤخذه نه تنها تایید میکنه بلکه مخذه اصلی قرآن این است اما امروز میخوایم به اصل سوم زیربنایی بپردازیم اثر سوم زیر بنایی باز اینجا ما با یک روبرو نیستیم اگر امروز این بحثمون بتونیم نحس را ثابت بکنیم در واقع کل یعنی اون بحثهای حقوق بشری که میخواهیم انجام بدیم بیش از نیمش را تحت تاثیر این حرفی که میخوایم و اون اصل عدم جواز تحمیل دین اصل عدم جواز تحمیل دین اینکه عرض میکنم عدم جواز تحمیل دین اصل زیربنایی و خودش یک مسئله در کنار مسائل دیگر نیست برای اینکه بسیاری از مسائل از ارتداد از جهاد ابتدایی از تفاوت به اصطلاح قصاص مسلمان با غیر مسلمان یا دیه مسلمان با غیر مسلمان یا حقوق غیر مسلمانان و عرض کنم خدمتتون که تحمیل احکام دین اجباری کردن احکام دین مجازات داشتن احکام دین اگر کسی ازش تخلف بکنه و مباحث گستردهای را این اصل در بر میگیره شاید عرض میکنم تو مباحث حقوق بشری اگر مباحث حقوق بشری اسلام را بحث بکنیم نیمی از مسائل را این اصل در بر میگیره و تحت تاثیر قرار میده از خودش یه مسئله در کنار مسائل نیست میتونیم بگیم مبنا هست مبنایی هست این حرف و این چیزی که میخوایم بگیم و به همین دلیل ما اسمشو گذاشتیم اصل عدم جواز تحمیل دین نه مسئله عدم جواز تحمیل دین یه مسئله نیست چون مسائل دیگر را تحت تاثیر قرار میده و مبنا بر مسائل بسیار مهم دیگری است خوب یه مسئله داریم که میخواهیم اول عدم جواب این مسئله تحمیل دین را یک نگاه عقلی بهش بکنیم و بعد یک قرآنی بهش بکنیم اگر به این نتیجه رسیدیم که تحمیل دین چه کلش و چه جزءش هم با عقل و هم با قرآن ناسازگاره دیگه اون موقع حتی ممکن است که از روی روایات پل بزنیم و پرش بکنیم و مستقیماً بگیم که این فتوایی که فقیهان دادند هرچند اجماعی باشه اگر با این اصل ناسازگار باشه فتوا را کنار چون آخرش اینه که فتوا وقتی با قرآن و عقل ناسازگار باشه آخرین درجهاش این میتونه باشه که مستند روایی داشته باشه یه روایتی داشته باشیم دو تا روایت داشته باشیم ولی دوتا روایتی که با قرآن و عقل ناسازگار باشه که نمیشه بر اساسش فتوا بدیم بنابراین فقها اون موقع اشتباه کردند هر چند این فتواشون اجماعی باشه این مسئله پس فوق العاده مهمه خوب کسانی گفتن ذیل آیات قرآن و اون اینکه تحمیل دین اصلش و چه فرقش اصلاً شدنی هست یا نیست اصلا ممکن است یا نیست میشه تحمیل کرد کاری نداره حالا تو این مرحله که قرآن فرما آیا اصلا ممکنه دین یک امر قلبی است و متعلق به قلب انسانه و دل انسانه و دل انسان را باید توش جا بگیره و انسانها باید تسلیم بشه که البته من کلمه دل را که به کار میبرم بسیاری میپرسند که این کلمات چرا اینجا قرآن مجید گفته دل مثلاً چرا نگفته مغز نگفته دل مگه تو دل حرکت رخ میده نه دل یا قلب تو قرآن عربی قلب یا دل به معنای عضوی که خون را پمپاژ میکنه نیست اصلا به معنای اون نیست به معنای درون انسان ضمیر انسان حقیقت وجودی انسان دل یعنی درون یعنی ضمیر یعنی و مساوی با مغز نیست چون مغز انسان فکر میکنه اندیشه میکنه استدلال میکنه و امثال اینها ولی حقیقت وجودی دیگری ما داریم که بعد از اون که عقل مغز به اصطلاح سنجش کرد او تصمیم میگیره او اراده میکنه پس ما حقیقت وجودی داریم که در اعضایمون سریان و جریان و جریان داره و همه جای به غیر از قلب و غیر از مغز که کارکرد خاص خودشون را اینا دارند که اونا قرآن مجید بهش میگه قلب یا فارسی انسان یعنی درون انسان یعنی حقیقت انسان یعنی اون بخش از از چیه انسان که تو هیچ عضوی یعنی ویژه هیچ عضوی نیست و در همه عضوها هم وجود داره جریان داره خون بهش میگیم قلب مثلاً امثال اینها تو درون انسانه کجای انسانه نمیشه گفت نشون داد تو کدوم عضو از اعضای بدن انسانه آره مقصدی خب دین ظاهر انسان نیست که متدین میشه بدن انسان نیست که متدین میشه او درون انسان هست که متدین میشه و اگر درون انسان متدین میشه معلومه که با داغ و درفش و تحمیل و زور و هر کار دیگری که کسری انجام بدی بدن انسان را میتونه تسلیم بکنه درون انسان تسلیم نمیشه با زور با فشار با فشار هرگز درون انسان تسلیم نمیشه خیلی که فشار بالا بره سخت بشه زندگی سخت بشه و فرد موقع فرد به ظاهر نشان میدهد که تسلیمه و پذیرفته ولی در واقع نپذیرفته و قبول نکرده و بنابراین میخوام این نتیجه رو بگیرم که فشار تحمیل زوم حداکثر هنرش منافق سازی نه دیندار منافق میسازه یعنی کسی درونش تسلیم نیست ولی ظاهرش تسلیمه ظاهرش در درون تا درون تسلیم نشه دینی شکل نگرفته دین یعنی پذیرش قلبی و درونی انسان به این معنا به درستی برخی مثل علامه طباطبایی در ابتدای آیه لا اکراه فی الدینابتدا میخواد بحث بکنه فرموده که این لایک راف دین را باید به ظاهرش گرفت آقایون میگن لا اکراه فی الدین ظاهرش یعنی دین اجباری نیست در دین نمیتواند راه خبره نهی نهی نیست خبر میگن نه واقعا باید همین خبر را گرفت نه نه بگیم نه اینکه اینو معنی کنیم که دین تحمیل نکن باید معنی کنیم که دین تحمیل شدنی نیست ابتدا بعد یه فرمایشات بعدش داره مرحوم علامه که من باهاش نیستم و میخوام بگم ضد این حرف اولش است آره این درسته این آیه قرآن میگه لا اکراه فی الدین خبر نمیتونه اکراه باشه که قلب انسانها را نمیشه فتح کرد با اکراه با اجبار فقط بدن انسان ها را میتوان فتح کرد تسلیم کرد چه کرد اینها این بنابراین وحید در اجزای دین هم ممکنه باشه شما مثلاً بحث امروزها میخوای حجابت تحمیل بکنیم میخوای تحمیل بکنی خوب جلو به اصطلاح میدون اونجایی که مامور ایستاده طرف روسری را یک کمی میکشه جلو رد میشه بعدش که دو قدم رد شد اندازه عقب اوکی اندازه چشم حالا اگه لجبازی نکنه و حتی چه بسا چه بسا وقتی میخوای تحمیل بکنی چون انسان از تحمیل نفرت داره حتی اگر خودش کار را خوب میدونه انجام نمیده همین الان من مثلاً اذان ظهر بشه یه کسری از این درد وارد بشه بگه باید نمازتو بخونی به من بگه باید نماز بخونی ظهر شد باید نمازتو بخونی من بلند نمیشم نماز بخونم نماز عصر چیزی سر نمیخونم نماز کسی بهم بگه باید نمازتو بخونی باید من نمیپذیرم من زیر بار باید نمیرم که رفتم داره به همون خود فرمانروایی که اصل قبلیمون بود فرمانروایی دیگران را بپذیره و دیگری فرمانروای من باشه حتی موقعی که به اصطلاح به کار خوب دستور میده به کار نیک دستور میده من آره اینجوری نیست میخوام نماز بخونم نماز را هم خوب میدونم ولی واقعیت اینه که کسی الان ظهرم شده باشه به من دستور بده که نماز بخون یه وقت این فرق داره ها تذکر میده میگه از آن شده یادم میاره مقصودم اینه که لجبازی ولی یه وقت دستور میده دستور میده که بلند شه نماز بخون بعداً برم میخونم یه وقت دیگری و زیر بار دستور نرود حق نداره به من دستور بده توصیه بکنه یادم بیاره که وقت نماز به هر حال میخوام بگم در عالم واقعی و بنابراین حکم عقل دین به ساحت درونی انسان تعلق داره و هیچ کس به ساحت درونی انسان سلطه نداره باس به گمان من مثلاً این حالا بعدش میخوایم بریم سراغ قرآن اینکه قرآن مجید میفرماید انما انت مذکر علیهم به مصیبته تو فقط یادآوری کننده هستی تو سیطره نداری باز خبر باید بگیم بگیم یه خبر نه یه دستور به پیامبر که تو حق نداری خودتو مسلط بر اونها نیست تو سیطره نداری مربوط به درونه خبره خبر علیهم به مصیبته به قلب انسانها مسلط نیستی و بنابراین دین را تو فقط تذکر بده یادآوری میخوام بگم همه وقتی خبر شد یعنی ارشاد به حکومت حرف عقلی رو داره میزنه عقل می گوید که دین را به هیچ وجه نمیشه تحمیل بکنیم یک حرف خطایی برخی از مفسران بزرگ ما زدن مثل مثلا مرحوم علامه و اون اینکه اگر به یک نسل میدونیم که این نسل منافقه اما به تدریج نسلهای بعدی عادت میکنن و دیگه قبول میکنن اون وقت از دل مسلمان میشن به مناسبت مرحوم علامه طباطبایی فرموده خب این هم حرف خطایی است تاریخ نشون میده که قرن های قوم نشون میدادن یه گروهی نشون میدادن که به یک دینی هستند ولی مخفیانه دینشون چیز دیگری بوده قرنها هم طول کشیده تو قرون وسطا مثلاً یهودی ها قرنها مجبور بودن خودشون را مسیح نسلها هم گذشته ولی در خفا دین خودشون را داشتند بنابراین این گونم نیست که به یک نسل بگیم تحمیل بکنیم نسل بعدی اساساً تحمی شدنی نیست و پس تا اینجا شدنی نیست تا اینجا میگیم عقل میگوید که دین تحمیل شدنی نیست و در طول تاریخ هم رخ نداده که با تحمیل دینشونو عوض بکنم و حتی دین اسلام را هم ممکنه در قرون متمادی به اصطلاح بر جایی مسلط بوده علی بعد از اینکه سلطه اسلام پایان یافته میبینیم دین اونجا هم به همون دین قبلشون بوده مثل مثلاً اندلوکس همانند اونها تو اسپانیا و امثال اینها و برخلاف آنچه که بین ما معروفه و عالمانی اومدن و خیال کردن و میگن که در اسپانیا و در آندلوس چه رخ داد و مثلاً اونها اومدن فساد را در بین مسلمانها رواج دادن و مسلمان نه یه داستانیه که یک نویسنده ظاهرا مصری مینویسه و بعد همه خیال میکنن یه واقعه تاریخیست این حرف بیربطیه است که گاهی برخی از عالمان تکرار میکنند که عرض کنم که در اندلس مسلمان در اسپانیا قسمت مسلمانش نمیدونم چون فساد را رواج دادن این قضیه باعث شد که اسلام شکست بخوره و مردم دست از اسلام بردارند و مسلمانها به اصطلاح از اونجا رانده بشن یه واقعیت تاریخی است این قضیه که فساد را بین مسلمانها رواج دادن این یه داستانی یک نویسنده و ما مواد بهش استناد بکنیم و خیلی از روحانیون معروف به این قضیه استناد کردند چنین چیزی رخ نداده یه واقعیت خارجی نیست داستانیست که یک کسی گفته رومان در واقع و نه این خودش شاهد بر اینه که ما چند قرن بر یک منطقه مسلط بودیم مسلمانا بعد از این حکومت را که از دست دادن اونجا مسیحیان همه مسلمان نیستند نشون میده که این علامت اینه که دین تحمیلی نیست نه اینکه مسلمونا را چه کار کردن و اینها دین را نمیشود تحمیل کرد این بنابراین اصل عقلی و یک جمله دیگر عقلی هم باز اضافه بکنم و اون اینکه آیا دین تحمیلی به فرض که میشد تحمیل بکنیم به فرض که میشد یا ارزش داشت یا نه باز هم عقل اگر هم میشد ارزشی نداشت یعنی دین اصلش پایش تسلیم حقیقت شدن به حقیقت گردن نهادن دین اسلام به حقیقت گردن نهادنه و این امر اختیاریه در صورتی ارزش داره که انسان به اختیار خودش به حقیقت گردن بنهه نه اینکه دیگری من را مجبور کنه که به حقیقت تن بدم و تسلیم بشه ارزشش به اون یعنی در صورت ارزشمند که اختیاری صورت بگیره و خود انسان از باب اینکه تکلیف عقلی و شرعی خودش میدونه به حقیقت تن بده و تسلیم بشه نه اینکه دیگری بنابراین اگر تحمیل دین شدنی هم بود ارزش نداشت حالا که شدنی نیست این موضع به اصطلاح عقلی حالا میریم سراغ به اصطلاح قرآن مجید در قرآن مجید معروف سوره بقره است ۲ اشتباه نکنم ۸۶ لا اکراه فی الدین رشد من الغ و من دنبالش در دین اکراهی وجود نداره بیان شد اینجا داره جدای از اینکه جمله فقط نباید به اون قسمت اولش لا اکراه دین توجه خیلی مهمه و نص و روشن و عقلانیه و ولی فقط به اون به او استدلال بعدشم باید توجه کرد بیان شد راه درست از راه نادرست روشن شد آشکار شد هر کس میخواد هر کس هم نمیخواد به اصطلاح ایمان نیاره و در واقع استدلالی بعدش سخنی بعدش آمده و اکراه معلوم آشکار آینه نص محکم خیلی عرض کردم مرحوم علامه طباطبایی در ابتدای این آیه می فرماید که این را عرض بکنم قبل از اینکه به سخن علامه طباطبایی بپردازم یکی از مصیبت هایی که مفسران که از ضرباتی که مفسران و امثال اینها به قرآن زدن حالا غیر از بچه ها هر آیه ای را که نمیتونن درکش کنند یا با درکم میتونه بکنه باورهاش جور در نمیاد با باورهای دیگرش جور در نمیاد که چه بسا اون باورها را فقه تحمیل کرده به ذهنش رایج اون وقت یک کلمهای دارند نسخ آیه با آیه فلان نسخ شده قلم نسخ در حالی که نسخ فقط معنا میده که یک آیه قرآن با یک آیه دیگر قرآن نسخ شده باشه معنی نمیده که با روایت نسخ بشه و در قرآن هم باید به وضوح و صددرصد باشه قطعی باشه و در یکی دو مورد بیشتر نیست یعنی حقوق اونم دلیل داره فلسفهاش روشنه ما چیزی گسترده به نام نسخ در قرآن مجید نداریم یکی نسخ قبله آیه قبله یکی مثلاً شراب و امثال اینها و این خیلی محدود رسیدن نسخ شده این را هم گفتن که مثلا با آیه ۲۹ سوره توبه مثلا نسخ شده که اونجا میگه که بجنگید با اهل کتاب که چی بشه آسان اوآیهای که آخرش میگه که قاتل الذین لا یومنون بالله و الیوم الی آخرش حتی وهم ساقرون با اون آیه نسخ شده نسخ شده چرا داره میگه اهل کتاب که تحت سلطه مسلمانان هستند میتونن جزیه بدن و بدون خودشون باشه و به دین خودشون باشن آیه سوره توبه میگه لا اکراه فی الدین نه نه میگه این یهودیها این مسیحیها که تحت حکومت اسلامی هستند باید جزیه بپردازند اگر تسلیم شدن و جزیه پرداختن دین خودشون باشن اصلاً نمیگه مجبورشون کنید مسلمان بشن دلالت میکنه که لایک ولی مفسر به خودش اجازه داده که بگوید آیه لا اکراه فی الدین با این آیه ۲۹ سوره توبه نسخ شده باید دور ریخت خیلی زیاد که من امیدوارم در آینده نزدیک یک بحثی را شروع بکنم تحت عنوان فهم قرآن و تفسیر زدایی از قرآن چون معتقدم قرآن مجید تفسیر نمیخواد حرف غلطیه و مفسران خدمت نکردند به قرآن تحریف کردن قرآن را نشون خواهم داد آره یعنی آیه لا اکراه فی الدین همین باید ترجمه اش کرد هیچکس حق نداره هیچ تفسیری بکنه معنا روشنه که این اجباری نیست حق است باطل چی نمیشه حرف بزنی که تو حرف بزنی اصلا واضح تر از این نمیشه حرف بزنی که شما بیای واضح تر حرف بزنی دیگه واضحه واضحه شما وقتی میای واضحش بکنی یعنی عقیده خودت میخوای تحمیل کنی لایک را حرف دین این اجباری نیست نمیشه تب رشد بیان شد مسئله هر کس میخواد ایمان نمیخواد ایمان بیار تمام قضیه روشن روشن و واضحه و هیچکس دخالتی توش بکنه تفسیر نمیخواد مانعی نداره مصداق شما بیان بکنیم یا هرچی بکنیم و تحمل روش بکنیم و تفکر بکنیم روش که باید تفکر و تحمل کرد ولی وقتی میگی من میخوام تفسیرش کنم تحریفش میکنیم کما اینکه بزرگی مثل مرحوم علامه طباطبایی این کار را کرده این اولا اول راهبردار نیست ولی در انتهای آیه گفته سلام گفت میگه اجازه میده که به اصطلاح یعنی میگه شرک باید از میان بره ولی به اصطلاح هر وقت کسانی توحید را پذیرفتن دیگه هر دینی داشته باشند کسی چیزی را بهشون تحمیل نمیکنه خوب ولی همین که میگه نه شرک را ایشون فرمود همونطور که قبلا گفتم بنده رفتم دیدم گشتم که ببینم کجا قبلا گفته در ذیل آیه صد و اگر اشتباه نکنم ۹۳ از سوره بقره اونجا گفته که قاتلو هم حتی لا تکون بجنگید باشون حتی فتنه نباشه او گفته فتنه یعنی شرک پس معنیش اینه که بجنگید تا شعر از روی زمین برچیده بشه در سوره انفال آیه اگه اشتباه نکنم ۳۲ دوباره همین آیه قاتل اومد تکرار شده عیناً مرحوم علامه اونجا که رسیده گفته فتنه به معنای شرط نیست معلومه که فتنه کدوم لغت گفته فتنه به معنای شعر پس چرا آیه ۱۹۹ چی اونجا که شده بود تو سوره بقره چرا اونجا فتنه یعنی چی و قاتلو حتی لا تکون فتنه یعنی شعر که ایشون میفرماد این است فقه گرفته یعنی غیر مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان و مسلمانان همه را باید باهاشون جنگ تا مسلمان مردم جهان باید جنگی توحید و شرک اگر میشه تحمیل باشه باقیش هم میشه مگه این مربوط به قلب انسان نیست مربوط به قلب انسانه اینا مربوط به دل انسان کنیم تحمیل کنی خیلی عجیب و عرض میکنم آیه تفسیر آیه ۱۹۱ بقره حالا شاید شماره یکی دوتایی بگم قاتلوم حتی لا تکون فتنه با سوره انفال ۳۲ خطای بزرگیست خطای نابخشودنی است یعنی خطا نیست تحریفه و عجیبه همین قاتلوهم توجه نفرمودند که این هم ضمیرش و کجا برمیگرده قبلش آمده معلومه متجاوزین را داره میگه نه دین را همچین چیزی ما تو قرآن نداریم که حتی عکسشو داریم چی گفته با شرک اسلام گفته که با زوم شعر تز میان ببرید سوره توبه که شدید این آیات را داره بر ضد مشرکان جنگ و مشرکان قاتلوم هرجا یافتی کفار شدیدترین آیات سوره توبه اومده همونجا چند بار تکرار کرده که اونایی که پیمان شکستند یعنی اونایی که پیمان نشکستن باشند جرم شان پیمان شکنیه نه جرمشون شرک شدیدترین آیات که تو سوره توبه آمده در واقع میگه با پیمان شکنی با توطئه با خیانت با امثال اینها مبارزه بکن دین خودشونه کاریش نداشته باش و جای آیه مثلا یا ایها الکافرون ای کافرونی که میگه بهشون بگو به کیا داره میگه به مشرکان نداره دین شما دین خودتون تحمیل کنیم کار ندارم یه آیه متاسانه مثلا آیت الله جوادی آملی گفتن که عرض کنم خدمتتون که اینا پیامبر اون وقتی گفت که قدرت نداشت و همه احکام دینم بیان نشده بود وقتی که قدرت پیدا کرد و همه احکام دینم بیان شد دیگه اینو نگفت پیامبر آقا این حرفا چیه تحریف قرآنه همه جای قرآن میگه لا تعدین تحمیلی نیست دست از سر قرآن باید بردارن مفسران ۹ به اصطلاح لکم دینکم اول تا آخر قرآن گفته شده همه جا گفته شده اینجا این آیه لا اکراه فی الدین روشن قطعی مرحوم علامه نباید سخنان را روشنه آیاتی مثل قاتلوهم حتی لا تکون فتنه فتنه یعنی تجاوز که امثال اینها نه به معنای شعر آیات قرآن به روشنی بیان میکنند که دین را به هیچ درجه و به هیچ وجهی به اصطلاح نباید تحمیل کرد نباید تحمیل کرد شما میگین آیه نسخ شده برخی از مفسران یا مرحوم علامه می فرماید که این با اون قبلا بیان کردیم که شرک را یک آیه قرآن چیزی نزدیک به صد آیه در قرآن داریم که به صورتهای مختلف میگوید که به اصطلاح دین تحمیلی نیست و به گمان من آیات دیگری از قرآن مجید شاید صراحتش بیشتر از آیه لا اکراه فی دین باشه مثلاً ۱۱ آیه به این مضمون داریم که ما از رسول الله و امثال اینها به شکلهای مختلف به اصطلاح بیان شده که وقتی هم میگه حصر میگه ما علیک بلاغ شما دیگه نمیتونی بگی که ای داره اصل لا اکراه فی الدین را برخی اومدن گفتن ای داره اصل دین را میگه که راهی نیست بعد که مسلمان شدی میتوان چیکارش کنیم بلاغ فقط وظیفه رسوندنه یعنی دیگه عمل بکنه نخواست عمل به اصطلاح نکنه حق نداره بهش تحمیل بکنه چون اگر راه تحمیل باز بشه آره یا کسی ممکنه بگه حالا بعدا تو بحث میایم میگه که تو ارتداد آقایون فتوا که بنده بدن بهش میپردازم و میگم اصلا هر آنچه که در باب ارتداد گفته شده هیچ ربطی به اسلام نداره هیچ ربطی به قرآن و عقل نداره و سخنان نامربوطی است ولی یه نمونه رو من میخوام بگم یه مسئله یک مسئله را باید چی بکنیم و مثلا جز دین را هم طرح دین را هم نمیشه تحمیل کرد خوب یه آقایون میگن که فردی هم که یکی از ضروریات اسلام را او هم به اصطلاح مرتد و حکمش اعدامه یکی از ضروریات اسلام را من در کتابهایی دیدم کسری عالمان متکلمان امثال اینها مثلاً گفته بود که معاد جسمانی از ضروریات اسلامه خوب حالا بنده اعتقاد ندارم به معاد جسمانی و معتقدم که اصلا انسان اصل انسانیت انسان چیز دیگری است و انسان به اصلش برمیگرده و استدلال خودم این معنیش اینه که یک اون آقایی که داره این سخن را میگه این فتوا را میده به من داره تازه میگه نه تنها معاد را باید حتما بپزید قوم یه حرفه میگه معاد را همین گونه که من فهمیدم باید بفهمی یعنی جسمانی بفهمی باید جسمانی بفهمیم وگرنه مرتدی وگرنه اینجا میگیم نه دین را نه کلش را نه جز اش را فرض کنیم همین الان کسی دارن میگن الان دارن میگن که مثلا مسئله ولایت فقیه از ضروریات در گاهی برخی از ملبسینی که حالا از علم و سواد چندانی هم چه بسا برخورد برخوردار نیستند میگویند هر کس منکرش بشه حکم مرتد داره و میشه باهاش برخورد بکن خب آره این میشه وقتی گفتی که جز دین را میشه تحمیل بکنی یعنی یه چیزی که ۹۹ درصد فقها در طول تاریخ قبول نداشتن مثل ولایت فقیه اون وقت میشه ضروری دین و اون موقع منکر شد باید از زندگی ساقط بشه یا اعدام بشه یا هرچی آقایون مثلا میگن نه وقتی میگه که ما علیک یعنی تو فقط پیام رساندن به عهدت تحمیل هیچی نسلش نفرش اصلا من میخواهم اسلام را بپذیرم غیر از این قسمتش من به این ربطیجه رسیدم فرض کنیم که این بخش از اسلام به اصطلاح جز اسلام نبوده بنده مدعی هستم صدها حکم اجماعی داریم شیعه و سنیشیعه و سنی اجماعی گفتن به من معتقدم جز اسلام نیست خوب پس حق دارم بگم من اسلام منهای جهاد ابتدایی را قبول دارم من اسلام منهای ارتداد را قبول دارم من اسلام غیر از حکم اینکه کتب ضاله را کسی باید نباید نگه داشت و اونجوری که آقای غیر از اون را قبول دارم من اسلام غیر از اون که میگه کسی ناسزا به پیامبر گفت حرکت نسبت بکشدش من خیلی از اون را قبول من خیلی چیزا رو قبول ندارم و قبول ندارم بنابراین همین که یه چیزی را رد کردن که چه بسا اجماعیم هست اون موقع کسی به من بگه خورد و ضروری اسلامو رد کردی و باید مرتدی و نخیر اسلام هم اصلش ته میلی نیست هم جزءش تکمیلی نیست اون مسئله که اگر یک کسی مثلا شراب و بیاد بیرون و مست بیرون بیاد و باید دلش درست شد او به خاطرش شراب خواریش نیست به خاطر تظاهر و امثال اینهاست کما اینکه تظاهر به روز خواری نه روز روزه خواری قبول ندارم که جرمه روزه خواری جرم نیست تظاهر جرمه باشه اگر ثابت بشه بنابراین ۱۱ تا آیه بود آیات دیگر باز داریم همین آیه که گفتم مثلاً آیه قرآن کتاب اسلام آوردی مسلمان شدی بله نسل گرداندن فقط و فقط وظیفه تو رساندن یا نقد نداری به اهل کتاب تحمیل بکنه اسلام را پس اون مفسری که آیه ۲۹ سوره توبه نسخ میکنه آیه لا اکراه فی الدین را هیچ کدومو نفهمیده اهل کتاب در دینشون آزادند اسلام را بپذیرن خب عرض میکنم که فقط این آیات نیست آیات معتقد مثلا نمیدونم تعداد زیادی آیه داره که پیامبر فقط بشیر و نظیر بشارت دهنده انما انت بشیر نظیر به صورت من بشارت دهنده و امضا کننده هستم که انما انت مذکر علیه ما انت علیهم به جبار حق نداری بگی عرض میکنم بیش از صد آیه داریم هر کس بخواد بگه دین را اصلش را یا فرعش را یا ضروریش را یا غیر ضروریش را اصولش را فرو اش را هر چیزش را میتوان تحمیل کرد باید بهش بگم یه صفحه قرآن بخون حق فتوای اینجوری داده قرآن خونش نداشته کتاب بوده خونه بوده شبهای ماه مبارک رمضان هم خونده شده و خلاصه یک دوره کامل شود ساخت و چی شده ولی تحمل روش نشده فکر نشده دقت نشده که به استناد نه قرآن مجید بیش از صد آیه قرآن میگه نه جزش نه کلش اسلام نباید تحمیل بشه و شخصی مثل پیامبر حق نداره هیچ چیز زیاد تحمیل بکنه اگه پیامبر نباید تح تکلیف دیگران مشخصه تکلیف علی علیه السلام مشخصه و دیگه تکلیفه نه علی اسلامو فهمیده و نباید بهش بگم نفهمیدی اسلام را نفهمیدی تو کجا از کجا فهمیدی اسلام را علی که اسلام فهمید حق نداره به من تحمیل کنه بعد فهمیدی اصلا چیزی که تو فهمیدی اسلام نیست چیزی که تو فهمیدی اسلام نیست اول ثابت کن که آنچه که فهمیدی اسلامی آره اون که تکلیفش به اصطلاح روشنه بنابراین اون وقت آیات دیگری هم حالا این یه مجموعه آیات دیگری هم داریم که میگن که اونم چند متعدد آیه داریم انسان اختیار داره اگه خواست فمن شاعلومه و من شاه مومن بشه اگر کسی خواست ولی میگه انسان اختیار داره اگر خواست بپذیره اگه نخواست به اصطلاح نپذیره و امثال اینها آیات متعدد دیگری هم باز داریم که به صورت های غیر مستقیم این نکته را به اصطلاح بیان میکنه که مثلا فرض بفرمایید آیاتی که میگه که انتخاب کنید اختیار کنید اختیار دارید انسان خودش باید چی بکنه یا آیاتی که میگه مثلا نباید تبعیت کورکورانه بکنی تبعیت کورکورانه نباید بکنی لذا باور اجدادتون از عالمانتون حتی آیه داریم که از آیه قرآن نباید تبعیت کورکورانه بکنیم از آیه قرآن نباید تبعیت بنابراین انسان مختار آزاد تحمیل دین به هیچ درجه به هیچ وجهی جایز نیست نه اصل دین نفر دین نه عقل اجازه میده نه در خارج میبینیم شدنی هست و قرآن مجید هم به وضوح این مسئله را به اصطلاح بیان کرده خب این یک من به عنوان یک اصل قرآنی برهانی میخوام مبنای حقوق بشر قرار بدم خودش حقوق بشره یکی از اصول حقوق بشر اینه که دین آزادی دین آزادی دین یکی از اصول و آزادی عقاید و آزادی باورها و امثال اینها این یکی از اصول حقوق بشره و مسلم و عقلا قبول دارد ولی وقتی من میخوام تو اسلام بحث بکنم و مراجعه بکنم به فقه اسلامی و بگم که کدام یک از اینها درسته و با حقوق بشر سازگارا یا نه اون موقع همه جا ارجاع بدهم به این اصل که این چیزی که گفتید فتوایی که شما دادید با اصل عدم تحمیل دین که یک اصل قرآنی برهانی و مسلمه و قبلاً اثباتش کردم به اصطلاح ناسازگار و این درست نیست بنابراین این مسئله من باس الان که این آیات را بهش اشاره کردم و عرض کردم شاید حدود ۱۰۰ آیه که در همه جای قرآن پراکنده است و مثلاً یک وقت محاسبه کردم و دقیق نرسیدم به چی که حدود ۱۰۰ آیه است که در حدود ۶۰ آیه پراکنده است در حدود ۶۰ آیه پراکنده است این آیات ولی جدایی از این آیات آیات آنچه که مستقیم تقریبا میگه دین تحمیلی نیست ولی اساسن انسان شناسی قرآن با تحمیل دین میسازه یا نه انسان شناسی رستگاری شناسی قرآن با تحمیل دین میسازه یا نه مثلاً من میگه که آیا قرآن یک عکس فوق العاده مهم انسان رستگاری شناسیش که کلید و خیلی مهمه و برای انسان نیست مگر اون چیزی که خودش سعی و تلاش کرده باشه اگه کسی سرن پشت سر من قرار بده و بگه نماز بخون این تلاش خودمه معلومه که سعی و تلاش توش اختیار نهفته است آیات که میگه به سودشون چیزایی که خودش کسب کرده به ضررش هم اون چیزهایی که خودش کسب کرده کسب کرده کسب کردن توش چه نهفته است اختیار مجبور باشه من کسب نکردم من چه کاره بودم من مجبور بودم که نه فقط با این آیات ناسازگاره آیاتی که گفتم تحمیل دین با انسان شناسی قرآن با رستگاری شناسی قرآن با معاد شناسی قرآن و حتی با خداشناسی قرآن ظلم به منه که من دیگری آن را که بهش رسیده به من تحمیل بکنه دیگری رسیده به حتی اگر اون دیگری شخص حضرت محمد باشه حتی گو باشه چون من در اصل قبلی ثابت کرد من بیان کردم فصل قبل که جلسه قبل بود که من حتماً خودم باید فرمانروای خودم باشم قرآن میگه خودت باید فرمانروای خودت باشی اگر قرار باشه حضرت محمد یه چیزی را به من تحمیل بکنه من دیگه خودم فرمانروای خودم نیستم میخوام بگم با اصل قبلی و با دوتا اصل قبلی ناسازگاره مبنا را دارم اصل اول عدالت بود به نظر من اینکه یه حقیقتی که من درستیش را حق بودنشو در نیافتم اثبات نشده دیگری بیاد به من بگه با اینکه حقانیتش برات اثبات نشده ولی من میگم بپزیم با اصل اولی که گفتم عدالت خداوند ناسازگار با اصل دومی هم که گفتم خود فرمانروایی انسان انسان خودش فرمانروای ناسازگار بنابراین این خودش است یعنی روح اولیه شیطان بود بعد دومی و بعد این سومی که امروز بحث کردیم این سومی اگر نباشه یعنی سومین عدم دین تحمیلی باشه با او دوتای اول هم ناسازگار هرچند خودش هم به وضوح تمام هم دلیل عقلی داره و هم دلیل قرآنی فوق العاده زیاد اصل مسلم مسلم و بنابراین حالا که اینگونه شد بنده میگویم بر اساس این بعداً خواهم گفت دهها حکم اجماعی داریم که باید اصل سازگار با این اصل ناسازگاره که یکی یکی بهش خواهیم پرداخت خب در خدمتتون هستم مورد احترام به جامعه در اونجا اگر روزه خواری عرف نباشه میتونه جرم محسوب بشه ولی اگر عرف بشه مثل همون قضیه شطرنجی که باشه این دیگه نمیتونه باشه جامعه داره روزه خواری براش هیچ اهمی به هر حال این را باید ما بگیم من گفتم اگر اثبات بشه ولی مثلاً یک شهری مثل تهران گفته میشود که در روز جمعیت تهران چیزی حدود نزدیک به دو برابر میشه انقدر چندین میلیون جمعیت به جمعیت تهران در روز صفین همه مسافر خوب یعنی مثلا حداقل چه زود حدود ۳۰ ۴۰ درصد مردم مسافر چیزی حدود ۱۰ ۲۰ درصد مردم بیمارند عذر دارند و در مجموع یک درصدی از مردمحالا اگه قرار شد که ما در مجموع به این نتیجه رسیدیم که بیش از نیمی از مردم روز روزه در بیش از نیمی از مردم به دلایل مختلف روزه نیستند بدون اینکه جرمی هم مرتکب بشن اون وقت که ما چه تدبیری اندیشیدیم که این کسی که روزه نیست و معذوره به غذا راحت دسترسی داشته باشه بتونه غذا بخوره که کجا بره ظلم خود این ظلمه خود این ظلمه اون وقت یک کار دیگری هم که صورت میگیره حالا اینم مسئله است که حالا حداقل یکی از آشناهای ما با این مشکل روبرو یه بنده خدایی یک شهرستان مثلا یک کبابی داره و بعضی هم نداره همین الان تو ایام عید که ماه مبارک رمضان هست میاد مجبور میکنه که یک ماه باید تعطیل کنیم به چه حقی به چه حقی شما تعطیل می کنی آقا حداکثر که بهش بگو به شیشه و مکه میخواد بیاد داخل و غذا بخوره وقتی اینو میبندی حالا کاری ندارم خود این فساده به دلیل اینکه افراد خاص جای خاصی که روابط دارند و کاسبی بیشتر میکنن خود اینکه فساد دوماً کجا مردم وقتی شما همه را باز گذاشتی مجبور علنی بخوره که و سوما خسارت این آقا را کی بده ما به چه عنوانی باید کارش تعطیل باشه اونم تو ایام هیچ اونا از اولش تا آخرش به فرض به فرض که ما یه حکمی داشته باشیم که روزه خواری علنی جرمه به فرض که اونا داشته باشیم اونچه جلو چشم ما میگذره و تو اجتماع هست هیچ کدامش ربطی به اسلام نداره شما مغازه جای غذاخوری رو همه رو به جز یکی مثلا تو شهر باز نمیتونن برن اونجا که مسافرن توی تهران یا مثلا شهرستان عبوریه تو ایام دین عید بسیار جای قسمت جنوب ایران همه از اونجا رد میشن باز باشه جایی که غذا بخورن فلان اینا شما هم ظلم به این صاحب مغازه میکنید هم ظلم به اون کسی که روزه نیست میکنید هم فساد ایجاد میکنید که کسی بیاد رشوه بده و مغازه خودش به اصطلاح باز باشه همه اینها ربطی به فتوای فقها نداره حالا فتوای فقها یا ثابت بشه یا نه جای خودش اینا ربطی نداره همش دخالتهای نابجا هر چند من نمیتونم بگم که روز جمعه مثلاً روز ماه رمضان کوی تهرانی که چیزی حدود شاید ۵۰ ۶۰ درصدش معذور باشند از روزه گرفتن پارک رفت و غذای خورد جورد تو پارک رفت و سیگار کشید اصلا جا اینکه میگید روزه این که نشان بده که من دارم پس رفته گوشهای داره نشان میده این داره نقض کسی که سیگاریه و معتاده به سیگار بالاخره کجا بره سیگار بکشه ما یکی از معضلاتمون اینه تا حالا اون چیزی هم که اونا باید درست بفهمی آقا اینکه کسی عمدا نقض بکنه بی احترامی بکنه فرق داره با یک کسی که رفته گوشه ای پیدا کرده دنج مثلا نشسته داره توی پارتی مسافرن با زن و بچه اش غذا میخورن اینها میخوام بگم نه ما جامعه مون یعنی اون چیزی که این نظام در اجرا میکنه چقدر فاصله داره حالا ممکنه تو رساله است درست باشه یا نباشه اون جای خودش. مثال یک فوتبالیستی که داره جلوی ۱۲۰ هزار نفر بازی میکنه و تمام ماهواره ها دارن این رو بگیم نیم این قانونی که نباید خیابان غلبه میکنه زمین فوتبال زمین فوتبال بازی کنید میگه که نه این عقل قانون نه بسیاری از جاها عرف خودش حاکمه بر خیلی چیزها. |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۴۱
متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
بحثمون درباره فقه حقوق بشر هست و این جلسه سوممون هست در دو جلسه قبل دوتا اصل زیربنایی قرآنی برهانی را مطرح کردیم که میتواند زیر بنای بحث حقوق بشر نه تنها حقوق بشر بلکه تمام فقه اجتماعی و بحث اولمون درباره عدالت بود اصل عدالت که به این نتیجه رسیدیم که خداوند حالا اون قسمتش که مربوط به بحث ماست این بود که خداوند هیچ حکم ظالمانه ای نداره تمام احکام خداوند عادلانه است و عادلانه بودن و ظالمانه بودن را هم عقلا تشخیص میدهند داورش عقلا هستند اگر روغ عالم یه حکمی را بگویند ظالمانه است معلوم میشود این حکم حکم خدا نیست اشتباه شده حالا چه هر جا بیاید حتی اگر از قرآن برداشت بشه یک همچین چیزی این حکم به اصطلاح عادلانه نباشه ظالمان است این حکم حکم خدا نیست خوب این به عنوان یک اصل مطرح کردیم خودش یک مسئله نیست بلکه یه چیزی است که یک اصل است که کل مباحث را در بر میگیره همه جا باید هرجا تو بحثهای دیگر رسیدیم که خوب عقلا میگن این حکم عادلانه نیست میگیم خوب این معلوم میشود حکم خدا نیست پس یه اصل زیربنایی بود که در جلسه اول بحث کردیم در جلسه دوم اصل دیگری را بحث کردیم و اون خود فرمانروایی انسان اینکه انسان خود خودش درباره دنیا و آخرت خودش تصمیم بگیره کسی فرمانروای انسان نباشه یعنی از بیرون برای انسان فرمانروایی نکنه و اونجا بحث کردیم که ما این اصل را می زیرین و حتی گفتیم که اصل خود فرمانروایی مطابق قرآن مجید با خدا فرمانروایی ناسازگار نیست یعنی با خدا فرمانروایی هماهنگ و یک همراهه چرا چون اگر خداوند گفت که من خرد را عقل را پیامبر درون قرار دادم پیامبر من هست و این سخن پیامبر باطن مقدم بر پیامبر ظاهر سخن پیامبر ظاهر هست پس آنچه خدا در واقع خرد هم میگوید بنابراین خدا فرمانروایی و خود فرمانروایی یک همراه میشود یکی میشود و ناسازگار نیست بر خلاف گفته کسانی مثل پلتلیش در غرب جدا کردن خود فرمانروایی را از خدا فرمانروایی بر اساس قرآن این دوتا یکی است وقتی که خود یعنی خرد و خرد پیامبر خدا شد و حکم پیامبر این پیامبر خدا بر حکم پیامبر ظاهر مقدم شد بنابراین خود فرمانروایی عین خدا فرمانروایی است و این نکته را هم عرض کردیم که اگر بخواهیم موضع قرآن را بگیم که آیا خدا خود فرمانروایی انسان را میپذیرد یا نه قرآن میپذیرد یا نه عرض کردیم که به نظر من قرآن مجید مهمترین مؤخذهای که از انسانها کرده اینه که چرا خودتون فرمانروای خودتون نیستید چرا عقلتون به کار نمیاندازید چرا تعقل نمیکنید مؤخذه نه تنها تایید میکنه بلکه مخذه اصلی قرآن این است اما امروز میخوایم به اصل سوم زیربنایی بپردازیم اثر سوم زیر بنایی باز اینجا ما با یک روبرو نیستیم اگر امروز این بحثمون بتونیم نحس را ثابت بکنیم در واقع کل یعنی اون بحثهای حقوق بشری که میخواهیم انجام بدیم بیش از نیمش را تحت تاثیر این حرفی که میخوایم و اون اصل عدم جواز تحمیل دین اصل عدم جواز تحمیل دین اینکه عرض میکنم عدم جواز تحمیل دین اصل زیربنایی و خودش یک مسئله در کنار مسائل دیگر نیست برای اینکه بسیاری از مسائل از ارتداد از جهاد ابتدایی از تفاوت به اصطلاح قصاص مسلمان با غیر مسلمان یا دیه مسلمان با غیر مسلمان یا حقوق غیر مسلمانان و عرض کنم خدمتتون که تحمیل احکام دین اجباری کردن احکام دین مجازات داشتن احکام دین اگر کسی ازش تخلف بکنه و مباحث گستردهای را این اصل در بر میگیره شاید عرض میکنم تو مباحث حقوق بشری اگر مباحث حقوق بشری اسلام را بحث بکنیم نیمی از مسائل را این اصل در بر میگیره و تحت تاثیر قرار میده از خودش یه مسئله در کنار مسائل نیست میتونیم بگیم مبنا هست مبنایی هست این حرف و این چیزی که میخوایم بگیم و به همین دلیل ما اسمشو گذاشتیم اصل عدم جواز تحمیل دین نه مسئله عدم جواز تحمیل دین یه مسئله نیست چون مسائل دیگر را تحت تاثیر قرار میده و مبنا بر مسائل بسیار مهم دیگری است خوب یه مسئله داریم که میخواهیم اول عدم جواب این مسئله تحمیل دین را یک نگاه عقلی بهش بکنیم و بعد یک قرآنی بهش بکنیم اگر به این نتیجه رسیدیم که تحمیل دین چه کلش و چه جزءش هم با عقل و هم با قرآن ناسازگاره دیگه اون موقع حتی ممکن است که از روی روایات پل بزنیم و پرش بکنیم و مستقیماً بگیم که این فتوایی که فقیهان دادند هرچند اجماعی باشه اگر با این اصل ناسازگار باشه فتوا را کنار چون آخرش اینه که فتوا وقتی با قرآن و عقل ناسازگار باشه آخرین درجهاش این میتونه باشه که مستند روایی داشته باشه یه روایتی داشته باشیم دو تا روایت داشته باشیم ولی دوتا روایتی که با قرآن و عقل ناسازگار باشه که نمیشه بر اساسش فتوا بدیم بنابراین فقها اون موقع اشتباه کردند هر چند این فتواشون اجماعی باشه این مسئله پس فوق العاده مهمه خوب کسانی گفتن ذیل آیات قرآن و اون اینکه تحمیل دین اصلش و چه فرقش اصلاً شدنی هست یا نیست اصلا ممکن است یا نیست میشه تحمیل کرد کاری نداره حالا تو این مرحله که قرآن فرما آیا اصلا ممکنه دین یک امر قلبی است و متعلق به قلب انسانه و دل انسانه و دل انسان را باید توش جا بگیره و انسانها باید تسلیم بشه که البته من کلمه دل را که به کار میبرم بسیاری میپرسند که این کلمات چرا اینجا قرآن مجید گفته دل مثلاً چرا نگفته مغز نگفته دل مگه تو دل حرکت رخ میده نه دل یا قلب تو قرآن عربی قلب یا دل به معنای عضوی که خون را پمپاژ میکنه نیست اصلا به معنای اون نیست به معنای درون انسان ضمیر انسان حقیقت وجودی انسان دل یعنی درون یعنی ضمیر یعنی و مساوی با مغز نیست چون مغز انسان فکر میکنه اندیشه میکنه استدلال میکنه و امثال اینها ولی حقیقت وجودی دیگری ما داریم که بعد از اون که عقل مغز به اصطلاح سنجش کرد او تصمیم میگیره او اراده میکنه پس ما حقیقت وجودی داریم که در اعضایمون سریان و جریان و جریان داره و همه جای به غیر از قلب و غیر از مغز که کارکرد خاص خودشون را اینا دارند که اونا قرآن مجید بهش میگه قلب یا فارسی انسان یعنی درون انسان یعنی حقیقت انسان یعنی اون بخش از از چیه انسان که تو هیچ عضوی یعنی ویژه هیچ عضوی نیست و در همه عضوها هم وجود داره جریان داره خون بهش میگیم قلب مثلاً امثال اینها تو درون انسانه کجای انسانه نمیشه گفت نشون داد تو کدوم عضو از اعضای بدن انسانه آره مقصدی خب دین ظاهر انسان نیست که متدین میشه بدن انسان نیست که متدین میشه او درون انسان هست که متدین میشه و اگر درون انسان متدین میشه معلومه که با داغ و درفش و تحمیل و زور و هر کار دیگری که کسری انجام بدی بدن انسان را میتونه تسلیم بکنه درون انسان تسلیم نمیشه با زور با فشار با فشار هرگز درون انسان تسلیم نمیشه خیلی که فشار بالا بره سخت بشه زندگی سخت بشه و فرد موقع فرد به ظاهر نشان میدهد که تسلیمه و پذیرفته ولی در واقع نپذیرفته و قبول نکرده و بنابراین میخوام این نتیجه رو بگیرم که فشار تحمیل زوم حداکثر هنرش منافق سازی نه دیندار منافق میسازه یعنی کسی درونش تسلیم نیست ولی ظاهرش تسلیمه ظاهرش در درون تا درون تسلیم نشه دینی شکل نگرفته دین یعنی پذیرش قلبی و درونی انسان به این معنا به درستی برخی مثل علامه طباطبایی در ابتدای آیه لا اکراه فی الدینابتدا میخواد بحث بکنه فرموده که این لایک راف دین را باید به ظاهرش گرفت آقایون میگن لا اکراه فی الدین ظاهرش یعنی دین اجباری نیست در دین نمیتواند راه خبره نهی نهی نیست خبر میگن نه واقعا باید همین خبر را گرفت نه نه بگیم نه اینکه اینو معنی کنیم که دین تحمیل نکن باید معنی کنیم که دین تحمیل شدنی نیست ابتدا بعد یه فرمایشات بعدش داره مرحوم علامه که من باهاش نیستم و میخوام بگم ضد این حرف اولش است آره این درسته این آیه قرآن میگه لا اکراه فی الدین خبر نمیتونه اکراه باشه که قلب انسانها را نمیشه فتح کرد با اکراه با اجبار فقط بدن انسان ها را میتوان فتح کرد تسلیم کرد چه کرد اینها این بنابراین وحید در اجزای دین هم ممکنه باشه شما مثلاً بحث امروزها میخوای حجابت تحمیل بکنیم میخوای تحمیل بکنی خوب جلو به اصطلاح میدون اونجایی که مامور ایستاده طرف روسری را یک کمی میکشه جلو رد میشه بعدش که دو قدم رد شد اندازه عقب اوکی اندازه چشم حالا اگه لجبازی نکنه و حتی چه بسا چه بسا وقتی میخوای تحمیل بکنی چون انسان از تحمیل نفرت داره حتی اگر خودش کار را خوب میدونه انجام نمیده همین الان من مثلاً اذان ظهر بشه یه کسری از این درد وارد بشه بگه باید نمازتو بخونی به من بگه باید نماز بخونی ظهر شد باید نمازتو بخونی من بلند نمیشم نماز بخونم نماز عصر چیزی سر نمیخونم نماز کسی بهم بگه باید نمازتو بخونی باید من نمیپذیرم من زیر بار باید نمیرم که رفتم داره به همون خود فرمانروایی که اصل قبلیمون بود فرمانروایی دیگران را بپذیره و دیگری فرمانروای من باشه حتی موقعی که به اصطلاح به کار خوب دستور میده به کار نیک دستور میده من آره اینجوری نیست میخوام نماز بخونم نماز را هم خوب میدونم ولی واقعیت اینه که کسی الان ظهرم شده باشه به من دستور بده که نماز بخون یه وقت این فرق داره ها تذکر میده میگه از آن شده یادم میاره مقصودم اینه که لجبازی ولی یه وقت دستور میده دستور میده که بلند شه نماز بخون بعداً برم میخونم یه وقت دیگری و زیر بار دستور نرود حق نداره به من دستور بده توصیه بکنه یادم بیاره که وقت نماز به هر حال میخوام بگم در عالم واقعی و بنابراین حکم عقل دین به ساحت درونی انسان تعلق داره و هیچ کس به ساحت درونی انسان سلطه نداره باس به گمان من مثلاً این حالا بعدش میخوایم بریم سراغ قرآن اینکه قرآن مجید میفرماید انما انت مذکر علیهم به مصیبته تو فقط یادآوری کننده هستی تو سیطره نداری باز خبر باید بگیم بگیم یه خبر نه یه دستور به پیامبر که تو حق نداری خودتو مسلط بر اونها نیست تو سیطره نداری مربوط به درونه خبره خبر علیهم به مصیبته به قلب انسانها مسلط نیستی و بنابراین دین را تو فقط تذکر بده یادآوری میخوام بگم همه وقتی خبر شد یعنی ارشاد به حکومت حرف عقلی رو داره میزنه عقل می گوید که دین را به هیچ وجه نمیشه تحمیل بکنیم یک حرف خطایی برخی از مفسران بزرگ ما زدن مثل مثلا مرحوم علامه و اون اینکه اگر به یک نسل میدونیم که این نسل منافقه اما به تدریج نسلهای بعدی عادت میکنن و دیگه قبول میکنن اون وقت از دل مسلمان میشن به مناسبت مرحوم علامه طباطبایی فرموده خب این هم حرف خطایی است تاریخ نشون میده که قرن های قوم نشون میدادن یه گروهی نشون میدادن که به یک دینی هستند ولی مخفیانه دینشون چیز دیگری بوده قرنها هم طول کشیده تو قرون وسطا مثلاً یهودی ها قرنها مجبور بودن خودشون را مسیح نسلها هم گذشته ولی در خفا دین خودشون را داشتند بنابراین این گونم نیست که به یک نسل بگیم تحمیل بکنیم نسل بعدی اساساً تحمی شدنی نیست و پس تا اینجا شدنی نیست تا اینجا میگیم عقل میگوید که دین تحمیل شدنی نیست و در طول تاریخ هم رخ نداده که با تحمیل دینشونو عوض بکنم و حتی دین اسلام را هم ممکنه در قرون متمادی به اصطلاح بر جایی مسلط بوده علی بعد از اینکه سلطه اسلام پایان یافته میبینیم دین اونجا هم به همون دین قبلشون بوده مثل مثلاً اندلوکس همانند اونها تو اسپانیا و امثال اینها و برخلاف آنچه که بین ما معروفه و عالمانی اومدن و خیال کردن و میگن که در اسپانیا و در آندلوس چه رخ داد و مثلاً اونها اومدن فساد را در بین مسلمانها رواج دادن و مسلمان نه یه داستانیه که یک نویسنده ظاهرا مصری مینویسه و بعد همه خیال میکنن یه واقعه تاریخیست این حرف بیربطیه است که گاهی برخی از عالمان تکرار میکنند که عرض کنم که در اندلس مسلمان در اسپانیا قسمت مسلمانش نمیدونم چون فساد را رواج دادن این قضیه باعث شد که اسلام شکست بخوره و مردم دست از اسلام بردارند و مسلمانها به اصطلاح از اونجا رانده بشن یه واقعیت تاریخی است این قضیه که فساد را بین مسلمانها رواج دادن این یه داستانی یک نویسنده و ما مواد بهش استناد بکنیم و خیلی از روحانیون معروف به این قضیه استناد کردند چنین چیزی رخ نداده یه واقعیت خارجی نیست داستانیست که یک کسی گفته رومان در واقع و نه این خودش شاهد بر اینه که ما چند قرن بر یک منطقه مسلط بودیم مسلمانا بعد از این حکومت را که از دست دادن اونجا مسیحیان همه مسلمان نیستند نشون میده که این علامت اینه که دین تحمیلی نیست نه اینکه مسلمونا را چه کار کردن و اینها دین را نمیشود تحمیل کرد این بنابراین اصل عقلی و یک جمله دیگر عقلی هم باز اضافه بکنم و اون اینکه آیا دین تحمیلی به فرض که میشد تحمیل بکنیم به فرض که میشد یا ارزش داشت یا نه باز هم عقل اگر هم میشد ارزشی نداشت یعنی دین اصلش پایش تسلیم حقیقت شدن به حقیقت گردن نهادن دین اسلام به حقیقت گردن نهادنه و این امر اختیاریه در صورتی ارزش داره که انسان به اختیار خودش به حقیقت گردن بنهه نه اینکه دیگری من را مجبور کنه که به حقیقت تن بدم و تسلیم بشه ارزشش به اون یعنی در صورت ارزشمند که اختیاری صورت بگیره و خود انسان از باب اینکه تکلیف عقلی و شرعی خودش میدونه به حقیقت تن بده و تسلیم بشه نه اینکه دیگری بنابراین اگر تحمیل دین شدنی هم بود ارزش نداشت حالا که شدنی نیست این موضع به اصطلاح عقلی حالا میریم سراغ به اصطلاح قرآن مجید در قرآن مجید معروف سوره بقره است ۲ اشتباه نکنم ۸۶ لا اکراه فی الدین رشد من الغ و من دنبالش در دین اکراهی وجود نداره بیان شد اینجا داره جدای از اینکه جمله فقط نباید به اون قسمت اولش لا اکراه دین توجه خیلی مهمه و نص و روشن و عقلانیه و ولی فقط به اون به او استدلال بعدشم باید توجه کرد بیان شد راه درست از راه نادرست روشن شد آشکار شد هر کس میخواد هر کس هم نمیخواد به اصطلاح ایمان نیاره و در واقع استدلالی بعدش سخنی بعدش آمده و اکراه معلوم آشکار آینه نص محکم خیلی عرض کردم مرحوم علامه طباطبایی در ابتدای این آیه می فرماید که این را عرض بکنم قبل از اینکه به سخن علامه طباطبایی بپردازم یکی از مصیبت هایی که مفسران که از ضرباتی که مفسران و امثال اینها به قرآن زدن حالا غیر از بچه ها هر آیه ای را که نمیتونن درکش کنند یا با درکم میتونه بکنه باورهاش جور در نمیاد با باورهای دیگرش جور در نمیاد که چه بسا اون باورها را فقه تحمیل کرده به ذهنش رایج اون وقت یک کلمهای دارند نسخ آیه با آیه فلان نسخ شده قلم نسخ در حالی که نسخ فقط معنا میده که یک آیه قرآن با یک آیه دیگر قرآن نسخ شده باشه معنی نمیده که با روایت نسخ بشه و در قرآن هم باید به وضوح و صددرصد باشه قطعی باشه و در یکی دو مورد بیشتر نیست یعنی حقوق اونم دلیل داره فلسفهاش روشنه ما چیزی گسترده به نام نسخ در قرآن مجید نداریم یکی نسخ قبله آیه قبله یکی مثلاً شراب و امثال اینها و این خیلی محدود رسیدن نسخ شده این را هم گفتن که مثلا با آیه ۲۹ سوره توبه مثلا نسخ شده که اونجا میگه که بجنگید با اهل کتاب که چی بشه آسان اوآیهای که آخرش میگه که قاتل الذین لا یومنون بالله و الیوم الی آخرش حتی وهم ساقرون با اون آیه نسخ شده نسخ شده چرا داره میگه اهل کتاب که تحت سلطه مسلمانان هستند میتونن جزیه بدن و بدون خودشون باشه و به دین خودشون باشن آیه سوره توبه میگه لا اکراه فی الدین نه نه میگه این یهودیها این مسیحیها که تحت حکومت اسلامی هستند باید جزیه بپردازند اگر تسلیم شدن و جزیه پرداختن دین خودشون باشن اصلاً نمیگه مجبورشون کنید مسلمان بشن دلالت میکنه که لایک ولی مفسر به خودش اجازه داده که بگوید آیه لا اکراه فی الدین با این آیه ۲۹ سوره توبه نسخ شده باید دور ریخت خیلی زیاد که من امیدوارم در آینده نزدیک یک بحثی را شروع بکنم تحت عنوان فهم قرآن و تفسیر زدایی از قرآن چون معتقدم قرآن مجید تفسیر نمیخواد حرف غلطیه و مفسران خدمت نکردند به قرآن تحریف کردن قرآن را نشون خواهم داد آره یعنی آیه لا اکراه فی الدین همین باید ترجمه اش کرد هیچکس حق نداره هیچ تفسیری بکنه معنا روشنه که این اجباری نیست حق است باطل چی نمیشه حرف بزنی که تو حرف بزنی اصلا واضح تر از این نمیشه حرف بزنی که شما بیای واضح تر حرف بزنی دیگه واضحه واضحه شما وقتی میای واضحش بکنی یعنی عقیده خودت میخوای تحمیل کنی لایک را حرف دین این اجباری نیست نمیشه تب رشد بیان شد مسئله هر کس میخواد ایمان نمیخواد ایمان بیار تمام قضیه روشن روشن و واضحه و هیچکس دخالتی توش بکنه تفسیر نمیخواد مانعی نداره مصداق شما بیان بکنیم یا هرچی بکنیم و تحمل روش بکنیم و تفکر بکنیم روش که باید تفکر و تحمل کرد ولی وقتی میگی من میخوام تفسیرش کنم تحریفش میکنیم کما اینکه بزرگی مثل مرحوم علامه طباطبایی این کار را کرده این اولا اول راهبردار نیست ولی در انتهای آیه گفته سلام گفت میگه اجازه میده که به اصطلاح یعنی میگه شرک باید از میان بره ولی به اصطلاح هر وقت کسانی توحید را پذیرفتن دیگه هر دینی داشته باشند کسی چیزی را بهشون تحمیل نمیکنه خوب ولی همین که میگه نه شرک را ایشون فرمود همونطور که قبلا گفتم بنده رفتم دیدم گشتم که ببینم کجا قبلا گفته در ذیل آیه صد و اگر اشتباه نکنم ۹۳ از سوره بقره اونجا گفته که قاتلو هم حتی لا تکون بجنگید باشون حتی فتنه نباشه او گفته فتنه یعنی شرک پس معنیش اینه که بجنگید تا شعر از روی زمین برچیده بشه در سوره انفال آیه اگه اشتباه نکنم ۳۲ دوباره همین آیه قاتل اومد تکرار شده عیناً مرحوم علامه اونجا که رسیده گفته فتنه به معنای شرط نیست معلومه که فتنه کدوم لغت گفته فتنه به معنای شعر پس چرا آیه ۱۹۹ چی اونجا که شده بود تو سوره بقره چرا اونجا فتنه یعنی چی و قاتلو حتی لا تکون فتنه یعنی شعر که ایشون میفرماد این است فقه گرفته یعنی غیر مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان و مسلمانان همه را باید باهاشون جنگ تا مسلمان مردم جهان باید جنگی توحید و شرک اگر میشه تحمیل باشه باقیش هم میشه مگه این مربوط به قلب انسان نیست مربوط به قلب انسانه اینا مربوط به دل انسان کنیم تحمیل کنی خیلی عجیب و عرض میکنم آیه تفسیر آیه ۱۹۱ بقره حالا شاید شماره یکی دوتایی بگم قاتلوم حتی لا تکون فتنه با سوره انفال ۳۲ خطای بزرگیست خطای نابخشودنی است یعنی خطا نیست تحریفه و عجیبه همین قاتلوهم توجه نفرمودند که این هم ضمیرش و کجا برمیگرده قبلش آمده معلومه متجاوزین را داره میگه نه دین را همچین چیزی ما تو قرآن نداریم که حتی عکسشو داریم چی گفته با شرک اسلام گفته که با زوم شعر تز میان ببرید سوره توبه که شدید این آیات را داره بر ضد مشرکان جنگ و مشرکان قاتلوم هرجا یافتی کفار شدیدترین آیات سوره توبه اومده همونجا چند بار تکرار کرده که اونایی که پیمان شکستند یعنی اونایی که پیمان نشکستن باشند جرم شان پیمان شکنیه نه جرمشون شرک شدیدترین آیات که تو سوره توبه آمده در واقع میگه با پیمان شکنی با توطئه با خیانت با امثال اینها مبارزه بکن دین خودشونه کاریش نداشته باش و جای آیه مثلا یا ایها الکافرون ای کافرونی که میگه بهشون بگو به کیا داره میگه به مشرکان نداره دین شما دین خودتون تحمیل کنیم کار ندارم یه آیه متاسانه مثلا آیت الله جوادی آملی گفتن که عرض کنم خدمتتون که اینا پیامبر اون وقتی گفت که قدرت نداشت و همه احکام دینم بیان نشده بود وقتی که قدرت پیدا کرد و همه احکام دینم بیان شد دیگه اینو نگفت پیامبر آقا این حرفا چیه تحریف قرآنه همه جای قرآن میگه لا تعدین تحمیلی نیست دست از سر قرآن باید بردارن مفسران ۹ به اصطلاح لکم دینکم اول تا آخر قرآن گفته شده همه جا گفته شده اینجا این آیه لا اکراه فی الدین روشن قطعی مرحوم علامه نباید سخنان را روشنه آیاتی مثل قاتلوهم حتی لا تکون فتنه فتنه یعنی تجاوز که امثال اینها نه به معنای شعر آیات قرآن به روشنی بیان میکنند که دین را به هیچ درجه و به هیچ وجهی به اصطلاح نباید تحمیل کرد نباید تحمیل کرد شما میگین آیه نسخ شده برخی از مفسران یا مرحوم علامه می فرماید که این با اون قبلا بیان کردیم که شرک را یک آیه قرآن چیزی نزدیک به صد آیه در قرآن داریم که به صورتهای مختلف میگوید که به اصطلاح دین تحمیلی نیست و به گمان من آیات دیگری از قرآن مجید شاید صراحتش بیشتر از آیه لا اکراه فی دین باشه مثلاً ۱۱ آیه به این مضمون داریم که ما از رسول الله و امثال اینها به شکلهای مختلف به اصطلاح بیان شده که وقتی هم میگه حصر میگه ما علیک بلاغ شما دیگه نمیتونی بگی که ای داره اصل لا اکراه فی الدین را برخی اومدن گفتن ای داره اصل دین را میگه که راهی نیست بعد که مسلمان شدی میتوان چیکارش کنیم بلاغ فقط وظیفه رسوندنه یعنی دیگه عمل بکنه نخواست عمل به اصطلاح نکنه حق نداره بهش تحمیل بکنه چون اگر راه تحمیل باز بشه آره یا کسی ممکنه بگه حالا بعدا تو بحث میایم میگه که تو ارتداد آقایون فتوا که بنده بدن بهش میپردازم و میگم اصلا هر آنچه که در باب ارتداد گفته شده هیچ ربطی به اسلام نداره هیچ ربطی به قرآن و عقل نداره و سخنان نامربوطی است ولی یه نمونه رو من میخوام بگم یه مسئله یک مسئله را باید چی بکنیم و مثلا جز دین را هم طرح دین را هم نمیشه تحمیل کرد خوب یه آقایون میگن که فردی هم که یکی از ضروریات اسلام را او هم به اصطلاح مرتد و حکمش اعدامه یکی از ضروریات اسلام را من در کتابهایی دیدم کسری عالمان متکلمان امثال اینها مثلاً گفته بود که معاد جسمانی از ضروریات اسلامه خوب حالا بنده اعتقاد ندارم به معاد جسمانی و معتقدم که اصلا انسان اصل انسانیت انسان چیز دیگری است و انسان به اصلش برمیگرده و استدلال خودم این معنیش اینه که یک اون آقایی که داره این سخن را میگه این فتوا را میده به من داره تازه میگه نه تنها معاد را باید حتما بپزید قوم یه حرفه میگه معاد را همین گونه که من فهمیدم باید بفهمی یعنی جسمانی بفهمی باید جسمانی بفهمیم وگرنه مرتدی وگرنه اینجا میگیم نه دین را نه کلش را نه جز اش را فرض کنیم همین الان کسی دارن میگن الان دارن میگن که مثلا مسئله ولایت فقیه از ضروریات در گاهی برخی از ملبسینی که حالا از علم و سواد چندانی هم چه بسا برخورد برخوردار نیستند میگویند هر کس منکرش بشه حکم مرتد داره و میشه باهاش برخورد بکن خب آره این میشه وقتی گفتی که جز دین را میشه تحمیل بکنی یعنی یه چیزی که ۹۹ درصد فقها در طول تاریخ قبول نداشتن مثل ولایت فقیه اون وقت میشه ضروری دین و اون موقع منکر شد باید از زندگی ساقط بشه یا اعدام بشه یا هرچی آقایون مثلا میگن نه وقتی میگه که ما علیک یعنی تو فقط پیام رساندن به عهدت تحمیل هیچی نسلش نفرش اصلا من میخواهم اسلام را بپذیرم غیر از این قسمتش من به این ربطیجه رسیدم فرض کنیم که این بخش از اسلام به اصطلاح جز اسلام نبوده بنده مدعی هستم صدها حکم اجماعی داریم شیعه و سنیشیعه و سنی اجماعی گفتن به من معتقدم جز اسلام نیست خوب پس حق دارم بگم من اسلام منهای جهاد ابتدایی را قبول دارم من اسلام منهای ارتداد را قبول دارم من اسلام غیر از حکم اینکه کتب ضاله را کسی باید نباید نگه داشت و اونجوری که آقای غیر از اون را قبول دارم من اسلام غیر از اون که میگه کسی ناسزا به پیامبر گفت حرکت نسبت بکشدش من خیلی از اون را قبول من خیلی چیزا رو قبول ندارم و قبول ندارم بنابراین همین که یه چیزی را رد کردن که چه بسا اجماعیم هست اون موقع کسی به من بگه خورد و ضروری اسلامو رد کردی و باید مرتدی و نخیر اسلام هم اصلش ته میلی نیست هم جزءش تکمیلی نیست اون مسئله که اگر یک کسی مثلا شراب و بیاد بیرون و مست بیرون بیاد و باید دلش درست شد او به خاطرش شراب خواریش نیست به خاطر تظاهر و امثال اینهاست کما اینکه تظاهر به روز خواری نه روز روزه خواری قبول ندارم که جرمه روزه خواری جرم نیست تظاهر جرمه باشه اگر ثابت بشه بنابراین ۱۱ تا آیه بود آیات دیگر باز داریم همین آیه که گفتم مثلاً آیه قرآن کتاب اسلام آوردی مسلمان شدی بله نسل گرداندن فقط و فقط وظیفه تو رساندن یا نقد نداری به اهل کتاب تحمیل بکنه اسلام را پس اون مفسری که آیه ۲۹ سوره توبه نسخ میکنه آیه لا اکراه فی الدین را هیچ کدومو نفهمیده اهل کتاب در دینشون آزادند اسلام را بپذیرن خب عرض میکنم که فقط این آیات نیست آیات معتقد مثلا نمیدونم تعداد زیادی آیه داره که پیامبر فقط بشیر و نظیر بشارت دهنده انما انت بشیر نظیر به صورت من بشارت دهنده و امضا کننده هستم که انما انت مذکر علیه ما انت علیهم به جبار حق نداری بگی عرض میکنم بیش از صد آیه داریم هر کس بخواد بگه دین را اصلش را یا فرعش را یا ضروریش را یا غیر ضروریش را اصولش را فرو اش را هر چیزش را میتوان تحمیل کرد باید بهش بگم یه صفحه قرآن بخون حق فتوای اینجوری داده قرآن خونش نداشته کتاب بوده خونه بوده شبهای ماه مبارک رمضان هم خونده شده و خلاصه یک دوره کامل شود ساخت و چی شده ولی تحمل روش نشده فکر نشده دقت نشده که به استناد نه قرآن مجید بیش از صد آیه قرآن میگه نه جزش نه کلش اسلام نباید تحمیل بشه و شخصی مثل پیامبر حق نداره هیچ چیز زیاد تحمیل بکنه اگه پیامبر نباید تح تکلیف دیگران مشخصه تکلیف علی علیه السلام مشخصه و دیگه تکلیفه نه علی اسلامو فهمیده و نباید بهش بگم نفهمیدی اسلام را نفهمیدی تو کجا از کجا فهمیدی اسلام را علی که اسلام فهمید حق نداره به من تحمیل کنه بعد فهمیدی اصلا چیزی که تو فهمیدی اسلام نیست چیزی که تو فهمیدی اسلام نیست اول ثابت کن که آنچه که فهمیدی اسلامی آره اون که تکلیفش به اصطلاح روشنه بنابراین اون وقت آیات دیگری هم حالا این یه مجموعه آیات دیگری هم داریم که میگن که اونم چند متعدد آیه داریم انسان اختیار داره اگه خواست فمن شاعلومه و من شاه مومن بشه اگر کسی خواست ولی میگه انسان اختیار داره اگر خواست بپذیره اگه نخواست به اصطلاح نپذیره و امثال اینها آیات متعدد دیگری هم باز داریم که به صورت های غیر مستقیم این نکته را به اصطلاح بیان میکنه که مثلا فرض بفرمایید آیاتی که میگه که انتخاب کنید اختیار کنید اختیار دارید انسان خودش باید چی بکنه یا آیاتی که میگه مثلا نباید تبعیت کورکورانه بکنی تبعیت کورکورانه نباید بکنی لذا باور اجدادتون از عالمانتون حتی آیه داریم که از آیه قرآن نباید تبعیت کورکورانه بکنیم از آیه قرآن نباید تبعیت بنابراین انسان مختار آزاد تحمیل دین به هیچ درجه به هیچ وجهی جایز نیست نه اصل دین نفر دین نه عقل اجازه میده نه در خارج میبینیم شدنی هست و قرآن مجید هم به وضوح این مسئله را به اصطلاح بیان کرده خب این یک من به عنوان یک اصل قرآنی برهانی میخوام مبنای حقوق بشر قرار بدم خودش حقوق بشره یکی از اصول حقوق بشر اینه که دین آزادی دین آزادی دین یکی از اصول و آزادی عقاید و آزادی باورها و امثال اینها این یکی از اصول حقوق بشره و مسلم و عقلا قبول دارد ولی وقتی من میخوام تو اسلام بحث بکنم و مراجعه بکنم به فقه اسلامی و بگم که کدام یک از اینها درسته و با حقوق بشر سازگارا یا نه اون موقع همه جا ارجاع بدهم به این اصل که این چیزی که گفتید فتوایی که شما دادید با اصل عدم تحمیل دین که یک اصل قرآنی برهانی و مسلمه و قبلاً اثباتش کردم به اصطلاح ناسازگار و این درست نیست بنابراین این مسئله من باس الان که این آیات را بهش اشاره کردم و عرض کردم شاید حدود ۱۰۰ آیه که در همه جای قرآن پراکنده است و مثلاً یک وقت محاسبه کردم و دقیق نرسیدم به چی که حدود ۱۰۰ آیه است که در حدود ۶۰ آیه پراکنده است در حدود ۶۰ آیه پراکنده است این آیات ولی جدایی از این آیات آیات آنچه که مستقیم تقریبا میگه دین تحمیلی نیست ولی اساسن انسان شناسی قرآن با تحمیل دین میسازه یا نه انسان شناسی رستگاری شناسی قرآن با تحمیل دین میسازه یا نه مثلاً من میگه که آیا قرآن یک عکس فوق العاده مهم انسان رستگاری شناسیش که کلید و خیلی مهمه و برای انسان نیست مگر اون چیزی که خودش سعی و تلاش کرده باشه اگه کسی سرن پشت سر من قرار بده و بگه نماز بخون این تلاش خودمه معلومه که سعی و تلاش توش اختیار نهفته است آیات که میگه به سودشون چیزایی که خودش کسب کرده به ضررش هم اون چیزهایی که خودش کسب کرده کسب کرده کسب کردن توش چه نهفته است اختیار مجبور باشه من کسب نکردم من چه کاره بودم من مجبور بودم که نه فقط با این آیات ناسازگاره آیاتی که گفتم تحمیل دین با انسان شناسی قرآن با رستگاری شناسی قرآن با معاد شناسی قرآن و حتی با خداشناسی قرآن ظلم به منه که من دیگری آن را که بهش رسیده به من تحمیل بکنه دیگری رسیده به حتی اگر اون دیگری شخص حضرت محمد باشه حتی گو باشه چون من در اصل قبلی ثابت کرد من بیان کردم فصل قبل که جلسه قبل بود که من حتماً خودم باید فرمانروای خودم باشم قرآن میگه خودت باید فرمانروای خودت باشی اگر قرار باشه حضرت محمد یه چیزی را به من تحمیل بکنه من دیگه خودم فرمانروای خودم نیستم میخوام بگم با اصل قبلی و با دوتا اصل قبلی ناسازگاره مبنا را دارم اصل اول عدالت بود به نظر من اینکه یه حقیقتی که من درستیش را حق بودنشو در نیافتم اثبات نشده دیگری بیاد به من بگه با اینکه حقانیتش برات اثبات نشده ولی من میگم بپزیم با اصل اولی که گفتم عدالت خداوند ناسازگار با اصل دومی هم که گفتم خود فرمانروایی انسان انسان خودش فرمانروای ناسازگار بنابراین این خودش است یعنی روح اولیه شیطان بود بعد دومی و بعد این سومی که امروز بحث کردیم این سومی اگر نباشه یعنی سومین عدم دین تحمیلی باشه با او دوتای اول هم ناسازگار هرچند خودش هم به وضوح تمام هم دلیل عقلی داره و هم دلیل قرآنی فوق العاده زیاد اصل مسلم مسلم و بنابراین حالا که اینگونه شد بنده میگویم بر اساس این بعداً خواهم گفت دهها حکم اجماعی داریم که باید اصل سازگار با این اصل ناسازگاره که یکی یکی بهش خواهیم پرداخت خب در خدمتتون هستم مورد احترام به جامعه در اونجا اگر روزه خواری عرف نباشه میتونه جرم محسوب بشه ولی اگر عرف بشه مثل همون قضیه شطرنجی که باشه این دیگه نمیتونه باشه جامعه داره روزه خواری براش هیچ اهمی به هر حال این را باید ما بگیم من گفتم اگر اثبات بشه ولی مثلاً یک شهری مثل تهران گفته میشود که در روز جمعیت تهران چیزی حدود نزدیک به دو برابر میشه انقدر چندین میلیون جمعیت به جمعیت تهران در روز صفین همه مسافر خوب یعنی مثلا حداقل چه زود حدود ۳۰ ۴۰ درصد مردم مسافر چیزی حدود ۱۰ ۲۰ درصد مردم بیمارند عذر دارند و در مجموع یک درصدی از مردمحالا اگه قرار شد که ما در مجموع به این نتیجه رسیدیم که بیش از نیمی از مردم روز روزه در بیش از نیمی از مردم به دلایل مختلف روزه نیستند بدون اینکه جرمی هم مرتکب بشن اون وقت که ما چه تدبیری اندیشیدیم که این کسی که روزه نیست و معذوره به غذا راحت دسترسی داشته باشه بتونه غذا بخوره که کجا بره ظلم خود این ظلمه خود این ظلمه اون وقت یک کار دیگری هم که صورت میگیره حالا اینم مسئله است که حالا حداقل یکی از آشناهای ما با این مشکل روبرو یه بنده خدایی یک شهرستان مثلا یک کبابی داره و بعضی هم نداره همین الان تو ایام عید که ماه مبارک رمضان هست میاد مجبور میکنه که یک ماه باید تعطیل کنیم به چه حقی به چه حقی شما تعطیل می کنی آقا حداکثر که بهش بگو به شیشه و مکه میخواد بیاد داخل و غذا بخوره وقتی اینو میبندی حالا کاری ندارم خود این فساده به دلیل اینکه افراد خاص جای خاصی که روابط دارند و کاسبی بیشتر میکنن خود اینکه فساد دوماً کجا مردم وقتی شما همه را باز گذاشتی مجبور علنی بخوره که و سوما خسارت این آقا را کی بده ما به چه عنوانی باید کارش تعطیل باشه اونم تو ایام هیچ اونا از اولش تا آخرش به فرض به فرض که ما یه حکمی داشته باشیم که روزه خواری علنی جرمه به فرض که اونا داشته باشیم اونچه جلو چشم ما میگذره و تو اجتماع هست هیچ کدامش ربطی به اسلام نداره شما مغازه جای غذاخوری رو همه رو به جز یکی مثلا تو شهر باز نمیتونن برن اونجا که مسافرن توی تهران یا مثلا شهرستان عبوریه تو ایام دین عید بسیار جای قسمت جنوب ایران همه از اونجا رد میشن باز باشه جایی که غذا بخورن فلان اینا شما هم ظلم به این صاحب مغازه میکنید هم ظلم به اون کسی که روزه نیست میکنید هم فساد ایجاد میکنید که کسی بیاد رشوه بده و مغازه خودش به اصطلاح باز باشه همه اینها ربطی به فتوای فقها نداره حالا فتوای فقها یا ثابت بشه یا نه جای خودش اینا ربطی نداره همش دخالتهای نابجا هر چند من نمیتونم بگم که روز جمعه مثلاً روز ماه رمضان کوی تهرانی که چیزی حدود شاید ۵۰ ۶۰ درصدش معذور باشند از روزه گرفتن پارک رفت و غذای خورد جورد تو پارک رفت و سیگار کشید اصلا جا اینکه میگید روزه این که نشان بده که من دارم پس رفته گوشهای داره نشان میده این داره نقض کسی که سیگاریه و معتاده به سیگار بالاخره کجا بره سیگار بکشه ما یکی از معضلاتمون اینه تا حالا اون چیزی هم که اونا باید درست بفهمی آقا اینکه کسی عمدا نقض بکنه بی احترامی بکنه فرق داره با یک کسی که رفته گوشه ای پیدا کرده دنج مثلا نشسته داره توی پارتی مسافرن با زن و بچه اش غذا میخورن اینها میخوام بگم نه ما جامعه مون یعنی اون چیزی که این نظام در اجرا میکنه چقدر فاصله داره حالا ممکنه تو رساله است درست باشه یا نباشه اون جای خودش. مثال یک فوتبالیستی که داره جلوی ۱۲۰ هزار نفر بازی میکنه و تمام ماهواره ها دارن این رو بگیم نیم این قانونی که نباید خیابان غلبه میکنه زمین فوتبال زمین فوتبال بازی کنید میگه که نه این عقل قانون نه بسیاری از جاها عرف خودش حاکمه بر خیلی چیزها.