از جهان تا جهانآفرین
متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.
بسم الله الرحمن الرحیم
فقه نظام باورهای اسلامی و عنوان بحث امروزمون از جهان تا جهان آفرین. یک سوال اینه که معمولا گفته میشود که دینداران باید پاسخ بدهند و اون سوال اینه که آیا به اصطلاح خدایی هست یا خدایی نیست؟ و اون کسی که باور به خدا داره چگونه اثبات میکنه که خدا هست گویا این جا افتاده و به اصطلاح رایج شده که دیندار باید به این سوال پاسخ بده یعنی دیندار خداپرست باید اثبات کنه که آیا خدایی هست یا خدایی خوب این یک امر معروفی هست ولی من میخوام یعنی حداقل تو روش من این امر به گونه دیگر است و به اونجا میرسه که هم کسی که میخواهد بگوید خدا هست باید اثبات کند که خدا هست و هم کسی که میخواهد بگوید خدایی نیست باید اثبات کند که خدایی نیست چرا من وضعیتم متفاوت شد مزیت فکری بنده متفاوت شد دلیلش اینه که یه بحثی صورت گرفته تو کلام اسلامی و اون اینکه نخستین وظیفه انسان چیست اینکه نخستین وظیفه انسان چیه یک سوالی است که در کلام اسلامی مطرح شده نخستین وظیفه انسان چیست همه متک مسلمان گفتن نخستین تکلیف انسان تامل درباره خداست فکر کردن درباره خداست اینکه آیا خدایی هست خدایی نیست اگر خدایی هست چگونه است متکلمان مسلمان همه جواب دادند که نخستین تکلیف انسان اینه که تحمل بکنه درباره خدا بعد اون موقع دو دسته شدند گفتن حالا اگه تکلیف ما اینه که نخستین تکلیفمون اینه که تحمل کنیم درباره آیا این تکلیف عقلی یا شرعی هست این تکلیف تکلیف یعنی چون عقل میگوید بر ما واجب است که تأمل کنیم درباره خدا یا چون خدا میگوید واجب است که تأمل کنیم در مورد اینکه چون عقل میگوید یا چون قرآن می گوید این بحث شده اشاعر گفتن که چون قرآن میگوید ما واجب تحمل کنیم درباره خدا شیعه و معتزله گفتن نه چون عقل میگوید بر ما واجب است که تحمل کنیم درباره خدا خوب حرف شاعر که معلومه که باطله چرا که ما هنوز وقتی میخوایم تحمل کنیم درباره خدا وجود خدا را اثبات بکنیم هنوز قرآن برای ما اثبات نشده که قرآن به ما بگوید که به اصطلاح نخستین تکلیفتون چی هست پس هنوز قرآن برای ما اثبات نشده قرآن بر ما به اصطلاح ثابت نشده که این قرآن کتاب خداست چنین چیزی بر ما اثبات نشده شما دارید صحبت میکنی از اولین تکلیف انسان وقتی میخوای بگی اولین تکلیف انسان چیه نمیتونی بگی چون قرآن میگه نخستین هنوز خود خدا ثابت نشده تا بعد پیامبر ثابت بشه تا بعد قرآن ثابت بشه پس این حرفی که عشایر میزنن میگن که نخستین تکلیف ما تأمل درباره خداست چون قرآن میگه این سخن باطلیست میریم سراغ معتزله و شیعه میگن عقل میگوید نخستین تکلیف ما در تأمل درباره خدا اگر عقل میگوید باید برهان بیاره عقل عقل یعنی برهان شما چه دلیلی دارید که نخستین تکلیف ما این است که تحمل بکنیم درباره خدا میگن ما دو دلیل داریم یکی دفع ضرر محتمل میگن اگر یه بچه یا دیوانه ای گفت که داخل این سوراخ مار رفت من دیدم که یه ماری وارد این سوراخ شد شما دست تو این سوراخ نمیکنید با اینکه بچه ممکنه الکی گفته باشه دیوانه ممکنه الکی گفته باشه چرا دست نمیکنید برای اینکه خطر عظیمه اگر باشه خوب نیش میزنه و وحشتناکه اینو اصطلاحا بهش میگن دفع ضرر محتمل احتمال داره مار توی این سوراخ باشه این نیست ولی چون ضررش عظیمه آدم دست توی این دیوار نمیکنه توی این سوراخ نمیکنه اون وقت استدلال آقایون اینه که میگه این همه پیامبر اومده گفته که روز قیامتی هست حسابی هست کتابی هست اینا رو گفتن خوب حالا که اینو گفتن خب احتمال که داره باشه حالا که اینا گفتن خب پس تحمل بکن درباره خدا این برهان عقلی فکر کن ببین خدای هست یا خدایی نیست بنابراین عقل میگوید نخستین تکلیفت اینه که تحمل بکنی درباره خدا در واقع پس یه مقدمه شون اینه که پیامبرانی اومدنی همه پیامبر و گفتن که خدایی هست حسابی هست کتابی هست قیامت هست چون این همه پیامبر گفتن خوش احتمال که باید بدی و بنابراین باید فکر کنی ببینی خدایی هست یا خدایی نیست خب استدلال آقایون را قبول ندارم و رد کردم و رد میکنم به دو دلیل رد میکنم یکی اینکه اگر دلیل دلیل عقلی باید شامل حال همه انسانها بشه خب برخی از انسانها یک جایی توی قبایلی یه جاهایی زندگی میکنند که نشنیدن که پیامبر چی شما میگین نخستین تکلیف انسان یعنی همه انسان ها اینه خوب یک عده ای نشنیدن که پیامبری اومده پیامبران اینا رو نقش تو قبایل دوم میان اونا تکلیف ندارن که تحمل کنند درباره خدا یه مسئله اشکال دیگه اینکه ما یه اصل عقلی درسته دفع ضرر محتمل واجب ولی اصل عقاید دیگری هم داریم و اون اینکه میگن قبح عقاب بلابیان یعنی اینکه خدا به من نگه حسابرسی میکنم چی و دستورشو به من نرسونه خب این قبیحه که منو عقاب کنه چون به من بیان نکرده که برای من نگفته که یعنی اگر یک مثلا اربابی به غلامش بگه که نگه فلان کار را بکن بعد بیاد مخذش بکنه چرا نکردی حالا یه وقت یک چیزیه که هر روز باید انجام بده چیز جدیده خاصه خب میگن تو که نگفتی ما از کجا باید از کجا باید میدونستم که این کار را باید بکنم که احتمال که داره خدایی باشه خب منم جواب میدم اگه خدایی هست و میخواد منو ماخذه بکنه پیام به من برسونه پیامشو به من برسونه اینکه پیام به من نرسونده باشه و منو مواخذه بکنه این میشه عقاب بلا بیان و قوی که کسیا عذاب بکنیم بدون اینکه بیان بکنیم پس این دلیل اول شیعه متکلمان شیعه و معتزله که میگویند با دلیل دفع ضرر محتمل ما واجب تحمل کنیم درباره خدا این حرف حرف باطل این استدلال استدلال باطل دلیل دومشون اینه که شکر منعم واجب کسری نعمتی در اختیار شما گذاشت سپاسگزاری ازش به اصطلاح واجب واجب که به اصطلاح سپاسگزاری بکنیم در قبالش نعمتی داد مثلاً کمکی کرد به ما چی کرد خوب بازی تشکر بکنیم خوب خدا این اندازه نعمت در اختیار ما گذاشته ما باید ببینیم که به اصطلاح خدا را برای اینکه این کسی که نعمت در اختیار ما گذاشته ازش شکر گذاری کنیم باید فکر کنیم خدا را بشناسیم یعنی استدلالین شد شکر منعم واجب است کسی که نعمت به ما داد سپاسگزاریش واجبه این همه نعمت در اختیار ما هست خوب ببینیم که ازش سپاسگزاری کنیم این هم استدلال دومشون هست بندم عرض میکنم که این استدلال هم باطله چون اصلا اول بحث آیا این نعمتها واقعاً نعمتی است کسی در اختیار من گذاشته یا طبیعت اینها را به من تو به طور هیچ خدایی نبوده که نعمت در اختیار من بذاره اول خدا دارم درباره همین بحث میکنم اگر میدونستم که خدایی هست که نعمت در اختیار من گذاشته میگفتم شکر واجب است یعنی میدونستم میگفتم شکر واجب است ولی وقتی نمیدونم این را اون موقع چه جوری من بگم که من بیام ببینم شما به من داری نمیگید یه چیزایی در اختیار من هست فکر کن ببین آیا منعمی هست که در اختیارت اینو گذاشته باشه یا طبیعت کور در اختیارت گذاشته خوب من وقتی نمیدونم کسی نعمتی را کسی بهم داده یا نداده تحمل بکن ببین کسی بهت داده یا نه همچین چیزی برای من واجب نیست اگر بدونم نعمت را کسی بهم داده باید بگه ببینم پیداش کنم ازش تشکر دادی یا طبیعت بهم داده پس این استدلال هم باطله این دوتا دلیل پس بحثمون به کجا رسید سوال بحث این بود نخستین تکلیف انسان چیه همه متکلمان مسلمان گفتند نخستین تکلیف انسان تحمل درباره خداست عشاعره گفتند چون قرآن میگه متزله گفتن و شیعه گفتن چون عقلشون واضحه که باطله چون هنوز قرآن ثابت نشده شیعه و معتزله اینها هم دوتا استدلال عقلی داشتند هر دو تست استدلال باطله حالا بنده پس میگم نه اصلا این را قبول ندارم که نخستین تکلیف انسان تأمل درباره این را قبول ندارم این را قبول ندارم که نخستین تکلیف ما تحمل درباره خویشتن پس نخستین تکلیفمون چیه معلومه نخستین تکلیف ما تامل درباره خودمون هست نه درباره خود خدا چرا دلیل عقلی برای اینکه همین که من فهمیدم که انسانم تشخیص میدهم که به اصطلاح من میتونم و باید خودم خودم را به سعادت برسونم رستگاری برسونم به یه جایگاهی برسونم خودم خودم را باید میبینم خودم میتونم برخلاف حیوان من خودم باید سرنوشت خودم را تعیین کنم بنابراین برای اینکه ازاستفاده درستی ببرم باید خودم را بشناسم خودمو باید بشم من کیم پس نخستین سوالی که انسان همین که فهمیده انسانه باهاش روبرو هست نه اینه که خدا چیه اینه که من کیام من کیم این را دلیلشم خیلی روشنه دلیلش هم دلیل عقلیه یا اون اینکه من باید خودم خودم را به سعادت برسانم برخلاف حیوان که غریزی من میبینم عقل دارم چی دارم پس خودم را باید بشناسم پس نخستین تکلیفم خداشناخت تامل درباره خدا و شناخت خدا نیست بلکه خودمه من کی هستم اگر اینجوری شد من کی هستم آیا خود به خود به وجود آمدم آیا خالقی دارم آیا به کسی وابسته هستم آیا کسی هست که مرا حسابرسی میکند این سوالاتیست که کسی که تأمل درباره خودش میکنه باید پاسخ بده بنابراین سوال از خودم شروع میشه ببینید سوال اولم این بود آیا خداشناس باید جواب بده آیا خدایی هست یا نیست و اگر هست کیه خداناشناس خداناباور هم باید ثابت بکنه که خدایی نیست تا الان همه میگفتند خدا باور باید دلیل بیاره که خدا هست اینجوری که من پیش اومدم نه از یه جور دیگری شد هم خدا باور باید خودشو تبیین کنه هم خدا ناباور باید خودش را تبیین کنه پس همه باید خودمون را تبیین کنیم همه باید بگیم جواب این سوال را پیدا کنیم که من کی هستم یک کسری وقتی میخواد ثابت من کی هستم میبینه نمیتونه بگه من کی هستم بدون اینکه خدایی در نظر بگیره یکی مدعی هست که میتونم خودم را تبیین کنم یعنی بگم من چی هستم بدون اینکه خدایی را در نظر بگیریم پس اینجوری که من اومدم موضع خداشناس و خدا باور و غیر خدا باور مساوی شد هر دو خودشون را باید تبیین کند بلافاصله وقتی میگیم خودمون را بیان بکنیم کسی هم میگه و جایی که توش زندگی میکنیم جهانی که توش زندگی میکنیم اون را هم باید تبیینش بکنیم هم خودم را چون من توی این جهان دارم فوری زندگی میکنم همین که گفتم من میبینم که شمایی هم هستید دیگرانی هم هست خوب اونها را هم باید تبیین کنم بعد میبینم که یه چیز های دیگری هم اطراف من هست و اونها را هم باید تبیین کنم آیا که اونها را باید همه را تبدیل کنم آیا عرض کنم خدمتتون که همه چیز را که میبینم هست یا حس میکنم هست از خودم و بیرون خودم باید بگم اینا چگونه هستند من هم خودمو باید تبیین کنم هم اون چیزایی که باهاشون ارتباط دارم همون چیزایی که ازش استفاده میکنم باید و غذایی را هم که میخورم باید بگم این چگونه به وجود آمده چگونه هست حیوانی هم که ازش استفاده میکنم یا استفاده نمیکنم از شیرش از گوشتش از هرچی که باشه ارتباط دارم گام به گام باید برم جلو ببینم باید تبیین کنم پس من به اینجا میرسم که من جهان را باید تبیین کنم منتها از خودم شروع کردم اول خودم همه انسانها اصلاً سوال این نیست که آیا خدایی هست یا خدا نیست زن اشتباه است این سوال در طول تاریخ اینگونه مطرح میشده آیا خدایی هست آیا جهان خدایی دارد و سوال را اینگونه مطرح که بگم آیا جهان خدایی دارد هر که مدعی داره باید اثبات بکنیم سوال اصلا جور دیگری میگم من کی هستم و جهان پیرامون من چی است ما انسان ها همه مون کی هستیم و بنابراین باید خودمون و جهان پیرامون خودمان را تبیین کنیم جهانی را که میبینیم است دیگه این جهان را نمیتونیم بگیم نیست یا خودمون نمیتونیم بگیم نیستیم ما خودمون را احساس میکنیم که هستیم جهان پیرامونمون را که احساس میکنیم که هست اگر نیست ما چگونه غذا از کجا به دست میاریم و لباس از کجا به دست میاریم اینا رو که میبینیم که هست با انسانها گفتگو میکنیم حیوانات را میبینیم همه جهان پیرامون مون درختان را کوه را همه اینها را ما احساس میکنیم که هست و ما برخورد داریم یا میبینیم یا چی پس ما جهان را اول خودمان را و بعد جهان را باید تبیین کنیم دلیل بگیم چی هست که هستیم و چه هست پس ما یک حرکتی باید درون خودمون انجام بدیم یک حرکتی بیرون از خودمون باید انجام بدیم در واقع درون خودمون تحمل کنیم مکس بیرون خودمون فکر کنیم اونایی که میبینیم چی هستند همه اینها را باید تبیین کنیم که به اصطلاح چگونه است هستند چرا هستند آیا وابسته اند چرا به وجود آمدند خوب پس این مقدمه که چیدم برای اینه که اثر نمیخوایم ثابت کنیم که میخوایم ثابت کنیم جهان را خودت را و جهان بیرون از خودت را تبیین تبدیل بگو یعنی چه جوریه و فلان اینا بیان و همه هم باید بکنن فرقی نداره دیگه بسه صحبت از خدا نشده که بگیم کی وظیفه اش را خدا بعد که میخوید تبیین بکنید اون موقع گاهی افراد میگویند که وقتی آدم می گوید که خدایی این هست خدایی لایتناهی که همیشه بوده و همیشه هست فراتر از زمان هست قادر مطلق هست عالم مطلق هست همه چیز را میتونه همدان هست همه توان هست هم یه خدایی این گونه حیران میشود خب فرض را بزار که خدایی نیست و جهان تفهیم کن حالا اینم یک آزمایش برای انسان میگم فرض کن خدایی نیست و جهان را تبی کن ببین آیا حیرانیت بیشتر هست یا حیرانیت بیشتر نیست این مسئله فوق العاده مهمیه آره خدا نیست باش اصلا چه کاریه که ما در نظر بگیریم خدایی هست که حیران بشی گیج بشیم نتونیم بفهمیم یعنی چه موجودی که همیشه بوده همیشه هست فراتر از زمان و مکان و چگونه است خیلی آدم حیران میشه که همچین موجودی را در نظر بگیریم خب اینجا من میگم بنا را بریم بگذار که همچین خدایی نیست و جهان تبیین کن بالاخره خودتو میخوای راجع به خودت فکر کنی جواب این سال پیدا کنی که من کی هستم خدا نیست ببین از حیرانیت کاسته میشه یا حیران تر میشوی تبیین جهان و خود منهای خدا حیرانیش به مراتب بیشتر از تبیینشه با وجود خدا پس کسانی که میگن ما حیران میشیم که خدایی در نظر بگیریم چی چی چی اینجوری نیست که بنا را گذاشتی به خدا نیست حیرانت راحت میشی قضیه ساده میشه مغازه پیچیدهتر میشه قضیه پیچیده تر میشه حالا یک خداشن کسی خدا باور میگوید که این چیه خداست که یه خدایی در نظر میگیره که میگه یک کانگروه دوره بارداریش کانگرو بعضی از گونه های مختلف داره شرکت بزرگی دارد که مثلا در یک جهش ۴ متر میپره خوب یه همچین حیوانی دوره بارداریش ۴ روز ۴ روز بچه وقتی متولد میشه به اندازه یک کرم بسیار کوچک وقتی متولد میشه که البته این کانگرو توان این را داره که اگر سال خشک سالی بود اگر مثلا نبود علوفنی خزانی خشکسالی خوشگل از همون بچه را نگذاره متولد بشه و نگه داره توی شکم متولد نشه همون بچه کوچک وقتی متولد میشه کرم بسیار کوچک متولد که میشه به موی مادر میچسبه و حرکت میکنه میره توی کیسه ای که زیر شکم مادر هست و در اونجا دیگه تغذیه میکنه تا بزرگ میشه و آرام آرام فوق العاده عجیب به عنوان نمونه حالا به عنوان نمونه نمونههای خدا هم کسانی خواستن اینا کردن قبول منهای خدا هم که نمیدونم غریزه و فلان و خیلی چیزهای دیگه خواستن این تبیین بکنند که بچه مثلا چه جوری مادر چگونه راه را چگونه پیدا میکنه چجوری میدونه که باید مسیر را طی بکنه و بره به کیسه زیر شکم مادر و چوب به هر حال مسئله راحت بتونیم جواب براش پیدا کنیم به کسی بگه که من جواب براش یافتم حقیقتش چه بگم خدا هست چه بگم خدا نیست ایران از راه اینکه بگم غریزه رو کی چه جوری به وجود آمده تو وجود این موجود چند میلیمتری که این مسیر را مثلا طی میکنه اینها واقعا پیچیدگی عالم را اینجوری نیست که ما بتونیم بگیم خدا که گفتیم نیست دیگه راحت مسئله را قابل تبیین خدا را ثابت بکنیم ولی این را باید جواب براش پیدا بکنم یا نه این چجوری دارم چیو عرض میکنم بگم اثبات کنم خدا آیا ادله وجود خدا درسته نیست حیران میشن خوب بگو نیست بازم جهان را تبیین کن و خودت را هم تبدیل کن ببین از حیرانی کاسته میشه پس اصلا جهان حیرانی توش هست یه سوال الان به ما اینجاها با یک انفجار اولیه چی میگن بهش بیگ بنگ چی به وجود آمدهچند تا کهکشان تا الان کشف شده برای ما صحبت از میلیونهاست که کهکشان راه شیری که ما توش زندگی ما این زمین ما توش یک سر سوزن هم نیست این کهکشان راه شیری از این طرف تا او طرفش یعنی از مثلا کنارش تا مرکزش صحبت از اینه که مثلا چقدر سال نوری فاصله است سال نوری نور با چه سرعتی میره سال نوری فاصله است اون وقت میگن ما تا حالا نمیدونم میلیونها کهکشان کشف کردیم که هست شما دانشمندان گفتید که با یک بیگ بنگ به وجود اومد انفجار اولیه انفجار اولیه هر چقدر بزرگ باشه محدوده انفجار محدوده حدی داره دیگه یعنی این موادی که پرت کرد با انفجار به اطراف تا یه مسافتی پرت کرد با این فشار اولیه چقدر یک میلیون سال نوری کمه ۲ میلیون ساله ۳ میلیون ساله حالا سالم اینه بعدیش بعد از این ۳ میلیون سال نوری بعدش چیه اگر مرا راهی داشته باشم که تا آخر آخرش برم بدش چیه خانم بگم داریم از راه علمی با بیگ بنگ به وجود آمده با انفجار اولیه عظیم اینجا به وجود آمده سخن من اینه که هر انفجاری هرچقدر بزرگ باشه فوق العاده عظیمه ولی محدوده که لایتناهی تا یه جایی رسید تا یه جایی رسیدیم من سوالم اینه فرض کنید شما به من گفتید صد میلیون سال نوری پراکنده شد یا بازم بیشتر من سالم اینه که بعدش چیه اون وقت بدش اون موقع چیه آیا جهان خالیه آی چیزی توش هست آیا چیزی توش نیست تصور بکنید شما میتونید جواب به من بدید که بعدش چیه انفجار بزرگ که رخ داد و این میلیون ها کهکشان به وجود اومد حالا میگم میلیون ها ده برابر بیشتر و آینده شاید کشف بشه شایدم کشف نشه حالا یه جایی بالاخره بعدش اون وقت چیه کسی به من توضیح بده بعدش چیه اگه ادامش این دیگه دنیاست که عالم جسمانیه که آیا آخرش از این حیرانی آدم را میتونه بیرون بیاره نه هر جا که گفتی که اینبانی انفجار بالاتره و سال حیرانم بعدش چیه اگه میگید مواد دی هست کوراتی هست اون وقت سوال میکنم که پس جهان های متعدد داریم و انفجارهای متعدد داریم اون وقت من از شما میگم از کجا فهمیدی که هست از کجا فهمیدی که نیست هر سوالی هر جوابی به من بدی میگم بعد از اون جهانی که شما تصور کردید که با بیگ بنگ به وجود اومد دیوونه اون چه خبر چه خبره آیا هیچی نیست یا هست فضای خالی لایتناهی هر کدومشو بگم میگم از کجا میگی و این را می خوام بگم نه اینکه خداشناس خدا باور یک ایرانیهایی داره کسیم که خدا را باور نداشته باشه اینطور نیست که حیرانی نداشته باشه سرگیجه نداشته باشه که وقتی میخواد رو این جهان همین جهان ماده فکر بکنه سرش گیج میره که خوب بعدش چی جوری خیلی ساده از یه موجود کوچک که میخوام تبدیلش کنم اون کرم دو سه روزه که از کانگرو متولد میشه که چه جوری این حرکت را طی میکنه تا کیهان گسترده چی در هر دوش حیرانی هست بنابراین کسی نبود خب تا اینجا سخنم اینه ما خودمون و جهان را باید تبیان تبیینش کنیم در هر دو صورت هم حیرانی وجود داره یه مقداری یه مقدار زیادی در هر صورت هم سوالات متعددی برای ما باقی میمونه که جوابی براش نداریم در هر دو صورت میخوام حرفم این بود که آقای شمایی که میفرمایید مثلا من آتئیست هستم خدا را قبول مثلاً ندارم بنا را بگذار که خدا نیست راحت میشی یا نه میتونی جهان را خودت را هستی را تبیینش بکنی یا باز بر حیرانی افزوده میشه اتفاقا وقتی میبینیم خدا هست کمتر حیرانه تا اون کسی که میگه خدا نیست این از این طرف یک بحث مقدماتی بود درباره خدا اما سوال اینه من باید جهان را تبیین بکنم باید فکر کنم درباره این جهان در دو قسمت هم باید فکر بکنم هم در درون خودم و هم در بیرون خودم در هر دو باید فکر بکنم و هر دو را بر خودم تبیینش بکنم با خدا بی خدا باید هر جوری میتونم باید تبدیلش بکنم آها اینجاست که صحبت از یه تکلیف به وجود میاد و اون اندیشیدن فکر کردن فکر کردن درباره چی فقط انسانه که میتونه فکر سوال به وجود نمیاد حیوان سال نداره انسان میتونه فکر بکنه چون سوال براش به وجود میاد سوال درباره کی چی من و هستی بیرون از من باید تحمل بکنم فکر بکنم تا جوابمو بیابم و بتونم درست تبیینش بکنم این جهان را درباره حالا هم عقل می گوید فکر کن قرآن هم با عقل یه چیز را میگه فکر کنید درباره خودتون فکر کنید گاهی میگه درباره حالا اینجا تو عربستان چون شتر بوده اگر قرآن فکر میکنم توی استرالیا نازل شده بود گفت افلاین ظهرون الی کان مثلاً کانجورو گ نداریم غرو یه چیزی اینجوری بنجوان بنجوان مثلاً شما نمیدونم فیلمهای جدید در مقابل تصور که سرمای ۵۰ درجه یه موجودی اون هم پنگوئن نهر پنگوئنا باز خودشون گونه های مختلف دارند پنگوئن نه پنگوئن ماده تخم را میذاره تحویل میده به پنگو نر این پنگوئن نر چی بهش میگن پنگوئن بزرگ چیست امپراطور امپرات بزرگ ای روی پای خودش و زیر شکم خودش چهار ماه تو سرمای منهای ۵۰ درجه تخم را گرم نگه میداره هیچی هم نمیخوره هیچی نمیخوره این پنگوئن نر چهار ماه این را نگه میداره هیچی هم نمیخوره غذای اصلا چیزی نیست که بخوره ولی در عین حال تخم را گرم نگه میداره و تازه یه مقدار شیره توی معدهاش نگه میداره که این بچه وقت است تخم بیرون اومد غذای اولیه را بش میده تا مادر اون موقع برمیگرده بچه را تحویل میده به مادر حقوق خودش میره مثلا هر حیوان شتر نیست هر حیوان بوده حیوان عجیبتر از شتر تو دنیا خیلی زیاده حیوانی که مثلا سالی یکی دوبار غذا میخوره حیوانات عجیب و غریب تو دنیا هست مثلا نهنگ چه جوریه غذا خوردن خیلی پیچیدگی خیلی به ما ولی شما تصور برای ما چه جوری قابل تصوره که یه موجودی چندین ماه توی دمای منهای ۵۰ درجه زندگی بکنه و هیچ غذایی هم نخوره و زنده بمونه و تازه از بچه هم نگهداری بکنه و خوب تبدیلش بکنیم غذا یا برای ما ساده من نمیگم علم جوابی نداره و بحثم این نیست که علم نمیگه که این پنگوئن بدنش چگونه است معلومه که معلومه علم میگه بدن این پنگوئن چگونه است و چرا چی میشه و اینها همه پرسشهای ما را پاسخ میده یا نه همه پرسشهامون هیچ پرسشی برامون نمونه خب باید درباره این جهان فکر بکنیم و جهان را تبیین بکنیم ما وقتی بحثمون نظام باورهای قرآنی هست نظام باورهای قرآنی تو نظام باورهای قرآنی عرض کنم خدمتتون که میخوایم بگیم خدا تو قرآن برای اینکه تا اینجا قرآن اثبات کردیم تو جلسه قبل ما تا اینجا قرآن اثبات کردیم کتابی داریم به نام قرآن تو باورمون جلسات قبل اثبات کردیم حالا تو قرآن به ما میگه خودت و جهان را چه کار کن برای تبیینش میگه فکر فلا یتفکرون خلق سماوات و الارض درباره خودت فکر بکن درباره جهان هم فکر بکن و ببین به چه نتیجه میرسه همین فکر کن فقط پس میبینیم که دستور قرآن دستور اول قرآن درباره چی هرچی میبینی خودت موجودات دیگر میرسی بگو تونستی منهای خدا تبدیلش کن اگه نتونستی با خدا تبدیلش کن ببین میتونی بی خدا تبدیلش بکنی بگو خدایا اگه نتونستی و دیدی که نه این خدا نمیشه منهای خدا حالا این بیان بیان اینه که به هر حال ما قرآن مجید اولاً میفرماید کهاین آیه فوق العاده مهمه سنوری هم آیات نافل آفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ما نشانههای خود را در آفاق یعنی جهان بیرون یعنی درون خودشون بهشون نشون میدیم که آشکار بشه که او حق است ولی تکلیف اولیه ما فکر کردنه اینکه باید فکر بکنیم که چیز عجیبی نیست تلاشم کن که جهان را بفهمی خودت را هم بفهمی این رو هم عقل میگوید قرآن را هم قرآن هم همین را میگوید و یه سخن قرآن مجید داره که اگر کسی فکر بکند درباره خود خودش و جهالم پیرامون خودش به این نتیجه میرسد که خدایی هست که البته او که هست حق است یک کلمه حقم فوق العاده کلمه مهمیه سنوری هم آیات نافل آفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ها اگه بخواهیم قرآنی فکر بکنیم حالا که قرآن میگه فکر کن من قبلش ابتدای بحثمون گفتم نخستین کارمون چیه تکلیفمون گفتن فکر کن درباره خدا بنده گفتم نه فکر کن درباره خودت و جهان حالا وقتی میرم سراغ قرآن ببینم جهان قرآن هم میگه فکر کن در مورد خودت و جهان پیرامون خودت در مورد اینا فکر کن تلاش کنید تلاش کن شتر را تبیین بکنی تلاش کن آسمان و زمین و تبدیل اون وقت میگه اگر ما اینا اینجوری جهان را قرار دادیم آیا نشانه های خودمان را بین انسان نشون دادیم نشانه های خودمون را نشون میدیم دائم داریم نشون میدیم درون خودشون و بیرون خودشون تا براشون آشکار بشود که او حق است تا او هست پس اینجا یه حرفه ما باید فکر بکنیم فکر بکنیم درباره خودمون و جهان پیرامون فکر کردین اگر توانستیم خودمون را منهای خدا تبدیل کنیم برو غیر خدا زندگی کن اگه نتوانستی بعد از فکر و دیدی خدایی باشه خداپرست باش این چیزیست که قرآن از انسان میخواد این چیزیست که قرآن از انسان میخواد تکلیف پیچیده چی نیست به اصطلاح حالا من قبلا تو بحثهای قبلیم ثابت کردم از طریق انسان رسیدم به خدا و سر انسان هم همون مسیری که من با عقلم رفتم پیشنهاد میکنه قرآن نمیگه قبول کن که خدا هست قرآن میگه فکر کن درباره خودت و جهان البته یک چیز را میگه یک نکته را و اون اینکه کسی که دو روز فکر بکنه میبینه که تمام این جهان آیه است نشانه است نشانه او هست این نشانه هست یعنی چه یعنی چه نشانه اوست یعنی چه یک شتر نشانه اوست آیت الله است آیت الله هست ها یا یک چی یک مورچه یه هرچه نگاه میکنیم نشانه است نشانه بودنش یعنی چی من معنیش میگم به این معنا نشانه است که بدون در نظر گرفتن خدا نمیتونی تبیینش بکنی بدون در نظر گرفتن خدا بیانش بکنی تبیینش تبیین بکنی و به همین دلیل خودت آیت الله العظمی هستی به اصطلاح بزرگترین آیه خداوند هستی خودتو نمیتونی تبیین بکنی منهای خدا اگر تونستی بی خدا باش بی خدا زندگی کن ولی یه چیز هست یه چیز نمیتونه من اصلا کاری ندارم که من کی هستم من کاری ندارم که بگی چون اگر گفتی من کاری ندارم که من کی هستم معنیش اینه که من اصلاً کاری ندارم که تفاوت من با حیوان چیه اون وقت اگر اینو گفتی خیلی خوب اگر خرس میره از دهان یه خرس دیگر ماهی که گرفته میگیره و بازو با زور ازش میگیره تو میتونی ببینی درباره خودت فکر کن میتونی جوری باشی نمیتونی نمیتونی درونته که میبینی میبینی نمیتونی بنابراین اگر تأمل بکنید در در این که باید تحمل بکنی فکر بکنی درباره خودت در این شکی نیست پس فکر اینجاست که یه حرفم میایم در اون دینی ما چگونه خدا را بفهمیم که هست یا نیست یا بفهمیم که چگونه هست بفهمیم که هست یا نیست و بفهمیم که چگونه است برخی میگن که تو جهان مثلا فلاسفه اسلامی از خود خدا به خدا میرسیم تفکر میکنیم درباره خود خدا و به خدا میرس خدایی که نمیدونم هست من میتونم تفکر کنم در مورد خودم و ببینم که من بدون خدا نمیتونم باشم اما چه جوری تفکر کنم فلاسفه اسلامی این را گفتن ها برهانی که مثلا فرض بفرمایید ملاصدرای برهان میاره به نام برهان صدیقه ای و میگه این مسیر یعنی از خدا به خدا رسیدن این بیرون از فهم منه نمیفهمم من اینو میفهمم که من خودم میفهمم که هستم بلافاصله میفهمم کسانی به نظر من راه اینه که از جهان به جهان آفرین برسیم راه اینه که درباره جهان تحمل کنیم و به جهان آفرین برسیم پس بنابراین راهی که قرآن پیشنهاد میکنه برای انسان راه اولش اینه گام اولیم فکر کن درباره خودت و بیرون از خودت فکر کن به چی میرس فکر کن ببین منهای خدا میتواند اینها باشد یا نمیتواند باشد پس وظیفه اولیه اصلیمون اینه که فکر بکنیم که منهای او میتواند باشد یا نمیتواند باشد و حالا که فکر کردی قرآن میگوید اگر فکر بکنی به این نتیجه میرسید که منهای خدا نمیتواند باشد اگر فکر بکنی از جهان باید به جهان آفرین رسید سخنان دیگر را باید کرد اگر راهی برهانی برای وجود خدا باشد از طریق جهان است که مهمترین چیزی که تو این جهان وجود داره خود من هستم و خودش ما هستیم باید از این برسیم به خدا و به جهان آفرین اینجاست که صحبت از جهان و جهان آفرین مطرح میشود آیا سال این جهان آفرینندهای دارد ولی جهان آفریننده ای دارد یا به تعبیر دیگر آیا من آفریننده ای دارم یا آفریننده ای ندارم آیا من خودم مستقل از خدا هستم یعنی چیزی نیست که یا نه اینگونه نیست به هر حال خودم را باید تبیین کنم اگر نتوانستم خودم را منهای خدا تبیین بکنم نشون میدهد که پس من آیه خداوند هستم نشانه خداوند هستم بنابر قرآن مجید مسیر اینه که انسان از خدا از جهان به جهان آفرید که بخشی از جهان که خیلی نزدیک به ما خودمان هستیم از این به جهان آفرین برسیم خب ببخشید در خدمتتون هستم فرمایش داشته زندگی خب اینها منطقشون چیه بر اساس تردیدی نداشتم مطالعه مطالعه استدلال بکنه برای اینکه خدایی خوب باید بگه که این جهان را و این انسان را منهای خدا چگونه میتوان تبیین کرد بالاخره اینجوری نیست که بگه من دلم میخواد بگم خدا نیست یکی یه حرفه باید این تبیین بکنه پس همه باید تبیین بکنند مثلا ما میگوییم نظم میبریم عالم حاکم است این بدن ما فوق العاده پیچیده هست فوق العاده نظم داره پیچیده است خوب یک کسی میگوید که من با علم این را ثابت میکنم که چه جوری به مرور زمان و در طی میلیونها سال اینگونه شده با تکامل مثلا با نظر مثلا بقا انصف تغییراتی به وجود اومده آیا حتی کس که این را میگه نظم جهان را پیچیده تر نمیکنه شما میخوای بیان بکنی آیا نصب را که یک فرد متدین میگه با این حرف نظم اون حساب و کتاب از بین میره تبیینی پیدا میکنه تازه باید نظام پیچیده تر باشه که همچین چیزی به وجود بیاد اینکه شما آیا دیدید که چی میدن مثلا یکی از چیزهایی که میگن که در غرب مثلا گفته میشه برهان بر عدم وجود خداوند از طریق وجود شهر میگن اگر خدایی هست که شما میگید هست عالم مطلق قادر مطلق و خیرخواه مطلق حمید هم میتونه هم میخواد اگر خدایی هست که همدونه هم میتونه هم میخواد نباید اجازه بده شر توی جهان به وجود بیاد زلزله به وجود بیاد که به اصطلاح این همه کودک بیگناه را به قتل برسونه یا خدا میتونه عالم به وجود بیاد ولی ما میبینیم که شرور تو عالم هست نتیجه چیه پس خدایی کهعالم مطلق قادر مطلق و خیرخواه مطلق باشه در جهان خدایی نداشته باشه یعنی عالم مطلقه قادر مطلقه خیرخواه مطلقه رحمت داره شما نمیگید اگه یکی از اینا رو ازش گرفته که دیگه خدا نیست که یا خدا باید ندونه اگه ندونه خداست یا باید بدونه و نتونه دستش نباشه یا باید هم بدون و هم بتونه برای خیرخواه نباشه سوال کردید آیا دیدید استدلالهای اونها چیه و مثلاً میگم یکی از استدلالهایی که تو غرب میشه به اصطلاح اینه ولی جوابش خیلی طولانیه باید یه روشن ولی صحبت رفتیم خدایی که ما بهش باور داریم فرق میکنه یعنی اون باورش خالقه سیستم اعتقاد داره تعریف حالا اسمشو نمیذارم خدا این مسئله هست گاهی این گونه است تا حالا شما اشاره میکنی به سیستم نه درسته یه بحثی هست توی کلام اسلامی بحث نشد ولی در یهودیت و مسیحیت بحث شده تو ادیان دیگر آیا خدا شخصواره یا غیر شخصواره یعنی موجودیه که میشه چیزی ازش خواست باهاش صحبت کرد انتظار داشت که عکس العمل از خودش نشون بده ها یا نه اینجوری نیست تو یهودی مسیحیت مثلا یکی صفاتی که برای خدا میارن میگن خدا شخص واره پرسنال پرسون شخص مسیحیت میگن خدا شخصی یعنی میشه ازش چیزی خواست و انتظار داشته باشه که جوابتو بده با صداش بزنی انتظار داشته باشی جوابتو بدی تو برخی از ادیان خدا شخص وار نیست یعنی نمیشه باهاش صحبت بکنی مثلا به تعبیری میگن محرک اول که ارسطو میگفت شخص نیست دیگه تو مثلا گاهی آینه بودا جاهای دیگه خدا شخص نیست که بشه باهاش صحبت بکنی خب این اختلافات هست که آیا خدا شخصه یا خدا شخص نیست حالا این نکتهای که فرمودید مثلاً تو اندیشمندان خودمون آقای ملکیان استاد ما آقای مصطفی ملکیان خدای شخص را قبول نداره من ندیدم جای تصریح کرده باشه ولی غیر مستقیم جناب دکتر سروش همه با خدای شخص خدایی که مثلا خوب نمیگه خدا نیستا خدا شخص نیست شخص جدا گاهی توی عرفان وقتی گفته میشه همه خدایی همه خدایی از شخص میاد بیرون گاهی مثلاً تو آیین هندو میگن خدا تو یه مرحله شخص نیست ولی تجلی میکنه و تبدیل به شخص میشه کلی حرف درباره خود حالا تازه این یک قسمتش که شما فرمودید که شاید یه چیزی سیستمی که شما چیز شبیه خدای غیر شخص باریست که دو بخش از ادیان هست و میخواهم بگم است و برخی از اندیشمندان خودمون یه همچین چیزی را مثلاً بهش میگم و حالا ما باید ببینیم که تو قرآن که قطعاً خدا شخص تو قرآن خدا شخص منو بخونید تا جوابتون را بدم شخص که میتونه اینجور رابطه برقرار کنه سیستم اتوماتیک واره سیستم مثلا آیین بودا سیستم ولی سیستم میتونه اینطوری ببینید با سیستم با خدای غیر شخص دیگه اراده نداره یعنی اینجوری نیست که یه چیزی ازش بخوای اراده بکنه عکس العمل طبیعی است که رخ میده عکس العمل رخ میده ها یعنی شما یه جوری زندگی میکنید اون عکس العمل اون هست به طور طبیعی ولی دیگه نمیشه باهاش گفتگو کرد و انتظار داشت که تصمیم بگیره و مثلاً پاسخ شما را بده یا خواستت را بده یاد همین الان یه چیزیه که اتوماتیک وار شما تو این عالم یک کارهایی که میکنی نظام نظام نظام به گونهایه که رشد میکنی به گونهای است البته یه نکته هست تو همه اون ادیان باید بگن و میگن هم ها چه ما که میگیم خدای شخص وار میگیم خدای شخصوار ما عادله اونم که میگه نظام میگه نظام عادل نظام عادلانه است عادله که یعنی عادلانه است یعنی عادلانه یعنی اینجور نیست که اونی هم که میگه یه نظام بگه که خوب آدم خوب توش بالا نمیاد آدم بد پایین نمیره سوال ایشون نه نه کلمه شخص وا اصلاً توی ادبیات اسلامی وجود نداره این باشه تو فرهنگ یهودی مسیحی یکی از صفات خدا میگن شخص وار بودنش است اینجا منتها گویا عالمان ما به دلیل اینکه مسلم میدونستند که شخص واره بحث نکردن روشن میدونستند که به اصطلاح شخص واره انسان باران غلطه انسان وار که میشه تشبیه ما هر ویژگی که برای خدا به کار میبریم پیش میاد که آیا تشبیه شد یا نشد چرا این مسئله وقتی هم میگیم خدا عالم است این معنای کلمه علم را شما از کجا فهمیدی علم یه چیزیست که ما واژه کلمه واژه علم را یا مفهوم علم را ما ساختیم برای خودمون حالا داریم برای کی به کار میبریم خدا به کار میبریم این مشکلو داریم و خیلی هم مطرح شده هر صفتی که میخوای برای خدا به کار ببری شما ساختی واژه رو برای انسان اون وقت میخوای برای خدا به کار ببرید اگر بگی خدا عالم است من عالمم یا خدا عالم است زید عالم است درسته مشترک لفظیه یا باید بگیم مشترک معنویه دیگه از این دو صورت که نیست یا باید بگید مشترک معنویه مثل اینکه من انسانم شما هم انسانی شما هم انسان مشترک لفظی مثل اینکه شیری که ما میخوریم شیره شیری که تو بیابونم شیره شیر دستشویی هم شیر درسته یا باید بگیم مشترک معنوی مثل چی مثل من انسانم شما انسان دیگری هم انسان مشترک لفظی معنوی باید بگی اگه اینو گفتی که میشه تشبی یا باید بگی مشترک لفظی معنوی نیست مشترک لفظی مثل شیر ما درباره خدا چیزی نمیفهمیم که این علمی که بر خودمون میگیم و او چیز کاملا دیگری میشه درسته این در مورد فقط شخص نیست که این مسئله که بگیم انسان هر چی میخوایم درباره خدا صحبت بکنیم با این معضل روبرو هستیم که ما ویژگی ها را مفاهیم را برای انسان درست کردیم انسان برای کاربردن انسان حالا میخواد در مورد خدا به کار ببره این مشکل هست و خیلی هم مثلا برای حل این مشکل یک راه حلی به کار برده گفته راه حل تمثیل که خلاصه مثلاً ما میگیم که عرض کنم که انسان با وفاست سگ را هم میگیم با وفاست ایجاد کردی سکه اخلاق نداره که واوفا بودن صفت اخلاقی مال انسانه یعنی اومدیم از بعضی از قیودش کم کردیم و برای سگم یا اسب میگیم حیوان نجیبیه به کار برد درسته میگه یه چیزایی کم میکنیم خوب این تنزیلیه اصطلاحیه قیودشو برمیداریم و برای خدا به کار میبریم او تمثیل یعنی قیدهای محدود کننده چطور محدودش میکنیم برای سگ به کار میبریم قیودشو برمیداریم برای خدا به کار میبریم اینجا گفتن که بالاخره آقای لفظ یا مشترک لفظی یا مشترک معنوی با این کارها مشکل است نمیشه خدا غیر شخص داره خوب چی چی هست چی هست انسان دوما تازه شده مثلا ماتریالیسته شده نه تنها مشکل انسان ولی واقعیت اینه که همون یه چیز یه مسئله این سوالی که مطرح کردم صفات را یک گونه ای ملاصدرا پاسخ میده میگه وجود یه حقیقت تشکیکی یعنی چی بعضی چیزها مفاهیم که ما داریم تشکیکیه بعضی هاش متواتر مثلا میگیم ایست دیوار سفیده این کاغذم سفیده این کاغذ سفیدتره درسته ولی میتونیم بگیم این کبوتره اونم کبوتره ولی این کبوتر تره کسی اینو گفته ایموتواته ایموشککه سفید این نور لام خورشیدم نور هر دوشون نورن در چی با هم اشتراک دارند در نو برای اینکه نورن با هم در چی تمایز دارد بازم نور نور او شدیدتره نور این ضعیف تره اون وقت اینجوری حل میشه که این عالمه اونم عالمه به همین معنا مال منه ولی این علم یه مفهوم متواضعه اون لایتناهی مثل خورشید این محدوده آرهمتواطعه بود مشکل پیش میومد ولی مثلا یعنی اینجوریه که میگیم این نور اونم نوره ما به اشتراکشون چیه اون نور عظیم این نور اون هیچ قیدی لایت وقتی اینجوری شد یه صحبتی ما میتونیم بکنیم که یک گام که برداشتیم من درباره اصل خداوند وجودش که یه موجودی هست که من جهان را منهای اون نمیتوانم تبدیل کنم تا این حد میتونم برم جلو بیشتر از اون را عقل من برشاته نداره چون فراتر از تور عقل منه متوجه هستی نمیتونم دیگه صحبت بکنم دربارهش مثلاً اشکال اینه چه جور یک لایتناهی با ارتباط برقرار میکنه مشکلاتشون اینه که قائل به غیر شخصوار شدن مشکلاتی این گونه است بنده هم میگم که من فقط میتونم بگم یه موجودی است درباره چیستیش در مورد هستیش میتونم بگم در مورد چیستیش دقیق نمیتونم حرف بزنم در مورد چیستیش احاطه ندارم که حرف بزنم که خودش قطع نشه آقای خیلی شما تعریف میکن با توجه به اینکه رسیدیم معذرت میخوام من در مورد هست چیستیشم صحبت میکنم من تعریف میکنم خدا را به خدا حقیقت الحقایق حقیقت محض که هر آنچه که حقه وابسته به اوست هر آنچه که حق وابسته به اوست انسان برای خدا بله شناخت اتفاقا برهان من برای وجود خودم شخصاً انسان یعنی قبل از اینکه برم سراغ من داشتم الان جلسه امروز بحثم قرآنی بود میخواستم بگم قرآن میگه از چی چی بنویسیم به خدا از جهان برسیم به جهان آفرید خوب بحثم امروز این بود وگرنه خودم میگویم که اگر من هستم چه کار بکنم که بتونم تجلی خدا من تجلی خدا اینکه نمیدونستم چیکار باید بکنم چه جوری میشه این کارو کرد یعنی مثلاً یه سری صفات خدایی اینجاست که من دنبال اینم که من چطور خدا را تجلی بدم در واقع من باید برم کنار اجازه بدم اون لحظه برای خودش خالص بشه و اون درون میاد اون لحظه تجلی پیدا میکنه این میشه تجلی خدا برای من تا حالا اینطوری مفهوم پیدا کرده کنار رفتن منه ساده نیست برام چون که خیلی وقت نیست که به این دریافت رسیدم ولیکن اینجوری خدا برای من داره معنا پیدا میکنه به خاطر همین نه به عنوان شخص نگاهش میکنم که بگم مثلاً شخص داره نشون میده بله ببینید شما فرمودید اتفاقا منم فکر میکنم انسان خدای مخلوق و خدا انسان خالق این تعبیرم را دقت بکنید انسان خدای که تفاوتش با خدا اینه که مخلوق یعنی اگر خدا بخواهد خدا بیافریند میشود انسان روایاتمون داریم تو قرآن نداریم تو روایتمون داریم که به خلق الله آدم به صورت خدا انسان را به صورت خودش آفریده خب پس خدا انسان خدای مخلوقه یعنی اگه خدا بخواد یک خدا بیافریند خیلی فرق این مخلوق او خالقه بینهایت متفاوت ولی انسان خالق انسانیه که خالق انسان جوری با کلمه اسمش کار ندارم با کلمه اش کار ندارم شما میخوای خدا را بشناسی انسان ولی انسانی که همه هستی از اوست همه هستی از اوست همه هستی از او دوباره از شما فوری نتیجه میگیرید که لایتناهیست پس اگه همه هستی یعنی رحمتش لایتناهیست مای انسان رحمت داریم او هم رحمت اینکه فارسی داشت میتابید من سر گرفتم خورشید رو به عنوان عظیم بودنش سخاوتش یعنی یه چیزی میبینیم که نسبت چیزهای دیگه بیشتر ما میتونیم ببینیم خورشیدی که داره میره تو بدن من اگر قرار باشه من اون لحظه برم کنار و اجازه بدم چه اتفاقی میفته خیلی برام جالب بود که این در واقع وقتی که وارد بدن شد و اجازه دادم اون لحظه خدا باشه انگار که حتی این خورشید به تکامل رسید یعنی انگار که انسان میشه اونچه که حتی همه چیز میتونه انسان دست بده درست خدا تجربه دینی که خوب ارزشمند و شخصی البته گاهی قابل بیان یعنی میخواهیم بیانش کنی طرف دیگر نمیگیره برای شما چه حالتی رخ داده آیا اینطوری میتونیم ببینیم یا نه جور دیگری ببینید بازتاب خداوند وقتی میگیم آیه نشانه عظما که خداوند بخاطر همون پیامبر درون انسان که اونجور وگرنه پیامبر پس بازتاب میدهد خدا یعنی به بیان دیگر مگر نه اینه که روح الهی در ما دمیده شده روح بارقهای از الوهیت در وجود انسان هست الویت از روح خودمان شاهد یک انسان به ظاهر داره میگه خدا را قبول ندارم قیامت را قبول ندارم خودش را فدای یه بچه ای میکنه که در آتش ممکنه هیچ نفعی برای خودش نداره پس خیر از درون این انسان میجوشه از درون خود انسان چرا این مسئله که مرحوم مطهری توش گیر کرده که چرا مجبور شده بگه ای به خدا اعتقاد داره هر چند میگه به خدا اعتقاد از درون انسان چون درون انسان شده روح الهی درش دمیده شده خیر میجوشد ازش خیر میجوش انسان بله من دارم میگم کسی که اصلا خدا را قبول نداره میکنه خودشو فدای صحبتم سر اونه بله آره من فقط صحبتم اینه که از الوهیت در وجود انسان هست آدمهایی که به معنای واقعی کلمه اون چه جوری بازتاب میکنه قبول نداره هیچ انسان اینقدر به حیوانیتش توجه بکنه که اون ملکوتی تیکه فراموش با اختیار خودش دیگه این حیوانیتش غلبه کرده بود ملکوتی نمیتونه که چرا یه لحظه ممکنه بشه ولی معمولا نمیکنه خواهش میکنم