جلسه هشتم: خردگرایی انتقادی در پذیرش باورها

از راه روشن
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۰۴ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «[https://t.me/soleimanisaa/4050 فایل صوتی] متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است. سلام علیکم و رحمت‌الله بسم الله الرحمن الرحیم اخلاق باور و خردگرایی انتقادی در پذیرش باور همونطور که از بحث‌هایی که بنده اینجا ارائ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

فایل صوتی

متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.


سلام علیکم و رحمت‌الله بسم الله الرحمن الرحیم اخلاق باور و خردگرایی انتقادی در پذیرش باور همونطور که از بحث‌هایی که بنده اینجا ارائه دادن قطعا همه دوستان مطلع هستن من تاکید بسیار زیادی بر ادراک می‌کنم و برف خرد می‌کنم درواقع منبعی ابر بله دین را افرادی می‌دانم منبع اول نه به لحاظی ترتیب شاید به لحاظ ترتیب اگر بخوام حساب بکنم منبع اول فطرتی بعدش می‌رسم به دست فطرت به عهد دارد و بعد از عقد به کتاب و بعد به سنت و چیزی را که میخوام به اصطلاح به دین نسبت بدم و بگم جزء دین است مثلا اگر از آخر شروع می‌کنم چیزی که در سنت آمدی باید از سه تا فیلتر قبلی رد بشی که بگم جز دین خیلی مثلث گلدی خیلی یعنی اون دینی که آنرا جی و به اصطلاح شلوغ داره به عنوان اسلام یا تشیع بیش از نود درصد بیش از نود بیش از نود درصد حالا اگر دلیلی داشته باشید دلیلش سنت یا ادعا اینه که سنت داریم روایت داریم ابدا اینه که من معتقدم کی بخش زیادیش ادعاست که سنت داریم سنت درست حسابی نداریم چون مثلا فرض بفرمائید آنچه اعتقادات که راجع به علم پیام رو ائمه یا اسمت پیامبر و ایمه شکلی که جست و خوب قرآن که ضد شصت و لیف و ادعا اینه که روایت داریم روایات را هم که نگاه می‌کنیم داریم و چیزی که اونا می‌گن ولی چند برابر ضد شعب داریم و تو همون سنت تو همون سنت چند برابر ضد ش را هم داری گز دوستان می‌گفت چند روز پیش که من در کتاب‌های معتبر شیعه یک هزار و ششصد روایت جمع‌آوری کردن و برخلاف این اعتقاد را اعتقاد رایج درباره علم و عصمت پیامبر و ائمه دو هزار و ششصد تا دفاع و رقم خیلی رقم زیادی است برق توت روایات هزار و ششصد تا پیدات کردم به خوبی نه تو روایات اونی کیه و به اصطلاح خواستیم حذف بوی روبات اونجوری ام و گزینش شده که شده او اعتقادات رعایت خیلی چیزها امن واقعا روایت هم نداره ولی به هرحال به فرض که روایت داشته باشید من روایت را به غرغر سپس به عقب یعنی روایت و غروب را به عقب و روایت و قرآن و را به فطرت به‌اصطلاح عرضه میکنن حتی اگر یه چیزی در عقل استدلال‌گر بگوید که با فطرت نسازی اون را با عقل استدلال‌گر میگی ولی کنارش می‌زند اگر کسی به من با یک استدلال لیر قاطعی ثابت بکنه که این بچه‌ی بی‌گناه را باید کشت فطرتا می‌گوید نباید کشت او استدلال را هر چه قدر قاطع و محکم باش چی ازش دست بر می‌دارم بااین‌حال بااین‌که فطرت جلو جنین خود استدلال راهم به فطرت عرض می‌کنم ولی در عین حال حاکمه اصلی خرد یعنی اینکه آیا این ندا ندای فطرت واقعا عرض یا دوست دارم خودمو فریب میدم عقد رو باید خرد باید به اصطلاح خوک بکنه حاکم باید خرد باشی و آره من تو سر تا سر دینداری هرجا عقل بگوید کی باور نی را بپذیر باور را می‌پذیرم و هر جا بگه نپذیر نمی‌پذیرم نه نه فطرت اون چیزیه که از درون آدم می‌جوشید و ما نمیتونیم هم نه نمی‌تونی استدلالی براش نمیاری مثلا نمیگیم که راست بگو دروغ و وقتی به راب کودکی حتی کودک خودش میدونه باید راست بگی ولی کودک برای اینکه باید راست گفت چه استدلالی داره چه استدلالی داره می‌تونه مورخان بیاره برای اینکه باید راست گفت دروغ نباید گفت حق دیگری را نباید آبروی دیگری را نباید بود نرم و استدلالی براش نداریم ولی از درون می‌فهمی که ما نباید این کارها را بکنیم و اگر بخواین قرآنی بحث کنیم اینها از اموری که بفرمایید فلمن آب و آب و تقواها خرد نه خصوص اگر مقصود اون تجربه حسی نه فقط تجربه‌ی حسی نه تجربه حسی فقط نه ولی تجربه آره تجربه اعم است یعنی انسان بله بالاخره مطالعاتی کنه می‌بینه و معمولا از بیرون ما گزاره‌هایی را می‌گیریم و اینارو صغرا کبری و نتیجه به هرحال خرد همه‌کاره است اگر جایی به من بگوید اعتقاد به بحث اعتقاد می‌ورزم اگر بگوید اعتقاد نورز اعتقاد نمی‌بستم عرض کنم کی نه البته این را هم اشاره کردم که تمام گزاره‌های دینی به اصطلاح به باور بر همش به باور بر میگرده ما تو دین چیزی که غیرت باور نداری اون جا هم که می‌گوییم مثلا نماز بخونی باز این در واقع جمله‌ی خبری نیس خدا از من می‌خواهد که من نماز بخوانم خدا نماز را می‌خواهد میگه باور خدا راستگویی را می‌خواهد وقتی میشه روزهای دین دیگه دین یعنی خواسته یعنی خواسته خدا از عیسی بله که خواسته‌اش را برای انسان بیان کرده باشه چه از طریق پیامبر ظاهر و چه از طریق پیامبر باطن از هر طریقی که این خواست را برای انسان بیان کرده باشی خواست خداست جی ما می‌خواهیم به خواست خدا بگی میخوایم به خواست خدا گردن منه خب پس باید یه جمله برسی هر گزاره‌ای که یا هر عملی یا هرچیزی به اینجا باید برگرده که خدا این را می‌خواهد اون جمله خدا نماز را می‌خواهد خدا روزه را می‌خواهد خدا راستگویی را می‌خواهد خدا دروغگویی را نمی‌خواهد خدا تهمت زدن را نمی‌خواهد نا جملات خبری همه دین برمی گرده به جملات خبری همه‌اش میشه باور پس به این نگاه اگر نگاه کنیم همه دین باور غیرباور نیست حتی قسمت‌های عملش باز هم به اصطلاح باور حالا در تمام این باورها اگر به من بگوید این باور را بپذیر می‌پذیرم و اگر بگه نپذیرم نمی‌پذیرم پس حاکم اصلی اگر گزاره‌ای در او را آن بود بالاتر از قرآن نداریم اگر گزاره‌ای در فرقانی و منی ش بود که یه باوری رو بپذیر و بی‌هویت نپذیر اون افرادی که حاکمه یا باید او رای می‌شه تحویلش کنی یا بگیر مجاز اگر راه نداد باید بگیم نمی‌فهمم به هرحال چی جا ندارم به عنوان یک انسان دستور عقل را نادیده بگیرم حتی اگر قرآن مجید آیه این را داره میگه دلیلش هم خیلی روشنه دلیلش هم خیلی روشن اولین باری که فرمان یعنی سخن را نادیده گرفتی معناش اینه که اعتبار نداره و همین که گفتی از اعتبار نداره معنیش اینه که قرآن اعتبار نداره چون افرادی که به قرآن اعتبار داده افرادی که به قرآن و داده قرآن به عقل حجت ندادی و آن بهره جست نداده به قر آن بود داده عقل که حکم کرده که این کتاب معجزه است کتاب خداست که تو افرادی که پی ثابت نمی‌شد که به کتاب و داد همین که گفتی کی فلان جمله فلان آیه چون تو قرآن آمده بااینکه خلاف اطلس باید بپذیرم معنیش اینه که عقل اعتبار نداره اگه عقل اعتبار نداره قربان اعتبار نداره اون قطاری که اعتبار دادیم خوب به این معنا من به طور کامل خردگرا هستم به این معنا که هیچ‌گاه فرمانده اعلی سخن را نادیده فرمان را تبدیلش کردم به سخن گفتم بوی اصلاحش کردم تو نه فرمانده آه چراغ روشن میکنه میگه اینجا در راس اینجا جاده اس الان نمیگه برو تو دوایی یا نرو تو دره جاجرود نه نه از چراغ فقط روشن میکنه نفس آدمی است که تصمیم می‌گیری پر در پرتوی نور افشانی و پرتوافشانی عقل به به‌اصطلاح حرکت بکنه بنابراین میخوام این جور خدمتتون عرض بکنم اینا حرفای که لابلا مکرر گفتم ببر دارم مقدمه می‌تونم برا گیر حرفه‌ای قسمت بعدی حرفم که میخوام امروز بحث بکنم و بگم چرا در قسمت ده که می‌خواهم می‌خواهم تا می‌شود را بالا ببرم و به بگم که اخلاق حکم می‌کنی که زمینش بزنم بعد که بالا بردنش بچه بالاترین جایگاه قرار دادن دیگه بالاترین جایگاه بالاترین جایگاه قرارش میدم می‌گویم هرجا گفت اولا تعریف کردم دین همش برمیگرده به مجموعه باور چیز دیگری غیر از ماورا نیست یا هوندا یه چیزی را از من می‌خواهد که عمل کنه یا باور بلغزم یا نمی‌خواهد بازی خبر خبر میشه باور خبرکش میشه باور همه‌ی این باور همه این باورها رو در صورتی می‌پذیرند یا نمی‌پذیرند که عقل بگوید بپذیر یا بگویند نه است فقر حاکم حتی دیگه مثال زدم پیام به ظاهر با لاغری اثرش قرآن مجید قرآن مجید باید با عقل منطبق باشد اگر با عقل ناسازگار باشد اما زد دلش باشد اعتبار نداره احتمالا حالا برنج تعجب نکن خود قرآن خود قرآن می‌فرماید کی مثلا انا انزلناه و قرآن عربی گهی لپ لپ و دو دلو یا جهنم حوران نه نه عربی لا لا تقولون آنا قرآن عربی فرستادیم امید اینکه شما تعقل کنید یا عربی قرارش دادیم به زبان مادری تو و تاشون رو که شما تعقل کنید قالب گفت کن به من و تعقل کردم بیلی ه دعای روز میدی خود قرآن می‌فرماید ما فرستادیم به زبان عربی که شما تعهد می‌کنید اومد تعهد کردم و در زیر دفترم هست من تغییر کردم دیدم ضد حق بازم باید بپذیرم و تعقل بکنی یعنی چی یعنی چی که خدا دستور میده که می‌فرمایید که ما این را به زبان مادری دونه عربی فرستادیم که شما در کنید اومد وای تعقل کردن اغلب میگه درست نیست اونوقت بازم خدا تو باشی و من گفتم تعقل کن ولی بااینکه ضد عقل طمع این چه منطقی نیست که به ما تعقل یعنی نه عقلانیت اعتبار داره که دیدی ذیل دستمال طرح نداره عملکرد ببینی شاید اشتباه فهمیدی شاید درست نفهمیدی شان مجاز باشه شاید دبیر داشته باشه آدم السلام نتوانسته حل کنی حالا فردا که اغلب در عمل کنیم خلاف عقل هم نداره عمل کن به گزارش دیگه درجه جایی تا بعدا برات مشکل حل بشی بنابراین اخم اساس عقل و قرمز اگه بخوام برا خودم بگم مکتبی دارم تو باور بودم دو اسلام‌شناسی خودم می‌گویم گرای قرآن محور تحقیق خودم گراد قربان و دوتا خب پس عقل فوق‌العاده مهمی تمام قسمت‌های مهمش بوده میخوام از اینجا بهش بپردازم یاد دارید که در واقع از سرویس منبعی است که خودش به همه چی خروجی جیت میده ولی اون خوب و جد خودش از هیچ جا نمی‌گیره ذاتی حجت از خودشه خود داره که می‌گوید اهواز اون جهت و قطعا این قضیه روشنه که اگر یک کسی بگم وروجک چت نیس شما بهش میگی به جدا برهان بیاورد برهان اقای شما فوری بهش میگید برهان تو بیا که افراد معتبر نیست و همین که میگه مرغ آن بیار و طرف تلاش میکنه برهان بیاره پس جلوتر قبول داره که با باید اثبات کنه که معتبر نیس پس هردو معتبر است هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید عقل معتبر نیس هر کس هم بریم ید داره به اصطلاح خودشان فریب میده یا نمیفهمه مثلا مسئله رو متوجه نیست فوق‌العاده مهمی این رو بذارین بحث‌ها اون جتی حجتیه که حجتش ذاتی خودش چیز دیگری نداریم حتی سخن خدا برای ما حجت ذاتی باشه چون سخن خدا را حجت شرعی رسیده ولی حجتش مال خودشو به همین دلیل بهش گفته می‌شود حجت کبری یا حجت بود جک کدوم چپ جک به همین دلیل اینقدر تاکید می‌کنند دینداری خردمندانه چی چیز غیر خردمندانه را دین نمی‌پذیرم هیچ‌چیز کاملا بد خردمندانه نباش خب خرد شد بود جان ما عزیزتر است یه مسئله دیگه هر کس شعار خرد میگی هر کس می‌گوید باید یه مسیر روشن کنی با اونی که ای یا جایی داری که اوه بکنی و شما دیگه بگی محال است که اینجاست که اشتباه کرده باشم حالا این درحالی‌که بردیمش بالا میخواین یه مقدار بیاریدش پایین تموم شد برده میشه بالا حجت و جک حجت ابرا بریژیت چیزی که خلاف عقل باشد در نمیدم و فقط و فقط گوش به فرمان خرد و عقل هستم ولی حالا همین جا بخوایم بگیم ای جای عقل من خشکشویی هم داری چی بگویم ماهان از خطاب کرده باشم جای گرم در معرض خطاست کاملا در عین حالی که حجت بر او حجت است در عین حالی که حجت کبری است در معرض خطا است همه‌جا در معرض خطا است همه‌جا در معرض خطاها است و این کلیدی اینجا است بزنگاهی یک قسمتش را بچسبید در غربی آب کار کردن غربی‌ها کار کردن و زایمان از اینجا جلوتر نرفتن یعنی میتونن الان به تو عرض می‌کنم به یه مسائل میرسه به یه جاهایی میان اینجا میگی معلمان ما ازش وحشت دارم بستنی ده سال افسر بله بسیار عرض کنم خدمتتون که در عین حالی که بار ناهار در معرض خطا است و حتما باید نمی‌بینی حتما باید اینگونه فردی میخوام یک اصطلاحی و آوردن در قوه جدید کلمه‌ای دارن کریتیکال انتقادی و مغزش در آن مثلا میاد گرایی انتقادی ال دی دی انتقادی رو بهش اضافه میکنن ما نداریم یه راز نیست سلاح را توی سنت خود یعنی ابر باخ همه از ضرورتش در معرض خطا است در معرض خطا است چی میگی غربی‌ها صحبت از شکاکیت می‌کنم که نمیشه زندگی کرد این حواستون بعدازظهر آه عرض کنم خدمتتون که باشد که نه کلمه‌ای است که سنتی ما خیلی بد شد دستش دادم و من میخوام امروز بهتون از کنم ضرورت داره که در شهر زندگی کنم واجب است که در شهر زندگی کنیم اگر در شب زندگی نکنیم اخلاقی زندگی نکردم اگر در شک زندگی نکنیم ما تبدیل می‌شویم به یک آدم خیلی نازه خیلی نازه یک آدمی تبدیل میشیم که به دیگران خیلی بد نگاه می‌کنی و خودشو خیلی بالا نگاه میکنه هم خودش را خیلی بالا و هم دیگران رو خیلی عالی دیگران همه کفار اند قاتلم چی هند و من حق مغزم راه خودمو حتی نمی‌کنه من با برهان رسیدن من به برج آن رسیدن به یزد حالا می‌خوام به عالم سنتی بگم که آقا باباخان و شما همون جاده بر آن داری باید احتمال بدی که گلخانه قطعات شد چقدر است اندیشه کردید تا به برهان به سی‌دی سی سال چهل سال اندیشه کردی تا به یه برهان رسیدی این برهان درباره چیه درباره وجود خداست درباره وجود خدا که حاصل عمر یه قورخانه درباره وجود خدا چهل سال موش وب هر چی تو این چیزا رو بگردی هیچ اشتباهی توی برهان نه دنی نه اینکه یک روز و دو روز چهل سال یه بورخانی را برای وجود خدا درست کردی و چهل ثابت کردی در کلاس‌های مختلف عرضه کردی هیچ کسی نتونه صفت شعری وارد کنی و تو طاقتم نوشتی جا شدی دیگران خوندن پس یا ندونسته اشغالی آرامش وارد کنم حال من بگم خوب باش بی برهان حال بعد از چهل سال باید بگوییم که مارو دعوت فردای کسی خدشه وارد کنه یه کسی پیدا بشه و به که این صغرا استدلال ایران داره کبرای استدلال ایراد داره نتیجه‌گیری الی داریم ماده گروهان دیگران داره صورت برهان ایراد داره اینجا یه ذره گربه‌ها کافیه یه ذره توش اشکال پیدا بشه ما به هم میریزه چهل سال هیچکس نتوانست پیدا بکنه ولی چهل سال یک روز اشغال پیداش دیگه جاییه که خیلی فکر می‌کنی مرغان داری هی فکر می‌کنی آه به راحتی یعنی به باور می‌رسید بهترین برهان‌ها را اگر برش داری بهترین گروهان‌ها رو براش داری در حال باید کنار فردا یک تاکسی بیاد و ولی برهان را یه خدشه‌ای آن وارد بکنیم گرنه شیبانی بهش میگیم اصطلاحا انتقادی یعنی اهواز با همه عظمت در معرض تاس در معرض خطا همه استدلال‌ها استدلال‌هایی بشری نیست و ممکنه کسی بگی کی پیدا بشه بگه که اینجایی استدلال ایران ایلنا پاسگاه‌های اشتباه میشی با ظالمان و سنتی زیاد نه اشتباه می‌کند که میاد و استدلال شان در بغل برای اثبات وجود خدا را نقد می‌کنی فوری می‌چسبد که خدا رو درک کنه نه خوددار درد نمیکنه تو رو رد میکنه این یه مسئله است و خدا رو رد نمی‌کنم خوب یک استدلال رسیدی و استدلال پول دارم رد می‌کنم خدا سر جای خودش جای استدلال دور باشه که استدلال تو نباشه خدا سر جای خودش هست با چیزی که باختی تو ذهنت اونو دارم نقد می‌کنم کاری با خدا ندارند به اون نقد می‌کنم تو به من تهمت می‌زنی خدا رو نقض کردی خدا خدا رو رد کردی نه من دارم اندیشه تو را رد میشه منم میام یه مثلی که به هرحال میخوام بگم تو مردی این نتیجه داره اگر شدیم گرا خرد گرای انتقادی خردگرایی انتقادی چه حشیش کسی که می‌گوید من به و بدونی که به اصطلاح تاییدی در عقب قدمی برنمی‌دارد اگر احمدم گفت نماز و نماز میخونم ای گوه نخون نه گفت روزه بگیر می‌گیرم گفت نگیر نمی‌گیرم وی ابداع وی گفت خدا حدس میگم اگه گفت قرآن کتاب خداست می‌گفت همه اینها اگر ولی گام بعدی در تمام چیزایی که عقب میگی ممکنه خطا باشه ممکنه خطا باشه ممکنه تو ماده یا صورت بر خوانش اشتباه کرده باشی لازمه این سخن کلیدها آخر به یک نوعی باید در شهر زندگی کرد و بی‌شک شهر شک چندین موشک داره یک نوع شک دارم تو بچه مثل مردم بیست سالم شد سی ساله شدی یه عقایدی از پدر و مادرمون به ارث بردیم کشف می‌کنیم و اینجا که شک ابتدایی شک این نوع اشک خیلی خوبه که خیلی خوبه از این البته دیشب باعث میشه فکر کنیم مطالعه بکنی این شک برسه قورخانه قبل از استدلالهای تو عقاید را از پدر و مادرم به ارث بردی اینا رو میان و داری تو شک دادن خیلی خوبه باعث میشه فکر می‌کنید شک مقدمه فکر مقدمه اندیشه است و با اندیشه به استدلال می‌رسیم با استدلال ب به باور درست و حسابی می‌رسیم یه نوع که متداوله متداوله اون شب چی هست که در غرب مطرح‌شده و ما هم که بهش میگن اصطلاحا شک دستوری شک دکارت اقامه کرد که دکارت کرد کی گفته من تو همه چی چک می‌کنم فکر کنم و دوباره ببینم به چیزی درست حسابی درست کنم یک نظام فکری هم برا خودم درست کنم اصطلاحا باری بهشون یاد به دستور شکر عمدی دکارت البته قبل از دکارت تو غرب معروف شده توپکا ولی امام محمد غزالی خیلی قبل از دکارت شک دستوری را انجام دادی و این شکلی ببینی توی برهه‌ای گفته خوب من در همه چی شک دارم بعد دوباره نظامم را درست می‌کنم نمیر قبل از دکارت را محمد غزالی کار را کرده بود در حرف جدیدی نبوده که دکارت زده خب اینم یه نوع شک شک تو باشه برای شبها همش برای اینه که شما به برهان قاطع برسیم حرف اینه که به برج‌ها فیلم رو بکنی و به برهان قاطع برسی وقتی به برهان قاطع ریسکی شما باید با برهان قاطع زندگی کنیم باید با این برهان زندگیت حجت حق نداری خلافش عمل کنیم حق نداری خلافش عمل کنیم هرجا خلا عمل کردی انسانیت خودت رو نادیده گرفتی باید مطابق شرط عمل بکنی در عین حال که برهان قاطع دارین براش احتمال من در برهان خودمو اشتباه کرده باشم شاید در این قورخانه که فکر می‌کنم برهان قاطع شاید اشتباه کرده باشم شایدم باید حفظش کنم تا آخر بود شاید اشتباه کرده باشم نه اینکه از آن اشتباه عمومی یا بها هرچی این‌گونه هیچ اشتباهی تو برهانم نمی‌یابد خیلی درسته بماند ولی خیلی پاک زندگیمون داشتیم که یه لقمه فکر می‌کردیم مسلم مسلم مسلم ولی بعد عوض شده نظرمون آره دیگه برا هر آدمی رخ می‌ده که یه چیزی رو توی اون زمان توی دوره‌ای کاملا قاطی بله باور داشته بعد عوض میشه یه چیزی یک اصطلاحی دارند با حوزوی‌ها میگن خب امسال پیما یأجوج و ما لایجوز واحد تخم چیزایی مثل همه در ایکه جایزه‌ات رو بشه یا جایز نیست تو به چی یعنی مانوش اگه باورت یک‌بار باور قطعی یه بار یه باوره هاکو از این به بعد باید احتمال بودی که بقیه شم ممکنه دیگه مثل مدرسه مثل اینه مثل یکی تیکه خطا شد ممکنه بقیه شون به اصطلاح خطا بشی باشه باشه که از اون موقع خوب باش عرض می‌کنم چی ماش در عین حالی که میگن بابا برو خانواده باید زندگی کرد ولی در عین حال با گل احتمال بدی که آن چرا که فکر می‌کنی قرآن مقدس قربان زاده اشتباه است باید لباش یه بهش میگم فردگرایی انتقادی خیلی سنتی خود از این وحشت دارد کی بیدار شو شک دیشب با اون شکل قبلی فرق دارد موشک قبلی تکلیف تو نمیدونی بی‌شک تکلیف تو میدونی به حکم عقل زندگی می‌کنی اما وقتی احتمال را گذاشتی کنارش که خطا ممکن نقض کرده باشم منقص کی استدلال‌های جدید را می‌شنوی ده دعوت این می‌شود که یه دفعه اصلا کلا دغدغه عوض میشه در دره اسیدی میشه تا حالا این هزار تا باوری که من دارم چندتاش قطار هست چندتاش قطار است حالا خطا هست یا نیست مرد دنباله‌ای بیش از که دنبال تا الان به فکر این نبودی که تویی هزار تا بابت خطایی هم ممکن برای همه‌اش برهان دارم تو فکر نبودی که با درد ممکنه خطا باشه تعدادش وی نبودی تا تو این فکر نیستی ده دقیقه‌ی اول اینه که دیگران مثل من بشوند دیگه دیگران مثل من بشود من با برهان قاطع به یک نظام عقیدتی رسیدم و باید تلاش کنم که دیگران مثل من بشوند امشب دغدغه اما تو متلک بازجوی گارد دغدغه اول عوض می‌شود دغدغه اولی می‌شود که کجاهای نظام باورم خطا کردم خون اصلاح خودم مهمتر اصلاح دیگرانه اصلاح خود و اصلاح نظام باور خود ما قطعا باید مهمتر باشه تا اصلاح دیگران وحده امارات را دادی موقع در عین حالی که داری استدلال را برای دیگران بیان می‌کنی خوبی حواسم هست استدلال رو هم بشنویم چرا تو که نسکی دوستت لال خطا کرده باشی و او گرفت او وقتی هم که احتمال میدی ممکنه استدلال شما خطا باشد استدلال او خطا نباشه ممکنه او استعدادش خطا نباشه بنابراین موش آدمی که فکر میکنه یعنی او شک چون نداره گوش بسته اس و همش زبان کار میکنه زبان کار میکنه کار نمی‌کنی ولی آدمی که احتمال میدیم که بتونیم باورها ممکن ممکن خطا کرده باشم بیش از اینکه زبانش کار بکنه گوشش کار میکنه دوباره میده و پس که روبروش نشسته و داره باهاش بحث می‌کنی وقتی احتمال داد که من خطا می‌کنم پس در براشون شدی نه و بشنوم شاید اگر جایی خطا کردن خطای خودم را اصلاح می‌کنم خطای خودم را اصلاح کنم اینرا بشی و این یک نوع شکی شکی که باعث شود که من ندونم چگونه زندگی بکنم نه من به طبق پرتو افشانی خرد دارم زندگی می‌کنم و وظیفه آن زندگی کرده و به تکلیف من روشنه و خدا هم بیش از این ازم نمیخواد اما خدا یه چیز دیگه هم ازت میخواد یه چیز دیگه تو میخواد ای بیام تو در معرض خطر هستی یا نیستی ادب در معرض خطا ارزی دغدغه اینو داشته باش که خطا را اسلام ابی خواست خداست اگر کسی بگوید مخالف که من خطاب بکنن اینو گفتم نرفته کامل الله این‌که عین تفرعن ه مامان از من خطا بکنم دام آلت خطا بکند خدا محال است که خطاب کنه خدا خطاب می‌کند غیر خدا خطاب می‌کند هرجا باشی حتی پیامبر حتی ما وحشت نکنید رتبه دویست و شانزده نهج‌البلاغه ولی می‌فهمم لغو کن موفقی نیستم که خطا کنم من فوق خطا نیستم دیگه رفته و قضیه خدا نمی‌کند چیزی خطا نمی‌کنند کس که بهش علم مطلق باشد کسیکه بهش علم مطلق باشد خطا نمی‌کند و فقط خداست که علم مطلق غیره و خطا کند برو با رابطه‌ی حضرت علی علیه‌السلام اونوقت ساده یک آدم هفت‌خط تا گذاشته ولی بعد حساب درآمدی ساده میگه دیدن پدرت آدم خوبی بر خوردار فکر کردم تو آدم خوبی است همو ص بله کربلا قصد که صلاح ابیک لقب ابن ابی جارود سلاحت کل عقب خوبی پدر منو گول می‌زد منو گول زد آره اگر کسی دیگه کی من مجموعه باورهایی دارند برای همه چی استدلال دارم و همش بر آن قاطع دارم باش من معتقدم هر چی آدم روی زمین الان نیست که بگه بر همه‌ی باورها برهان قاطع دارم تمرین الکی دیگه شعار آره خیال میکنه یا داره خودشو میزنه آدما خیلی انتقادهایی که دارم براش دلیل نداره برای خیلی از باور خوش این ساعات دلیل ندارم ولی به پرت داشته باشه به فتحی کسی را پیدا کردیم که من همهی باورهاش برهان روشن و آشکار داشته باشه و اگر بگویند چی من برای باور خام قورخانه قاطع دامن پس تو باورها خطایی ندارد اگر کسی اینو بو یعنی یعنی انا ربکم الاعلی من خدا هستم نه فکر کردن به استدلال‌هایی دارم خانه دارم میشه تو من بر برهان خودمو خطاب کرده باشم قربان و خیلی آشکارا خیلی آشکارا خودت حتی برا مریدها هم خیلی آشکاره افرادی که پای دست زدن خیلی آشکاره دیگران نتونستن خدشه وارد کند و یکی پرداخت پیدا میشه و خدشه توش وارد می‌کنی بنابراین دغدغه تو که حرف دیگری را بشنویم همین قضیه می‌شود آسونی در نظام مانند حواس و و علی خب اصل اخلاقی فوق‌العاده مهم تو باورهایی دارم برای باورها استدلال دارم برای همه باورها استدلال دارم پس من کار کردم من یه آدم نبودم که فکر نکنم من فکر کردم برای همه‌ی باورها استدلال دارم بیخود چی اصل اخلاقی بود قبلا بحث کردیم و ای اخلاق است اخلاقی که آدم باید برای همه باورهاش دلیل داشته باشه خودش اخلاقی ولی این یک اصل اخلاقی دیگران حالا که این نسل اخلاقی را انجام دادم که برای همه‌ی باورها به دلیل رسیدن به بیمه‌ها رسیدم اصل اخلاقی بدی احتمال دارد که در این استدلال‌های من وجود داشته باشد چون من مصون از خطا نیستم با اینها زندگی می‌کنم و خدا هم چیزی بیش از این نظر نمیخواد تا آخر عمر به استدلال‌های دیگران شنیدم شاید خطاب کرده باشم می‌شنوم فروختن همین باعث می‌شود که اگر من خطا مون نصب کرده باشه او پس کرده و به روی من نشسته به اگر من حق دارم ممکن است خطا کرده باشم پس من حق دارم که خطا بکنم مشق دارم که خطا کنم دیگه رو اغلب بن خطاب میکنن پس حق دارم خطا بکنم طرف مقابل من رهبر خطاب کنه اینجاست که رواداری در باور می‌شود رواداری شاید آدم‌ها برای باورهای خودشون دلیل داشته باشم نه اینکه برهان و دلیل نداشته باشد شاد داشته باشن بچه‌ها با من یه جور نیست اگر من برای باورم دلیل دارم برهان دارم او کسی که روبروی من نشسته برای باور خودش دلیل داره ولی باور خودش با باور من و باور او باور من فرق داره پنج نفر توی یک جلسه پنج تا باور داری هر پنج تن مداد داری باور دارد استدلال این منو باور برهان داریم برا باور ما این اگر این در آدم پذیرفت آره هم مقداری من حق دارم خطاب کنم او چهارنفر دیگران حداقل خطا بکنم باشه نگاهی بهشون نگاه کنم گمراه کافیه نه همونطوری که من است یک او استدلال داره برا باور خودش و احتمال دارد که خطاب کنی شما هم استدلال داره برا باور خودش بعد دو موندنت دعا کنید به همون اندازه‌ای که شما ممکنه خطا بکنین می‌تونم ممکن خطا بکنم این رد اصل اخلاقی چقدر مهم نیس و چقدر تاثیر داره خیلی تاثیر داره تو برخورد با انسان‌ها نه نه هیچ‌کس نمیتونه بگه که من یه باورهایی دارند باورهای من به محض محضه هر کس مثل من فکر نمی‌کند در ضلالت و گمراهی است پس نمی‌تونی این رو بگی اگر این را بگی بعدش به یک رذیلت اخلاقی وحشتناک اینو گفت که من یک عقایدی دارم یه باورهایی دارند که اینا حقه حق اینا حقی بعدش من محال است خطاب کنم من اصطلاح خطا ناپذیر من خدا بر جسد دیگه اون شد استکبار نه چی فاصله است بین حق پرستی و خود پرستی یک‌میلیون فاصله است من خسته‌ام و همدان باید برعکس باشه حق آنست که من تشخیص می‌دهم تپه آنت که من پس تشخیص می‌دهند که من تشخیص می‌دهم یعنی نه نه نه حقی که من تشخیص می‌دهم منم نه حق چیز دیگری تشخیص من از حق ممکنه درست باشه ممکنه اصطلاح نادرست باشی اینجاست که عرض می‌کنم این نوع اشک جدید شب شابش میگم شک خردمندانه اسمشو می‌زارم شب چه خردمندانه شب که بعد از اندیشه شکی نه و شک ابتدای شد که بعد از چهل سال پنجاه سال اندیشه و مطالعه بعد از پنجاه سال اندیشه و مطالعه تازه به باورهای رسیدم باید بعدش کنار شهر وارد کنم فکر نکنم چی میشه میدونی چه فاجعه پیش میاد فیروزه ایه دو نفر دو کاملا تیزهوش نابغه دو گوشت زیاد با هم میان توی موزه هردو آدمای درستی آن هستم با هم‌درس میخونن با هم کار میکنن میان میان میان می‌آید میاد بالا دو تا باور پیدا می‌کند این اون کافر او امیدهای عکاسی دانسته تون بدم اگه خواستید آدرس بهتون بدم دیگه توحیدی که تو میگی ع شرط من میگم پشت که تو دو می‌داد و به بحث یه مسئله‌ی وقته توحید میدونی که تو میگی جبهه مظلومان بده عطا حتی فکر هم پاش در میان است و کاسه همدیگه ظرف آب همدیگر را آه می‌کشد نجسه آه خب عکاشی خرداد عرض کنم خدمتتون که می‌خواستم اهمیت قضیه رو بگم به اونجا برمی گرده آدمی کی خرد گرای انتقادی باشه دیگران تکیه نمیکنه اصلا تکفیر یک انحراف اخلاقی یه انحراف اخلاقی نه انحراف اعتقادی نه اعتقادی انحراف اخلاقی یعنی کسی کسی را تکفیر می‌کنی که معتقد است محال است باورهایی که من بهش رسیدم حتی باش دیگری را تکفیر می‌کنیم دیگران ولی تو پس تکفیر می‌کنیم آره آدم شما حالا می‌فرمایید آه مثلا چه حرفی را می‌زنی شما شش باشی می‌بینی او رو به معنویت واقعا هوای نفس نداره بذار برای انحراف اخلاقی این خیلی مسئله و خیلی مسئله مهمی اخلاق باور فوق‌العاده مهمه و روده این قضیه سادست ظاهرآ من به باورهای رسیدن برم باورها برهان دارم ولی ممکن است در برهان خطا کرده باشم ساده اس ژورنال بگم می‌گردد با توجه به شیث توجه نیست تعجب نیست که میخوایم در مطب یکی میگن شک دعوا رو داریم می‌گردیم اینکه میشه شک شک بعد ناشاد خوبه شخصی که گفته شد بدین شک خوبه شک به چه معنا نه شک دارم که نه این باور را براش استدلال نه نه هیچ اشکالی توش پیدا نمی‌کنم و در عین حال احتمال میدم که استدلالم فتاح باشد و تا امروز کشف نکرده باشم این این در واقع خردگرایی رو میگیم ما اسمشو از غربی‌ها گرفتی ماریا ترسا نداریم که من درس ندارم که بدم اونجا میشه غربی‌ها و در اون زاویه‌های ما نگفتن اسمشو بگذره و خردگرایی انتقادی گریت انتقادی چی لازمش سیستم با یک نوع شک تا آخر زندگی است اصلا باید یه موشک چی تا آخر دنبال ما باشی به او معنا که من هیچ خطایی تو باورها نیست بلکه رسید بعد این بدترین بحران انشاالله وحشتناک بی‌تدبیر میکنه می‌کشی می‌کشی ب داوری داره راجع به گیل و دیگران همین که داوری داشتی تو جیب اندیشه‌های دیگران خیلی ساده هم من ممکنه خطا کرده باشم ممکن است خطا کرده باشد موزه برابر ببخشید مصرف می‌کردم اوه خاک نه بیا کجا می‌رود تیرانداز است خواهی خوابی تکلیف خونه‌اش به تیراندازی تیرهای شما میگم بله ببخشید خواهش می‌کنم یادمه به‌به بفرمایید است ایست بد نیست خیابانی ایست مادر وی است چشم که مانیکا نمیدونم داشتم ایست بسیار متشکر و عقل و خرد را عقل عربی حرف فارسی تو ترجمه واژه‌ها معمولا معمولا دیر دلیل نمیشه زمان‌ها معادل صددرصد دقیق پیدا کرد گاهی یه ذره نکن ولی مجبوریم دیگه با تسامح واژه‌ها رو ترجمه بکنیم مغز را می‌گوییم به فارسی شوند و اینکه این‌که قرآن عربی هست خدا زبانش همه به اصطلاح اسمش کریل مطلق همه‌ی زبان‌ها را بلده مخاطب اولیه است مخاطب امر بر روی عربها مخاطب بعدی ترجمه میکنه زمان داره دل مخاطب اولیه وقت نداره زمان داره و بهش داره میگه که بر زبان مادرتون فرستادم که برخورد کنید بنده به من میگه که نه به زبان مادری نفرستادم ولی وقت داری می‌توانی عربی بیاموزی می‌تونیم به ترجمه مراجعه کنید که بنده فکر می‌کنم که حالا یک مثلث میگن زیر قرآن چند نوع تفسیر داری خیلی انواع پردازیم آره آره دیگه خیلی به یکی دیگه میگن بهترین روش تفسیری قرآن به قرآن میگن برای الانه است که من قبول ندارم من قبول ندارم تفسیر قرآن به قرآن کردنشون نه خیلی جاها فیل اومده و تاثیر گذاشته تو و تفسیر ایشونه بنده چیز دیگری میدم اصلا قرآن نیاز به تفسیر ندارد تا آره برو آره فلسفه نباید مرغ‌ها به نظر من که چیز دیگری و دارم این کار می‌کنم ما الان جلساتی داری درون در آن کار می‌کنم ترجمه قرآن بخون نه تفسیر قرآن به ترجمه قرآن بخون شما از من ممکنه بپرسید آیا هیچ جایی از آیات قرآن برات ابهام نداره میگم ابهام داره یه جاهایی ولی وقتی میرم سراغ مفصل را می‌بینم گفته ایپون زد تا بخش داره خوبه دیگه آره پنج تا احتمال هفت تا احتمال نه دارید دما هیچی کمک به من نمی‌کنی اونجاست که اون چاله و چه‌بسا اونجاست که روشنه روشنه میگه سه تا بچه داره چهار تا بعد چی داریم عرض کنم خدمتتون که اینو بلدی عرض کردم اصلا برای فهم قرآن تخصص لازم نیس تقصیر هم لازم نیست ترجمه باید کرد منتها ترجیح ترجمه قرآن به قرآن دیگه کیه زانو که کتاب‌الله رای تو بودن تغییر ایتنا شکی نیست که هدایتگر مستقیم متقین جاهای دیگه که نگاه بکنی می‌فهمی که آیا بعد حالا دوستهای به علت هزینه کفن صدام علیه من وقتمو مبلغ زخم لا یؤمنون تفرد یعنی چی اون میرم ببینم کپر و جاهای دیگه به گفته که کنید جنگه دلا حقوقم من کپر و بعد ایمان ام و شهر دوحه نه رسول او توضیح داده نفر یعنی چی سفر یعنی چی شکست کدوم کافر که نمیتونی هدایتش کرد گفته که می‌دونن پیام برد گردن نمی‌نهد قدرت علت از این فروش صبا علیه من زد و من پانزدهم را مومن کسایی که حق پذیر نیستم هر چی می‌خوای بهش بگو محمد حق و تو نمی‌پذیری وای دیگر اونجا داشتند میخوام برم تو عقب او مخاطب اولیه عرب بوده ما تقسیم ترجمه همونطور شد به اندازه کافی است ولی ترجمه قرآن به قرآن بزند قرآن را شما کلام حضرت محمد می‌دانی میشی نه تفسیر مسئله میگم مبهم رطب معنیش می‌کنم اجازه تفحص منتها مقصود از پف چیه میرم سراغ آگهی دیگه جاهای دیگه ببینم چجوری به کار برده همه پس تو باید این را کرد مثلا شما کتاب ارسطو را بکار می‌بری یه اصطلاحی داره مثلا ارسطو اصطلاح میخوای بفهمی برو چهار جاهای دیگر ببین چجوری به کار برده چهار پارک دیدی منشاء می‌فهمی چی نه دهم تویی که چیز دیگری موضوعی که یعنی مکس مثل توحید جدا عجیبه نه آروم باش بذارید این چیزه باش نه آن ترجمه سیر یعنی مبهم مبهم نیستی دولت فارسی نه کسانی که کافرند مساوی کی احضارشان بکنی یا نکنی ایمان نمیارم فقط تفریح مشروط چیه یه جای دیگه رو که می‌بینم می‌بینم معنی اون رد شد که در فرایند نه من ترجمه قرآن و برهان اعتقاد دارم و دارم انجام میدم عرض کنم که شما فرمودین قرآن کلام از خوب این باید مبانی رو مفصل بیان کنید اگر نگاه نگاه جناب دکتر سروش را داری خوب با یک کلمه نمیتونم جواب بدم چون و شناسی جناب دکتر سروش را حدود بیست جلسه بحث کردن و نقد کردن من قرآن را کلام خدا اونجا جواب دادم یه کس دیگر جناب استاد مجتهد شبستری میدونم بشناسیش این شکلی تقریبا و اونا فکر می‌کنم اگه اشتباه نکنم در دوازده جلسه به اصطلاح بحث کردن یه نکته فرمودین برهان قاطع و است و اینکه این بحث‌ها نه اتفاقا خمس مثال زدم ما که توی جلسه پس از میاد شرکت می‌کنی گاهی هممون نمیاد که بسنجیم باور و میایم که دیگران را قانع کنی میای که بحث بکنیم باورهای خودمون رو نه نه تازه اول گاهی جلسات از همینجا گاهی دوست دارم از اول تا آخر فقط دنبال کی چی در نقد طرف بگی در نقد چی بگم ده به همین نیست که ممکن باورها ایرادی داشته باشه بشنوم با که دغدغه اصلی باید این باشد این مشکل ممکنه هممون داشته باشی ممکنه هممون و به اصطلاح داشته باشیم ببخش ولی حوزه بیشتر بهش مبتلا هستم چی است ما باش عرض کنم خدمتتون که من اینجوری فرمایش شما رای کمی باش دستکاری کنم اصلا کی دی بیشتر تو دی در رگ گردن آدم در میزنه چی میشه و این‌ها میخواد دفاع و مثل دین و تو این مبحث برای مثال بهتون میگم ما به مناسبت نوشتم و یک چندبار میدی فلسفه علم اونوقت یک داستان تاریخی است گل میارن تو کتاب‌های فلسفه علم معمولا می‌بینم یه آقایی همین یک قرن پیش من اسم را الان یادم نیست فیلمش را هم یه بار درست کردن اجزا کتاب‌ها است فیلم را درست کرده‌اند و اونی کی طرف مدعی بود خانم‌های زیادی به دست زایمان به خاطر حب زایمان می‌مردم فک می‌گردد یه پزشکی مدعی بود که سلول‌های چون داری به جراح با افراد مختلف داره دست میزنه و این دستش آلوده به سلول‌های مرده است یا منتقل می‌کنی و اینک تب زایمان می‌گیرد اگر با دروس سطح را با مواد خاصی بشویید این منتقل نمیشی این دردسر نیست فیلم از تو تاریخ پزشکی دیگه رو سرش ریختن جی حتی دستگاه‌های اجرایی که گذاشته بوده که تو سالنی که بشینن میانی زن به همچین قرار که اسم ولایتی لطفا از کنم خدمتتون که کارا پزشک قبر کردم میدونی چجوری حرفش ثابت شد این حرف این پزشک چجوری ثابت شد بیچاره در حال جراحی کار دیگه چیزی است که جراحی می‌کرد تیغ آلوده بود دیگه بسته خودشو برید به تب زایمان مبتلا شد مرد با مرگش نظریه ثابت شد با مرگ نظریات ثابت شد ولی زیر بار نمی‌رفتم می‌خوام بگم آدما همه‌جا ممکنه باشه ولی تو بیشتره تو جیبی بیشتر بر دین تعصب جو نفس بیشتر است که ادامه شرط اول وجه خداوند نه خداحافظ جلوتر که استعداد مخاطب اول نه نه فهمیدم اوه اوه آره زیاد است خود اعدام من حساب کرده بودم خدا وحی به معنای که پیامبری بفرست تمام شد بحث دیگری است اما ممکن است که پیامی به من بده پیامی به من بده اوه اصلا متوجه نیستم ولی به ذهنم انداخت خیال می‌کنم خودم بودم که می‌آید و این برداشت راحتش کردم خیال می‌کنم شاد و خدا انداخت نه و خوبه بله عرض کنم خدمتتون کی نه این نگاه دینی درون وقتی من پذیرفتم که خدایی این‌گونه است که بر من احاطه داری و و حالا به بحث‌ها من واقعا خال نمیخوام داشت بکنم خالصانه میخوام آنچه را که حق تشخیص میدم بیان بکنم پس یعنی نمی‌خوام باطل را بگم می‌خوام بفهمم و بگم و تلاشم اینه درسته آره باور منه که خدایی هست و منم میخوام حرف او را بیان کنم هرگز نمیخوام چیزی که اون نیز بیان کنم اگر این را داشته باشم حالا یه جاییه خدا به ذهن انداخت آره باور دینی درون‌دینی برون‌دینی نیستی آره قرنطینه ولی وحی به این معنا مثل اون شما فکر می‌کنید که وحی به مادر موسی که بچه ببر اینجوری و کلمه بعدی را بکار برده که چگونه بوده فرشته اومده گفته افتاد به دلش افتاد که این کارو بکنم ایست اوه وی لیست زیر هستی آینده است آره آقای فراستی به گرایی گرایی حذف صفحه برمیاد یا نه فراز صدیقی ادامه بده بسیار عکس کنم خدمتتون که جیل به معنای به کار به به مولایمان که درون اون که درون آدم بجوشد همان فطرت محجوبه وقتی دل و بکار می‌برم اما او که شیخ اشراق و اورک‌ها و امثال اونها میگن کشف و شهود با دل برق داره کشف و شهود یعنی بلاخره یه چیز و عوالم دیگری را پس زیبا به اصطلاح عبادت و شب‌زنده‌داری و امثال این‌ها و چیزهای دیگری را مشاهده کنه که وجود حقایقی براش قدر اوه اینا کشف و سقوط برا خودش ارزشمند برو خودت دارم یه نکته باید بهش توجه کنه و اونی که در همان موقع پدر براش کشف و شهود رشوه میدی باید داوری بکنیم تا آرم یا یه چیزایی که دارم می‌بینم دارم و می‌بینم تو عمدی داری یه چیزایی می‌بینی تا یا خون به مغزش نمیرسه یا واقعا کشف و شهودی جای اوقات شیطانی نبرد آماده رحمانی کی باید داور باشه به اینا آه بین اینها باید داور باشی اون چیزی که فکر کردم قصد وجود چیزایی که دیدم آیا موش به خاطر اختلالات روانی بود و دیدم تو واقعا کشف و شهود بوده و دیدم بیاید دعا کردن خیلی چیزا دیگه به تو دروغ هم نگفتم ولی دانشمندان می‌گن این اختلالات روانی ولی اینم عکس کشف و شهود جای خودش ولی این آفات را هم داریم بالاخره داور اما اون جمله‌ای که فرمودید آخه آه کسی به من می‌گوید من کسر شده برام چه چیزی دیدم خوب می‌گم دیدی با خودت من با دیدن شما به درد من نمیخوره که اگه می‌تونی با استدلال من بیانش کن بدون میشه باشه پیش خودت اگه می‌تونی با یه که اغلب قانع بشه برای من بیان‌اش نمیشه با پیش بود اما شعر معروف پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت است تحکیم آورد بی‌تمکین باور به پای چوبین سخت بی‌تمکین باورم از همدیگه آه چراغی عشق نیروی محرک است عشق اون چیزی که آدم به حرکت در میاره آه در واقع یه جوری بریم بیان بگن ما میخوایم عاشق بشی چه کسی شایستگی عشق ورزیدن داره چه کسی ابر باید داوری کنه اهل باید داوری کنه که چه کسی شایستگی عشق ورزیدن داره کار خودش رو باید بکنی عشق خواب فوت شاه عشق آلیس اول چرا و هیچکس هیچ عاشقی بی‌نیاز از اور نیس وگرنه عاشق یه چیزی میشه که شایستگی عشق ورزیدن نداره قرآن که بخواین بحث کنی ابراهیم علی تعبیر لا روی پل آفرین عشقت یوهو دوست ندارم غروب کننده‌ها اون چیزایی که از دست رفته نیز شایستگی عشق ورزیدن ندارن درسته حکم چیه عقل حکم می‌کنه که اونچه که از دستت می‌رود به عشق نفس بیمار شی مدلش بالا میلیارد حالا نمیدونم چم خیلی خیلی چیز خوبیه هان بله خدا تسبیح سوارش یا سر دواس دانست تو نیستی و وقتی و فردا دارند بر اساس سریع باشی چجوری تقسیم کنند دعوا میکنن نه از این بدتر بد باشی تو این وسیله خوبه ولی آلت قتاله حساس خودش ممکنه جون بگیره ممکنه خودش اینو بگیره خودش جون آدما بدیم پس شایستگی عشق ورزیدن نه آه بابا ابراهیم خلیل این روایت داستان رو با می‌فهمیم چه چیزی شایستگی عشق ورزیدن داره حرکت به جلو میریم ما نیروی محرکه‌ی درواقع من اینجوری میگم به کلاس‌ها من بعضی از اساتید مون عارف مسلک بودن آن‌ها این بحث را داشتیم اون زمان‌ها من به عشق قائلم ضروری میدونم بهش اتمی از نمیشه بدون عشق زندگی کن برای عشق خردمندانه اسم حکیمانه عشق حکیمانه عشق خردمندانه که همیشه همراه بشه و داوری داره میکنه که این شایستگی داری یا شایستگی نداره هر جا پس چطور اعمال دینی که تو عشق‌ورزی و هر چیز دیگر اوه را کنار گذاشت و لحظه‌ای تحولات کنار می‌زد دیگه آدم نیست انسان میگه من میرم با عزاداری امام حسین علیه‌السلام ولی او چنان از خودم بی‌خود به تو لحظه میشم که با سر میره تو شیشه هاش سر بدون شیشه روزه عشق نیست جو نه اگر جلسه ابر از کار میوفته و جلسه نه ممکنه کسی بکشی جنگ کسی را بکشی ممکنه لطمه لطمه‌ای به کسی هر جا که عقل آدم درگیر بشی روی لحظه تبدیل میشه به ایوا تبدیل ببخشید ایست نه نیلوفر هیچی خوبی مومن بگو سی و نه کسی که انشاالله من است