جلسه ششم: رابطه تعقل، تعبد و تبعیت در دینداری
متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی دکتر عبدالرحیم سلیمانی در انجمن اسلامی مهندسین دینداری خردمندانه در مکتب علوی جلسه ششم تحت عنوان رابطه تعقل تعبد و تبعیت در دینداری ۵ خرداد ۹۵
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام خدمت حضار گرامی با آیاتی از سوره انعام آغاز میکنیم
بسم الله الرحمن الرحیم وما نرسل المرسلین الا مبشرین و منظرین و من آمنه و اصلح فلا خوف علیهم والذین کذبو به آیاتنا العذاب بما کانو یفسقون قل لاقول لکم عندی خزائن الله ولا اعلم الغیب ولا أقول لکم انی ملک ان اتبعوا الا ما یوها قل هل یستعما افلاکرون وظر به الذینافون ولی و شفیع لعله صدق الله العلی العظیم
در ادامه بحث های گذشته کلی دینداری خردمندانه در مکتب علوی امروز پنجم خرداد ماه جلسه ششم از بحثهای آقای دکتر سلیمانی با عنوان رابطه تعقل تعبد و تبعیت در دینداری را آغاز میکنیم آقای دکتر خواهش میکنم بفرمایید جلسه با مقدمه معرفی کوتاه آغاز بفرمایید.
سلام علیکم و رحمة الله سلام علیکم بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد
در این جلسات عقل تکیه کردن و سخنم از دینداری خردمندانه تلاش کردم آیاتی از قرآن را نقل بکنم که البته قضاییات متعددی از قرآن مجید بر میاد که دینداری فقط و فقط باید خردمندانه و عاقلانه باشد بعد سراغ روایات رفتم از امام علی علیه السلام روایات متعددی نقل کردم به اشکال مختلف در جلسه قبل از پیامبر احادیثی را نقل کردن خدمتتون مثل این حدیث آخری که از پیامبر نقل کردن دین و من الله دین انسان عقل خیلی از سخن عجیبی است چطور دین انسان عقل و کسی که عقل ندارد به معنای اینکه تعقل نمیکند لا دین له دین ندارد پس دین همراه سه تا حدیث از پیامبر در این زمینه خدمت خدمتتون خوندم از پیامبر از امام علی احادیث متعددی را نقل کرده بودم دین بنابراین با عقل و با عقلانیت گره به سخن ولی است دعوت پیامبران این از قرآن مجید در میاد من ندیدم متن دیگری اینگونه بیان بکنه از قرآن مجید و از روایات ما بر می آید که دعوت دین دعوت به تعقل است دین مشکل بشریت را در این مید دیده که تعقل میک گاهی انسان ها را ماخذه میکنه چرا تبعیت میکنید از عالمان از بزرگان و چرا خودتون تعقل نمیکنید گاهی حافظه میک که چرا عذاب وجداد تو تبعیت میکنید و چرا تعقل نمیکنید شاید آبا و اجدادتون هم تعقل نمیک عرض بنده دعوت دین قرائت قرآنی است و قرائت علوی هستیم دعوت به تعقل دعوت به اندیشه ورزی است تفکر دعوت به تبعیت محض و پیروی کورکورانه نیست خب حالا که سخن از تعقل شد دو تا واژه دیگر حداقل داریم در خود قرآن در روایات که گمان میرود که مثلاً به گونه ای با تعقل و با تفکر همخوانی نداشته باشد یا شکلی از تضاد را داشته باشد نتوانند با هم جمع بشود یکی کلمهای به نام تعدود که باید معناش کنیم و دیگری کلمه ایست به نامیت یا طاعت هر دو در قرآن مجید آمده ادعای اینجانب به صورت مختصر مثلا سوال بحث امروز هم اگر بخوام بگم بحث تو بحث امروزم به چه سوالی میخواهم پاسخ بدم این است سوال اصلی بحث امروزم که اگر اساس و بنیان دین آنگونه که بنده بیان کردم مطابق آیات و روایات این اساس تعقل و تفکر و اندیشه است این تعقل و تفکر و اندیشه چرا رابطه با تعبد از یک سو و با تعقل و با تبعیت از سوی دیگر دارد چرا نسبتی دارد رابطه اش چیه چون ما این دو تا واژه را میبینیم هست تبعیت هم دستور بهش داده شده و به گونه ای تعبد هم هر چند صراحتا لفظ نیامده ولی حالا بیانش که میکنم تا مقصود چیه و چی از میخوام بکنم که خوب سوال اینه اینا چه نسبتی با هم دارند چه ربطی دارد و اما پاسخ اجمالی به این سوال سوالی که الان مطرح کردم اینه که چه دینداری عرض میکنم که دردی داری چه تعفد و چه تبعیت هر دوش خردمندانه است ما تنها و تنها تعبد خردمندانه را میپذیرید نه تعبد به معنای تعطیلی عقل و خرد ما تعطیلی عقل و خرد کنار گذاشتن عقل و خرد را در هیچ جای دین نمیپذیریم من میخوام حالا در آیه و روایتش من بخونم تعبد اینگونه است تعبد در دین وجود دارد ولی این تعهد حکیمانه است به تعبیر قرآن مجید این تعبد حکیمانه است این تعبد خردمندانه است ما و همچنین تبعیت در قرآن مجید داریم در روایات مانند داریم دستور به تبعیت هم داریم ولی این تبعیت هرگز کورکورا نیست ما دو گونه تبعیت داریم یک تبعیت کورکورانه و یک تبعیت حکیمانه و خردمندانه ادعای بنده این هست که هم تعبد در دین داریم و هم تبعیت داریم ولی هر دوی اینها هم تبعیت و هم او خردمندانه و حکیمانه است و نه کورکورانه بنابراین میخواهیم را حفظ کنم هیچ جای دین و هیچ راه ما حق نداریم خرد را کنار بگذاریم البته الان میخوام عرض بکنم دستورات یه مقداری با هم فرق داره هفته گذشته مطلبی را نکته ای را عرض کردم خدمت عزیزان با بیانی کردم از آیه محکم و تشابه تا اونجایی که بنده دیدم و تفاسیر را مرور کردم شاید حالا بد نیست جناب آقای قرائتی فرمود که من یه چیزی درباره یک آیه قرآن به ذهنم رسید و گفت که عیب ذهن خودم رسید بعد رفتم به تفاسیر مراجعه کردم ببینم که کس دیگه هم این حرف را زده و اولین تفسیر که مراجعه کردم دیدم گفته سخیف ترین حرفی که ممکنه کسی بگه این حرف یعنی گی های حرفی که ممکن در تفسیر این آیه بگه همین حرفه خوب ممکنه که بنده هم تفسیرم اینگونه باشه البته بنده عرض کردم که تفسیری که از آیه محکم و متشابه عرض کردم آیه ۷ سوره آل عمران را منهای آیات محکمات فلان تا آخر آیه بنده تفسیر را از نهج البلاغه خطبه ۹۱ و خطبه معروف و اشباح گرفتم بنده عرضم این بود که امام علی در اونجا اینگونه تفسیر کرده یعنی امور را به دو دسته تقسیم کرده بعضی در تیررس عقل و خرد ما هست بعضیش در تیررس عقل و خرد ما نیست اون وقت امام علی بفرما راسخون در علم را قرآن مجید به این دلیل ازشون تعریف و تمجید کرده که اونا حدود عقل را فهمیده اند فهمیدن که عقل و خرد ما در یک جاهایی داوری دارد در یک جاهایی داوری ندارد خب میخوام دسته بندی همین دسته بندی که بر اساس این آیه کردن امروز روش یه مقداری بحث و بگم که به اصطلاح چرا عقل و خرد هیچ جا در دین کنار گذاشته نمیشود و نباید کنار گذاشته شود هیچ جا حتی درون اموری که من اسمش را حالا از این آیه استفاده کردیم اسم گذاشتیم متشابه در واقع البته این جمله این تقسیم بندی را غربی ها کردن ولی خوب مانع نداره ما از غربی ها میگیریم استفاده ازش میکنیم و اشکالی نداره همین امروز هم حالا روایت داریم متعدد داریم که بعد هم به بحث های بعدی مون هم خو از این روایات استفاده بکنم تعبیر هم از امام علی هم از پیامبر صلوات الله علیهما عرض کنم که حکمت را بگیرید ولو از منافق حکمت را بگیرید ولو از مشرک حکمت را هر جا هست بگید و شکار کنید حکمت را از هر جا و هر کس و هر کجایی که هست این حرفا که اتفا حکمت وقتی گفته میشود حکمت اگر بخواهیم بیایم تو علوم حکمت مقصود بیشتر مربوط میشود به علوم انسانی با تجربی کمتر ارتباط داره و متاسفانه گاهی امروز توی جامعه ما سخن از این میرود که علوم انسانی را ما باید یک دیواری دور خودمون بکشیم حصاری ایجاد کنیم و گویا اگر از جای دیگری علوم بیاید به ما لطمه میزنه به دین ما لطمه میزنه انحراف در دین ما ایجاد میکنه که این سخن به نظر من بزرگترین فاجعه است و اسلام به این دلیل نمیخوام در این باره بحث بکنم بحث امروز هم این نیست ولی به این دلیل توانست یک تمد بزرگراه پایه گذاری بکند که راه را گشود بر روی انسانها و گفت برید هرجا علم هست هرجا دانش هست هرجا حکمت هست بگیرید حکمت را بگیرید همین که احترام را و این جایگاه را برای انسان قائل شد زمینه سازی روش تمدن اسلامی شد به همین دلیل اسلام در پنج قرن نخستش تمدنش رو به رشد بوده غرب این تقسیم را کردن برخی میگویند وقتی که یک گزاره به عقل عرضهخرد عرضه میشود اگر بخواهیم دوران بین نفی و اثبات داشته باشه بحثمون وقتی ببینید یه چیزی را تقسیم کنیم میکنیم بین نفی و اثبات بود دو طرف نفت و اثبات دیگه صورت سوم معنا نداره وقتی که یک طرف مثبت بود یک طرف منفی سومی نداره چون ض در واقع نقیضین میشود تقسیمی که اونها میکنن میگن یک گذاره وقتی به عقل عرضه میشود یا عقل داوری درباره اش دارد یا ندارد خیلی روشن یا عقل میگه من درباره این گزارش داوری دارم یا ندارم صورت سوم دیگه معنی نمیده چون نباشه که یادآوری دارد عقل یادآوری ندارد اگر داوری نداشت بهش میگیم خرد گریز اگر داوری داشت باز دو صورت داره که باز هم در دوران حالا که داوری دارد یا تایید میکند یا رد میکند یا میگید آری یا میگید نه یه گزاره را من به عقل عرضه کردم صورت اول ازش به عقل پرسیدم آیا درباره این داوری داری یا نه عقل گفت یادآوری دارم یا ندارم او صورت که شد داوری ندارم دیگه نمیتونم با عقل ادامش بدم چون میگه در تیررس من نیست من نمیتونم دربارش داوری بکنم یا میگوید داوری دارد این صورتی که گفت داوری دارم سوال دو که داوری داری یعنی میخوای بگی این جمله یک صورت میشنود داره یا میگید درست است یا میگویی نادرست است یه جمله من گفتم به تو یا میگویی جمله درست است یا میگ جمله ات نادرست است داوریت اینه آره نه بین این دو تا که نمیشه غیر این شما داوری دارید داوری که کردی یا میگی درسته یا البته یه نکته رو باید بهش توجه بکنیم اینا البته تو فلسفه هم تو فلسفه خودمون هم غرب جاهای دیگر بحث میشه که وقتی گفته میشود عقل داوری دارد همه جا عقل همراه برهان است عقل بدون برهان حرف نمیزند عقل اگر گفت داوری درباره چیزی دارد یعنی برهان برش دارد تاییدش و اگر گفت رد حالا اگر گفت داوری دارم و تاییدش میکنم یعنی برهان برای اثباتش دارم و اگر گفت داوری دارم و رد و ردش میکنم یعنی برهان در ابطالش دارم برهان دارم که این باطل است پس میگن صورتی که عقل داوری ندارد خرد گریز است این را ما میتوانیم بگیم همون متشابهاتی که هفته قبل درباره چه مقداری بحث کردیم متشابه میشود داوری ندارد صورتی که داوری دارد یا تایید نمیکند نه دست نداریم رد میکند چون داوری داشت رد میکند صورتی که داوری دارد و تایید میکند بهش میگوییم اصطلاح را بخواهیم اگر لفظ را به کار بردیم معلوم باشه بهش میگیم خرد پذیر خرد پذیر یعنی عقل میپذیرد پذیره یعنی عقل براش برهان دارد در تاییدش صورت دیگر که عقل ردش میکرد میشود خرد ستیز خرد ستیز ببینید این جمله را میخواهم عرض بکنم خدمتتون جمله خرد ستیز جمله ایست که عقل آدمی بر ابطالش برهان دارد قرآن اقامه میکند برای ابطالش خرد ستیز حالا این جمله چه در حیطه هست و هست و نیست ها باشد یعنی امور نظری واقعیت های عالم بچه در حیطه باید و نبایدها باشد اعمال ما باشد در هر دو عقل داوری دارد باید و نبایدها که البته به گمان من البته این حرف طرفدارانی داره یک اختلافی ما داریم بین عالمان خودمون که آیا گونه عقل داریم عقل داریم حول معروفی اینه که ما یک عقل نظری داریم که در یک عقل عملی داریم عقل نظری درباره هست و هست و نیست ها داوری میکند قرآن میآورد و عقل عملی درباره باید و نباید داوری میکند البته تعریف عقل نظری و عقل عملیاتی هست چه کسانی به گونه دیگری میگن منتها برخی از عالمان که به گمان من حق با اونهاست ناله مال ماسه نظرشون اینه که ما یه عقل بیشتر نداریم ما یه اصل بیشتر نداریم ببینید اونهایی که میگفتن یه عقل عملی داشتیم یا عقل نظری میگفتن عقل نظری میگید اینگونه است اینگونه نیست یا اینگونه هست یه عقل دیگری هم داریم که دستور میدهد میگوید اینگونه باید نباید عمل کنی باید و نباید میگوید برخی از عالمان میگویند نه ما عقلی نداریم که باید و نباید بگوید که دستور بدهد نداریم عقل فقط پرتوافشانی میکند خبر میدهد چراغ است روشن میکند به گمان من حق با اینکه در حقیقت هستند ایشون میگه که ما یه عقل بیشتر نداریم عقلی که فقط داوری میکند و خبر از واقع میدهد عقلی که دستور دهد ما نداریم عقل دستور نمیدهد پرتو افشانی میک چراغ است نورافشانی میک میگوید که چگونه است اما سوال از ایشون از این استاد سوال میکنیم که آیا یه وقت داوری هایی دارد درباره واقعیتهای عالم هستی خب این یه نوع داوریه یه وقت داوری دارد در باب افعال ما ایشون میگید آره در باب افعال ما هم همون شکل خبر میده دستور نمیدهد مثلا میگید عدالت برای نظم جامعه ضروری است باز هم خبر میدهد مفید است ارزشمند است این یه جمله احسان بکن نیکی کن بلکه میگوید عقل اینو میگه چون چراغه میگوید اگر عدالت نباشد ق جامعه به هم میریزد جامعه ساختارش خراب میشود نمیتواند استوار بماند پس خبر از واقع میدهد او یه چیز دیگریست ایشون میگید نفس آدمیست که نتیجه میگیرد که پس من باید اینگونه عمل کنم خب اینها این را برای این خواستم این تقسیم برای که عقل ما در هر دو جا چه در باب هست و هست و یعنی عالم واقع و چه در باب کلمهای که چارهای ندارم این لفظ را به کار ببرم باید و نباید یا افعال اختیاری ما اگر اینجوری بگیم یه سر تو این عالم یه چیزایی هست که در اختیار ما نیست که بهش میگیم امور نظری یه چیزهاییست که در اختیار ما سه افعال ما هست افل ما در هر دو بعد داوری دارد هر دو جا داوری دارد ولی این نکته را خوام عرض بکنم اگر یک جایی عقل ما اومد و یک چیزی را رد کرد چه در امور نظری برهان بر رد یک چیزی داشت و چه در امور تعبیر اینجوری کنیم بهتره نگیم باید و نباید امور عملی گفت فلان کار ظلم است و ظلم قوی است فنره ها اگر گفت فلان چیز ظلم است میشود خرد ستیز اصطلاح اگر گفت خداوند نمیتواند شریک داشته باشد شریف ندارد نیست این در بعد نظری نظر داد و اگر گفت ظلم قوی هست یا گفت فلان کار ظلم است اگر گفت برده داری ظلم است بردهداری ظلم است اگر ستیز میشود اما سوال اینجاست که آیا دردی پیوندش بزنم تو دین در سراسر دین امر خرد ستیزی میتواند وجود داشته باشد سوال را یک جور دیگری مطرح بکنم آیا در سرتاسر دین سوال اینه میخوام اندیشه بکنیم چرا روی عقل تکیه میکنم چرا روی عقل تکیه میکنم سوال سوال سوالی آیا در سراسر دین جایی هست عقل داوری روشنی داشته باشد و ما مجاز باشیم که داوری عقل را کنار بگذاریم سوال اینه ببینید سوال اینه آیا جایی در دین هست گزارهای در دین وجود دارد که در درباره عقل داوری داشته باشد و ما مجاز باشیم داوری عقل را کنار بگذاریم حق داریم حق نداریم چه جایی که عقل تایید میک چه جایی که عقل رد میکم عرضم کردم داوری دارد به من آیا اوهام عقل آیا زنیات است آیا هرچی که به ذهنمون رسید بنده قبلش گفته بودم عرض کرده بودم مقصود از داوری عقل جاییست که برهان دارد قرآن قطعی دارد سخنم این است آیا میشود جایی عقل در دین داوری داشته باشد یعنی برهان داشته باشد و داوری عقل را ما نادیده بگیریم سوال چرا میخوام بگم کن چرا میخوام روایت پیامبر را تفسیر کنم چرا دین المرع عقل تفسیر کنم عرضم اینجاست به اینجا میرسونمش ببینید هرجا در دین هرجا در دین عقل داوری داشته باشد هر جا داوری عقل حتماً باید مقدم شود هر جا عقل برهان داشته باشد برهان عقل باید مقدم شود چه اونجا که میگوید یک گذاره درست است چون اونجا که میگوید یه گذاره ای باطل است باید مقدم شود به چه معنا باید مقدم شود به این معنا باید مقدم که اگر آیهای از قرآن مجید با عقل من ناسازگار آمد چه در بعد عمل و چه در بعد نظر باید حکم عقل را مقدمش کنم و سخن نقل را تغییر کند مانند کجا نمونش اونجا شما مثلاً ظاهر آیه علی العرش است یدالله امثاله که تعبیر اگر هر جای متن مقدس چیزی بود که عقل برهان بر ضدش داشت کلیش را قبول دارند همگان باید تعبیر کنیم یعنی از ظاهرش باید دست بردارید عقل من میگوید علی العرش صبا یعنی خداوند رو تخت لن داده است نشسته است خب این اگر خدا رو تخت نشسته است معنایش میشه جسمانییت خدا که اگر خدا جسمانی خدا محدوده در حالی که خدایی که بیان کردیم لایتناهی است این میشود اجتماع نقیض میشود خدا هم لایتناهی و هم معدود اگر جسمانیست محدوده و اگر لایتناهیست نباید جسمانی باشه این شده اجتماع نقیضین پس باید چه کنم مقدم کنم یا ظاهر آیه قرآن را حکم عقل را مقدم میکنم و ظاهر آیه قرآن را تحویل میکنم و میگویم مقصود این مجاز نیست این استعاره است این شکل دیگریست یه نوع دیگری از بیان قرآن مجید هم از بیانهای بشری استفاده کرده همونطور که انسان ها تو سخن مجاز گویی میکنند استعاره به کار میبرند قرآن مجید هم به کار اما چرا من نمیتوانم حکم عقل را کنار بگذارم قرار ده اگر یک بار حکم عقل را کنار گذاشتم اگر یک بار حکم عقل را کنار گذاشتمببینید عقل اینگونه است که یا حجیت دارد یا حجیت ندارد یا اعتبار دارد داوریش یا اعتبار ندارد اگر دارد همه جا دارد اگر ندارد هیچ جا ندارد یا عقل اعتبار دارد یا ندارد اگر ندارد و اگر گفتید هیچ جای اعتبار ندارد اون موقع مسلمان بودن من زیر سوال میرود برای اینکه از من میپرسند که با چه دلیلی تو مسلمان شدی با چه دلیلی دیندار شدی چرا دین اصلا اختیار کردی با خدا را پذیرفتی با چه دلیلی حقانیت قرآن مجید را پذیرفتی با چه دلیلی رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را پذیرفتی اینا رو چگونه پذیرفتی غیر از عقل وسیله سنجش دیگری داشتیم میگه ابزار دیگری غیر از عقل داشتی ابزار دیگری نداشتی بنابراین اگر عقل حجیت نداشته باشد زیرا دینداری انسان زده شده کل دینداری انسان هواست اصلا دینداری میشود بی معنا شما قبل از اینکه این قرآن را به عنوان حجت بپذیری امور دیگری را رطبتاً باید با عقل پذیرفته باشید تا این قرآن حجت بشود و بعد بری سراغ قرآن اگر عقل حجیت ندارد هیچ اعتباری ندارد بنابراین سخن این است هر جا عقل داوری داشت باید داوری عقل مقدم بشود قرآن مجید در عمده آیاتش که من نمونه های را خدمتتون عرض میکنم در عمده آیاتش اموری را بیان میک که در عقل و خرد ما هست و براش برهان میآورد بنده قبلا در یکی از جلسات عرض کردم که قرآن کار اصلیش برهان آوردن است و پیامبر کار اصلیش برهان آوردن است یکی از دوستان به من فرمود تو این بعد از جلسه ببینم اجاق قرآن مجید آورده است خود قرآن می فرماید برهان برهان آمد و آیات متعدد هم سخن از برهان میگید کجای قرآن برهان هست بنده یک کلمهای که در قرآن مجید مکرر به کار رفته کلمه غیر از عقل غیر از اندیشه غیر از تفکر و امثال اینها کلمه حکمت خداوند تعالی خودش حکیم است کلمه که گفتیم آیات محکمات با کلمه حکیم از یک ریشه است خداوند حکیم است جالب اینجاست خداوند حکیم است یعنی چی کارهاش روی حساب و کتاب و اتقان داره عمل خداوند و سخنش سخن مت خداوند کتابی فرستاده برای ما جالب اینجاست که صفت حکیم در قرآن مجید برای خدا به کار رفته ولی صفتیم به این معنا برای انسان جای به کار نرفته هیچ جای انسانی حکیم ای لفظ خوانده نشده ولی قرآن مجید حکیم خوانده شده خود قرآن حداقل در سه آیه دو جا والقرآن الحکیم داریم یه جا و ذکر الحکیم پس قرآن حکیم خوانده شده خدا هم حکیم خوانده شده حکمت ولی یه چیز دیگری در مورد انسان خوانده شده و گفته شده در قرآن مجید و اون اینکه به این انسان حکمت داده شده حکمت داده شده حکمت انسان داده شده انسان داده است توجه میفرمایید کجایی حکمت من یشا به هر کس بخواد حکمت میدهد و من ی حکمت فقط خیر کثیرا هر کس حکمت بهش داده بشه خیر کثیر بهش داده شده یه جاهایی در یک آیاتی سخن است حکمت رفته و بله مثلاً در مورد انسانهایی میگه و لقد آتینا لغمان حکمت ما به قرآن حکمت به لقمان حکمت داریم پیام برای این آیات را ببینید چگونه است چگونه معنا کنیم یلو این آیه را به شکل های مختلف شاید بیش از ۱۰ بار تو قرآن داشته باشیم و اشکال مختلف این هو من اینجا رو میخونم که در سوره سوره جمعه آیه دو اومده ولی مکرر این مضمون در قرآن آمده هوذی امام جمعه نبودن اگر امام جمعه کسی باشه باید حفظ باشه که ولی من چون توفیق امام جمعه بودن نداشتم و اینا خوب آیه باید بخونم بالاخره باید یه فکری بله آره یه روزی باید به درد بخوره یه جایی جلسه چند روز پیش مجلسی داشتم به مناسبت داشتم که آقا ابزار ترقی روزها چیه یکی از همکارامون در دانشگاه مفید ش مدیر گروه آدم خیلی خوش بیان و خیلی خیلی هم دست گرفته بود به شوخی بهش گفتم ابزار خوبی پیدا کردی کسی که بخواد اینجا تو این مملکت رشد بکنه همین تصحیح گفت به همین دلیل دست گفت به همین دلیل چون راه شناختم راه فهمیدن راه چیه حسن میخوای باش همین کاراست یه تصویر یه چیزی و آره و اگر راهش را یاد بگیریم شاید بالاخره دنیا پایین بالا زیاد داره خوب دقت بفرمایید معنا کنیم این مکرر داریم این شکلی را علیهم الکتاب والحکمه این جمله است سوره جمعه است آیه ۲ ولی مکرر مضمون اینا داریم اینا مکرر تو قرآن داریم علیهم آیات اول اولا آیات خداوند تلاوت میکنه معلومه که آیات یا آیات تلاوت شونده آیات تکوینی خداوند نیست معلومه آیه قرآن چون میگه علیه یعنی آیات قرآن میخونه خوب میکنه و یعلمم الکتاب و الحک کتاب را و حکمت را کتابش چیه حکمت چیه که تعلیم میده کتاب قرآن خب قبلش فرمود آیا کتاب چیه حکمت چیه یک کمی هم جای تأمل تفکر داره آیا کتاب احکام که میگه کتب علیکم مثلا سیام یا تعبیر کتبه کتاب مخصوص اونها به من نفرما دو تا آیه دیگر داریم که یه خورده به اصطلاح کار را هم مشکل ترم میکنه و درباره حضرت عیسی دوتا آیه داریم میگه کتاب این نه تو سوره که الان خوندم تو سوره آل عمران ۴۸ آل عمران ۴۸ یا یه آیه دیگر یه ذره شبیه کتابجی دیگه کتاب ها رو اسم آورد بعدش علم لا یعلم الکتاب و حکمت و توراتجی میخوام این آیات ازش چه استفاده بکنم فعلا نمیخویم بحث بکنیم که مقصود دقیقا از کتاب چیه اون آیات آیاتو میخونه و کتابشون و تعلیم میده و حکمتم تعلیم میده اینا چه جوری میشه آیا مقصود عطف تفسیر اشکال نداره اینم یه شکل بیانه واقعیت به تفسیر میکند میگن یعنی کلمهای که میارن عکس میکنن تفسیر کلمه قبلیست تو ادبیات فارسی جاهای دیگر به کار میره هیچ اشکالی هم باشه ولی آنچه مسلم است یا قرآن مجید خودش حکمت است یا حکمت جداگانه ای هست آنچه مهم است و این فعلا آنچه مورد بحث الان من هست این است چه حکمت پیامبران برای انسان ها حکمت آورده اند پیامبران برای انسان ها حکمت آوردند حکمت تعلیم دادند حکمت حکمت چیه قرآن من میرم اینجا را رهاش میکنم حالا آیات دیگری هم هست میخوام یک بد نیست که دوستانی که میخوان اگر من اشتباه نخونم سوره اسرا آیه ۲۳ به بعد را میخوام چند تا آیه رو میخوام بخونم من فرق داره این قرآن مجیده قرآن سوره اسراء آیه ۲۳ و میخوام به این دلیل این نکته رو میگم هفت هشت ده تا آیه رو میخوایم بخونیم یه دوستی میفرمود کجای قرآن مجید برهان آورد من این را واقعیت اینه که ذهنم را به این چند که دارم میخونم نه به صورت اتفاقی گرفت میخوام بگم بهتون آخرش آخر بهتون بگم چرا آیه آخری که میخونم بهتون عرض میکنم که چرا آیات را قرآن مجید آخر میگه همه آیاتی که گفتیم حکمت بود گفتیم حکمت یعنی چی گفتیم امر متقن حرف محکم حرف همراه با برهان باشه آیا قرآن مجید دنبال سخنش برهان هم میاره یا نمیاره فقط این تیکه رو میخوام بدونم یه جا قرآن مجید ده تا نکته را میگوید بعدش میگه اینایی که به گفتم همش حکمت بودا اینایی که بهت گفتن بدون ها همش حکمت بود ولی حالا میخوام بخونیم ببینیم که آیا حکمت میاره قرآن مجید یا نه توجه میفرما خوب و قضا ربک الله تعبد الا آیه ۲۲ من اشتباه گفتم آیه ۲۲ بخونم بله آیه ۲۲ اینه لا تجل مع الله اله آخر آیه لا تجم بفرما که مفضولا استدلال استدلال یعنی برهان یعنی ببین حرف قرآن را باید فهمید اگر خدای یگانه را تو زندگیت رفتی سراغ امور دیگر چنگ زدی به امور دیگر زندگیت را گره زدی به چیزهایی که شایستگیش را ندارند نتیجهاش میدونی چیه نتیجه قرآن نتیجه قرآن من خط ریز اگر جور دیگه خوندم فقط حق دارید اشکال بهم بگید که چرا ادبیات ضعی مضموم هر جای دیگه اشتباه خوندم مشکل نداره استدلال کرده ممکنه شما استدلال را برگردیم قبلش چرا قرآن مجید میفرماید که و غذا ربک الله تعبدو الا حکم کرده خدا غیر از او تو زندگی تو رفتاره تو چی یک به یک نیرو به یک قدرت به یک جا به یک جایی تکیه کن که ارزش تکیه کردن داشته باشه فقط اونجا یه جاهای دیگر تکیه نکن بازش پیداش کن توجه میفرما خوب برهان آوردش نتیجه اش میخوای بدونی از لحاظدیدن به قدرتهای ناشایست به نیروهای ناشایست به ارباب زور و زر و تزویر و اونا را شریک کردن نتیجهاش این هست من خیلی خوب حالا که ایشون لطف کردن بزارید حالا اشتباه خوم از دست ما گرفت خوب پس این در مورد توحید ببینید توحید داور نتیجه اش برهان یه چیز خلاف عقل نمیگما نتیجهشو بگو چنگ نزن به همه چیز به همه چی تکیه نکن اگه میخوید تکیه کنی ها به شایستگی تکیه کردن داشته باشه محکم باشه تکیه کردی به جای بیارزش نتیجه نمونه اولشو وایسادم بعدشو ببینید آیات را ربک الله بله من کجا رفتم کامل نخوندیم و کامل اینا نه نه نه ۲۲ اشتباه گفتم ۲۲ قاطی لا الله قرار نده با خدا مخزولا نتیجه تکیه کردن به جای ناشایست خب بعد میگه دوباره میگه آیه و بالوالدین احسانا از اینجا به بعد تا دو آیه داره درباره اکرام و احترام به وال سخن میده یه مطلبی رو گفتم در مورد توحید دلیلش بعد میفرماید که آها ولوالدین احسانا اما یغغ درسته احدهما اوکما ولا طرحما میگه به والدین احسان کن نیکی کن و اگر به پیر شدن حرف بزن تند حرف نزن چی تند اف نکن قول قشنگ من الرحمه وقول دنبال اینجا همه گفت آخرش آخر مطلب ربما خدایا رحمشون رحمتشون کن چرا همه استدلال گفت کما رب بیان یه اصل عقلی قرآنی اصل عقل جزا الاحسان حلزا احسان قرآن مجید میگه ها قرآن انتظار داره که همه انسانها بگن چی هر جزا الاحسان نه آیا پاسخ احسان غیر از احسان است انتظار قرآن اینه که جواب بدن چی نه یعنی با عقلت میدونی که جواب این سوال نه اصل عقلیه جزاسان الاسان اصل عقلی اشاره میکنه به اصل عقلی تمام بیان صغیرا همه اون چیزها بلهسان اونا به من بچه که بودن چه کردن صغیر بودن حتی یه مگس را از خودم نمیتونستم درک کنم کرده پاسخش پاسخش این است که گفتم اصل عقلی قرآن ببینید همین یعنی تذکر یعنی بیدار کردن عقل بیدار کردن عقل همین بیدار کردن عقل حالا ادامشو ببینید ربکما فی نفوس صالیناب دنبالش و دستور دیگر با حق ولمسکین قبل از سبیل میگه که وغور با حق حق بده ولی توجه داشته باش چیز عجیبی نیست هم نزدیکان هم در راه ماندگان و هم مسکین مسکین مسکین بیچاره مسکین کسیه که خیلی دیگه اوضاعش بده میگه حق شهدا یعنی میگه حق داره به گردن من و سبیل میگه حق داره در راه مانده میگه حق داره آره میدونیم راحت همه انسان ها نسبت به همدیگه حق دارن اینا رو توجه بفرمایید قرآن جای دیگری هم میفرماید که قد اف اگر اشتباه نخونم والذین فی اموالهم حق معلوم حق از اجتماع حق داره حق داره یعنی اینطوریست من و شما به هر دلیل به مالی رسیدیم شغل داریم حرفه داریم او شغل گیرش نیامده یا نتونسته حق داره تو اموال ما نخیر اینجوری هم نیست که همه جا احسان هم باشه اگر گرسنه ای باشد و واقعا گرسنه باشد و ما بتوانیم حق ادا نکرد حق و ادا نکردیم بیان قرآن اینه منطق قرآن اینه ما فرصت گیرمون اومد که شغلی این اجتماع دست و پا کنیم دوست دیگری فرصت گیرش نیامد حالا حادثهای براش رخ داد و امور میخوام بگم کاملاً عقلی و چیا داره میگه خب بعد میفرماید معما را از بین نبر والا ان المذرین کانون شیاطین و کان شیطان اموال را از بین نبرد مال حاصل زحمات انسانهاست محدود از غیب نبرد خوب دنبالشو ببین اصل عقلی و اینا رو داره میگه یا نه یا یه چیز خلاف عقل و فطرت ما داره میدهم التقا رحمت رحمت به هر دلیلی نمیتونی کمکش بکنی ها حداقل حرف خوب باهاش بزن با سخن نرنجونش تو نتونستی کمکش بکنی نتونستی خب نتونستی با زبانت که میتونی دلداری که میتونی بهش بدی حداقل این کار را میخوام بگم سخنان کاملا یه دستور دیگر وقتی میبخشی نه افرا کن ببخش ولی روح ساب اگه غیر این بکنی چی دلیل معلوما محصورا نتیجه اش معلوم میشه نتیجه غیر این کار را کردید افرا کرد وضعیت بد میشه نتیجه روزی دست خداوندا شکست دیگه است همه چی دست خداونده و خدا همیره خدا اگر قبول داری خدایی هست خدا روزی دست خداست حبیب خدا هم میفهمه میبینه چه مالی داره بچه دونه از ترس فقر نکشید عرب ها میکشتند از ترس بچه تو نکشید به دنبالش استدلالشه دقت بفرمایید نن شما میگه روزی بهشون میدید نحض بله بله خطای بزرگی هست خوب و تقنا نشید چرا دنبال ان کان فاحشه ان کان فاحشه میدونید شاه زشته انسان ها بد میدونن فحشا انسانها را نکشید مگر اونجایی که حقه بی گناه نکشید و من قل مظلوما فقط جعلنا لولیک سلطان بگو ببینین نتیجه داره اگر پشتی بدون که بکشه نتیجه اش بدون اگر کشتی منصورا دین را یه جوری قرار دادیم که کسی دقت بکنه دنبالش هم مجازات است ولا تقربو مال یتیم الا باتی هی احس حتی مسئولان عهد پیمان مورد سوال و پرسش قرار میگیرند عهد را زیر پا نگذار که از جملهاش هم مال یتیم استاس مستقیم نکن هر کاری هستی هر کاری انجام میدی هر شغلی داری تن فروشی نه اون چرا چنین کارهای درستیه و دستور بعدی وک پیروی برای همینجا میخوام این آیه را یه خورده ربطش بدم به اون دنباله وسط پیر از آن چیزی که بهش علم نداری از علم فقط پیروی کن از دانش از چیز دیگر پیروی نکن فقط علمت پیروی و چرا چرا باید فقط از علم پیروی کند برای اینکه انا سمع و البصر و الباب کل کان مسئول دلیلش توجه میفرما همه اعضا هیچ عمل ناگانه هیچ پیروی هیچ فقط از علم باید پیروی کنیم چرا چون همه وجود مسئول ورزش سوال میشه ولا تمش فی الارض و تک روی زمین راه نرو چرا میدونی چرا روی زمین با تکبر راه نرو دلیلش برهان ببینید برهان هست یا نیست برم روشنش کرده ببین تو شایستگی تکبر داری یا نه ببین زمینو میتونی بشکافی اندازه خودتم با کوه ها ببین ببین ولا چه فیضک الرض و طبغ الج ها کاملا داره توجه میده اندازه تو ببین توی این هستی خیلی لازم نیست با تکبر راه بری با نخوت راه بری نه یه خورده سر به زیر یه خورده چرا خب نگاه کن هستی چقدر قدرت داری ببین تو هستی چقدر قدرت داری میتونی زمین را بشکافی میتونی کوچکترین برگه را از خودت دور کنی اگر میتونی خود آزمایش کن با رخوت راه برو اگر ببینی که تو این هستی هیچ عرض هیچ نمیتونی در مقابل اون ها پس بدون که بالاتر از تو هم هست و توجه میفرما کل ذالک حالا کل ذالک کان سی همه اینایی که گفتم ها همه چیزهایی که هست برداشت نزد خدا ناپسنده هر عملی بعدش نزد خدا ناپسند است بعدشو کی میتونه تشخیص بده بعدیش را چه جوری بفهمم آخر همه اینا که فرمودی خودت حکم کلی داد قرآن دقت بفرمایید کل امور برداشت را خدا دوست نداره ولی من چه جوری تشخیص بدم اینایی که فرمودی همش را عقلم هم خودش میفهمید اینایی که مثال زدی همش چیزایی بود که من با عقل خودم میتونستم بفهمم همش میگه همه کارهایی که میخوای بکنی خودت میدونی عرض کردم خدمتتون که میخوام همه خوندم میخواستم این رو بگم ذالکم ما اوها الیک ربک اینا که بهت گفتم حکمت های بود همش که گفتم حکمت های بود که از جانب پروردگار به سوی تو آمده بود همه اینها اموری بود که من با عقل و خرد خودم هم میتوانم بهش برسم میتوانستم بهش برسم میخواستم به این معنا ببینیداگر نگاه جور دیگری باشه من به طور اتفاقیات قبلشو خوندم دیدم که خب ببینید اینها خداوند تعالی چند جا دلیل بعدش آورده چند جا برهان آورده آیا چیزی خلاف عقل و میده پول فقط هم به این شکل بیانش فرموده توجه میفرمای خوب این حکمت حکمت که خداوند تعالی این آیه رو من بخونم در خدمتتون ولما جا عیسیبینات این زخخرف ۶۳ ولما جا عیسیبینات قالکم حکمت آنگاه که حضرت عیسی آورد بینات یعنی چی عدله روشن آنگاه که ادله روشنی آورد قال اجمه ولی بین الله آخرش میگه من میگه آنگاه که عیسی ادله روشنی آورد گفت که من برای شما حکمت آوردم بالحکمه حکمت آورد حالا این حکمت را آوردم و اختلاف داریم اون چیزایی که با هم اختلاف هم دارید من درستشو براتون بیان میکنم ببینید تبیین یعنی بیان استدلالی بیان استدلالی براتون روشن میکنم بیان روشن میکنم آدرس اشتباه دادم یا نه چی بله اینجا اشتباه نوشتم چون با عجلهف فیها ولی ابی لکم دست دست امروز مریضی هم ندارم که بهانه کنم الله میگه من من براتون حکمت آوردم بعضی از چیزها را هم که درش اختلاف دارید براتون تبیینش میکنم و تبیین بیان استدلالی روشنش میکنم حالا آخر فرموده اطیعون اطاعت بکنید اطاعت یعنی چی اطعت از چیزی نیست که ما حکمتش را نمیدانیم نه اطاعت میتواند جایی باشد که ما هم علتش را میدانیم نه ما خیال میکنیم تبعیت یعنی ضرورتاً جایی که ما یعنی ذهن میاد جایی که ما علت را نمیدانیم در حالی که ضرورتاً اینجوری به اصطلاح نیست مثلاً میفرماید امام علی علیه السلام از علم فرمان ببر و جهل را نافرمانی کن یعنی چی از علم فرمان ببر و جهل را فنا فرمانی کن کار رستگاری کنید تا رستگار شوید امام علی در می فرما میفرماید از خردمند اطاعت کن تا سود ببر بذار چند تا حدیث هم از پیامبر ربطش بدم این بحث کردم به اطاعت چی طولانی بوده متن عربی را اینجا نیاوردم بعضیاشو کوتاهتر بوده شنیدن باز پیامبر میفرماید شنیدن و پذیرش در چیزهایی که دوست دارد انسان دوست دارد یا مکروه میدارد انسان مسلمان است مادام که به گناه مامور نشود ببینید میفرماید که اشکال نداره بشنوید و اطاعت مادامی که به گناه کارتون اما هرگاه به کار گناهی فرمان یافت انسان آنجا دیگر به جای دیگر نه جای گوش دادن است و نه جای فرمانبری سخن پیامبری میگه بشنو گوش فرا بده و پیروی کن ولی تا کجا تا جایی که به گناه فرمانت ندهند گناه را کی تشخیص میدهد اولا اینکه میگوید بشنو و اطاعت بکن آیا شامل شنیدن از پیامبر هم میشه یا نمیشه یا غیر او را شامل میشه حالا فرمودید که متن عربی را بخونم یکیشون کوتاه تر بوده آوردم باز از پیامبر هست فی معصیت الله اطاعت هیچکس نیست مگر در معصیت خداوند لا طاعت احدا الله طاتی و هیچ اطاتی برای هیچکس طاتی اطاعت نمیتونه از هیچکس در گناه در معصیت پروردگار بکنه جمله بعدی معروف اطاعت تنها در معروف است معروف یعنی چی معروف یعنی چه یعنی کار نیک کار درست ولی معروف بودن را مفسررین همینج تعریف کردن معروف اون کاریست که عق آیا عالم درست تشخیص میدن میگن کار خوب معروف نون است پس اینجا میفرماید انم الطاعت فیلم معروف اطاعت در معروف است پس سخن این هست این سخن سخن پیامبر است انم الطاعت فی المعروف یعنی چی یعنی آیا ما اطاعت داریم یا نداریم سخنی است آیا داریم یا نداریم این یک نکته را که میخواستم عرض بکنم خدمتتون ببینید هست ما در قرآن مجید اطاعت داریم حکمت هم داریم راجع به حکمت هم گفتم برهانم اما کجا باید اطاعت بکنیم اطاعت به معنای تعطیلی عقل نیست اگر من باید از معروف اطاعت بکنم اگر باید از معروف اطاعت بکنم بود را من باید اطاعت بکنم یا جایی است که عقل داوری دارد و گوید این کار نیک است این آیاتی که الان خوندم از سوره اسرا مصداق این بود من آیات را خوندم همه اینها را عقل من داوری دارد و میگید خوب است و من هم باید اطاعت کنم این یه نوع اطاعت و خوبه و توی دیندار ولی یه نوع دیگری اطاعت هم داریم که این شکلی نیست او کجاست اینها امور خرد پذیر بود اینهایی که از این آیات خوندم امور خردپذیر بود اما سخن این است که اگر ما دستوراتی داشتیم که اوناها خردگریز خرد پذیر نبود ولی خرد ستیز هم نبود اگر خرد ستیز بود چیکار باید بکنم تبعیت بکنم یا نه اگر خرد ستیز بود نباید تبعیت عرض کردم اگر خرد پذیر بود حتما باید اطاعت کنم و اما اگر خرد گریز بود چی اینجا یه مسئلهای میاد پیش و یه حیطهای هست که عقل من داوری ندارد عقل من داوری ندارد اگر عقلم داوری داشت داوری عقل مقدم است ولی عقل من داوری ندارد این یک نکته دوم عقل من به اونجا رسیده که غیر از حقیقت چیزی نمیگوید خوب جمله را توجه بفرما بخوام به یه نکته ای برسم ببینید یه جایی هست که عقل من داوری ندارد این یک طرف سو از سوی دیگر در همین زمینه سخنی رسیدن که یقین دارم که این سخن سخن کسی است که غیر از حقیقت چیزی نمیگوید حالا اینجا عقل من میگوید باید تبعیت بکنی یا نباید تبعیت کنیم اینجا خود عقل میگوید من داوری ندارم من داوری ندارم این سخن هم سخن کسی است عرض کنیم با مقدمات قبلی با مقدماتی که چیدیم میگه این سخن سخن قطعی کسی است که به دلیل علم مطلق خیرخواهی مطلق حقیقت مطلق به این دلایل غیر از حقیقت چیزی به چیزی دستور نمیدهد در این مورد عقل میگوید باید اطاعت کنیم این کجاست کجای همچین چیزی پیش میآید فقط در اموری که مربوط است به رابطه انسان با خدا در اموری که مربوط است به رابطه انسان با خدا همچین چیزی پیش میآید در اموری که مربوط به رابطه بین انسان با انسان های دیگر یا انسان و طبیعت نه معمولا یا به قول برخی همه جا از مسائلیست که عقل انسان در درباره اش داوری دارد عقل وقتی حکم هم میگید خداوند میگید مثل اموری میشود که من از سوره اسراف تلاوت کردم مثل اونها میشود توجه میفرمایید مثل اونها خیلی خوب پس من عرض کردم دو گونه اطاعت داریم آیا عقل را کنار گذاشتن من عقل را هیچ جا کنار نمیگذارم چرا چون همه جا نیست دستور خرد ستیز به من ندهد اگر عقلم میگفت خرد ستیز است اگر میگفت خرد ستیز است حکایت نمیکرد عقل میگید آنجا که یک چیزی کسی بهت دستور داد که خود عقلم تاییدش میک اونجا که باید باید تبعیت اونجاییه که عقل من نمیگوید داوری ندارد دو تا کار میگه خود من سنجیدم اولاً داوری ندارم دو سنجیدم من تضادم ندارم ردشم نمیکنم این سخنی هم که دارم از اون منبعی است که حقیقت گوید خود عقل دستور میدهد که باید اینجا تبعیت کنید این را مقصودم اینه تبعیت حکیمانه که گفتم مقصودم اینه تبعیت خردمندانه به این معناست خود عقل میگید باید تبعیت کنیم با این مقدمات که عرض کردم یه جمله دیگر خیلی پول دادن ما یه کلمهای داریم به نام تعبد این تبعیت بود اونم یه کلمه دیگر داریم کوتاه سخن بگم که خیلی زیاد است وقت نگذره گذشته تعبد ما یک کلمهای داریم تو قرآن مجید عبادت یک کلمه داریم عبد یک کلمه هم هست به نام تعبد اینا همه از یک ریشه است ما یک کلمه وقتی میگیم تو حوزه حوزه علمیه ق مثلا تعبدی یه اصطلاحی داریم که مربوط به بحث اینجای ما نیست گاهی وقتی میگیم تعبدی مقصودمون اینه که غربت نیاز دارد مثلاً میگم فلان کار تعبدی است یعنی قصد غربت دارد مثل نماز شما لباست را که دستت را نجس شده پاک میکنی تو آب میزنی قصد نمیخواد اگر حواست هم نبود و تو آب زدی دستت پاک ولی اگر حواست نبود و نماز خوندی نماز درست حواست نبود غسل کردی غسل درست نیست این یه اصطلاحه دست آب کشیدن را اصطلاحا بهش میگن توسلی غسل کردن را بهش میگن تعبدی یعنی قصد میخود قصد غبت میخود این اصطلاح کنار یه اصطلاح دیگریست در باب تحول یک سری چیزهاست توی دین دستورات توی دین که ما حکمتش را میفهمیم حکمتش در تیررس عقل ماست ولی سری چیزهاست که در تیررس عقل ما نیست این اصطلاح جدیده اونا که در عقل ماست میتونیم بگیم امور عقلانی اون چیزهایی که حکمتش در تیررس عقل ما نیست اونا رو بهش میگیم چی تعبدی اصطلاح جدیدیه تعقل من یه جمله ای را یه وقتی اینجا عرض کردم خدمتتون عرض کردم که مثلاً این به اصطلاح بله این اصطلاحنس الا لیعبدون من جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت یک توجه بفرما یک بحث گونه داشتن خب که گفتم عبادت مقصود چیه اینجا مقصودی اینه که مقصود از عبادت یعنی گردن نهادن به به گردن نهادن هست میخوام این نکته را بگم من اینجا روایات متعددی آوردممیفرمایند در این مجموعه روایات یه روایت قبلا خدمتتون خوندم که هیچ عبادتی بالاتر از اندیشه نیست پس اندیشه کردن عبادت است اما روایات متعدد دیگری من اینجا آوردم که میگه کارهای متعددی میگه عبادت است توجه میفرمایید مثلا سخن حکیمانه ای را که مومن بشنود حالا اینجا میگه بهتر از یک سال عبادت است گاهی میگه هیچ عبادتی بهتر از روزی حلال نیست یعنی چی هیچ عبادتی بهتر از روزی الان نیست یعنی چه روایات اینگونه بسیار عبادتی که اصطلاحا میگه چون خیلی زیاده من الان وقت ندارم بخونم خیلی تو همه جنبههای انسان در همه جنبههای زندگیش وقتی از حق و مصداق بارز حق اطاعت میکنه گردن مینهد میشود عبادت اما این کلاس ما یه مسئله داریم به نام تعبدیات خود عبادت حسابش جدا که مقصود فقط عبادت نیست تعبدیات یعنی اموری که من حکمتش را نمیدانم یا یه خورده اموری که من درباره اش نمیتوانم سخن بگویم اموری که نمیتوانم دربارهاش سخن بگویم چرا چون خرد گریزد یکی از انحرافات بزرگی که ما در بینمون به وجود اومده و نویسندگانمون با عالمانمون زیاد به این چند کار را انجام دادن اینکه بحثها را کتابها را نوشتهها را بردن زیاد به سمت اموری که این دو ویژگی را دارد اولا درباره اش نمیشه حرف زد و دوما نکته اینه که عقل برای انسان دانستنش فایده ای ندارد نمونه اش کجاست اون دفعه هم عرض کردم در مورد کیفیت ما حرف های زیادی شده فرشته حرف های زیادی زده شده و جن حرف های زیادی خیلی از حرفهاست وقتی زده میشه چون ما نمیدانیم سر از خرافه در میآورد چون احاطه نداریم میشود اموری که نباید دربارش حرف بزنیم میشود خرافه میشود خرافه و دین تبدیل از عقلانیت فرود پیدا میکنه و تبدیل میشود به خرافه نمونه باشید میگوید عالمی تا اخلاقی هم است خیلی هم ارزنده است ولی آدم بزرگی است مثلا می فرماید که روز داره میخوام بگم کیفیت ماد من گفتم کیفیت معاد را داخل ولی عالم بزرگواری که منم خدمتش بودم و آدم بسیار متخلقی بود ایشون می فرماید روز قیامت همه جا نورانیست همه جا روشن است نوری که هیچ جا نیست بعد میپرسم که این نور از کجاست قرار بود روز قیامت خورشید نباشد میپرسن این نور از کجاست میگویند علی و فاطمه به هم رسیدند و به همدیگه لبخند زدن دندانشون پیدا شده این نوری که میبینید از دندان خوب ببینید این نور از من با مشکل روبرو میشود من با مشکل اینگونه روبرو میشوم که یا امور اینگونه را چرا باید عالملمان بگوید یا عالم بزرگ چرا باید یه همچین حرفی ببینید این اموریست که در تیررس عقل ما نیست چرا باید حتی اگر روایت ضعیفی هم داشتیم حتی چرا امور این گونه را باید بیان کنیم چرا ما باید بگوییم که چرا باید بگوییم که نمیدونم یک شیطانی بچه شیطانی آمد خدمت رسول خدا و گفت یک آدمی بود که از روز از اول تا حالا هرچی پیامبری را ما میخواستیم گمراه کنیم او نمیذاشت پیامبر فرمود ببینیش قیافشو میشناسی میگه آره میشناسم علی علیه السلام نشسته میگه این بود میگه آره همین بود پس صلوات بفرستید آقا میگه خب نه به شما عرض نکردم اون اون میگه اون آقا میگه پس صلوات پس صلوات بفرست پس چی بکن توجه ببینید ما در دین امور خردگریز داریم به معنای میخواهم بگویم امور تعبدی داریم این امور تعبدی را باید امور تعبدی را باید بپذیریم اینها را عقل میگوید باید بپذیریم آقا توجه بفرمایید این امور را عقل میگوید باید بپذیریم عقل میگوید باید بپذیریم اینها امور تعبدی دین هستند تعهد هم داریم عقد داوری ندارد همچین چیزهایی چه در بعد عملی جناب آقای صادقی و چه در بعد نظری در هر دو داریم باید بپذیریم جمله آخرم اما پذیرش اینها غیر حکیمانه و غیر خردمندانه نیست اینها پذیرشش خردمندانه چرا چون عقل میگوید من در این باره داوری ندارم اما نکته را بهش توجه بکنید و اون که اصل دین امور خردپذیر و حکیمانه است اونها بنیان دین است و از اینکه خسته تو کردم عذر میخوام از اول عذرخواهی خیلی طول کشید قبول دارم این اشکال نگیرید قبول نزدیک نزدیک خیلی مسائل اساسی قرآن اومده فکر میکنند پدر پدر بسیار متشکر گفتم بله درسته فارسی خیلی استفاده اساس تفکر با عقل باید جبهه وسیعی در برابر این موضوع وجود داره که روح جولان بیشتر میشه اینها میگن اصلا عقل و عقل با عقل جلو رفتن راه رسیدن به حقیقت نیست شما باید با دل جلو و حتی مطرح شده که خداوند را هم نمیشه با عقل فهمید یعنی این اساسی ترین مسئله هستی برای بشر حرکت عقل رو برای رسیدن به خداوند و صحبت از عرفان میکند و به حقیقت رسیدن رو اصلاً مسیح دیگهای براش عنوان میکن و این مطلب خیلی الان آثار گسترش استاد موضوع خردمند داشتن یک نگاه توجه بسیار متشکر خیلی نکته زیبایی بود من تو بحث امروزم نمیگنجید ولی این جمله معروفی است که پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود بنده عرض میکنم خدمتتون که حالا هر کسی موزه درسته یه نکتهای رو عرض بکنم زیاده توی دنیا بعضیاش را انسان باید مبانی را بگه من اگر بخوام فرمایش استاد محترم را جناب آقای دکتر بهبهانی را ظاهرا بوق قسمت داشت یکی اینکه عقل اعتبار داره یا نه بعضی ها عقل و اعتبارش زیر سوال میبرند یکی اینکه آیا نباید سراغ چیزی مثل شهود مثل دل امثال عمارت آیا همه چیز میشه با ببینید اون جمله پای استدلالی ام چوبین بود پای چوبین سخت جواب قرآنی بهش میدم ببینید عقل چراغ است شاید گفته اینجام لابلا چراغ است ولی عشق نیروی محرکه است اصلا یک چیز نیستن یک کارایی ندارد اینکه چه چیزی شایستگی عشق ورزیدن دارد اون را باید عقل تشخیص دهد به همین دلیل ابراهیم خلیل میفرماید لاحب عافلین با عقل خودش دنبال معشوق میگردد عقل باید اونجا هم که میگوید و جهت سماوات وض یعنی با عقل حرکت کرده ابراهیم خلیل ولی رسید به چی به معشوق با عقل حرکت کرد و رسید به معشوق عقل و عشق هر دو باید در دینداری باشند کارکرد خودشون عقل میگوید چه چیزی شایستگی عشق ورزیدن دارد عشق نیروی محرک است که به حرکت در میآورد هر دو باید باشد اون شعر معروف شعر خطایی است به نظر من طبق ضعیفی که من دارم اصلا استدلالات میخوام اشکالش اینه اون شعر استدلال پا نیست که میگویید پای استدلالیان استدلال چون پا نیروی محرکه است استدلال چراغ است فقط روشن میکند میگوید کدوم راه برو کدوم مسیر رو انسان را به حرکت در میآورد اما یه سوال آیا عقل اعتبار و حجیت دارد یا ندارد یه سوال مهمیه از من میپرسی باشه میخوام جواب بدم هرکس میخواد این سوال بکنه آیا عقل اعتبار دارد یا ندارد میخوام جواب بدم من چه وسیلهای دارم که تشخیص بدم که عقل دارد یا ندارد غیر از عقل من چیز دیگری ندارم هر سوالی که از من بکنید آیا عشق مقدم است یا عقل چه باید بگوید من یک وسیله سنجش بیشتر ندارم غیر از باز آیا ایمان گرایی درست است یا عقل گرایی با کدام بسنجم من یه ابزار سنجش بیشتر ندارم غیر از عقل هر سوالی بکنیم آخرش اصلاً خود من یه بار دیگه این را اون دفعه عرض کردم سوالی که از بنده میشود معناش اینه خود سوال مهم نیست چی باشد همین که سوال میشود کسی که سوال میکند عقل من و عقل خودش را به رسمیت شناخته اصلا نمیتوانیم سوال درباره هر چه کردیم عقل را به رسمیت شناختیم پس عقل اعتبار حجیت دارد یاالله حال شما خوبه میخوام یه خورده دلتون وقتو نگاه که نمیتونم تنظیم استفاده ما در مسیر عرض کنم که معرفت دینی هم مبنای عرض کنم که شناخت ولی من عرض میکنم که این خداوند بر اساس حکمتها و براهین و عرض کنم که ادله ما را دعوت حقایق کرده ابتدایی دوستان به خصوص خانم های محترمهات است سوره مبارکه انعام رو توجه میکنه علیکممیزان شما خواهش میکنم ایشون فرمود ایشون دعوت به تفکر میکنه مخلص شما هستید همه اینها یه حقایست که در قرآن در آیات الهی در کلام خدا و این دلیل بر این نمیشه که فرمایش شما در انتها به اینجا داره منتهی میشه که شما دارید امر الهی رو که اطاعت خدا و پیغمبره اون رو مقید و عرض کنم که تخصیص بشه در صورتی که قرآن مجید می فرماید که و من الله و من فقط یعنی اطاعت مطلق برای پیامبر قائل میشه شما در یعنی میزان و تشخیص ما همه جا کارساز نیست خداوند میفرماید من الله علی المومنین رسول الله همین انسان های عاقل عرض کنم که قدرت عقلی داشت همه اینها رو خدا برشون منت گذاشته که براشون انبیا ارسال کرده لذا ارسال انبیا و همه انبیا هر وقت هر کدومشون که اومدن امر گفتن آقا از من تبعیت کنید امر به اطاعت خودشون کردن اینجا هیچ قید و قصری هم برای اطاعت خودشون قائل نشده چون و چرا بله لذا خداوند اطاعت انبیا اطاعت مطلق قرار داده اولیای خدا که خداوند عصمتشون رو عرض کنم که تضمین کرده و تایید کرده توجه میکنید حالا در اصطلاح خیلی جاها به اصطلاح هستش میفرما دستور خدا و کتاب خدا مطابق عقد مطابق با فطرت خوب اونجاهاش بهتر راحت تر میپزه اونجا که از نیست نمیدونم این تصدیق رو بدم منتها بر اساس اون اصلی که به ایمان صدا بر همین مبنا باید تبعیت بکنم و خدا بر اساس همین که من اگر اطاعت نکردم میتونه منو در قیامت عرض کنم که لذا بحث عقل و عقلانیتی که شما دارید میفرمایید اگه بخواید به همین وادی محض خود این قضیه و الانقدر نح های مختلف وجود داره همشونم مطل خود این تفکرات اندیشه خودشون در تعارض تضاد با چجوری دارن به مسیر عقل و عقلانیت که پیش میرن که خودشون در تعارض و تضاد شما حالا من به عنوان نمونه فلاسفه شما در نظر بگیرید روی عقلانیت دارن تکیه میکن عرف روی شما عرض کنم که احساس دارن ولی فلاسفه فلاسفه مشا فلاسفه نمیدونم اشراف فلاسفه و حکمت متعالیه همه اینها به یک شاهراه واحد نمیرسید الان نحله های موجود در زمان خودمون هم خیلی از هستن که چشم خیلی افراد مدعی عقل و عقلانی ولی عرض کنم که در تعارضا در آخر کلامتون فرمودید که به نظر من خیلی به اصطلاح از شان شما به عنوان یک عالم روحانی و اون اینه که به اصطلاح شما عظمت نورانیت اولیا خدا را به تمسخر گرفتید در فرم و من برای شما میگم این رو اگر هیچ کس هم قبول نداشته باشه شما با عنوان یک آیه قرآن هستش که در روز قیامت وقتی صحرای محشر به پا میشه خداوند عظمت آن نورانیت محمد و آل محمد رو که نمایان میکنه عده ای از به اصطلاح معتقدین اونجا به این واژه به سخن میان که الحمدلله الذی یعنی وقتی عظمت نورانیت پیغمبر را آل محمد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به این سخن اظهار عفو میکند که خدا الحمدلله قرآن روایت استاد بیشتر مستحضر است آیه نسبت به اینکه افراد در اختلافاتشون و مشاجرات اگر به پیغمبر مراجعه کردن پیغمبر حکمی رو داد در اون حکم دیگه لازمه تبعیت بکنه۶ من اشاره کردم کفایت میکنه ولی در اینجا خدا داره میگه که در چیزی یه لحظه یه سوال کوچیک میخوام از ایشون بکنم حضرت آقای صادق اگر یه چیزی توی قرآن آمده باشد یا تو سخن پیامبر آمده باشد و الان همه عقلای عالم و از جمله شخص شما عقل با صراحت بگه روشن این درست نیست سوال میخوام بفهمم استفهامیه شما چیکار میکن من اول در اون فرمایش قرآن در دسترس اگر فرمایشات پیغمبر باشه میرم تحقیق میکنم یعنی مجتهد در مفهوم شیعیش اینه که مجتهد نمیاد از خودش رای بده چون قیاس و استحسان و عرض کنم که فتوا دادن به غیر ادلهای که خدا نازل کرده اصلا باعث این یکی منتها مجتهد وظیفش اینه که در منابع و مصادر موجود بره به اینجا که این فرمایش این قول قول پیغمبره این قول قول امام معصوم وقتی برشعی و یقین شد که این قول پیغمبره بر اساس او هم خطا بود تو زمینه احکام میده هم بر اساس اعتقادات شما به جایی رسید من اشتباه من یه سوال کوچک کردم ببین بابا صادق توضیحی خواستم آیا اینکه خداوند گفته شما ظاهر را قبول میکن یا آیه تعبیر فرموده به تفسیر اولیه شروع کنیم به تعبیرش رج یعنی تفسیر اولیه تفسیر اولیه جز خدا و راس در علم کسی نمیدونه و ما برای اینکه به مراد واقعی اولیه الهی برسیم باید عه داستان شیعه قبول ندارید موضع خودتون رو مشخص کنید شما در قالب آقای اینجا حرف نمیزنه حاج آقای آقا متشکر دستتون درد نکنه حاج آقای صادق خیلی این چون همه موافق من نه خیلی باشه چشم خیلی کوتاه تمام راس در هفته گذشته بحث کردم نخیر هم قرآن مجید می فرما تو نوار ببینید خود قرآن میگه راسخوونه در این آخرش را گفتم میفرمایید تشدد علما تشهد فلاسفه تشدد علمای دین بیشتره من فقط کوتاه میگمها تشددی که شما میگید فلاسفه و فلان و اینها داره اونجا بیشتره اینکه میفرمایید بزنید به هر حال اگر ظاهر آیه خرد ستیز بود اصلا ظاهر باید دست برداشتید ولش کن این بحث اینه مقصود من اگر شما جور دیگری یه چیزی هم بزارید بعد این جمله را عرض بکنم شما یه جمله رو اون قسمت های که آیات میخودید قبول این آیات قرآن مجید خوبه یادآوری گفتم میدونستی میدونستی برای یادآوری گفتم شما خودت گفتی اینا برای این بود توجه بفرمایید اما یه چیز وسط فرمایش فرمودید یه جاهایی نمیدونم عرض کردم خودم گفتم امور خرد گریز داریم تو دین نمیدونم چشم اگر جایی دانستن و عقلم به روشنی با برهان حکم که همه جا عموم جاها موافق هست عرضم به هر حال پیامبر حاضری هم باشه ما در وصل کنیم قبلا وصل کردن به هر حال من نکاتی هم بود استفاده میکنم آقای صادق استفاده استفاده کنیم با آرامش خیال انتخاب خواهش بسم الله الرحمن الرحیم تلگرام مثلاً به درد من میخوره یا نمیخوره چون من زیاد نا آشنا نیستم با مواد عرض به حضورتون کردم و استفاده کردم بعد چون ادب اقتضا میکرد که من اگر سوالی جلسات قبل رو شنیده باشم من دو بار به دقت اینا رو هم شنیدم تمام جلسات بدون و هم پیاده کردن و برای خودم عادت چندین ساله اینا رو همه رو یادداشت کردم و اول یه نکته بگم اخلاقی او من اخلاق حاج آقا رو خیلی تایید میکنه و لذت واقعا ایشون اخلاق اون از همه بالاتر تمام احکام تمام دستورات تمام عقاید اگر اخلاق رو درست کنن درسته اگر شما بزرگترین فیلسوف و متکلم باشید بزرگ فقیه باشید اما در مرحله اخلاق عصاره و خروجیشه اگر ایراد داشته باشه اصلا هیچی به درد نمیخوره گفتش که هر چه بود جز محبت سود در محشر نداشت دین و دانش عرضه کردن کسب چیزی بردار گفت اصلا اینا رو ولش کن عمل نفس هم داریم حالا دوست عزیز آیات قرآن هم درسته الا من الله قلب سالم یعنی خیلی تشکر میکنم مطالبشون استفاده کردم نقد دارم اونا رو میخوام خدمتتون بگم ولی اول اون چیزی که اصل اخلاقی غیر از اینکه عالم هستند فاجرن اخلاقشون ۲۰ به نظر من اخلاق اعتقاد خواهش ببینید من عرضم به حضورتون که چند تا نقد دارم چون زمانی آینده مربوط به جلسه امروز من جلسه قبل ببینید شما فرمودید که جلسه من گفته شما شنید اتفاق قرآن و برهان کدوم برهان رو قرآن آورده شما آمدید که این برهان را اقامه کنید که حالا من یک نمونه قطعا اینطور نیست من میدونم که شما انگلیسی برهان یعنی دلیل روشن یعنی دلیل روشن واضح به طور که اکثریت فقرا رو قانع کنه عقلای یعنی یک این برهان فلسفی یه چیزی نیست که شما ندونید ده برابر بهتر از من نکته من این نیست نکته من اینجاست حالا شما امروز اومدید برهان اقامه کنید یک مورد برهان تمام آیاتی که مرحمت کردید آیات اخلاقی است من به او خواهم رسیدتایتل رو که عنوان کردید که دینداری متحدانه یک کسی اگه از بیرون بشنویم جوونایی که بیرون مشکل دارن فکر میکنن که الان میخوان شما ای کاش شما میوردید دلیل میآوردی که آقا ما متعقلانه متکبرانه میخوایم برای شما تبیین کنیم که چرا در متن قرآن آمده است که فضل روح زنتون را بزنید خوب عرضمو برسید شما میدونید من چی میخوام بگم چرا رای زن ایران مشکل بچه هاست چرا اگه کسی لغزش کرد شراب خورد این رو باید ببرید بیرون بخو ۸۰ ضربه عقلانی کنید در حوزه عقاید کاش میومدید بحث اینا رو میگفتید شما آیات اخلاقی میخونید شما استاد مگه اخلاق مقدم نیست تموم شد اینکه تمام علما مفصل گفتن عوامل دین در زمینه اخلاق عوامل ارشادی اند یعنی خدا میدونه اگه میگه راست بگو مردم خودشون میدونن باید راست بگن اینا ارشاده امری نیست که زینب تمام امور اخلاقی عوامل شاره نسبت به امور اخلاقی عوامل ارشادی یعنی ما اینا رو خودمون میدونیم وقتی میدونیم چه برهانی شما برهان که در حوزه اخلاق شما مثال گفته که از فلان این کار نکنید فقط معلو اخلاقی است نور اخلاقی شکی درش اصلا منطق و بنیان تفکر شیعه و معتزله برای این است جمهور اخلاقی غیر از اشا ما همه میدونیم اخلاق امر احترام به پدر مادر شما آیه میخوانید برای برهان میگید من میخوام یه برهان برای شما مثال آیات اکرام به پدر و مادر مگه ژاپنی ها احترام پدر نباید بزارن آلمانی فرانسوی رومیان قدیم مگه نمیدونستن من جمع کنم جسارت نباشه حرف بمونه من انتظارم از شما اینه برای ادامه جلسات عنوان یه فرد مستمل مقداری که میدونم شما پتانسیلش شما عالمید شما من آثار دیگه شما رو خوندم اون کتاب ادیان ابتدایی یا ادیان خاموش کتاب اخیرا رفتم تهیه کردم بسیار فاضل هستند کار کرد کار ادیان عالم ولی من میخوام بدونم که این اگه جوون بیاد بشینه اون رسالتی که ما دلمون میخواد که بچه من از نماز خوندن شرمنده نباشه افتخار کند به دینداری ما بیا ببالیم به اینکه پیروان محمد و آل محمد هستیم بتوانیم دفاع معقول از دین بکنیم بحث و سرایت ندید به این سوی مباحث اون دوستمون میگفتن خیلی از مسائل میفهمم حالا فرق میکنه شما آوردید به طرف آیات تمام آیاتی که یه آیات الاحکام نداره یه دونه از آیات عقاید شما نخوندید که برهان کنید یه دونه از آیات نخوندید در حوزه تعزیرات معاملات اجتماعیاتی که این بچه ها باهاشون مشکل دارن اخلاقیات برهان نمیخوان اخلاقی هم که گفته امر چطوری میشود که دیندار بود در عین حال تو این دنیا میتوانید پاسخ بدید که چطور پس این احکام در دستورات چه جوری این مسائل اومده اینجا شما بهتر از شرمنده خیلی زیاد رفتم بسیار معذرت بسیار متشکر من کوتاه و بسیار استفاده کردیم دستتون هم درد نکنه معنای برهان و من فکر میکنم لابلای عرایضم گفته بودم که مقصودم قرآن فلسفی نیست دلی که عقل قانع کند دلیلی که عقل قانع کند صرفا همینه ببینید بنده تو این بحثهایی که الان داشتم تا این جلسه داشتم مبانیمو میگفتم تا بعد آرام آرام لا به لای مبانی چرا من شماره نوار را گوش کرده باشید ملموسترین زندهترین حرفی که امروزها توی جامعه ما بوده اون هفته بحث دربارهش کردم اون جلسه با مفصل بحث کردم در مورد اینکه آیا دیدار یک بهایی میتوان رفت نمیتوان رفت چه یه مسئله زنده بوده اگه این متن احکام که بعضی الان خوب خیلی حرف های به شکل دیگری میزنند نه تو جلسه قبل هم اون بحث بوده با تفصیل هم بوده همه امروز امروز خواستم یک آیه را که بعدش گفته حکمت به مناسبت بود یک آیه اول که خوندم درباره توحید همون توحید را تلاش کردم تو همین صحبت امروز بودا همون توحید را اون شکلی که میخوام بیانش کنم بیانش کنم و همینجا کوتاه بیان کردم بعداً مفصلشو بیان میکنم توحید یک اعتقاد یه امری نیست که در ذهن و چی باشه متن زندگی ماست اون آیه اولی که خوندم و کردم اتفا من میخوام بگم اعتقادات هم اینجوریست اما اینکه میفر بناست به تدریج کم کم بریم تو متن مسائل بعد از اینکه مبانی را بیان کردیم چشم اون موقع دیده میشه ولی تو همین لابلا شما این مسائلی که اینجا فرمودید که یکیش یکی دوتاش این بود که زن یا حقوق زن یا امثال اینها الان مثال زدید اگر اشتباه نکنم همون هفته گذشته تو پاسخ به سوالات بعضی جاها اونجا مطرح میشه و حتی من بحث کردم تو هفته گذشته که زن و مرد چه تفاوتی با هم دارند به لحاظ خلقت و نتیجه به لحاظ عقل چه تفاوتی دارند و در نتیجه همین جلسه قبلی بحث کردم به مناسبت به هر حال خیلی اینکه فرمودید و اخلاقیات این آیات اینگونه یه جمله آخر را هم عرض بکنم و تمام بحثم ببینید اینکه بفرمایید اخلاقیات برهان نمیخواد آره اینا ارشاد به حکم عقل کما اینکه احکام اجتماعی اما یه نکته را توجه بفرمایید تا برخی میگن خود خدا هم بدیهیه توهین هم بدیهیه کجا من میگم قرآن گفته اشکال نداره که یک کسی اسم تنوع های که میده اصلا من قبلا اینجا بحث کردم شایدم به مناسبت کوتاه تو این جلسات هم بحث بکنم ارجاع بدم و که اصلا پیامبر آمده که عقل و فطرت بیدار کنه غیر از این نیامده کاری بکنه نیامده چیزی بگه که عقل اصلا معنا بر این اگر چی اومده یادآوری کنه یه چیزی نیامده بگه که وقتی بهش میگه اصلا زبان قرآن زبان تلنگر زدن به اصل ولی ما اسم این تلنگر زدن به عقل و فطرت را اسمشو گذاشتیم برهان اسم اشکال نداره فقط میخواستم بیدار کردن عقل یک کار تعبد یه چیز دیگری این دوتا عذر میخوام خیلی استفاده کردم چرا در شام اعدام شد کسی تو این جمع میدونه که آقای خمینی رو بسیار از مراجع تو قم نجس میدونستن بچه هاشون اونجا آبشیدن این بحث فلسفه عقل شریعت و حکمت در طول تاریخ وجود داشته و این تعارض ها بوده برای موضوع جدید نگاه نکن طول این ۱۴۰۰ سال همه دوستان رو دعوت میکنم به حقیقت آدم میخواد بدون الله