جلسه سوم: مرزهای اخلاقی دانستگی انسان

از راه روشن

فایل صوتی

متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.

سلام علیکم و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه سوممون هست در اخلاق باور و عنوانش هست مرزهای اخلاقی دانستگی انسان هیچی اعتراض نکنید که چیزی نفهمیدیم از عنوان چون خودمم نفهمیدم و خیلی فکر کردم که چون عنوانی به کار ببرم که چیزی ازش متوجه نشیم بعد از فوت فارابی شب فرشته‌ها نکیر و منکر اومدن بالا سرش و گفتن که رب تو کیست بین مردم معروفه گفت استقصن فوق اسطغوس گفتن پیغمبرت کیه گفت استقوس فوق استغوس فلسفه استقصات گفتن امام کیه گفت استغوس فرشته‌ها رفتن پیش خدا و اعتراض کردن که آقا یک آخوندی مرده که ما حرف نمیفهمیم خدا گفت چی میگه گفت هر چی بهش میگی میگه فارابیه ۷۰ سال منم حرفشو نفهمیدم و دیگه شما تلاش نکنید که حرفشو بفهمید نه نمی‌فهمید حرفشو عرض کنم که ببخشید شوخی کردم که آره مقصودم از این کلمه را حالا میگم اینه که ما یه چیزهایی میدانیم یه چیزهایی نمیدیم وظیفه اخلاقی ما درباره در رابطه با آن چیزهایی که میدانید و آن چیزهایی که نمی‌دانیم چیه این بچه که امروز به عنوان یه بحث مبنایی می‌خوایم بهش بپردازیم ما به هر چیزهایی را می‌دانیم یه چیزهایی را نمی‌دانیم در رابطه با اون چیزهایی که می‌دانیم چه بایدها و نبایدهای متوجه ما هست اون چیزهایی که نمی‌دانیم چه بایدها و نبایدت های متوجه ما هست این سوالیه که امروز می‌خوام بهش بپردازم دیگه امروز نمیتونم بگم جواب فرضیه جواب مختصر چیه توی بحث فوق العاده پراکنده در واقع آخر بحث می‌خوام به این نتیجه برسم که هشت جور و هر کدومش را باید درباره‌شون یک جور داوری بکنیم عرض کنم خدمتتون که بحثم را با عرض کنم خدمتتون که فرمایشی از امام علی علیه السلام شروع می‌کنم در حکمت ۱۴۷ حکمت اصلاً حکمت وقتی کلمه را اسمشو گذاشتن حکمت تو این بحث یعنی حکمت عملی ما دو جور حکمت داریم اصطلاحا یک متن نظری داریم یک حکمت عملی داریم حکمت نظری درباره هست و است و نیستها بحث میکنه حکمت عملی درباره باید و نبایدها بحث میکنه میشه تقریبا مهم‌ترین بحثش اخلاقه مهمترین بحث حکمت عملی اخلاقه اون وقت تو متون دینی هر وقت صحبت از حکمت می‌شه قرآن مجیدم که صحبت شده حکمت فقط اوتی خیرا کثیرا هرکس بشه حکمت داده بشه غیره این حکمت عملی است یعنی این که باید هو و نباید های متوجه من من چه وظایف اخلاقی دارم حکمت‌های امام علی شبیه این را تو مثلا عهد قدیم هم داریم حکمت سلیمان حکمت یشو بن سیرا حکمت چند تا کتاب حکمت داریم اونجا که همشون اخلاقیه همه موضوعش تیکه‌های کوتاه حکمتان و اخلاقی کلمه حکمت بگم به چه دلیل این بحثی که دارم میکنم اخلاقیه شاهدش بیارم که تو امام تو نهج البلاغه هم این بحث تو بحث حکمت ها اومده حکمت ۱۴۷ الناس ثلاثه مردم سه دستن فعال ربانی عالمان ربانی معلومه دوتا ویژگی دارد یکی عالمند دانشمند قید ربانی شم یعنی کاملا به دانش خودشون پایبندند هم می‌دونن هم به علمشون عمل می‌کنند ربانیت یعنی آره ها آدمای درست کارین و به دانششون به علمشون پشت پا نمیزنند فعال ربانی و متعلم علی سبیل نجات دسته دوم عالم نیستند دانشجو در پی یافتن ولی در راه نجات باز اینا در پی عالم نیستند دانشجوان ولی دانشجوییشون هم به خاطر اینه که دغدغه به اصطلاح حق پرستی دارند میخوان خودشونو نجات بدن خودشونو رستگار کنن میخوان حق بفهمن که بهش عمل بکنند و جالبه که بسته سوم و متعلم علی سبیل و همه جون رعا دسته سوم و جالبه حالا معمولاً ترجمه‌های فارسی می‌نویسند دسته سوم پشه ولی به نظر من دقیق نیست این پشه پشه مقصود نیست یه حالا ما یه نوع پشه‌ای داریم ما دیدیم ما محل مون به زبان محلی میگیم پشویلی یه چیزهای خیلی ریزی اند که با دست که تکون میدیم با باد این دست اینور اونور میرن و خیلی ریزن و شاهدشم اینه که بعدش می‌فرماد که اتباع اینا از هر صدایی از هر طرف بیاد هر تبعیت می‌کنند همه طرف میرن با هر صدایی که بشن و پشه‌های دستخوش باد خوب و همیشه سرگردان که به دنبال هر صدایی می‌روند و با ورزش هر بادی حرکت می‌کند یک کوچکترین بادی که بیاد اینورشون میبره اهل دانش نیستند نه از روشنایی دانش نور گرفتند و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند بله اینها دستگیره‌ای دارن نه پناهگاهی دارند همینجور باد این طرف اون طرف می‌بردشون دو دسته اول که کاملا روشنه عالمی که به علم خودش عمل میکنه و پایبند هم دانش داره هم به دانش خودش پایبند دسته دوم هم تکلیف روشنه کسی که در پی دانش جویی و اونم هدفمند کاملا هدفمند نمیخواد دانش به جودک مثلاً فخر فروشی کنه نمی‌خواد دانش بجویه که مثلاً دیگران را تحقیر کنه هدفش از دانشجویی این چیزا نیست هدفش اینه که خودشو نجات بده رستگار بشه از علم از دانش خیلی مهمه اما دسته سوم که حضرت می‌فرماد همه‌تون رها تعبیر ما معلمش میبره خوب این دسته گسترده ای را در بر میگیره بخششون ممکنه عالم باشند ربانی نباشد به علم خودشون عمل نکنند عالمه ولی به علم خودش به اون چیزی که حق می‌دونه و شناخت پایبند نیست اینم باد اینور اونور می‌برد شاه بانک دانشمنده ها کجا بوی کباب میاد میره اونجا کجا باد میوزه کجا ریاست تقسیم میکنن کجا مال تقسیم میکنن اونجا فوری اولین نفری که زنبیل میزاره و به اصطلاح نوبت میگیره این دوره وقتی آقای پزشکیان رئیس جمهور شده بود ظاهرا خبر میرسید که دیگه همه به اصطلاح برای هر وزارتی هزار نفر صف کشیدن و زنبیل برای خدمت به مردم اصلا شما فکر نکنید برای دنیا و این‌ها هست مردم بالاخره برای خدمت به مردم به اصطلاح شیفتگان خدمت نه تشنگان قدرت شیفتگان خدمت به اصطلاح صف می‌کشند دنبال اینکه کجا چه خبر بو میاد بوی غذا بوی کباب بوی حالا ممکنه از کسی دانش جویی بکنه برای این هدف ممکنه کسی هم ندونه و اصلا براش اهمیت نداشته باش که میدونه یا نمیدونه بنابراین این دسته سوم خیلی گروه‌ها را در بر میگیره غیر از اون دو دسته اول همه را در بر میگیره بسیاری از عالمان بسیاری از دانشجویان از کدام دانشجو معنای لغویشه نه اصطلاحی کسی که در پی جر یا به قول حوزوی ها طالب علم طلبه یعنی به اصطلاح طالب علم مثل طالبان اسم خودشون گذاشتن مقصودشون طالبان علمه اونجا عرض کنم خدمتتون که طالبان علم ممکنه تو این دسته همون پشولی باشد نمیدونند باز هم همین جورن و نمی‌خوان بدونن یا نمی‌دونن و مینمایند که میدونن همه فصل ها خیلی از ماها نمیدونیم نمایش بدیم که میدونیم خودمونا عالم نشون بدیم گاهی نمیدونیم نمیخواهیم بدونیم خیلی عجیبه میگه پیدا میشه که آدم ندونه و نخواد بدونه من توی یک نکته‌ای بهتون عرض بکنم گاهی آدم با یه چیزهای عادت کرده و وحشت داره که از اون عاداتش دست برداره و اینا روایت عاداتش وحشت داره که دست برداره اون وقت من دوستان تو قم پهلوان کسانی هم استاد دانشگاه هستن یه دکتر هم از دانشگاه دارند ولی تجربه کردن که می‌ترسه حرف مخالف بشنوه وحشت داره از اینکه حتی سخنی را که خلاف باورهاش باشه بشنوه و نپذیره بشنوه و رد بکنه نسبت به شنیدنش وحشت داره نمی‌خواد بشنوه چرا چون به همش می‌ریزه چون به همش می‌ریزه چون می‌دونه که خودشم می‌دونه که اون نظامی که تو ذهنش درست کرده بی پایه است بی اساس میگریزه از اینکه کسی خراب بکنه می‌گریزه من میشناسم و دیدم حتی در موضوعی موضوع متعددی به من میگه یه بار با هم مناظره کنیم صحبت باش بلند نوار من را پلان فایل صوتی را برو گوش بده تا بیایم با هم گفتگو کنیم باشه من اومدم که گوش نمیده و روانشناسیم میگه میدونم آدما میترسند نظام نظامی که از بچگی بهش عادت کردیم نباید کسی به همش بریزه من بگم که مسئله مسئله به اصطلاح وحشتناکی هست خوب این روایت این حکمت بخشی از حکمت ۱۴۷ بود که امام علی علیهفوق العاده مهمی بود با اینکه حضرت سه قسمت کرده ولی این ناسازگار نیست با اون چیزی که من عرض کردم که من ۸ قسمت می‌خوام بکنم چون که تو این قسمت سوم خیلیا می‌گنجند فقط اون دوتاشو فرمود بقیه را فرمود بسم الله همه جون رها هستند و بله اینجوری خیلی خوب خوب این را عرض کردم یک شعری در حوزه ها معروف شاید شما هم شنیده باشید اونم یک دسته بندی شاید بدونید و بپذیرید ولی من خیلی نقد بهش دارم با اینکه اوضاع خیلی خونده میشه این شعر و به عنوان یه چیز مسلمی گرفته میشه آن کس که بداند و بداند که بداند اسب و طرب خویش ز گنبد برهاند اون که میدونه و میدونه که می‌دونه می‌دونه که عالمه اون به اصطلاح تعبیر نصب بود طلب خویش و گنبد برهاند یعنی او پرواز میکنه دیگه میره نجات میده رستگار میکنه کاملا مزخرف هرکس که بداند و بداند که بداند ممکن است بهترین مخلوق خدا باشد ممکن است بدترین مخلوق خدا باشه چقدر غلطه ممکن است یعنی در بین بهترین بندگان خدا و بدترین مخلوقات خدا کسایی که می‌دونن و می‌دونن که میدونن و به علم خودشونم آگاهی دارند حواسشون است می‌خوام بگم چقدر شعر اشتباس ولی مشهور به همه می‌خونن چرا این را عرض می‌کنم برای اینکه اوج اوج اونی که امام علی فرمود آلربانی عالم خودش پایبند باشه ولی عزیز چی کسی که می‌دونه چیا حقه چیا باطله می‌دونه کاملاً براش روشنه عالمه یعنی حق را از باطل کامل کامل تمیز میده ولی به آنچه می‌دانه پایبند نیست حق می‌شناسه ولی باطل پرستی می‌کنه در عین اینکه در عین اینکه حق را از باطل تمیز میده دو دسته توی این قسمت دوم که عرض کردم دو دسته که در قرآن آمده میگه که اول سوره بقره که قاعدتا همه حفظ هستید یه دسته ان الذین کفرو سو علیه تنفقوم لا یومنون اونایی که کافر شدند مساویه که انظارشون بکنی یا نکنی هیچ تاثیر نداره بریم سراغ یه آیه دیگه حالا به قول مرحوم آقای طاهری که خدا رحمتشون کنه کتاب را اسمشو گذاشتن قرآن مبین و اسم قشنگیه کتاب موبی عرض کنم که خوب من باید قرآن را وقتی میخوایم بفهمیم همین بریم ببینیم که کلمه خود قرآن چه معنی میکنه اگه یک کلمه بلد نبودیم ان الذین کفرو یعنی چه کفرو چند جور در قرآن به کار رفته حالا حداقل من یه آیه براتون میخونم عهد الله وشهدو ان الرسوله چگونه هدایت کنه خدا کسانی را که ایمان آوردند بعد کافر شدن و میدونن که رسول حق کسی که می‌دونه که حق هدایت میکنن آدما را بهش میگن این حق این باطله هدایت یعنی کسی که میدونه حقه و زیر بار نمیره مگه میشه هدایتش کرد پس معنی ان الذین کفرو سو علیهم لا یومنون با این معنی روشن با این آیه روشن میشه کسی که می‌دونه حقه حق و باطلو می‌دونه ولی زیر بار نمیره چگونه هدایت بکنه هدایت پذیران خیلی خرابه آیات بدش میگه در آیات بعدی همون سوره بقره پنجم ششمین ها دنبال اینکه دست بعدی منافقان هستند که اوضاع شون اونها هم بده منافقان هم که باز بدتر از کافران هستند کافران حق را می‌شناسند زیر بار حق نمیروند ولی نشان می‌دهند که باطل پرستند منافقان حق را می‌شناسند حق پرستم نیستند با دل پرستند ولی نشان می‌دهند که ارسطو نشان می‌دهند که حق پرستند و بیشتره لطمه بیشتره و پدر من النار هم هستند پایین ترین جا مال ایناست کسانی که میدونن حقه به حق پایبند نیستند ولی که به حق پایبندند برای منافع دنیا یا اهداف دیگر اهداف شیطانی اهداف شیطانی خوب از زمینه که این کفاری که گفتم این دو دسته‌ای که تو سوره بقره آمده عرض کنم خدمتتون که سلام منافقون تو آیات بعد اومده اینا بدترین آدمها هر دوی اینها میدانند و میدانند که میدانند هر دوشون می‌دانند و می‌دانند که میدانند خیلی است خوب پس اینکه گفتی آن کس که بداند و بداند که بداند اسب عرب خویش ز گنبد به رهاند حرف به این دلیل عرض می‌کنم مزخرف هست که نه ابداً اینگونه نیست معنای این حرف اینه که علم تنها علم باعث رستگاری انسانه نا علم تنها باعث رستگاری نیست علم نیست که باعث رستگاریه علم یعنی دانش شناخت حق و باطل نه پایبندی به این علم که باعث رستگاریه نه خود اون وقت انسان‌ها یا به علمشون پایبند هستند یا به علمشون پایبند نیستند که می‌خوام در ادامه عرض بکنم مشکل اصلی ما اینه ها که ما به آنچه می‌دانیم برای من نیستیم مشکل اصلی این ادعاست که می‌خوام بکنم اصلاً مشکل اصلی ما آدما جهل نیست جهل هست جهل هست شما فوری ممکنه تو ذهنتون باشه مطابق قرآن روایات جهل خیلی بده نه ولی تو قرآن روایات جهل به معنای نادانی نیست جهل به معنای نابخردیه هر جا قرآن میفرماید جاهلون مثلا تو روایتمون یک کتاب داریم اصول کافی کتاب عقل والجهل کتاب تو ادبیات قرآنی و روایی ما جهل یعنی نابخرد جاهل یعنی نابخرد یعنی شامل تسیم می‌شود که می‌داند جاهل تور آیه و روایت معنیش اینه که نمی‌داند چه بسا می‌داند نابخرد علم خودش عمل نمیکنه به این معناست خیلی خوب عرض کنم خدمتتون که خوب گفتم این شعر غلطه با اصلاحش بکنیم بدن بهتون میگم یک شاعری هستین اصلاح کرده شاید شما اون را بپسند عقل مساوی با علم نیست نه نه مساوی دانستن عقل قدرتی است که تو انسان وجود داره که باهاش می‌توانیم حق را از باطل تشخیص بدیم یعنی داور درونی چراغیست که چراغیست که نشون می‌دهد چی درست است و چی مثل چراغ ماشین نشون میده که شب که داریم میریم اینجا درست یه راه چراغ کار عقل در واقع در وجود ما چراغ ماشین این کار عقله خب وقتی نشون داد نشون که داد اون وقت ما دانش پیدا می‌کنیم اینجا درست اینجا نشان میده دانش بعدش حاصل میشه مثلا خوب آمده لا یعلمونم اونجا درست میفرماید یعنی لای یعقلون لا یعقلون اونجا میده که اونایی که میگه مثلا عرض کنم خدمتتون که بله مثلاً تو این اگه نگاه بکنید بله اکثر الناس لا یعلمون دینه حنیفا فطرت الله التی فتر الناس علیهها ذالک الدین القیم و لاکن لا یعلمون لا یعلمون که به معنای که من خوندم حالا اون هم همینطوره عرض کنم که معناش اینه که همونجا یعنی خردشون به کار نمی گیرند خردشونو به کار نمی‌گیرند میگه که دین حنیفا حق پرستانه نگاه کن به انگلیسی فطرتی است که خدا انسان را به سرشته خدا انسان را حق پرست خلق کرده ذالک الدین القیه لا تبدیل خلق الله این حالتی که انسان خلق شده یعنی حالت پرستی هیچگاه تغییر نمیکنه آدم تو هر جامعه هر جایی تحت هر شرایطی این فطرتش تغییر نمیکنه اگر کسی اینگونه بهش نگاه بکنه این دین قدیمه ولکن اکثر الناس لا یعلمون اکثر مردم نمیدونن نه اینکه اگه ندونن که عضو دارند اشکال اکثر مردم اینه که یا نمیان نگاه بکنن که حقو بشناسند یا حق پرستانه نگاه نمی‌کنند میان دنبال اهداف دیگری هستند و مطالعه می‌کنند یا نگاه میکنن لای یعلمون یعنی این اکثر الناس لا یعلمون یعنی مشکل اگه جهل باشه که نه نه جهل به معنای اینکه مثلا فلانی عالمه ممکنه که مثلا یه چوپانی که حتی سواد خوندن و نوشتن نداره دانش نداره هیچی نداره این لا یعلمون شامل حالش نمیشه شامل حالش نه اتفاقاً به خوبی تشخیص میده که چی حقه چی باطله چی و بشم گردن می‌ئه و انسان شایسته هم میشه نه این علم و آگاهی خوبه ما دلش بزاریم علم آگاهی ولی یعلمون گاهی تو قرآن به معنای یعقلون به کار رفته اون شعر که گفتم خدمت تون این بود که بلی هر کس که آن کس که بداند و بداند که بداند اسب و طرب خویش گنبد برهاند گفتم شعر بیخو دومیش اینه بیت دومش آن کس که نداند و داند که نداند کسی که نمی‌دونه ولی خودش متوجه است که من نمیدونم رنگان خرک خویش به منزل برساند بالاخره یک جورایی تعبیر اینه خلاصه به منزل برساند جورایی نجات پیدا می‌کنه بازم این بیخوده آره چرا آن ممکنه یک تصویر ندونه بدونن که ندونه نمیدونه ولی در پی آموختن نباشه ۱در پی آموختن باشه ولی هدفش چیز دیگری باشه هم می‌تواند یک کسی ندونه آدمایی هستند من یه مثال زدم همین اول گفتم آدمایی داریم حتی ممکنه سال‌ها تو حوزه علمیه نمی‌خواد عقایدش افکارشو به چالش بکشه نمی‌خواد اصلاً حاضر استدلال دیگری را بشنوه حاضر نیست به هم بریزه اون چیزی که به عادت کرده نمیخواد بدونه نمیدانه و نمیخواد بدانه چی اتفاقا در مصیبت این این مصیبته از آدما اتفاقا حالا یکی از سالها تو قم درس می‌دادم تو دانشگاه هم بودم یکی از معضلاتم این بوده که ۱۰ درصد مثلاً دانشجوها کاملا با هر حرفی که اعتقادشونو به هم بریزه مخالفت می‌کردن با بیانش با بیان نگید چیزی که باور ما اون وقت با مسئولین هم مسئولین تذکر میدادند مکرر به من گفتم که آقا ۱۰% نمی‌خوان بدونن نمیخواد بشن ۳۰ درصد هم داریم که نه سنتی هم هست ولی میخواد بشنوه ۲۰ درصدم داریم که می‌خواد بشنوه یک چند درصدی هم داریم که اینقدر عبور کرده که نمی‌خواد باز بشنوه یه درصدی از افراد داریم حالا تو جوونامون متاسفانه که اینقدر عبور کردن که دیگه نمی‌خوان حاضر نیستند قرائتی از دین را بشنوند که احتمالاً براشون معقول باشه احتمال نمی‌دن حاضر نمیشن بشنوند یه دسته این و یک درصدی هم سنتی و نمی‌خوان بشنوند که اعتقاداتشون به هم بریزه به این دلیل نمی‌خوام اینا هر دو کمن ها من اونوریا را ۱۰ درصد گذاشتم ۱۰% ۱۰ درصد از اونایی که رد شدن که نمی‌خوان بشنوند ۱۰ درصد اونایین که اینقدر متعصبند که نمی‌خوان چیز دیگری را بشنوند اکثری حالا با اینها یا رد شدن یا هستند هنوز ولی خوب دوست دارن بشنون و علمشون اضافه بشناسند عقاید خودشونو به چالش بکشند راه را بشناسند امثال اینها بنابراین آن کس که نداند و نداند که نداند و بداند که نداند آن کس که نداند و بداند که نداند نه این درست نیست لنگ و خرک خویش به منزل برساند نمی‌دونه می‌دونم که نمی‌دونه نمی‌خواد که بدونه وحشتناکه کسی نخواد بدونه و هستند و حذف ممکنه باشه هست عرض میکنم کاملا اونور رفته یه کاملاً اینور نمی‌خوام درصد و دعوا داشتم که من بیشتر برای این ۱۰ درصد اینور چون مسئولین مثلا به من فشار می‌آوردن که اعتقادات خراب نکن هرچی بهشون میگفتم من ۹۰ درصد دیگه دارم که باید به فکر اونا باشم من که نباید فقط به فکر این ۱۰ درصد باشم نمی‌خوان اعتقاداتشون به چالش کشیده بشه فقط اینا که دانشجوی من نیستن مواد ۹۰ درصد دیگرو اون ۳۰ درصد که رد شدن و می‌خوان بشنوند نام دانشجوی منن اوناییم که نه من ردم نشدن ولی دوست دارن که بفهمن حرف های جدید بشنوند اونا دانشجو جوری بگم که همه را من دغدغه حالا یک ده درصدی ناراحت میشن که اعتقاداتشون به هم بریزه من نباید دغدغم این ۱۰ درصد باشه میگم این یه مشکل یه مشکلی که دارم میگم توی اجتماع این دسته بندی فکر نکن دارم مطالب را اینجوری می‌خوام بگم آدما چه دسته‌هایی هستند و دارم اون نکته‌شم می‌گم که عرض کردم خلاف مرزهای اخلاقی که عرض کردم ببینید آدم نمی‌دونه نمی‌خواد بدونه غیر اخلاقی غیر آدم ندونه خودشم می‌دونه که نمی‌دونه ولی نمیخواد بدونه یه مسئله اخلاق کاملا اخلاقی خوب اینم غلطه آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند کاملا غلط اما دسته سوم آن کس که نداند و که نداند اون کسی که نمی‌دونه و نمی‌دونه که نمی‌دونه ببینید این جواب خوبه یا نه در جهل مرکب ابدالدهر بماند این آدم جهل مرکب یعنی اینکه آدم دوبار جاهل باشه مرکب یعنی دوبار دوبار نادان باشه هم نادان نمی‌دونه دوباره نادانه چون نمی‌دونه که نمی‌دونه نمی‌دونه که نمی‌دونه دوبار نادانه جهل مرکب بهش میکرد در جهل مرکب ابدالدهر بماند این اشتباه نیست این چه مصراع دوم اشتباه نیست ولی باز هم من باهاش مخالفم بانک درسته باش مخالفم چرا برای اینکه اصلا برام مهم نی که در جهل مرتب ابدالدهر بماند این برام مهمه آن کسایی که نمی‌دونن ولی خیال میکنن میدونن یه مملکت را در دست می‌گیرند و در عرض ۴۰ سال به خاک سیاه می‌شوند ملت را کسانی که نمیدونن ولی خیال میکنن میدونن خیال میکنن میدونن خیال میکنن همه چیز را میدونن کشورداری بلدن خیال می‌کنن سیاست بلدن خیال می‌کنن اقتصاد بلدن خیال میکنن فرهنگ بلدن همه این رشته‌ها رو خیال می‌کنن بلدن یه مجلس مجلس اول را ببینید حالا هر چی اومدیم پیش یه خورده تغییر کرده ولی گوش تا حدود ۷۸۰ درصد آخوند تخصص چیه تو چی خوندی تو چی خوندی یه ادبیات عرب خوندی بعد یه مقداری هم منطق دیگه بودم یه مقداری منطق خوندی یه مقدار چی و بعد رفتی سراغ سنتی کتاب طهارت و کتاب صلات و کتاب آن مرحوم مطهری وقتی اومده تهران خودش می‌فرماد که من وقتی اومدم تهران دیدم که حرفی برای گفتن به مردم ندارم با اینکه عالم بزرگی بوده و اومده تهران چه بدن مطالعه کردن حتی فلسفه حتی صورت ها خیلی نه نه هر کس فکر میکنه ببینید یه مسئله بگم یه مقدار چطور که آدما ممکنه یه چیزایم بدونن و خیال کنن حال من خیال کنن عالمن این خیلی وحشتناک آدم خیال کنه عالمه این خیلی بده وقتی خیال کنی عالمی اون وقت کاری را به عهده میگیری که خراب می‌کنی همه چی از بین میبره همه چی از بین می‌بریم اون وقت قبول نداره که بره سراغ متخصص که اگه ندون اگر بدونی که نمیدونی سراغ متخصص ولی وای به وقتی که مسئولی به کسی داده بشه که ندونه ولی خیال کنه که متخصص نمیره این خیلی وحشتناکه این فاجعه‌ای که تو یک کشور دیگه یه جای دیگه پشت کوه قاف یه کشوری هست که نقشه اش مثل گربه است گربه خوابیده اونجا هست و چیزهای سرش آمده و ۴۵ بدبخت شده و و از اقتصاد و محیط زیست و نمیدونم کسانی که نمیدونن ولی خیال میکنن با اومدن مسئولیت گرفتن فاجعه است می‌خوام نه این نمونه براتون عرض بکنم اربعین امسال در پارسال نمی‌دونم یک سال و چند ماه پیش میشه من رفتم در قم تو منزل یکی از علما یکی از مراجع فوت کرده منزلش روضه بود و منم رفتم بهترین منبری او مشهورترینش و عالم ترینش منبر حدود ۵۰ دقیقه صحبت کرد مطالبی را گفت که من هیچی نمیدون تمام بحثش درباره ماجرای اربعین بود آیا مثلاً سرا اسرای کربلا اربعین همین سال اول سال اول به کربلا رسیدن یا سال بعد به کربلا رسیدن ۴۵ دقیقه صحبت کرد کتاب‌های نام برد که من نشنیده بودم مطالبی را گفت که من نشنیده بودم نظریات گفت که من نشنیده بودم و احساس کردم در این رابطه واقعا چیزهای زیادی می‌دونه که من نمیدونم ولی بعد از ۵۰ دقیقه با خودم فکر کردم که اگر یک جوری بود کپسولی بود که به من می‌گفتن این کپسول همه ویتامین‌ها و مختلفو داره خاصیت داره شفابخش چیه ولی یه خاصیت دیگرم داره اگه این کپسول بخوری همه علم اون عالم اون کسی که منبره تو ذهنت ریخته میشه این کپسولینه نمیدونم با خودم فکر کردم اگه یه همچین کپسولی باشه من نمی‌خورم نمی‌خوام بدونم چون نمی‌خوام بدونم چرا یه آفتش اینه که هارده نباید بیخودی پر کرد که ها بیخودی نباید پر کرد آفت دوم می‌شینه که اگر پر شد خیال می‌کنم دانشمندم خیال می‌کنم خیال می‌کنه عالمه در حالی که از اول میگم اصلا برام مهم نیست که اسرا کربلا رفتن یا نرفتن چه ربطی به دین من داره رفته باشند سال اول رفته باشه یا سال دوم رفته باشد مجبورم بنشینم که شنیدم از ذهنم به قول جوانا دلی میکنم و نمیخوام تو ذهنم ولی مونده متاسفانه نمونه اش ماجرا اینا برن از کوفه شام برگردند مسافت خیلی زیاده نمیشه که مختلف یه نظریه یه نابغه‌ای پیدا شده یه نظریه خاصی داده است مسئله مهم جهان اسلام حل کرده معضله حل کرده با فکر نکن دیگه نوابغ نداشتیم میتونستیم زندگی کنیم واقعا ما نوابقی داشتیم گفته که راه حلی اینه که اونی که فرستاد آخه باید یه سوار میرفت شام پیام می‌گرفت اومد جواب گرفت اسرا رو بفرست دستور از شام گرفتن چه جوری رفته دستور از شام گرفته اومده حل کرده مسئله را نامه را به کبوتر بستن و فرستادن پوستی که روش می‌نوشتن وزنش دو برابر یک کبوتر اومد مثلا چند هزار کیلومتر را کبودتر از این کاخ تا اون کاخ پیام می‌برده کبوتر بخواد چند هزار کیلومتر بره یه مهاجرت غذا میخواد چه میخواد هر چه حیف شده که من واقعا افسوس که دست ما رفتکن و ازشون استفاده نکردیم مشکلاتو بالاخره دود چراغ خوردن و مشکلات اسلام و اینا رو حل کردن و اینها و نمونه کردم ببخشید وقتتونو تلف کردم می‌خوام بگم مثال میخواستم بگم که شبرل نیست پیامک میشه برای شبه علم یعنی یعنی چیزی که آدم گمون کنه دانشمند ولی خودش خیال کنه خیلی می‌دونه حالا روشن شد که چرا نمی‌خوام توی هاردنمی‌خوام اصلاً بدونم باور کنید عالمان خوب نخواستم بگم اونا را بگم بحث‌های اصلی حوزه هستند که کل علمشونو اگر به من بگن باید خیلی هم میدونن که من نمیدونما خیلی چیزا می‌دونه که من نمیدونم اعتراف میکنم کپسول باشه نمیخوره برای اینکه با شبه علم آدم خودشو گول نزنه و خیال کنه عالمه برای اینکه فریب می‌دادما چیزیه بد چیزی متوهم میکنه آدم خیلی بدن آدمای متوهم آدمای متوهم خیال می‌کنند دانشمندن اون وقت کارهای عجیب و غریب می‌کنند اون وقت میان مسئولیت میان یه مملکت را بر باد میدن چه میکنن اینها بنابراین بیت دوم بیت سوم آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالده بماند مهم نیست که در جهل مرکب میمونه در جهل مرکب میمونه پدر منو در میاره من بیچاره میکنه آقا من به قول این وضعیت که داریم و نمیتونیم هیچ حرفی بزنیم این از همش نتیجه کسانیه که نتیجه کار نتیجه اونیه که یه کسانی جاهلان ولی خیال میکنن همه چی رو می‌دونن خیال میکنن به قول آقایی مجلس اول بوده من از قول آقای عبدالله نوری میگم که ایشون میگفت که یه دکتری بود تو مجلس اول اون وقت میگفت که فلانی من میشناسمش با آخوند الانم است فلانی برای همه ما حجت نزد خداوند گفتیم که چطوری ما حجته ببینید گفت که روز قیامت به ما میگن چرا وقتی مسئله مثلاً بهداشت مطرح شد شما اظهار نظر نکردی چرا اظهار نظر من میگم جواب میدم من تخصص نداشتم جواب میده که این فلان آخوند تخصص نداشت و جواهر زد چطور اون حرف زد تو هم باید حرف میزدی در باب اقتصاد میگن چرا حرف نزد تخصص نداشتم آقای ایکس ایکس تخصص اینم تخصص نداشت چطور حرف زدی در باب اون آقا گفته بود چطور میگفت این آقای الف حجت است روز قیامت علیه من روز قیامت به من میگن چرا تو زمینه یک نو سه تا ده حرف نزدی من چاره ای ندارم بگم تخصص نداشتم میگم پس چطور آقای علی که تخصص نداشت و همه چی حرف میزد با هم وظیفه باید از اون آخوند پیروی میکرد اینم جمله بزارید امروز که تو شعر و شاعری و امثال اینها افتاده شوخی و مطالبمونم علمی نیست و یه مطلبیم گفتم که آقای محمدزاده نمیدونه چیه موضوع که بهم نگاه کنه که طول دادی طول ندادی تلفظ کنیم حالا که یه شاعر یه جور دیگه گفته ببینید باهاش موافق یا نه آن کس که عمل کند هر آنچه داند آن کس که عمل کند هر آنچه داند او چیزهایی که می‌دونه بهش عمل خوب در جنت حق منزل و مأوا بگزیند در جنت حق بیشتر در جنت حق منزل و معوا بگزیند خوب هر کس که عمل کند هر آنچه دانند این شعر را با دو جور این مصر من دیدم میگفت بستگی داره مهم اینه که باید حواست باشه هر دو جور مصرع اولشو میتونی بخونی هر کس که هر کس که عمل کند آنچه بداند یه جور هر کس که عمل کند آنچه بداند دو دفعه یکی اینکه آنچه می‌دانیم عمل کنیم یکی اینکه فقط آنچه می‌دانیم عمل کنیم ها هر کس که آن کس که کنم خدمتتون که آن کس که عمل کند هر آن چه داند آن دو جور آن کس که عمل کند هر آنچه دارد آن کس که عمل کند هر آنچه دارد آن کس که عمل کند هر آنچه دارد آن کس آنها که عمل کند هر آنچه داند دومی یعنی به آنچه میدونی عمل کن شکل دوم اولی یعنی آنچه می‌دونی زیر پا نگذار دو طرفه یه وقت میگم به اون چیزایی که میدونی حتما عمل دومیش یعنی به آنچه نمیدونی عمللت او چیه فقط میدونی عمل کن لاتغفر لک ما به علمکی دانش نداری عمل نکن چیزایی که دانش داری عمل بکن خب شاعر میگفت که اینا بیت اول که اصلا نمیخوام عالمان را بگم همه انسان‌ها اینجا صحبتم آلمان نیست همه عالما یه چیزایی همه آدما یه چیزایی می‌دونن یه چیزایی که می‌دونن فوق العاده مهمه و قبلا بحث کردم فطریات انسان چقدر اهمیت داره فرهنگ ها فجورها و تقوا خدا الهام کرد بدکاری‌ها و خوب کاری ها را پس خیلی چیزهای مهمی همه ما میدونیم خیلی چیزا رو اونایی که میدونیم بهش عمل کنیم خیلی مهمه لازم نیست دانشمند باشی همین چیزایی که می‌دونیم عمل کنیم اما مسئله دوم اون چیزایی که نمی‌دونی عمل خیلیا میگن دستور میدن ها و تبعیت کورکورانه طلب می‌کنند اینا رو هیچیشون نمی‌دونی اینا رو نمی‌دونی ولی ازت می‌طلبن که عمل کنی اونایی که نمی‌دونی بعضی جاها چاره ندارن دنبال علم باش دنبال علم باش جستجو کن کور کورانه از کسی پیروی نکن اونجا چون نمی‌دونی تو نمی‌دونی چیزی میگه نه پس آن کس که عمل کند هر آنچه داند آن کس که کند هر آنچه دارد در جنت حق منزل و معوا بگزیند پیام مهمی داره و برای عموم مردم هم است صحبت از دانشمند هنوز نیست اما بعدش میره سراغ دانشمند آن کس که بداند و کند آنچه بداند آن کس که بداند و کند آنچه بداند اونی که میدانه دانشمند دیگه شد می‌دونه دانشمند و به علم خودش عمل میکنه این خیلی مهمه این مهمترین جایگاه را داره بالاتر از او قبلی که گفتم برخورد برین نزد خدا زیست نماید در بهشت اعلا پیش خدا قرب خداوند بالاترین مقام این دیگه بالاترین مقامه بهشت ولی بهشتش مهم نیست نزد خداش مهمه نزد خدا قرب خداوند نزد خداوند در خلق خدا زیست نماید تلاش کرده کوشش کرده علم به دست آورده علمش عمل میکنه اصلا تو ذهنتون نیاد که من وقتی میگم کسی علم به دست آورده یعنی رفته حوزه علمیه قوم ها ذهنتون نیاد طرف نرسیده واقعا مثل مثلا مرحوم بازرگان رحمت الله علیه مثل صاحب مترجم این کتاب مرحوم آقای طاهری بوده مهندس معدن بوده زحمت می‌کشیده از کنار کارشم علم و دانش دنبال بوده بریم و دانش خودشم بوده واقعا مرحوم بازرگانی من نمیخوام نفی کنم بگم اونجا نیستا میخوام اصلا تو ادبیات من ذهن نره سراغ اینکه من وقتی میگم عالم یعنی کسی که حوزه علمیه قم هست تلاش کرده که بدونه و بفهمه و اسلامو بشناسه و بشناسه و مقصودم نزد خدا زیست نماید فصل دوم اما دسته سوم آن کس چه گریزی زد از آنچه بداند آن کس که گریزد از آنچه بداند گریزد فرار کند آن کس که گریزد از آنچه بداند اون کسی که از علم خودش فرار میکنه زیر بار علم خودش نمیره خیلی بده می‌دانه زیر بار میتونه حقه ولی زیر بار حق نمیره می‌دونه باطله بله دفاع بانک میدونه خیلی بده ها آن کس که گوریزد از آنچه بداند در خشم خداوند ابدالدهر بماند مغضوب علیهم سوم غیر المغضوب علیهم مغضوب علیه خداوند وحشتناکیه که میدونن ولی از علم خودشون می‌گریزند فرار می‌کنند خوب آن کس که گریزد است آنچه بداند در خشم خداوند ابدالدهر بماند در غضب الهی برای همیشه دسته دارم دستای دست چندم بود دست سوم دسته چهارم آن کس که نداند و بخواهد که بداند نمی‌دونه ولی میخواد بدونه و خودشو نجات بده و اینها آن کس که نداند و بخواهد که بداند اوضاع اسفبار به سامان برساند اسفبار وضعیتش جاهله ولی یه سامانه بهش تلاش می‌کنه گوشش می‌کنه یه خورده درستش میکنه اوضاع اسفبار به سامان رسالت این هم یک دسته دسته چهارم اما دسته پنجم آن کس که نداند و نخواهد کرد کسانی هستند که نمیدونن و نمی‌خوان بدونن مثلاً با دونستن به دلایل متعددی که گفتم یه نمونه‌ش اینه که نمیخواد یه نمونش اینه که به او اعتقادات دینی که داره نمیخواد دست بخوره یک دستم اونایی هستند که یک دسته عذاب و اجدادشون تقلید می‌کنن و نمی‌خوان یه دسته از غرب تقلید می‌کنند و نمی‌خوان حرف دیگری بشنوه هیچ فرقی نداره هیچ فرقی نداره که از کی تقلید کنی تقلید مزخرفه تقلید مزخرفه است که تقلید کنی که فرقی نداره حداکثر اونجا رفته از کام تقلید می‌کنه خیلی مهمه کانت واقعا احترام داره علی فرق نداره از کانتم تقلید کنیم خودت نیاندیشی مهم اینه که خود آدم بیندیشه و آن چیزی را که باهاش زندگی می‌کنه به تعبیر یکی از اساتید زندگی آزموده حالا اون زندگی آزموده میگه ولی واقعا زیست خردمندانه زیست حکیمانه زیست حکیمانه یعنی چه یعنی زیستی که زندگی که خودتو به اون نسخ برده باش تبعیت کورکورانه نکرده باشی آها بله آن کس که نداند و نخواهد که بداند چی بود نخواهد که بداند خوب عرض کنم آن کس که نداند و نخواهد که بداند کهخوب شاعر میگفت اول دیدم که بگم ببخشید جسارت بهتون بگم در سطح خریت دیدم به خرج اسارت نعنا جوره گفت که مصرع عوضش کردم الاغ توهین نکنم بیچاره چه گناهی کرده گفتم اینجوریش می‌کنم ایشون می‌گفت در اون ق ماقت تا دم حج بماند در در ابدالدهر شاعر یه بار دیگه به کار برد در عمق حماقت نمیدونه روز قیامت که میفهمه او که گفتم تا ابد و شاعر گفت تا ابد و در همیشه همیشه کسی بود که می‌دونست ولی خلاف علمش عمل می‌کرد این نمی‌دونه با اینکه نمی‌دونه روز قیامت که میدونه که این همیشه نیست منتها عذابش ممکنه مجازاتش ممکنه پس باید شاعر بگه چی تا دم حج بماند نا تا ابدالدهر اینم دسته چندم پنجم آن کس که نداند و نداند که نداند این کدوم بود آن کس که نداند و نداند که نداند او که گفتم پدر ما را در آورده اون که گفتم کسانی که فکر میکنن همه چی بلدند و ترسن به نظر من یواشکی به شما میگم این قسمت خیلی بلند نمیگم تا نشنوه کسی متاسفانه سیستمی که حوزه علمیه قم داره یه همچین آدمای پرورش میده سیستم هم که آدمیو پرورش میده مگر اینکه خودشو نجات بده مگر اینکه خودش کسی خودشو به برنامه نسپاره خودشو به نظام نسپاره و خودش فکری به حال خودش بکنه او حسابش جداست ولی نظام یه همچین آدمی پرورش میده کسی که نمی‌دونه ولی خیال می‌کنه می‌دونه کسی که ذهنش پر از شبه پر از شبه علمه مشابه آنچه که گفتن کبوتر یادتون نره به پاش از اون چیزها ها خوب آن کس که نداند و نداند که نداند به نظر شما چیکارش کنم ملت از شر و زیانش آسوده نماند ملت از شر و زیانش آسوده نماند بیچاره می‌کنه ملت را یک کشور را بر باد میده بدبخت میکنه همه چیز را بر باد میده قسمت هم به نظر من این حس مهمه و باید تفکیک میکرد که شاعر این کار را کرده و جدا کرده و آره او جواب نداده که در جهل مرکب ابدالدهر بماند درست اون ولی چون او فقط ضرر به خودش میزنه اگه گفتیم در جهل مرکب دهر بماند این ضرر اینه که به خودش میزنه مهم نیست ضرری که به من میزنه ضرری که به شما میزنه ضرری که به جامعه میزنه اون چیه اون اینه که کشور را نابود میکنه مملکت را نابود میکنه دین و دنیای هم دینتون را درست میکنیم هم دنیاتون را درست میکنید دین و دنیاتون را بر باد هر دوش را میدهیم آره دین و دنیا را بر باد نه دنیا ملت دارند نه دین درست و درمان دارند هر دوش بر باد همش مال کسیه که نمی‌دونه و خیال می‌کنه می‌دونه نمی‌دونه ولی خودشا دانشمند می‌دونه متخصص همه چیز می‌دونه چه می‌دونه چه می‌دونه مصیبت آن کس که نداند و نداند که نداند ملت از شر و زیانش آسوده نماند اینم یک دسته و اما دسته هفتم ناچی شما با اینا اینم یک دسته ببینید آن کس که نداند و نماید که بداند آن کس که نداند و نماید که بداند کسانی که نشستید که می‌خواد تو همه زمینه‌ها و اظهار نظر همه چی میدونم دیگه از اتم نمیدونم کیک زرد نمیدونم موشک تا سیاست و بین الملل هرچی حرف بشه اظهار نظر میکنه یعنی اینجور نشون میده که همه چیو میدونم نمیدونم باش باشون حتما شما همنشین بودید بعد که ببینید شاعر درباره اش چی گفته آن کس که نداند و نباید که بداند خودشو نشون میده دانشگاه همه چیز ببینید درست گفته یعنی سخن صحبتش روح و روان رو چه بساید صحبتش سبحان روح صحبتش روح و روان را چه بساید چه بسا زنی حالت تعجب حالت تعجب گذاشته شاعر یعنی خیلی وصایت خیلی پدر روح و روان آدم در میاره یک همچین همنشینی که آدم داشته باشه خوب اینم دسته هفتم آن کس که و نماید که بداند صحبتش روح و روان را چه بساید دسته هفتم و اما دسته آخر دسته هشتم ذهنش رسیده آن کس که بداند و نماید که نداند می‌دونه یه نظام باطله می‌دونه فلان چیز اینگونه است می‌دونه این آقا شایسته نیست ولی خودش به نادانی چرا منافع داره تعریف میکنه تمجید میکنه میدونه اینا هیچی نیست برای مداحی میکنه مداحی میکنه از یه آدم کاملا معمولی آن چنان مداحی میکنه یه خورده بالاتر از حضرت علی علیه السلام هست یه آدم کاملا معمولی که اگر این نبود که مسئولیت و نظام و امثال اینها یه مسجد بهش نمی‌دادن که که اداره پست داره الان مسئولیت داره می‌شناسدشم که هیچی نیست ولی مداحی میکنه در سطح به قول جوانا لالیگاه در سطح میکنه و مکر میشه این روزی روزی ۵ بار با امام زمان ملاقات داره میشه که حرف اشتباه بزنه هرچی میگه هرچی میگه درسته مخالفش بگه منحرفه از دین منحرف شده خدا را قبول نداره پیغمبر رو قبول نداره سکولاره لیبراله نمی‌تونم طرفدار صهیونیزمه طرفدار استکبار جهانی چیه باور کنید آخوند منبری همین جور به همین شکلی که عرض کردم هر که مخالفت بکنه هر کس مخالفت بکنه با حرف آخوند تعبیر اینه زنش برش حرام میشه یعنی مرتد شده حالا طبق فتوای فقها خیلی وحشتناکه پس مصیبته آن کس که بداند و نماید که نداند اون کس که می‌دونه ولی اینگونه نشون میده که نمیدونه خودش را که ایشون گفت ایشون خودش را به یه چیزی میزنه چی بگه شاعر گفته در آتش خشم ا مدام بماند در آتش خشم ایزدی مدام بماند این آدم جایگاهش اونجاست خشم خداوند این آدم چرا بالا می‌برند که نمیشه پایینشو برد اینا که یک کسی را که دیگه در دسترس ما نیست ما نمیتونیم دیگه اینان که به ما اجازه نقد نمی‌دن داداش اجازه بدین نقد کنم اجازه بدید اشتباه این حرف خطاست این حق دارم اشتباه بگم اینجاشو قبول ندارم قبول دارم این مزخرف چیه که امام زمان میگه حرف باطله که گفت تو این آدم رو می‌بری برای چی میدونی که پشتش هیچی نیست فقط برای اینکه خیلی مهمه خیلی مهمه کسی مثل من با این لباس خیلی فرق داره که تلویزیون صحبت پخش کنه اون وقت همه جا همین که مشهور شدم دعوتم بکنن چی بکنن خیلی مهمه خیلی مداحی مداحی خیلی کار ازش میاد خیلی کار ازش میاد آن کس که بداند و نماید که نداند در آتش خشم ایزدی مدام بماند این هم دسته هشتم خوب آنچه که امروز درباره اش بحث کردیم پراکنده بود ببخشید که خسته‌تون کردم عرض کنم که من دسته‌های آدما را سعی کردم با استفاده از شعر این شاعر عرض کنم که بسته بندی کنم از او حدیث امام علی هم استفاده اون شعر معروف حوزوی را هم نقد کردم و نمی‌دونم دسته دیگری هم موند یا نه ولی درباره هر هشت دسته اون داوری اخلاقی کردیم و گفتیم که بلاز اخلاقی مشکلشون چی هست و چه باید کرد و ما باشون و مشکلشون برای ما چی هست و چه مصیبتی برای ما به بار میارن ببخشید که خسته‌تون کردم قیامت در عمق حماقت تا دم حشر بماند حشر حقیقتش خیلی سخن دکتر سروش سخنرانی تا می‌خواید بیشتر تعریف کن خوشم میاد دور آخر هیچ فرقی نمیکنه دانشمند نظامیرفت و بعد از ۱۰ سال ۱۵ سال چیز نوشت و کتاب نوشت این مولوی کرسی آیت الله شهر بود و همه چیز داشت وقتی به شمس رسید متشکر خوشمان آمد آقای خوشمزه در گذشته جامعه ما قصه بتونن جامعه را زنده نگه دارند و یک کار قشنگی است اون قصه ایرانی از طریق پسته جامعه را چیکار کردند منتها مطلب دوم اشاره بکنم من از آقای ما مسلمانا در اصل خودمون زندگی نمی‌کنیم سال ۲۰۰۰ اصل اصل چی بوده عصر ۲۰۲۰ اصل چیه زمان چقدر وسعت پیدا ما مسلمانان در عصر خودمون گذشته هنوز نیومده حضور داشته متشکرم که بسیار متشکر تعریف نکردی ولی خوب عرض کنم خدمتتون که تحملت میکنم عرض کنم که اون قسمت اول که فرمودید قسمت به نظر من قصه هم آدابی داره قصه مثال و کتاب قصه خوبه قصه خوبه قصه نویسا هنرمند بودن هنرمندانه قصه می‌نوشتند و این قصه قصه غیر هنرمندانه است قصه های این گونه قصه است سرگرمی قصه برای تعلیمم داره آره این داستان کلیله و دمنه هزار و یک شب امثال اینها کلی آموزش داره کلی تعلیم داره کل حرف داره قصه‌ها و اساسا اصلا قبل از ما بود حتی اقوام ابتدایی به وسیله اسطوره میدن یا گاهی به وسیله افسانه میدادند با این داستان تعلیم میدادند در قالب داستان جذاب هم بوده جذابم بوده مخصوصاً اسطوره که زبان طبیعته خیلی جذاب بوده و اینها من اونا قبول دارم که در گذشته او بوده و خوبم بوده داستان‌هایی که پیرترها تعریف می‌کردن نیست این موبایل و امثال اینا سرمون تو این چیزاست خود اونا خوب بود قصه‌های آموزنده قصه‌های ولی قصه درس داره قصه حساب و کتاب داره قصه پیام داره ولی یه چیزی که حالا مثلا یک ساعت دو ساعت بشینیم بگیم راه حل های مختلف چی میشد چیزی که اصلا من موافق نیستم که یه قصه خوب بوده قصه موافقم ولی این شرایط به اصطلاح قصه رو نداشته اما نکته دومی که فرمودید آره یه حرف خوبیه که باید به روز بشی باید امروز زندگی کنیم روایت هم داریم که از جاهل به زمان که یادم نیست عرض کنم خدمتتون که بهش هجوم نمیاره فلان خطا نمیکنه کسی که زمان خودشو بشناسه روایت داره خیلی مهمه اصلاً باید تو زمان زندگی کرد اصلا انسان فرزند زمانشه تعبیر این گونه فرزند زمانه خودش است مهمه اما به نظرم انحرافی که در دین ما به وجود آمده از گذشته های خیلی دور به وجود آمده از گذشته‌های خیلی دور به وجود آمده شاید تو همون اولیه و ما دیگه به بیراهه رفتیم و حالا جدای از اینکه از عقل جدا شدیم از قرآن جدا شدیم اینا از قرآن قرآن کنار گذاشت قرآنو کنار گذاشتن مربوط به این هر زمانی که کنار گذاشتن بیراهه رفتن اشتباه رفتیم راه را باید دوباره شروع کنیم دیگران بیراه همون بردن خیلی خسارته که قرآنو کنار بذاریم بازگشت به قرآن که بزرگانی هم مطرح کردند و حرف خوب باید باز بگردیم و قرآن دوتا منبع بگم گذشتم ولی اون حرف درستیه که باید به روز بشیم باید تو زمان خودمون زندگی کنیم من نمی‌تونیم تو زمان گذشته زندگی بکنیم به هر حال امروز که می‌بینیم وضعیت فرهنگی وضعیت رفاه حق نداره یه کسی بیاد به من بگه که ما دیرتر که اون زمان ۵۰ سال پیش ۶۰ سال پیش ۷۰ سال پیش نون نداشتیم که بخوریم سیر بشیم حالا قانع کنه ها البته خودمون نشکنه نمیخوریم ولی خوب به مردم توصیه میکنیم اینا رو سال پیش اونجوری بوده هزار سال پیش نونشم نداشتن که بخورن نون جو هم نداشتن الان دارم زندگی می‌کنم آره آره خودم ببخشید که این را میگم من تهران بچه بودم اومده بودم موز ندیده بودم من موز ندیده بودم و تو بازار تهران برادرم تو بازار بود نگاه که میکردم یه کسایی مثلا میبردم گفتم اینا چیه اون وقت میگفت داد میزد که یک تومن یک تومن یک تومن داد می‌زد اون کسی که و من آیا یه دونش یه تومنه یا یه خوشه تومن اگر یه خوشه تو هم باشه می‌ارزه و آخر رفتم پرسیدم برام مهم بود خوب الان دیدم برم مدرسه خط بچه‌های روستایی محل خودمون ظرف موز چی جلوش گذاشتن نگاه نمیکنه بلند میشه میره اصلا دست نمیزنه بلند میشه میره یعنی برنمی‌داره موس رو بخوره نمیتونه بگی الان اون روز بچگی من اونجور بود ندیده بود ندیده بودم روستا موز کجا بود که غیر از چغندر هیچی نبود یه چیزای دیگه هم بود عرض کنم خدمتتون زمان خودمون زندگی بکنیم حرف حرف حقیه و نباید بگیم قدیم‌ها چی بودن آره ۴۰ سال پیش خیلی از کشورهای دنیا بدبخت‌تر از ما بودند گرسنه‌تر از ما بودند الان در رفاهند الان در رفاه ما عقب گرد کردیم باید به زمان خودمون زندگی کنیم منظورتون از اسطوره اما سمبل نه نه اسطوره توی اسطوره چون قرآن مثال مثنوی مثال میزنه اضافه ببخشید ما یک تاریخ داریم یعنی یه چیزی که تحت الفظی رخ داده کوروش کبیر در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به بابل حمله کرد و یهودیان آزاد کرد یعنی تحت لفظی رخ داد یه افسانه داریم یعنی هیچ رخ نداده طرف تخیل کرده با علم واقع پیام داره ها ولی با عالم واقع هیچ ارتباطی نداره مثل چی مثل چی بود یه چیزایی داریم بین این دوتاست اسطوره است اسطوره اونیه که واقعیت داره یه چیزی رخ داده یه چیزی رخ داده ولی نه تحت الفظی یه چیزی رخ داده که به یه زبان دیگری باید بیانش میکنیم مثل منطق الطیر مرغ ها راه افتادن رفتن اونجا قاف دیدن سیمرغی نیست ولی یه دفعه دیدن خودشون ۳۰ تا مرغن پس گفتن سیمرغ ۳۰ تا مرغ همون سیمرغه این میخواد پیام بحث عرفانی وحدت وجود را بکنه که در حقیقت هستی یک حقیقت بیشتر نیست ولی با این زبان میگه ولی نمیخواد بگه تو خارجی هیچی نیست تو خارج یه حقیقتی هست که من به یه زبان دیگری دارم بیانش می‌کنم این اسطوره است گاهی تو تفسیر ما میگن تمثیل کلمه اسطوره رو به کار نمی‌برن تمثیل مثلا اون که عربانه علی السماوات والارض والجبات انسان حقیقت داره خدا بیاد عرضه کرده باشه چی کرده باشه این تمثیله یعنی تخیل نی واقعیت خارجیه ولی نه تحت الفظی ببخشید که ۱۰ منفی مثبت نه اون طرف طی هر دشمن منفی یک جمله یک کسانی دیندار میدونن حاضر نیستند هیچ حرفی را بشنوند که او اعتقاداتشون یه ذره خدشه وارد بشه اینا حرف حاضر از دین رد اینقدر رد شده که حاضر نیست دیگه بیاد حرف رو بشنوه شاید اشتباه کردی شاید اشتباه کردی که فکر کرد شاید اشتباه بهت گفتن شاید اون قرائتی از دین که بهت گفتن بد بوده شاید کسی دیگری فکر می‌کنی نیست ولی حاضر نیست بیاد بشنوه ها در درصد از اول میگه من اعتقاداتی دارم نه حاضر نیستم حرفی که اعتقاداتمو به هم بریزه بشنوم ۱۰ درصد اونور هم میگه بازم حاضر نیستم بشنوم ولی اعتقاداتی که خلاف دین پیدا کردن استفاده تفاوت نظر شما با اون حقیقی چیه از عقل استفاده از یک چیز بیشتر نیست و اون قدرتی قوی‌ست که در وجود ماست و به قول شما صغرا و کبری میکنه و نتیجه میگیره و همچین کاری خود این صغرا و کبراممکنه که من صغرا و کبرا بکنم بچینم برای اینکه کلاه سر مردم بذارم ممکنه صغرا و کبرا رو بچینم که مردم را رستگار بکنم هدایت بکنم هر دوش عقد یعنی صغرا و گربه یه معنا استفاده یعنی اونیم که میخواد مردم را گمراه بکنه از عقلش استفاده میکنه اون که میخواد کلاه سر مردم بزاره بازم استفاده میکنه او هم از عقل استفاده میکنه عقل که کلاه ولی از عقل استفاده میکنه استفاده بد می‌کنه به نظر من یه چیز بیشتر نیست یه حقیقت بیشتر نیست ممکنه کسی استفاده درست ازش یه کسی استفاده نادرست انسان دانشگاه اینه بسیار متشکر بازم تاکید می‌کنم من یک عقل تقسیم اصلاً ندارم عقل الانم نمی‌دونم به مناسبت گفتم عقل نظری عقل عملی عقل ابزاری عقل مدرن عقل معذرت می‌خوام عقل مدرن عقل عرب عقل عربی تقسیمات را تقسیمات که الان هست یک چیز بیشتر نیست استفاده از عقل که نتایج عقل یعنی عقل را به کار میبره کاربرد عرب‌ها با عقلشون به یه نتایجی رسیدن ایرانی‌ها به یه رسیدن اونایی که مدرنیته را قبول دارند تو به یک اونایی که سنت را قبول دارند سنتگراها به یه نتایجی رسیدن اینا نتایج استفاده عقل می‌تواند ابزار عرض کردم برای هدایت به سوی حق باشه می‌تواند ابزار به سوی گمراه در راه گمراه کردن انسان و کشیدن انسان به باطل باشه می‌تواند انسان‌ها را آزاد بکنه می‌تواند انسان ها را برده بکنه هر دوش فرمودید چه کار بکنیم چیزهای مختلف داریم امروز توضیح کوتاهی بدم عرض کنم خدمتتون که بنابراین عقل به اصطلاح یک چیز بیشتر نیست عقل برهان می‌آورد شما گفتید چه کار بکنم آره ما یه برهان داریم یک برهان نماد داریم برهان داریم یه برهان نماد داریم که اصطلاحا بهش میگن مغالطه مغالطه مردم هم بگن مغلطه نکن تو منطق بهش میگن مغالطه شما هرچی نگاه می‌کنی شکل استدلالش درسته ولی یه جاش داره کلاه سرت میزاره با یه ظرافت با یه ظرافتی من نمیگم ساده است زیرکی می‌خواد که انسان تشخیص بده او کسی که داره استدلال می‌کنه برهان داره میاره یا مغالطه داره میکنه چون برهان به مغالطه به لحاظ شکل ظاهر عین برهان عین برهان نمیشه ظاهر نمیشه تشخیص بدی ظرافت می‌خواد بله هوشش را عقلشان باید به کار بیندازه و دقت بکنه و یکی از چیزهاش هم من حالا چون بحث کردم حواسمون باشه من در مقابل سازمان اطلاعات حتی نمیتونیم پیدا کنیم اما همون که یک نفر حرف میزنه دموکراسی دبیر از های گوناگون تخصص های گوناگونی که جمع شده بسیار خوب بسیار متشکر بسیار متشکر خیلی خوب بود خوب بود سوال من بسیار متشکر یک نکته‌ای بود که عجله کردن میخواستم بگم من تمام بکنم و بعد این فرمایش ایشون را ببینید ما اولا شبه استدلال دائما باهاش روبرو هستیم ۲۴ ساعت تلویزیون داره ۲۴ ساعت یکی از راه‌های یکی از ما قبل از اینکه سراغ عقل استدلالگر بریم یه فطرتی داریم یه فطرتیاتی داریمها فجورها و تقواها گاهی میشه یک کسی داره استدلال میکنه من نمیفهمم کجای استدلالش غلطه ولی میفهمم که با فطرتم ناسازگاره کدوم باید مقدم بکنم اون وقت میگم فطرتم را کنار نمی گذارم رو استدلال فکر میکنم فکر میکنم ولی فطرتم را کنار نمی‌گذارم مثلا فطرتم بهم میگه یه بی‌گناه را نکشت طرف استدلال می‌کنه بکش می‌گویم فطرتم میگوید نکش ولی جوابی برای استدلال تو ندارم نمیدونم کجاش خرابه نمیدونم ولی فطرتمو زیر پا نمی‌گذارم به تعبیر روایات مون یه روایت از پیامبر خیلی حالا روایت از ما به دستتون رسید دلتون آرام باش آرامش پیدا اونم ما گفتیم شد او از ما نیست او سخن از ما نیست این معنیش اینه که اتفاق هیچکس توی عالم نیست که همه چیو بدونه هیچکس نیست و هیچکس هیچ وقت نبود امام علی همه چیزو نمیدونست امام علی شکفته باید پزشک یهودی بیاد معالجه بکنه پزشکی نمیدونسته از امام علی که دیگه ها به قول بنده خدا میگفت نهج البلاغه خیلی کتاب خوبیه معلوم میشه امام علی باسواد بوده و حداقل بیش از ما میدونسته عرض کنم خدمتتون تا ملا بوده به قول عرض کنم که امام علی که خیلی ملا بوده باسواد بوده کشاورزی من نمی‌دونسته دامداری نمی‌دونسته بلدما ادعای بیخودی فکر نکنید تجربه دارم این قسمتا رو عرض کنم خدمت تو که پزشکی نمیدونسته چیزای دیگه رو نمیدونسته ولی چون بحث ما بحث اخلاقه باور داریم میگیم هیچکس همه چیز را نمیدونه بحث اخلاقیش هیچکس مدعی نشه که همه معتقد نباش که یک کسی هست که همه چیز را می‌دونه این خودش گمراهیه این خودش یه اعتقادی غلطیه که ممکنه ما اصلا یه چیز دیگر دنبال کسی نگرد که همه چیز را بدونه اصلا دنبالش نگرد چون نیست اگرم کسی مدعی شد بدون که شیار یا شیاده یا خیلی نداند که نده اون از اونا که خیال میکنن همه چی میدونن یا از اونا شیاد می‌بزیاشون کلاه نمیخواد سر خیال میکنه علم عالم موهوماتیه که فقط تو ذهن خودشه دنبال همچین چیزی نگرد نیست گفت گشتم نبود نگرد نیست پشت ماشین نوشته بود ببخشید عرض میکنم بعضی ها مواظب شرایط خیلی ساده بسیار زیبا و ساده بود کارشم دستشه خورشیدم افق پیداست این ساعت جهت باد داره نشون میده این نگاه میکنه که امروز راجع به بند این اشعاری که فرمودید شاعر است که نداند و نداند که نداند ملت از شر ملت شهروزیانش آسوده نماند راهنما و دلیل یا رهبر قومی بشه این کار به سمت خرابات می افتند راهنما میشه یعنی مردم عرض بکنم که این به یه تغ درسته مردمی که به دنبال کسی راه می افتند و در قرآن اصلا تبعیت مغز رو به آنها به انواع اقسام نهی کرده تقدیر کرده در سوره آل عمران میگه ولایخذ الملائکه و النبیین ارباب حالا ادامه آیات قبلشو دیگه فرصت نمیخوام وقت بگیرم میگه خدا هم نمی‌کند شما که ملائک و انبیا را ارباب خودتون چیزی نداریم آیا بعد از اینکه شما به راحتی شما رو وادار به کفر میکنه یا امر امر یعنی تبعیت کفره حتی نسبت به انبیا نداره بنابراین اگر یه ملتی آن کس که نداند و نداند که نداند اگر ملت به دنبالش راه نیفتند آسیبی نمی‌بیند وقتی که به دنبال کسی راه می‌افتد در مورد بند هفتم آن کس که نداند و نماید که بداند یاد جمله افتادم حالا منبعشون خاطرم نیست میگه پیرزنی از بزرگمه چندین مسئله پرسید که در پاسخ بیشتر آنها گفت نمیداندگفت من حقوق میگیرم به واسطه آنچه می‌داند اگر بخواهم به واسطه آنچه نمی‌دانم حقوق بگیرم زن‌های عالم مرا کتاب نخواهد کرد حالا یه تعبیر زیبایی و جمله آخر آن کس که بداند و نماید که نداند در آتش خشم ایزدی مدام بماند در آتش خشم ایزدی مدام بماند بله آن کسی بداند و نماید که ندارد اعراض میکنه کسانی که چنین هستند به واسطه برخورداری‌های دیگه تمدن‌های دیگری دانسته‌های خودشونو انکار می‌کنند و به قول استاد این مفهوم در سوره قرآن کجا بیان شده در سوره شعرا میگه این داستان سحره وقتی مواجه میشن با مثال میارن برای اینکه مقابله با عصای موسی و ما جاهل به موسی میگن فرعون میگن ما اگر کردیم به موسی اون وقت یه اجری هم داریم یا همینطور با مثلا میگه فرمودید تبعیت دید یه روایت داریم جالبه از اگه اشتباه نکنم از امام علی که بعضی از آدما دوست دارن اطاعت بکنن دوست دارن پیروی کنن از اگه هیچکسو پیدا نکردن که ازش پیروی بکنند از یعنی سوسک سرگین غلطان فیلم میگه اگر هیچکس را پیدا نکردن از جوهر دنبال جعل راه می‌افتند و ازش اطاعت میکنن و پیروی میکنن اگر اشتباه نکنم روایت از امام علی بفرم خیلی خوش آمدید ممنون ممنون خیلی آرامش خاصی ولی یه سوالی که داشتم اینه که ما به عنوان محقق نه مقلب قراره که بیاییم تا اونجایی که در توان کتاب‌های آسمانی مختلفی که هستش رو مطالعه کنه من اصلاً بعد از مطالعه این یا عرفان تصمیم می‌گیرم هیچ چیزی رو به عنوان دین به اسم نپذیرم از هر کدوم هر نکته‌ای رو که یاد میگیرم از هر کدوم هر نکته‌ای رو که یاد میگیرم الان اینجا من کافرم بی‌دینم چی معرفی میشن این خیلی آدم حبس می‌کنه که یه محدوده و من انسان نامحدودم نه تمام بسیار متشکر سوال خیلی خوبیه خیلی خوبه بزار اینجوری بهتون عرض بکنم که اگر کسی برسد به اینکه برسد بعد از تحقیق به اینکه این را حق است این را حق است ترکیبی از حقایق ممکن خود من مثلا روایات تا بالاخره این حداقل این حکمت های امام علی چی بود ولی مثلا یک جمله خیلی برام جذاب بوده شما ببینید من ندیدم تو متون خودمون ولی اونجا دیدم اون جمله اینه روستاییان بی آلایش شهری‌ها ظریفن ظرافت حکیم آن است که بی آلایشی را با ظرافت جمع کند هم بی آلایش باشه هم ظریف باشه و خوب این حرف خیلی برام جذاب بوده کنارش بذارم از کس دیگه هم یاد نگرفتم از کنفسیوس یاد گرفتم اون چشمم می‌زنم قشنگه بگیرید حکمت را از مشرک ولو از منافق و اینکه حرف‌های حق و هرجا میگه در خشک‌ترین کتاب تو کتاب ادیان کتاب خشکیه فقه فقه خشک شریعت خشک ولی اونجاش که میگه که مثلا عرض کنم خدمتتون که اگر الاغ دشمنت دشمنت را دیدی که گم شده داره در یک راهی میره دشمننا حتماً باید بگیره ابزارشو در خونه تحویلش بدی اگر دشمنت دیگه الاغش زیر بار مونده حتماً باید باهاش کمکش بکنیم گندمت را وقتی درو می‌کنی حق نداری خوشه‌های ته زمین را جمع کنی حق نداری تا خوشه ۱۵ زمان میومدن خوشحال تا برای اونا یه چیزایی باشه اگه گوشه و کنار زمین را هم درو نکن بذار باشه اگه یه بافه هم جا گذاشتی رفتی خونه نیاورد برگرد حق نداری برگردی انگور را که میچینی درخت را پاک نکن مسافرم بیاد پرندم میاد چی بگم زشته در مقابلش قیام می‌کنم تعظیم می‌کنم تنظیم می‌کنم منم اینجورم که شما بفرماید منم کشکولن من چیزایی که حالا به هر حال میگم یا اومده کدومش از کجا گرفتم خودمم نمیدونم از کجا گرفتم ادیان مختلف و اینا ۳۰ ۴۰ سال درس و فلان و غرب و شرق خودمم نمیدونم ولی مجموعه شدم نه هرجا چیز قشنگ بود باید گرفت اینکه شما میفرمایید من به اگر مثل من من این را فهمیدم با مطالعه قرآن مجید با تحقیق فهمیدم کتابیست که هیچ متنی در جهان قابل قیاس باش نیست نه خوبها قابل نه اینکه بهتر ها هیچ توراتی که گفتم تعظیم می‌کنم گفتم قیام می‌کنم بله قابل قیاس نیست قابل قیاس نیست خب من رسیدم به اینجا در عین حال به تورات هم احترام میزارم به کتاب کنفوسیسم احترام میزارم از چند می‌گیرم می‌گیرم ازش استفاده می‌کنم باهاش زندگی می‌کنم دوست دارم خب عرض کنم خدمتتون که یه کسی مثل من نرسیده به اینکه قرآن این جایگاه را داره تحقیق کرده بعد از تحقیق اگر انسان وظیفه حق جویی باشیم پیگیری کنیم حق را انجام دادیم به یک نتیجه رسیدم اگر واقعا به یه نتیجه‌ای رسیدم من عناد با حق ندارم مسلمان فطری هستم به تعبیر مرحوم مطهری بله نجات و ر بعد بهش معرفی کردن اشتباه بهش معرفی کردم جور دیگری فهمید قرآن را ولی تحقیق شرکت به این نتیجه رسید که نه این تنها کامل نیست کامل نیست که یعنی منم میگم از جای دیگه استفاده می‌کنم جای دیگه استفاده می‌کنم حقیقتشون چیزایی که همین الان دست تورات نقل کردم من ندیدم تو روایات خودمون قرآن هم ندیدم از روح قرآن میفهمما او یه حرف دیگری ها از روح قرآن میفهمم خودم از روح قرآن میفهمم ولی آیه که بگم آدرس بدم ندارم از قرآن یا روایتی که آدرس ولی به هر حال از جاهای دیگه گرفتم من دارم پاسخ سوال شماره اینجوری میدم اگر تحقیق کردید و آدم حق پرستی بودید در پی حقیقت بودید واقعاً به یه نتیجه‌ای رسیدید به حقیقت گردن نهادید به مسلمان فطری آدمی نجات رستگاریه ببخشید یه نکته اضافه اگر ما در همین مفاهیم قرآن اگر ما از همین قرآن مفاهیمی که فراوان داریم دیگه ما ادبیات دینی ما مملو از این مفاهیم خلاف اخلاق و عقل اگر کسی به این باور رسید که این مفاهیم در کلام کلیت این مفاهیم و ادبیات خلاف فکر است باید عبور کنه البته بگردش شاید این سوال‌ها براش گردش پیدا بکنه همین باورش مقید بماند دچار اون تعصب ها بشه اون وقت به قول آقای محقق داماد یک فاجعه باورهای خلاف بدعت و اهل بش بسیار موفق خیلی ممنون از جمع دوستان گرامی انشالله هفته آینده در همین ساعت.