جلسه چهارم: دانش‌ها و کشش‌های فطری انسان و نقش آن در اسلام‌پژوهی

از راه روشن

فایل صوتی

متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.

سلام علیکم و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

بحث ما درباره روش و مبانی اسلام پژوهی هست که جلسه چهارممون هست و در تاکنون درباره این بحث کردیم در جلسه اول یه بحث های مقدماتی که مقصودمون از روش شناسی اسلام پژوهی چیه در جلسه دوم درباره اینکه انسان دانش‌های فطری داره و در جلسه سوم درباره اینکه این دانش‌های فطری باید پایه و اساس قرار بگیره و در واقع اینها حتی آنچه را که انسان با استدلال عقلی بهش می‌رسه نباید با این شناخت‌های فکری انسان ناسازگار باشه حتی اونجا که استدلال تا چه برسه به های بعدی چون ما طبق تقسیمی که کردیم گفتیم که ما برخلاف آنچه را که ۴ تا منبع قرار قبول داریم که به دو بخش تقسیمش می‌کنیم پیامبر باطن پیامبر ظاهر پیامبر باطن فطرت و عقل پیامبر ظاهر قرآن و سنت و از او اولم شروع می‌کنیم و بر او پایه یعنی پایمون فطرت بعدش بعدش قرآن یعنی بعد از فطرت و عقل بریم سراغ قرآن و همین به همین ترتیب و بعد آخر میریم سنت نباید با قرآن عقل فطرت مخالف باشه قرآن نباید با عقل و فطرت مخالف باشه عقل نباید با فطرت مخالف باشه و اینجور انطباق و چیزی وجود داره خوب انتها اینجا پس گفتیم دانش های فطری داریم این دانش های فطری هم باید پایه و اساس قرار بگیره برای بقیه امروز می‌خوام یک بحثی بکنم تحت عنوان انسان در واقع اسمشو می‌تونم بذارم انسان شناسی فکری یا فطرت انسان به طور کلی نه شناخت های فطری انسان که تا الان بحث کردن من تا الان آنچه که بحث کردم اینکه انسان شناخت های فطری داره و در گام بعد گفتم که این شناخت‌های فطری انسان باید پایه و اساس قرار بگیره الان می‌خوام یه چیز گسترده تر را بحث بکنم چرا برای اینکه در گام‌های بعدی مثلاً اگر خواستیم بریم سراغ بحث پیامبر ظاهر قبلش باید گفته باشیم که انسان چه توانایی‌هایی داره چه کمبودهایی داره و به چه دلیل نیاز به پیامبر ظاهر داره و اصلا نیازی داره یا نداره این بحث فوق العاده به اصطلاح کلیدی است این نگاه یعنی پاسخ به اینکه مسئله مهمی که تو تاریخ هم شیعه هم اهل سنت بحث شده اینه که وجه نیاز انسان به پیامبر فلسفه احتیاج انسان به پیامبر چرا انسان محتاج به پیامبره و همین جا من یه اشاره‌ای بکنم ببینید اونچه که می‌خوام بهش برسم و رسیدم بهش اشاره بکنم تفاوت چیه همه آنان اعم از متکلمان فیلسوفان که خواستن به این سوال جواب بدن چرا انسان به پیامبر نیاز داری مجبور شدند که یعنی این روش بوده همه داشتن اول انسان ناقص می‌کردند تا بد بگن که خوب حالا این انسان ناقص کمبودش را پیامبر جبران می‌کنه و اگه بخوام خلاصه پاسخ همشونو تو یک کلام بگم چقدر انسان نیاز به پیامبر داره چون ناقصه جو کمبود داره کسی بخواد بگه که انسان هیچ کمبودی نداره هیچ کمبودی نداره همه چیزش سر جای خودشه عالیه نهال راهنما هم جای خودش را داره یعنی بگی مثلاً نیاز نیست که ما ناقص کنیم انسان را مثلا فلاسفه ما مثل فارابی بوعلی ابن سینا مثلا بلی حاج ملا هادی دیگران عقل انسانی ها علامه طباطبایی آقایون امروزی آقای جوادی آملی آقای مصباح دیگران اونایی که بعد از علامه اومدن اینا همه استدلالشون بر اینه که عقل انسان به اصطلاح مشکل داره از غیر از مرحوم مطهری که اونم نه تو کتاب روش شناسی تو کتاب‌های دیگری هم تو از فطرت انسان بحث کرده و بهترین کسی که بحث کرده در بقیه هستند به عنوان یه منبع دین صحبت است فطرت کسی نکرده مشهوره دیگه همه کتاب سنت اجما اینجور نیست کتاب و سنت و اجماع شان باشد بنده قبلا عرض کردم منبعشون اجماع شهرت خبر واحد اجماع شهرت و خبر واحد کسی نیامده تا که بگه که خوب ما یه چیزی هم داریم به نام فطرت این پایه است این اساس اصلا بقیه بر این پایه استوار میشن حالا بنده این را می‌خوام امروز درباره‌اش بحث کنم گفتم عنوانشو می‌ذارم آیا اسم مهم نیست انسان شناسی فکری به عنوان پایه ما اولیه شناختی از انسان پیدا بکنیم تا شناخت پیدا نکنیم خوب نمیتونیم بحث کنیم و جواب سوال های بعدی را که میخوایم مطرح کنیم نمیتونیم بدیم ببینید یه مسئله تو خود من این نکته را قبل شرط بکنم ما درست و حسابی نه متکلمان نه فیلسوفانه هیچ رشته‌ای در باب انسان شناسی درست حسابی بحث نکردیم جا نیامدیم بگیم که مثلاً انسان را قرآن دقیقا کتاب درباره انسان در قرآن داریم ها ولی که دقیق بیایم انسان شناسی قرآن را تبیینش کنیم تو مثلا مباحث اعتقادی به بحثم داریم به نام باید داشته باشیم که نداریم به نام انسان شناسی اتفاق نه اساس هست چون شما مثلا من خودم دین را تعریف می‌کنم تو کلام نه تو فلسفه دین فلسفه دین برون دینی نگاه می‌کنه کلام درون دینی تو کلام دین را تعریف می‌کنم کوتاه برنامه خدا برای رستگاری انسان برنامه خدا برای رستگاری انسان میشه دین برنامه خدا اول باید تکلیف انسان را مشخص بکنیم برای رستگاری انسان انسان معلوم باید بشه کیه شما مثلا تو کلام یه صفحه در مورد انسان بحث نکردید اینجاست که وقتی به پیامبر شناسی سی دی مجبور شدید دست و پا بزنید اون وقت مجبور شدید انسان ناقص کنید انسان را ناقصش بکنید که جا برای پیامبر باز بشه این دلیلش اینه که رو انسان شناسی قرآنو درست بحث نشده حالا مثلاً اینو من به عنوان یه سوال مبنایی عرض میکنم خدمتتون آیا انسان حیوان و باید انسان کسب بکنه تو این دنیا انسانیت کسب بکنه یا انسان باید مواظب باشه تو نیت سقوط نکنه این دوتا خیلی فرق داره بدون اینکه بگن یا چون بحث گفتم نکردن بحث نکردن ولی از حرفاشون بر میاد نظر اول دارن که انسان حیوانه باید بره و انسانیت تا کسب کنه به حرف بنده اینه که نه برعکس انسان انسان خلق که شده باید مواظب باشه که سقوط نکنه تو حیوانیت انسانیتش دروغ باشه سقوط نکنه مثلا یک کلید واژه توی دین داریم قرآن روایات تقوا خب خیلی مهمه آیه رم نگاه کنی اول سوره بقره ذالک الکتاب لاریب فیه هدا لل متقین خیلی بحث مهمی هم در و اون اینکه چرا گفته این کتاب هیچ شکی نیست که هدایت میکند متقین را اتفاقا غیر متقین نیاز به هدایت دارند چرا متقین را هدایت میکنه پس قبل از هدایت قرآن ممکنه انسان متقی باشه معنیش اینه دیگه این قرکتاب هیچ شکی نیست که متقین را هدایت میکنه پس انسان قبل از هدایت قرآن ممکنه متقی همینو می‌خوام بگم آره همینجور یعنی انسان متقی خلق شده ها اون وقت اتفاقا حالا بهش اشاره اتفاقا میخوام اینو عرض بکنم این کلمه کلیدی تقوا از وقای گرفته میشه وقایه وقایه یعنی چه یعنی خدا حفظ کردن خود را نگه داشتند چرا نگه داشتن یعنی چه نگه داشتن حفظ کردن پرهیزگار ما به فارسی که ترجمه می‌کنیم یعنی که کارهای خوب انجام میده کارهای بدا مرتکب نمیشه ترجمه لفظی بخواهیم ترجمه بکنیم متقی یعنی کسی به خودشه حفظ میکنه چرا این تعبیر آره اصلاً باید همین باشه اینجوره با انسان شناسی قرآن یعنی باید خود شاه حفظ بکنه که سقوط نکنه خودشو نگه داره که سقوط نکنه یعنی گوهره وجودش که به بهترین شکل ساخته شده مواظب باشه قطع شده دار نشه خراب نشه ضایع نشه چی نشه اینو مواظب باش سقوط نکنه آره این گونه است خوب حالا من قبلش یک نکته ای بگم و بعد امروز بهش بپردازم اینه که انسان چه شناخت‌های فطری داره و چه گرایش‌های انسان ۱ دانش‌هایی داره یه کشش‌هایی داره یه چیزایی هم می‌دونه نه دونستن غیر از ک کششه آره گاهی آدم یک دانشگاهی ممکنه داشته باشه ممکنه یک کشش‌هایی هم داشته باشد و این اگه جواب این دو تا سوال دادین اون وقت انسان شناسی فطری مشخص میشه کل دانش ها و کشش ها و چیزایی که انسان و جواب بدیم قبل از اینکه تا معلوم بشه انسان کیه و بعد بریم سراغ اینکه چه کار است روی این انسان برای انسان چه خدمتی می‌کنه نقد هرچند عقل جز انسان حالا نه عرض میکنم عرض میکنم خدمتتون نه وقتی میگم کشش های انسان از اون حیث که انسانه نه از اون حیث که حیوان از اونحیوانه کشش‌های شهوی داره ولی از اون حیث که انسانه به بعد انسانیش که نگاه می‌کنیم یه کشش‌های دیگری داره غیر از کشش‌های غریزی اون مال غریزه است غریزه باعث میشه که ما یه کشش های داشته باشیم فطرت یعنی در واقع تو غریزه ما با حیوانات مشترک همون غرایز که حیوان داره ما هم داریم ولی انسان غیر از غریزه که حیوان داره یه چیز دیگری داره به نام فطرت به نام فطرت یا فطریات حالا فطرت یعنی خلقت خود کلمه خلقت ولی مقصود اینه که اون چیزی که جز خلقت انسانه جز خلافت انسانه خوب سوال این بود که انسان چه دانش‌ها و چه کشش‌هایی داره غیر از غرایز بحث معلومه معلومه که من غریزه دارم که خودمو حفظ کنم من غریزه دارم که مثلا فرزندان ما دوست داشته چی غرایز که دارم غرایز انواع غرایز که حیوانات هم دارند ولی مسئله سر اینه که انسان چون یه بعد دیگری داره اگر بعد انسانی بعد حیوانی اش غریزه دیگرش چی داره و مقصودم غیر از عقل که داره می خوام بگم از درونش هنوز نرسیدیم که چون با عقل میایم بررسی می‌کنیم از خارج یه چیزایی میگیره عقل استدلال میکنه و ولی چه چیزهایی از درون خود انسان میجوشه که دانش ها و چه کشش های و مقصودم بعد ماورایی انسان در مقابل بعد حیوانی انسان ولی چیزی که در وجود ما قرار داده شده از قبل اون موقع که خلق شدیم جز وجودمون قرار داده خوب عرض کنم خدمتتون که به نظر من حالا همین جا اشاره بکنم که انسان شناسی قرآن با انسان شناسی مسیحیت رایج هست تو این مسئله این آنقدر اختلاف دارند که بیش از این ممکن نیست تفاوت میگه وصیت میگه انسان با گناه آدم خود خود حضرت آدم و نسلش ذاتاً سقوط کرد ذاتاً سقوط کردن خراب شده ذات فطر همین که ما بهش میگیم فطرت خراب شده ضایع شده یعنی اتفاقا همونجا صحبت از کششه آنقدر کشش به سوی گناه براش غلبه داره که اتفاقاً عقلش را هم نمی‌ذاره درست کار کنه یعنی انسان عقلشم درست کار نمیکنه اینقدر کششه به گناه داره چون ذات به تعبیری ذاتاً گناهکار شده حفظ بکنه اینقدر گناه برش غلبه داره که اراده اش را تحت تاثیر قرار میده خردشو تحت تاثیر قرار میده حالا تو هر یک از اینها چقدر تحت تاثیر قرار میده تو خود مسیحی ها اختلاف دارند ها اصلش مسلم بین همه مسیحیت که الان هست اصلش مسلم آیا کامل از بین می‌بره که هیچ کاری نمیشه کرد یا اجماله کارایی میشه کرد ولی بازم نیاز به کمک بیرونی داریم کمک بیرونی داریم بحث کلیدی اینجاست آیا ما کمک بیرونی نیاز داریم یا کمک بیرونی نیاز نداریم کمک اصلا نیاز داریم اصلا کمک نیاز داریم ببینید فرض اینه که تو مسیحیت اگه بخوام مثال بزنم انسان افتاده ته چاه بدنشم خرد شده دست و پا و استخوان است میتونه خودشو نجات بده یا نه حتما به کمک خارجی نیاز داره حتماً نیاز داره کسی که طناب حتی به دوتا کمک خارجی نیاز داره یکی کسی که طناب آویزون کنه بکشه بالا یه کسی بره پایین طناب را به کمر این ببنده چون این شکسته است نمی‌تونه آره اتفاقا میگن دوتا داریم یکی منجی که طناب میندازه و میگه یکی فیض ازلی خداوند که افراد انتخاب میکنه و یعنی به دو چیز خارجی نیاز داره به دو کمک خارجی صحبت از راهنمایی نیستا اشتباه نشه کمک با راهنما فرق دارد کمک نه انسان اسلام قرآن نخورده بدنش کاملا قوی خوب انسان قرآن اتفاقا جاییم که قرار گرفته زمینه صاف فلان خوب ولی برخلاف اون که باید از ته چاه بیرون بیاد به این میگن قله را فتح کن یه قله است که این قله را فتح کن که زدم با همه مثال هم انسان شناسی مسیحی و اسلامیو مقایسه کردم هم هواشناسی شاه مقایسه کردم هم رستگاری شناسی شو مقایسه کردن مثال است انسان چالاک همه چیش خوبه قویه خرد نشده ته چاهم نیست که میخواد بره اونجوری نیست که یه جایی بوده افتاده باشه توی جایی بعد بخوان برش گردونن نه یه جای جدید یا میخواد فرق کنه یه جای جدید میخواد فتح کنه میخواد بسازه برای خودش خوب این انسان چالاک میتونه کوه را قطع کنه خیلی آسمون و خطا باید بکنه قله‌ای که نرفته نمی‌دونه کجاش به اصطلاح جنگل کجاش رودخونه است کجاش هی مار داره شب بخیر مثلا بعد کجا به اصطلاح دیواره بلند طناب نیاز داره چین نیاز داره کجا اکسیژن کم میشه تو این قله و نیاز به اکسیژن داره هوا کجا برفه و اینا رو راه نرفته است میگه باید حدس بزنه با چوب راهنمایی اگر باشه بهش میگه که این از این دهانه از این بدن برو از اینجا برو اینجاش اینه اینجاش اینه به این چیزا نیاز داری به کیسه خواب اینجوری به طناب به کفش فلان به کپسول اکسیژن راحت میکنه ولی ممکنه که بدون او هم خودش بره به این مناسبت یواشکی راهنماشناسی رو هم بیانش کردم چرا انسان به راهنما نیاز داره مختصر تو مسیحیت نیاز به راهنما نیست نیاز به منجی منجی با راهنما فرق داره منجی کمک کار راهنما میگه به انسان کمک نمیکنه کمک میکنه چاه میکشه خوب بله این را گفتم برای اینکه معلوم بشه چرا تو بحث با این مثالی که زدم تو بحث به اصطلاح روش و مبانی یعنی لامپ پژوهی روش تو مبانی چرا شناخت انسان اینقدر اساسیه آره دیگه شما تا تصویر نکنی که انسان اینجاست می‌خواد این قله را فتح بکنه چقدر تفاوت ببینید تفاوت نیاز انسانی که بدنش خورده و ته چاهه با نیاز انسانی که و میخواد از شاه بیرون بیاد با انسانی که چالاک چالاک همه اینجا در اختیارش هست حتی وسایلا قله را میبینه باید این قله را فتح کنه ولی اینکه اینا چین نیاز دارند کاملا متفاوت مشخص بکنیم انسان این مثال روشن کردم که انسان را قیمت به این جهت میگم مهمه حتی وقتی جوابشو دادین من خودمم می‌تونم برم پیامبر راحت میکنه نیاز وقتی ایشون شد اون وقت نگاهم به قرآن عوض میشه نگاهم به روایت عوض میشه چه انتظاری از روایت دارم چه انتظار روایت چه کمکی به من میکنه قرآن چه کمکی به من میکنه من که خودم هم فطرت هم سالمه هم عقل هم چالاکه به فطرت سالم و عقل چالاک پیامبر ظاهر چه کمکی می‌تونه بکنه با این مثال روشن کردم ببینید هم عقل بدن هیچی با بدن مثال زدم همه چیز سر جای خودشه ولی با این حال وقتی میخواد قله را فتح بکنه اگر خداوند ملت بگذاره و پیامبری بفرسته و به من بگه که اینجوری وسایل میخوای این راه را راحت و روشن ترسیم کنه خیلی برای من بهتره بازم باید می‌رفتم خدا مواخذم می‌کرد دیگه نمی‌رفتم ولی لقد من الله بعث رسولان من انفسه خدا منت گذاشت و پیامبر فرستاد حالا که براتون فرستادم بهش گوش بدید حالا که فرستادم گوش بدید ولی اگه نمی فرستادمت معنیش اینه که نمی فرستادم ماخذ نمیکرد میدونید قله را فتح کنید و قدرتمند است همه چی بهتون دادم که آره یه جاهایی ممکن بود خطا کنید اگه پیامبرم نفرستادم باید برید بله منت براتون گذاشتم و فرستادم حالا که فرستادم ازش تبعیت کنید چکیده کل رابطه انسان با پیامبرشناسی دنیا شناسی خوب حالا سوالم اینه سوال که بهش میخواستم بهش بپردازیم انسان چه دانش های فطری داره چه کشش‌های فکری داره غیر از غرایز که بالبد ایوانش دانش‌های فطری من بحث کردم دربارش فالمها فجورها و تقواها به تعبیر مرحوم مطهری ارزش‌های انسانی میدونیم راست باید بگیم دروغ نباید بگیم میدونیم تهمت نباید بزنیم می‌دونیم چی میتونیم یه چیز دیگری هم من عرض کردم به اصطلاح که گفتم بنیادی و اون اینکه انسان باید تسلیم حقیقت باشه او خیلی حساسیه او خیلی اساسیه همه انسان ها میدونن که باید تسلیم حقیقت باشه آیا چیز دیگری هم فطری هست یا نیست عرض کردم که به نظر من خداشنا فطریه و از آیه قرآنم استفاده می‌کنم که فطریه کسانی هم گفتن فطری زیادم هستند ولی این رو نمی‌تونم با یه قرار بدم قبلا توی نظام چون اگه شما به من گفتید من میگم من درونم خدا را میابم یه جمله به من بگه من نمیگم من دیگه ها میگیم بهش میگم که اون موقع که داری تو دریا غرق میشی امیدت از همه جا قطع شد آیا اون موقع میفهمی که یک کسی میتونه نجات بده هیچ وقت برات پیش اومده خب روایت است که طرف امام ازش پرسیدآره اون وقت فهمیدم که به کسی می‌تونه نجاتم بده حالا اگه من به کسی گفتم من همچین چیزی نشده من دنبال یه کشتی چیزی فقط بودم که منو نجاتم بده همه حواسم بود که آیا کشتی آیا شنا بلدم آیا چوبی چیزی اینجا هست که سوارش بشم و ذهنم نیامد خوب من جمله بعدی چی بگم بهش من جمله بعدی نمیتونم بهش بگم خب اینجور نیست که حالا اون روایت اومده من بتونم برای همه کس اینگونه چی بکنم حالا روی شوخی میگن که یه امام علی قضاوتی کرد که یه بچه دعوا بود بین دوتا مال منه امام علی گفت که خوب بگیرید دو نفر نصفش کنید بکشید نصفش کن یکیشون گفت که میخواد جون بچه حفظ بشه او که میگه بکش حالا جو ساختن شوخیه میگن یه قاضی همچین چیزی براش پیش اومده بود و گفت که آره خوب بگیرید بچه را بکشید نصف کنید گرفتن بچه رو نصفش کردند قاعده نباید اینجور میشد ولی خوب شد ولی شد عرض کنم خدمتتون نه من جمله بعدی چی بگم باید میگفتی آره ولی نگفت آره یکی هم مرحوم مطهری میفرماد که غیر از این خدا که فطریه معاد هم فطریه یعنی اگر انا لله فطریه انا الیه راجعونم فطری یعنی اگه کسی به این از درونش میفهمه تومن از سوی او آمدن به سوی او برمیگردم این دوتا رو من نمی‌تونم بحث درباره‌اش بکنیم پوچ قضیه پایه قرار بدیم این دوتا را بسیار از انسان ها را قبول ندارند ما نمیگیم ما نمیابیم بسیاری از آدما تو تاریخ بودند خدا را آدم خیلی خدا را قبول داشتند قیامت را قبول نداشتند یهودیت دوتا فرقه بوده قدیم یعنی زمان حضرت عیسی دوتا فرقه بودند از چند قرن قبل از حضرت عیسی تا حدود ۱۰۰ سال بعد از حضرت عیسی این دو فرقه وجود داشتند یه فرقه‌اش فریسیان بودن یه فرقه صدوقیان که اتفاقاً این صدوقیان کاهنانم بیشتر بودند خدا را قبول داشتند خدا پاداش میده به انسان برای همینجا زندگی‌مونو خوب میکنه خدا اگه اطاعت بکنیم کشاورزی مون بارور میشه چی میشه چی میشه چی میشه هم عالم بودن هم خدا را قبول داشتند هم عبادت می‌کردن همه این چیزا رو داشتن کنار می‌ذاریم خدا و معاد را کنار میزنیم تو این بحث های کلامی و اینها الان که می‌خوایم مبنا درست بکنیم میگم قطعا اینو چیز را به نظر من انسان داره با خودش شناخت یک اینکه باید تسلیم حقیقت باشد ۱ حقیقت انسان باید حق را بپره حق را تسلیمش باشه نباید باطل پرست باشه یک دو ارزش های انسانی را هم از درون خودم می‌یابم استدلال تا الان نکرده که راستگویی خوبه دروغگویی بده خودم میفهمم این شناخت انسان اما نکته دوم شناخت‌های انسان انسان چه کشش‌هایی داره انسان چه ک کشش‌هایی داره کشش به سوی حق پرستی هم در یعنی جدا از اینکه می‌دونه باید حق پرست باشه ها دوستم داره که حق پرست این مقصودم اینه فرق بین این دو تاست که میدونم باید تسلیم حق باشم یعنی ببینید آدما خود به خود اونایی که تسلیم حقیقتاً دوستش داره طرف تاریخ داریم ها حتی یک تعبیرهایی از معاویه شده معاویه گفته که دیگه دشمنه علی دیگه مسئله اصلی تعریف میکنه خیلی خوب ولی خوبه ولی خوب حکومت کنم مزاحم منه که من حکومت بکنم ولی داریم سخنانی از معاویه که مدح کرده بعد از شهادت بعد از شهادت خوبی را حق پرستی را حق پرستان را همانطور که انسان می‌دونه که حق باید تسلیمش باشه دوستم داره که تسلیم حق باشه اصلا دوست دارم آدم که یه من میگم که همین الان حالت داشتم نماز شب نخوندم اما خوش به حال اون که حال دارم میخونه ها خوش به حال او که حال داره و میخونه اینا چون نماز ما خوب ولی راستگوها را احترام بزارم بگم که راست میگه بهتر از منه تو خودم حتی درون خودم اینا نشون میده که انسان هم کشش به حق پرستی داره غیر از دانش یه چیز دیگه اون گفتم ارزش های انسانی الهم فجور انسان ها به اونا هم کشش داره غیر از دانش کشش به خوبی ها داره یعنی دوست داره دوست داره خوبی را دوست داره درست کاری را کشش چرا این انسان‌ها اینقدر جور واجور شدند و ناجورن و اینها یه روایت جواب میده اگه درست بخونم بله انسان را خداوند بر خلقت بر فطرت خلق کرده خدا انسان را حالا قسمت اول آیه نه نه اون آیه را نمیگم اون لایه است علی فطره الا روایت نبویه الا یونسران و یومجسانه کل انسانی بر فطرت متولد شده روایت تحلیلش بکنم چی بگم تحلیلم اینه که انسان یه جور خوب خوب خوبه هر جا بره عوامل بیرونی باعث میشن درونشو که می‌بینیم خوبه درونش که میبینیم خوبه ولی چرا اینور اونور رفته عامل خارجی باعث شده نه عامل درونی عوامل بیرونی حالا این روایت پدر و مادر مختلف را بنابراین بخوایم بگیم این انسان به اصطلاح کشش علاوه بر دانش کشش به خوبی هم داره باز برخلاف مسیحیت چنان گفت کشش به گناه غلبه براشون کشش داره به سوی همین ارزش های انسانی درون خودش جدای از اینکه میدونه باید راست بگه راستگویی را هم دوست داره دوست داره راستگوها را هم دوست داره و دروغگوها را دوست نداره بدش میاد از دروغگوییم بدش میاد کشش هم به اصطلاح داره انسان فطرتش اینگونه است ببینید بنده عرض کردم که انسان فطرتاً تسلیم حقه انسان فطرتاً به کارهای خوب هم میدونه کارهای خوب چیه هم میخواد کارهای خوب انجام بده مال فطرتش حالا با این دید بریم سراغ اون آیه که اول گفتم ذالک الکتاب لاریب فی هدا للمتقین متقی کیه متقی کسیه که مطابق این فطرتش باشه آدما خدا جوری خلق کرده همونطور که ممکنه انسان غریزه زیر پا بگذاره میشه که آدم غریزه زیر پا بگذار انسان فرزندشو دوست داره ولی به خاطر قدرت اومد با دست خودش دو تا چشم فرزندشو کور می‌کنه داشتیم دیگه این یعنی زیر پا گذاشتن غریز فطرت را هم پشت پا بهش بزنه ندیده می‌دونه باید راست بگه می‌خوادم راست بگه هوای نفس بهش میگه که حالا اینجا دروغ بگو اینجا منفعت داره دروغه برای قدرتش چشم فرزندو کور میکنه یعنی برای حیوانیتش برای یک غریذش دیگرش را چه میکنه انسان ممکنه بخاطر حیوانیتش فطرت را چیزهایی که میفهمه نادیده بگیره و به اصطلاح زیر پا بگذاره ولی فطرت یعنی اون چیزی که قرآن مجید می فرماد سوال کتاب لاریب فیه للمتقین یعنی آدمی که خودشو حفظ کرد آدمی که میخواد خوب باشه همین متقی یعنی آدمی که می‌خواد خوب باشه می‌خواد خوب باشه مگه میشه که انسان آره جزو فطرتشه که بخواد خوب باشه هم می‌دونه که خوبه هم بهش فطرتش بهش میگه باید خوب باشی چرا خدا کتاب قرآن اینه هدایتش میکنه که میخواد خوب باشه خب اینجور اینجور اینجور که خوبی اما کسی که نخواد خوب باشه خلاف فطرتش خلاف فطرتش نخواد خوب باشه آیه فاصله یعنی چی کسایی که می‌دونن حق چیه نمی‌خوان تسلیم حق باشن اینا کافرن کافر یعنی مانع کسی که با حق داره کسی که می‌دونه هرچی چیه نمیخواد تسلیم حق باشه مساوی نکنیم ایمان نمیاره اصلا هدایت پذیر است هیچ فایده نداره این کتاب هدایت میکنه ولی آدم قبل از اینکه سراغ قرآن بیاد باید متقی باشه قرآن هدایتش کنه یعنی چه باید بخواد خوب باشه این مسعود باید بخواد خوب باشه تا خوبهش کنه اگر نخواد خوب باشه که قرآن خوبش نمیکنه با این تعبیری که کردم حالا چی بود تا آخر خیلی بحث هاست یعنی قرآن بعضی ها رو گمراه میکنه قرآن آره دیگه بدبخت میکنه بعضی ها یعنی از اون وضعی که هستن بدتر میشود قرآن نخونه بهتره آدمی که نمی‌خواد خوب باشه اگه قرآن نخونده باشه میزان حق‌هایی که گردن بهش ننهاده ممکنه ۵۰ تا باشه قرآن که بخونه تعداد نمیخواد تعداد حلقه‌هایی که می‌دونسته وزیر دفاع گذاشته میشه چند تا میشه ۱۰۰ تا میشه وضعش بیشتر با حق ورزیده پس گمراه تر شد پس گمراه تر شد بگم کل اگه بخوام همین جا کل قرآن را جای مختلفشو بهش ربط بدم ببینید اینجوریست آره تقواحالا یه چیز دیگر گفتیم که انسان می‌خواد هم می‌دونه باید تسلیم حقیقت باشه هم میخواد ایمان یعنی چه یعنی گردن نهادن به حقیقت اسلام یعنی چه یعنی تسلیم شدن نسبت به حقیقت و حالا این آیه رو ببینید این آیه گفتیم کتاب قرآن داریم که این کتاب فقط متقین را هدایت میکنه اون وقت بیست سی تا آیه داریم که فقط مومنین را هدایت می‌کند فقط مومنین یعنی چه فقط مومنین هدایت میکنه اونایی که می‌خوان به حقیقت گردن بدن آره دیگه فطرتشون میگه باز به حقیقت کردن حداقل سه تا آیه هم داریم که میگه قرآن فقط مسلمین راه هدایت میکنه مسلمین کی هستن تسلیم حقیقت باشن خب حالا اگه اینجوری شد پس آدم انسان مطابق فطرت هم ف متقی هم مومنه هم مسلمه فطرتاً پیامبر اومده برای چی تلنگر بزنه به همین فطرت لیست میثاق فطرته خطبه اول نهج البلاغه میگه پیامبران را خداوند فرستاد که میثاق و دفاع را هم بیرون بیاره پس کار پیامبر تلنگر به فطرت آدماست کار دیگه نمیخواد بکنه به تعبیری حالا تو این بحث جاش نیست ولی صحبت دیگری داریم تو بحث نیاز به پیامبر و اونی که آیا پیامبر اومده که به من اندیشه به کار اولیش کار اصلیش اینه که به من اندیشه بده یا به من انگیزه بده اینجاست که میگم نه اومده پیامبر که به من انگیزه بده کار اصلیشو نمی‌گم اندیشم نداده کار اصلیش اینه که انگیزه بده پس انسان فطرتاً مومن چی هست حالا چند دقیقه یک سوره قرآن یه نگاه بهش بکنیم بسم الله الرحمن الرحیم قسم به دین زیتون و جین چی بود انجیر بود و زیتونم که آره مرحوم آیت الله منتظر کسی که گفته بود که اگین زیتون خدا دوتاشو خورده بود قسم بهش نمی‌خورد چقدر بلد الامین از اینجا فقط انسان فی احسنت انسان را در به بهترین شکل و اندازه تا اینجاش مشکل نداره همین حرف که زدم ولی بعدش یه چیزیه که دیگران را به برخی را به گمراهی انداخته و حتی دیدم عالمی می‌گفت آقا این صورت میگه ما هم مثل مسیحا هستیم میگه ثم ردت بعد ما برشون گرداندیم به اصفهانی بله خوب اشتباه فهمیدن چرا چون همونجا فوری میگه ثم ردین الا یک عده یک عده رو برنگردوندی کدومن الا الذین آموا و عمل صالحات اونایی که ایمان آوردن و عمل صالح انجام دادن اونا نه بقیه خب اونایی که ایمان و عمل صالح انجام دادن کدومن ایمان چی بود مطابقت کرد با فطرت یعنی تسلیم حق بودن عمل صالح چی بود همینایی که میدونی عمل خوب باشی که ها پس نه این نیست معنی آیه اینه که ما در بهترین شکل سوره معنیش اینه بهترین شکل خلق کردیم اونایی که مطابق فطرتشون عمل کردن نه یه عده این وسط سقوط کردند یه عده حیوانیت شان را بر انسانیتشون مقدم کردند اینا سقوط کردن ما انسان بد بد خلق شده خوب خلق شده تقویم بهتره بعد رداهو یعنی نه اینکه ما خودمون نه همه چیزهایی که به خدا نسبت میده میگه خدا گمراه میکنه یهدی من یشا من یشاء همه اینا یعنی خود انسانه خود انسانی که انتخاب می‌کنه و باعث میشه اینکه ما هو یعنی به خاطر انتخاب بدش به خاطر عمل بدش خب معلومه من خداوند میگه حاکم بر جهان هستم این آدم که بعد بود ساقط کردن همه کارهای خدا به دست جهان به دست خدا انجام میگیره در نگاه توحیدی همش خودمونیم خودمونیم ولی خدا حاکم است عمل خودمون است پس برخلاف او که از این سوره برداشته شد بود بله لقد خلقن الانسان فی احسن تقویم در بهترین شکل و اندازه خلق کردی همون شکل و اندازه را بعضیا حفظ کردن خودشون خطا کردن و ساقط شدند خودشون ساقط شدند وگرنه دیگه الا الذین آمن یعنی آسان اونایی که موظفن تسلیم فطرتشون همونجوری که بود مطابقش سیر بکنند این سقوط براشون رخ نداده پس برای انسان رخ نداده انسان همون احسن تقویم هست بعضیها بعضی‌ها حفظ نمی‌کنند به اصطلاح ساقط میشن خوی انسان به این نگاهمون باید به انسان باشه حالا صحبت چون درسته این بحث ما یه مقدار بحث شناختین نبود ولی از این جهت اهمیت داره که از این به بعد ما میخواهیم بگیم این انسان به چه چیزهایی نیاز داره این انسانی که حالا گفتیم انسان که به لحاظ خلقت اینجوریه به لحاظ خلقتش آره همه چی جوره ببینید تقوا خود را نگه داشتن مواظب باش سقوط نکنیم یه ذره مواظب باشید و میری و قله را فتح می‌کنی و امثال اینها بنابراین تا اینجا به لحاظ فطرت آنچه که درون انسانه حتی چیزای دیگه که کسب میکنه مرحله بعد مرحله بعد که باید بهش بپردازیم اینجا تا اینجا انسان هیچ گونه عیبی نداره حالا جالبه اینم اضافه بکنم حتی اون آدم سقوط کرده بازم اونم عیبی نداره یعنی اینجوری نیست که وقتی سقوط کرد او فطرته خراب بشه میتونه خودشو بکشه دوباره بالا افتاد تو دره میتونه یعنی بازم درونش بهش میگه که بازم بهش میگه تسلیم حق باشید بدترین کافر بدترین منافق بازم درونش بهش میگه خوب باش اون آیه بهش اشاره کردن به این دین حق پرستان نگاه این حالت حق پرستی فطرتی است که خدا انسان را برش سرشته است یعنی من شما را از ارسط خلق کردم فوری میگه لا تبدیل الله اون چه جوری که آدم خلق شده این عوض نمیشه یعنی اونجایی که گفتیم روایت که گفت که الان یادم اومد کل مولود یولد علی الفطره الا پدر اضافش بکنیم یا پدر و مادرش کرد بله همونجور هست این ظاهره او فطرته هیچ تغییر نکرده هر لحظه به اون نگاه بکنه توجه بکنه همون آدم را یک کسی براش یه تلنگر به فطرتش بزنه گولم زده بود برمیگرده و آدم حسابی میشه تغییر نمیکنه و به همین خاطر باید انسان را اینجوری بشه حساب کنیم که اونی که فکر می‌کنی بده بده بده فطرتش به همین خاطر باید در فکر رقصارش باشیم فکر نجاتش باشیم به همین خاطر دیگه حتما بیش از همه کس فرعون سقوط کرده دیگه انا ربکم الله دیگه کسی بیشتر از اون سقوط نکرده بیشترین حدش فرعونه ربکم الاعلی ظلم ولی همون را هم خداوند به حضرت موسی می فرماید و هارون که اذهبا الی نرم باش حرف بزنید پس فرعون هم دو حالتشم بله حضرت موسی حق نداره فکر کنه که او فلانه اونم باید به اصطلاح بالاتر جایگاه را داره چالاک حواسمون باشه که تو گام‌های بد این برای انسان میخوایم نسخه بپیچیم میخواهیم بگیم که روش که داریم ازش بحث میکنیم حالا انسانی که ساختارش اینگونه شد مثلاً می‌خوایم بحث دین بکنیم و اسلام پژوهی را بحث بکنیم این انسان چه کمکی می‌تونه حضرت محمد صلی الله علیه و آله بهش بکنه چه کمک قرآن چه کمبودی داره که نقصی داره چی داره جواب سوال پیش میاد که حضرت محمد اومده بین آدمی که همه چیش خوبه کاملا خوبه چیکار کنه میدونم بدکاری ها چیه خوب کاری ها چیه چیکار کنه بیدار کن بیدار کنه اینکه گاهی میگن اسلام دین فطرته معنیش اینه یعنی چیزی که در اون انسان بیدارش بکنه با این دید و با این نگاه به انسان بریم سراغ قرآن تا درست بفهمیم بریم سراغ روایات تا درست بفهمیم اینجوری بهتر میفهمیم به نظرم کلی همین بحث های که کردم اون شبهات که از خداوند پرشماری که میگه که خدا مومنین هدایت فقط میکنه قرآن مومنین را هدایت میکنه قرآن مسلمین را هدایت می‌کنه قرآن متقین را هدایت میکنه بعد قرآن بعضی ها را هدایت میکنه بعضی ها را گمراه میکنه خدا بعضی ها را هدایت من فکر می‌کنم با این انسان شناسی که بحث کردم همه چیز سرراسته همه چیز ببخشید که خسته‌تون کردم در خدمتتون هستم اگه فرمایشی داشته باشه خیلی سخته خیلی سخت آرهژن تاثیر داره ما تاثیرش نمی‌خوایم بگیم اما نقش تعیین کننده نیست دوتا برادر یا خواهر دوقلو که جن یه جوره که معمولاً نزدیک به همه کاملا آدمهای متفاوتی میشن چی فوق العاده عالی یکی فوق العاده بد دوتا برات خونه ها برادرها با هم با هم کاملا تفاوت دارد پس یک کشش‌هاییم داره ولی تعیین کننده نیست مجبور نمیکنه کما اینکه خانواده مجبور نمیکنه شاهدش اینه که بدترین پدر تاریخ کیه که میشناسیم و بیشتر یزید یزید یزید محسن خیلی بده ولی پسرش میشه معاویه دوم معاویه دوم دو ماه حکومت کرد حکومت حق من شایسته اش نیستم حالا رفت دقیق نمیدونم کشتنش رو فلانه یعنی می‌خوام بگم نه خانواده ژنم که تو خانواده یزیده از نسل ابوسفیانه هم ژنش هم خانواده اش پس هیچی این چیزها در عین حالی که هست در عین حالی که کسی که تو یک خانواده‌ای که پدر و مادرش معتادن و دنبال قاچاقچی بله به تربیتش نپرداختن و اصلا از بچگی این چیزا رو یادش دادن خیلی سخته که سخت تره که خودشو نجات بده و خدا بله عرض کنم خدمتتون که قرآن یعنی این آیه یعنی هدایت را در اختیار انسان‌ها قرار داده در اختیار شما قرار داده اوکی من همین الان عرض کردم حتی اون که با عناد با حق سقوطم کرده در عین حال کسی که نمیخواد خوب باشه انذاارش بکنی یا نکنی تسلیم نمیشه که بله نهال همونا پیامبر وظیفه داره به نوشت هیچ آدمی را حق نداره پیامبر بگه اینکه سقوط کرد فطرت سالمه آره پیامبر که قرآن آورده یعنی قرآن را مثلاً بحث می‌کنم حق ندارم داوری کنم که خب این آقا گفتن همچین چیزی حق نداریم و یه آیه دیگه عام بودن هدایت پیامبر ظاهره پیامبر ظاهر به این معنا هر کسی که این آدم با حق داره ممکنه که تلنگری بهش خورده بخوره و درست بشه به فطرتش برگرده و این هدایت پیامبر ظاهر عامه هدایت پیامبر داریم انا خلقن الانسان سوره انسان من نطفه فجعلنا بصیرا بله این انسان را کلا راه را بهش نشون دادیم اما پیامبر باطن که عام عام و هیچ استثنایی نداره پیام پیامبر ظاهر هم سکه ممکنه یه آدمی باشه که الان چه انظارش بکنم چه نکنم تاثیر نداره تصمیم نداره تسلیم حقش ولی بدترین آدم‌ها فرعونه ولی از اونم حضرت موسی حق نداره فکر کنه که نمی‌شه هدایت هست ممکنه در عین حال به همین خاطر ما حق نداریم در مورد آدما داوری کنیم که جهنمی‌ان که ممکنه انسان حتی کشتن ببینید عرض کنم خدمتتون که فطرت هست همون را اما آدم آدمخوار اگه بریم چهار تا کلمه باشد و بگیم تلنگری بهش بزنیم که این کارت زشته متوجه میشی توجهشو جلب به خاطر اون بحث و عادت و فلان خیلی وقتا یه جامعه‌ای هست حالا این روح آدم خواریش طرف حساسه و روی که آدمی را بکشه ولی دروغگویم ما میگیم جوز فطرت که نبات گفت ندیدی توی جامعه کاملا مدرن دروغگویی اینقدر رایجه که یک کسی دروغ نگه مردم میگن یه تختش کمه است یا نیست همینجوره دیگه الان اگه کسی رو بخوان استخدامش کنن یه سوالی اون آقا میپرس موقعی که باز چی هست بله قبول نداره مثلاً میگه آیا مثلا ولایت فقیه را قبول داری یا نه میگه قبول ندارم اکثریت فقها قبول نداشتند منم به این نتیجه رسیدم که درست نیست حالا اگه بگم قبول ندارم راستشو بگم اکثریت قاطع انسان ها میگن یه تختت کم زندگی کنی که این دروغ بگو ای دروغ بگو حالا سالم اینه یعنی اینکه الان همین الان تو جامعه ما این حاکمه که بعضی دروغ‌ها را حتماً باید و اگر نگی مردم بگن این عقل همینجا بپرسم آیا فطرت انسان میگه دروغ بگو یا میگه نگو ولما به این خو گرفتیم پس لازم نیست دور بریم که یک آدم قبیل همینجور که ما به این خو گرفتیم سطحش پایین تره از سنت پدرانشون مونده و به صورت حالت منم دیدم مستند خوندم تو مجلات که اصلا افتخار میکنه طرف میگه مثلا این انسان یه درخته میوه سرش میوه است مغز انسان کارهای که باعث شده از فطرت یعنی ندای فطرت را آدم شنوه میخوام من این رو اینجوری بهش نگاه میکنیم هر چی رواج داره معنیش این نیست که من درونمم که نگاه بکنم اینو بگم کار پسندیدی نه رواج داره خودمم انجامش میدم اگرم انجامش ندم زندگیم فلج میشه دیگرانم اگه انجام ندم بهم میگن یه تختت کمه ولی در عین حال به خودم میکنم میبینم دروغگویی کار خوبی به هر حال اموری باعث میشه که از فطرتش آدم فاصله بگیره همونی که ابدانه و یونسرانسانی اباهو دروغگو و پدرها جامعه یا دیگران دروغ گوش میکنن به خودش مراجعه کنه میبینه دروغ نباید انسان مسیحیت را از جای دیگه از کجا شنید رشته علوم اسلامی جن ناجوری داره مرحله اول اول مرحله ائمه اون زمان فقه و پخش داشته فخ اکبرش به باورها می‌پرداخته اصغرش به فروع احمد اون موقع یک کسانی هم در این بین بودن که نه غیر از اینا که می‌پردازند یک کسانی هم بودند که اینا هنرشون این بوده که بحث میکردند چه میکردن از دین دفاع میکردن طرف مقابل شکست غیر از عالم میکنه اینا متکلم بودن اینا متکلم بودن کسایی که بحث میکنن و چی میکنن و از دین دفاع میکنن برگ حادثه رخ داد و اون اینکه به جای اینکه هم فقیه یعنی کسی که هم فق اکبررو می‌دونم که باید حتماً باشه رفتن فقط سراغ فقه اصغر فقه شده فقه اصغر احکام فرعی عمل اکبر کاملا اتفاقی نزدیک ترین کسانی که اومدن به فقه اکبر پرداخت اونایی که دفاع میکردن اونایی که دفاع میکردن بر اساس چی دفاع میکردن اون چیزهایی که ما با دیگران فرق داریم دیگه اون چیزایی که ما با مسیحا اختلاف داریم اونجور اینجا شد که یک چیزی این چیزایی که ما تفاوت داریم یا با اهل سنت تفاوت داریم اصول دین شکل به این معنا گرفت اصول دین نه یعنی پایه‌های دین یعنی اون چیزایی که ما تفاوت داریم یکیش توحیده نبوت معاده اصل داریم عدل و امامت یعنی چه علما اختلاف داریم این دوتا که اختلاف داریم در حالی که ایشون اونایی که بحث می‌کردن اینجوری بحث می‌کردن بعد اینا اومدن فقه اکبر رو به عهده گرفتن فقه اکبر رفت تو این ساختار چیزهایی که ما اختلاف داریم شد اصول دین و دیگه معنیش نیک پایه‌ها ببینیم چیه اینجاست که انسان شناسی دیگه توش انسان شناسی چیزهای دیگه فراموش شد این نشد از اون طرف فقط اینجا فقط اکبر خراب شد فقه اصغر منهای فقه اکبربرم اصلا نمیتونه خوب باشه نمیتونه چیزی باشه همون خراب شد همه خراب شد اینجاست که اصلا علوم اسلامی خراب شد باور همین باور به ریشه نه از خود اینجاست ببینید وقتی ما را درست بد نرفتیم ما انسان را دربارش بحث نکردیم بحث نکردیم تو کلام ما یه دفعه بعد از خدا پریدیم به پیامبر بحث میکرد نجات بحث میکرده حالا که از او پریدیم به این یه دفعه با این سوال روبرو شدیم که چرا خدا باید پیامبر بفرسته مجبور شدیم بگیم انسان ناقصه مجبور شدیم سراغ نقص انسان بریم ولی اگه قبلش درسته انسان بحث کرده بودیم می‌دیدیم آیه قرآن را ببینید که به اصطلاح لقد من الله یه بحث که آیا خدا ضرورت داره که پیامبر بفرسته همه گفتن آره البته بر اساس همین چون انسان کمبود داره یه نفر مرحوم شهید بهشتی دنیا اصلا ضرورت نداشت پیامبر بفرست ولی حالا منت گذاشته و فرستاده حالا که فرستاده من باید همینو بفهمونه دیگه ولی حرف درستیه این حرف درستیه اون نگاه اشتباهیعنی چون درست بحث نکردن یه دفعه فوق تصویر اگه انسان را درست تصویر کن که اینجوری که گفتم توی چاه و اینجور بگیم قشنگ میتونی بگی این انسان ولی وقتی این انسان وضعیتشو روشن نکردی یه دفعه اومدی پیامبر بحث نمیکنی انسان عقلش ناقصه نیاز به پیامبر داره استاد برای این آیه فطرت که بله فطرت الله حضرت ابراهیم پیامبر هم قبل از اسلام بوده طبرسی در مجمع البیان حنیفا را ثابت و پایدار معنا کرده و مراد از آن را این دانسته که بر دین ثابت قدم باشیم و از آن روگردان نشویم و به دین دیگری گرایش پیدا نکنیم اما به عقیده علامه طباطبایی این واژه نحوه اقامه دین را بیان می‌کند و با توجه به معنای لغوی آن منظور این است که در دین اعتدال داشته باشد عرض کنم خدمتتون همه چیزهایی که گفتی قبلا بحث کردم آیه را چه جوری تو عربی ترکیبش کنید و چکلدین یعنی کلمه حنیفاً را چه جایگاهی تو جمله براش قائل باشیم آقایون که اینجوری بحث کردن همه وصف دین گرفتن گفتن دینی که حنیفه است برخی هم اینجور آوردن نه بنده میگم حنیفن حال برای فاعل اقیم بچه دینه حنیفن و اینجور گفتیم کل اون معانی کنار سر راستم میشه آیه اما اینکه فرمودید دین ابراهیم ببینید گاهی یک کلمه معنایی داره اسلام یعنی حقیقت بودن ولی اسم دین ما هم شده حنیف یعنی مایل به حق بودن ولی چون نزدیک به اسلامه دین ابراهیم خلیل اسمش شده دین ولی معناش یعنی اصلا حنیف ریشه لغویش را میگن کسی که وقت راه میرفت پاشو تمایل به وسط جاده کنه ولی به معنای اصطلاحیش یعنی تمایل به حق داشتن به حق بودن نزدیک میشه با کلمه اسلام که تسلیم حق بودن فطرت حضرت آدم غلبه نکرد بر اون گرایش‌های و فریب خوردن ماجرای حضرت آدم حوا باغ عدن بالا عدن که تو قرآن نیومده تورات اومده عرض کنم باغ جنت که توش بودن هرچی بود انسان از اون میوه خورد بد اومد چه کرد همش یه تمثیل تمثیل نه درون تمثیل یعنی معنیش این نیست که واقعا اینجوری حضرت آدم بوده داشت زندگی میکرد و فلان اینها یه بیان از اینکه چطور تو آیه دیگه میگه ما انسان را از خاک آفریدیم و از روح خودمون معنیش این میشه که اصل انسان از یه جای دیگری بود اومد تو جسم خاک اونش مهم‌تره که از روح خدایی بود که دمیده شد ولی اومد تو این بدن خاکی ایمانجرای اینکه یه عالمه دیگری اصلمون بوده اومدیم روی زمین به صورت تمثیل تو قالب این داستان بیان کرده نه اینکه واقعا مثلا حضرت آدمی بوده حوا بوده اینا داشتن زندگی می‌کردن میوه را خوردن فلان این واقعیت را که ببینید انسان اومد روی زمین تمثیلش اینه اینجوری بهش نگاه کن در واقع وقتی میوه رو خوردن چطور شد آشکار نه بچه آشغال آشکار شد همه گفتن یعنی چی یعنی انسان توجه کرد به شهوتش یعنی میخواد اینو بگه که بعد شایسته شد زمین و با اینکه توبه کرد ولی بازم بهش گفت برو روی زمین توبه کرد که آدم که ولی بازم بهش گفت برو زن زندگی متناسب با این معنیش اینه که اون داستانو میگه که یک موجود دیگری بودیم شهوت اضافه شد اومدیم یعنی یه بعدی ماورایی داشتیم بعد حیوانی هم که شهوت پیدا کردیم این داستان تو این قالب بیان کرد تو قالب تمثیل این که بخواید کسی فکر کنه که اینجوری بوده حضرت آدم خواهش می‌کنم