|
|
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| [https://t.me/soleimanisaa/2392 فایل صوتی] | | [[جلسه سی و نهم: تعبد و عبادت حکیمانه و خردمندانه]] |
|
| |
|
| متن زیر برگردان فایل فوق توسط هوش مصنوعی و بدون ویرایش، حاوی اشکالات زیادی است.
| | جلسه چهاردهم: [[خدا بهمثابه حقیقتالحقائق و حقیقت محض]] |
|
| |
|
| سلام علیکم و رحمة الله
| | [[جلسه ششم: رابطه تعقل، تعبد و تبعیت در دینداری]] |
| | |
| بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد طاهرین
| |
| | |
| حکیمانه و خردمندانه عنوان بحث امروز به معنای پذیرش امری گردن نهادن حالا اگر درون دینی بخوایم بحث بکنیم گردن نهادن به عملی که انسان با خرد خودش ندارد دقیقا نمیدونه که چرا این شکل عمل را من انجام میدهم بعضی کارها میدونیم کار را میکنیم و بعضی چیزها را نمیدونیم چرا این کار را میکنیم حکمت کلیش را ممکنه میدونیم را نمیدونیم برای مثال وقتی که من دندان درد دارم قرص مسکن میخورم من میدونم که این قرص مسکنه این اندازش را میدونم ولی اینکه این قرص دقیقاً چه شکل در بدن من میگذارد چه آثاری دارد چه نقش کاری میکند در بدن من این را من فقط میدونم خوب اجماله گاهی گاهی این اندازه نمیدونم کمتر میکنم تعبد یعنی عملی که تو این دو جلسه با جلسات بعدی بعد عملی دین هست اصطلاحا تعبد را برای بعد عملی این به کار میبریم در بعد نظری دین یعنی اعتقادات هم یه چیزهایی هست گاهی که ما میپذیریم گردن بهش مینویم ولی چه بسا حکمتش را نمیبینیم نمیدونیم چرا چرایش را نمیدونیم میپذیریم مثل خاتمیت اینکه بعد از حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیامبر دیگری نخواهد آمد ولی اصطلاح کار نبردن و نمیبرن مانوس نیست تو بعد عمل را قسمت عمل را میگن تعهد در بعد اعتقاد این اصطلاح حداقل به کار نمیره و ما هم درسمون اینجا بودن چرا من باید به عملی تن بدم کار را انجام بدم که برش از دلیلش را علتش را دقیقا نمیدونم این چرایی را از این جهت مطرح میکنیم که کلمه دیگر را هم پرتو کنم خدمتتون و بعد چرایی هر دو را صحبت یک کلمه تعبد داشتیم یعنی در نهادن عمل کردن به یک فعلی به یه دستوری به یه حکمی به یک چیزی که ما به علتش به حکمتش احاطه نداریم اینا بهش میگن تحقق با واژه استخدام شده استفتا از کلمه عرفی عبد و مولا و اینها اصلش اونجا کلمه مانعی نداره یک کلمه حروفی اومده دو جا استعمال داره اما تعهد گویا عبد که اون زمانها بوده بنده اون زمانها در مقابل ارباب یا مولای خودش کاری که بهش میگفته چون و چرا دیگه نمیکرده خب این کلمه استخدام شده تعبد عبادک کلمه دیگر هست عبادت هم به معنای کرنش کردن کرنش کردن که از جمله کرنش ستایش نیایش و نیایش تو دین ما نه عبادت یعنی ما در مقابل یک موجودی کرنش میکنیم چرا این دو تا مسئله مهمه برای ما بحث است اصل این است که انسان از این حیث که انسان است و موجود عاقلی عقل داره خردمنده در نتیجه آزاد و آزادی حکم میکند موجود خردمند خردمند چون خرد دارد باید تابع خرد خودش باشد خود وجود خرد بود وجودش نشان دهنده این است که چون خرد در وجود من هست تسرت باید حاکم باشد اصل وجودش و در نتیجه من باید فقط از او تبعیت کنم نه کش و نه تبعیت کورکورانه با وجود خرد است اصل این است که انسان نه کرنش کند و نه تبعیت کورکوران هیچ کدامش را انجام نده گویا این دوتا با انسانیت انسان سازگار نیست همین جا میخوام بگم هر دوتاش به یه معنایی به یه معنایی اخلاقی نیست کرنش هر دو از این جهت که من انسان را دارم بهش خدشه وارد میکنم از این حیث اخلاقی نیست بنابراین حکیمانه نیست حکمت مخصوص حکمت عملی در اینجا حکیمانه نیست و خردمندانه هم نیست که خرد اون وقت میشه حکمت نظری نه عقلانی و نه اخلاقی هیچ کدوم از طلاق اصل سوال پیش میاد که کجا من مجازم کجا در واقع تبعیت من در یک امری که فلسفه اش را نمیدونم خردمندانه است و حکیمانه است اگر خردمندانه و حکیمانه نباشه اصلا حق ندارم ببینید تنها در جایی من تبعیت کند که این تبعیت خردمندانه باشد کلمه مهمیست اخلاقی باشد عقلانی باشد یعنی بله بله من اینا بارها گفتم بارها یعنی نمیتونم بکنم یک لحظه تعطیلی عقل به معنی یک لحظه تعطیلی انسانیت یک لحظه تعطیلی عقل یعنی زیر پا گذاشتن انسانیت و ما حق نداریم ما مجاز نیستیم انسانیت خودمون را زیر بنابراین ولی کجا اونجایی که خرد بگوید اینجا تعبد کن اگر خرد گفت خوب میشود خردمندانه عقل حاکمه دوباره حاکمیت را اصلا نمیتواند عقل یعنی همه گرفتید یعنی چی حیوان عدل بگیرید حیوان اون موقع دیگه تمام این بحثها تمامه چون من نه تکلیف دارم نه نباید اخلاقی زندگی کنم نباید شریف زندگی کنم نه قانون را رعایت کنم نه حقوق را انسانی که به لحاظ فیزیولوژیک مثلاً انسان شمرده میشه ولی از داشتن عقل معلومه از داشتن خرد معروف دلیل بیماری مجنون فقیه حالا هر چقدر که ظاهرش هم خب ظاهر انسانیه انسان ولی به لحاظ اخلاق به لحاظ حقوق به لحاظ چی تکلیف هیچ کدامشو نداره محاکمش هم نمیکند آدم میکشه میگم خب اینو بگیرید مجازاتش بی معناست مجازات که نمیکند مجازه چون تکلیف مال و اخلاق مال لیلا به هم گره خورده از هم جدا نیست که حالا که حق خدا را خدا حق ازش نمیخواد انسانها حق ازش نمیخوان رفتن به دین نداره مثلاً که جور میگه دین عقل نداره تکلیف نداره تو جهان سکولار هم همه میگن آدم مجنون باشه یا هر مشکل عقلی داشته باشه محاکمه اش میشود بی معنا محاکمه هیچکس نمیکند نه به معنای اینکه جلوی جان مردم را به خطر نندازه نمیگیرند نه ممکنه بگیرن ببرن حتی ببندن ببینن حتی آسیب به خودش میرسونه ولی مجازات نیست اینا برای اینه که لطمه بیشتر برای اون کاری که کرده نیست مجنون را اگر گرفتن و بردنش یه جایی و حتی بستنش برای کارهایی که قبلا کردن نیست برای جلوگیری از کارهای آینده انجام نده کاری برای انسانیت ما گره خورده با عقل ما بنابراین هیچ جا هم نباید تبعیت بکنیم کورکورانه جایی که دیگه علتشو نمیدونیم حکمتشو نمیدونیم نباید انجام بدیم و هم نباید کرنش بکنیم هر دو جا مگر آنجایی که خود عقل بگوید اگر عقل گفت اگر خرد گفت در اینجا تعب کن یا خرد گفت در اینجا کرنش کن کرنش کن یه هفته دیگر او سخن دیگری و خرد میگید یک جاهایی تعبد بکن یک جاهایی کرنش بکن خرد میگیرد و چون خرد میگوید اونجایی که خرد گوید اونجا اخلاقی است غیر اونجا هیچ موجود دیگری مگر اونجا که خرد بگوید نه اینجا این موردش اینجا فرق دارد میکنم که شایسته است این کرنش شایسته است و این تعهد به معنای تبعیت شد تبعیت در امری که من حکمتش را نمیدونم تو زندگی عادی مونم این را داریم من نمیدونم چرا باید مثلاً فلان جراحی را خودم را بسپارم به تیغ پزشک و جراحی کنم من که نمیدونم بخوامم پزشک اگر بخواد هم حالی من کنه نمیتونه توانشو نداره خود پزشکم نمیتونه چون من کشش را ندارم رشته من نیست اون یه بحث فنیه پزشکا خودشون دور هم شورا تشکیل میدن برای جراحی مهم و برای همدیگه سخن میگن که علتش چیه به چه دلیل ما باید این کار را روی این بیمار انجام بدیم اونا بره از همدیگه میگویند ولی من نمیگم چرا جراحی فقط به من بگن لازمه اگر نکنیم بیماری ممکنه یه حدشم به یه شکلی به یه زبانی که محالیم بشه بهم بگن ولی در عین حال با اینکه من حکمت را نمیدونم سرانجام چرا چرا کاری را که حکمت نمیدونم دلیل فلسفهاش را احاطه ندارم چون خرد میگویند اینجا خرد میگوید خود خرد میگوید که ببین من قدرت خیلی کار ازم میاد منم که تو رو انسان کردم من خرد من تو رو انسانت کردم خیلی هم چارتم خیلی هم خوب کار میکنم ولی لایتناهی نیستم قدرتم مطلق نیست یک راه های احاطه براونجایی که احاطه ندارم یک جور دیگری راهنماییت میکنم چه جور دیگری میگویم برو پزشک برترین پزشک را پیدا کن وقتی من بهت گفتم این پزشک قابل اعتماده دوباره باز هم نه شورای پزشکی هم تشکیل میشه اعتماد من بیشتر بشود اون موقع بهش میگم خودت را بسپار جیغ بسپار به تیغ بانک علتش را من بهت میگم نمیدونم من علت رو نمیدونم ولی بسپار خود خرد انکار خردمندانه است از خرد میگوید خود خرد میگوید من در عین اینکه چابک و کسی حق ندارد مرا نادیده بگیرد اگر مرا کسی نادیده بگیرد انسانیت خودشان نادیده گرفته در عین حال خود این خرد میگوید من مطلقم نیستم منم یه جاهایی است که حرف برای گفتن ندارم ما معرفی میکنیم به یک جایی من معرفی میکنم به یک جایی که مطلق است او دیگه مطلق است او خطا نمی کند نه اینجا دیگه بپذیره اونجا دیگه تعب بکن تعه من معرفی کردم من خرد یعنی من زودتر رفتم مطالعه کردم فکر کردم اندیشه کردم دیدم که یک حقیقت مسیح هست او حقیقت محض خطا درش نیست اشتباه درش نیست حقیقت محض است اون حقیقت محض اگر جاهایی که من حرفی برای گفتن ندارم بگو و بازم من دارم همه جا همراه دستم که خطا نرید اونجا دیگه به تف میکنم که بپزی در عین حال اونجا حق نداری منو نادیده بگیریا همونجا هم حرف نداره نماز وجود بعد رو به قبله با این نوع بدن این شکلی اعمال را انجام بده در هیچ یک از اینها چرا این کارا را کردی از من عقل اگر میپرسید ولی همه رو انجام چرا چون برای من اثبات شده یک حقیقت محضی است یک من داوری در این امور ندارم یه حقیقت هم هست که اینگونه میخود من داوری این است که بایدم کاری را البته فلسفه کما اینکه گفتم عرض کردم خدمتتون مسکن چه هست ولی چیزها رو نمیدونم من میفهمم که یاد خدا داره تصویری داره اینا رو دیگه حدشو میتونم مطالعه کنم ها این حدو بهت میگم کلیه ولی ولی ریش را که وضو را از این نقطه تا این نقطه یا چی یا چی نمیدونم مواردی که مثال زدم عبادت هم بزارید یه مسئلهای تو عبادت شروع کنیم کلاً و اصلاً دینداریمون با یه جمله آغاز میشود یه جمله کلیدی بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم چهارم دینداری مون عبارت مون بالاتر از این اعمال دیگری هم که میخوایم انجام بدیم به غیر عبادی باز بازم میگیم مسافرت هم که میخوایم بریم میگوییم بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم یک ذکر است ذکر و عبادت است ذکر یاد خدا عبادت مفسران معمولا در تفسیر سوره حمد در ابتدای سوره اولین جاییه که تو قرآن قرآن مجید روبرو میشن با این جمله بسم الله الرحمن الرحیم به تفسیر این کلمه این جمله میپردازند بسم الله الرحمن الرحیم معمولا هم من تا اونجا که دیدم میگویند تیمن و باید کار را با نام خدا شروع کنیم تیمن است و تبرک و خوب است و ارزشمند است که کار را با نام خدا شروع کنیم ولی به گمان من واقعیتی نیست بالاتر است بالاتر است اهل در واقع روح دینداری تو همین جمله است روح دینداری توحید است و این کلمه کلمه جمله بسیار مهم و مهمترین عبادت روایاتی هم داریم که بسم الله نمیدونم چیه چه جایگاهی داره فلان آره بسم الله الرحمن الرحیم جمله تیمم و تبرک نیست مهمترین ذکر است مهمترین عبادت به نام خداوند ترجمه فارسی که میشود کرد دقیق به نام خداوند بخشاینده مهربان بگیم یه چیزی باید فارسی بنویسیم ولی واقعیت این جمله نیست درباره این جمله این تو تو قرآن مجید آیه دیگری داریم که معنا میکند این بسم الله را سوره هود آیه ۴۱ اصحاب خودش و قال کبو فیها بسم الله مجراها بسم الله مجرا و موسی سوار این کشتی بشید نگران نباشید چرا نگران نباشید برای اینکه حرکت و لنگرگاه مسیر حرکت حرکت این کشتی و لنگرگاهی که اینا همش به نام خدا به نام خدا یعنی چی یعنی که همش به نام خداست و شما سوارش بشید یعنی نگران نباشید پریشان نباشید از موج نترسید از طوفان نترسید از باران نترسید از هیچی نترسید سوار بشید بسم الله سوارش بشید چرا به نام خدا یعنی چه یعنی خویش عامل دیگری در کار نیست همه چی دست اوست چون دست اوست او همه کاره است من وقتی میگویم بسم الله الرحمن الرحیم ما وقتی میگوییم بسم الله الرحمن الرحیم چه عبادت چه میکنیم وقتی شروع میکنیم در واقع یه جمله را به زبان آوردیم این جمله هیچ عاملی هیچ چیزی هیچ کسی من خودم و هیچ عامل دیگری همه هیچ الله آره بسم الله یعنی کلمه کلمه دو نمونه خدمت تو عرض بکنم یکی حالا سیاسی و و یکی هم از متون پیشین در متون پیشین در انجیل آخر متی آمده که حضرت عیسی به حواریون فرمود بروید به نام پدر و پسر و روح القدس مردم را تعیین بروید و به نام اونها مردم را تحمیل دهید یعنی که به نام اونها پدر پسر اونجا تو او عهد جدید هنوز مطرح نیستا که بگم هنوز تشخیص بدن شده پدر پسر پسر به معنای دیگری هست و روح القدس به معنای دیگری بلا کاری به اونش ندارم وطن غسل بدید مردم را وارد مسیحیت کنید چی کنید با محتوا کاری ندارم یعنی خوب به نام اونایی کارا بکنی یعنی چی یعنی خودتون شما ابزار و اعلام کنید که ما فقط ابزار داریم ما هیچ کارهایم ما اومدیم از طرف یک کس دیگری یه کس دیگری کار است اینجاست که مثال دیگه هم خدمت تو عرض بکنم جناب آقای حاتمی الله ایشون وقتی که سال ۱۰۰۰ اگر اشتباه نکنم در سازمان ملل متحد سخنرانی در اونجا اعلام کرد که متن به نام ملت ایران و به نام جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد میکنم که سال ۲۰۰۱ سال گفتگوی تمدنها نامگذاری شود من تعبیر ایشون را خوانم که برداشت کرد به نام شخص تعبیر شما معنی کنم من به نام ملت ایران که خوب به هر حال بدون درسته به هر حال تو تاریخمون سیاستمدارانی هم داشتیم که افتخارآمیز سخن میگفتند و کلام جملاتشون به گونهای بوده که ملت ایران سربلند باشه و افتخار بکنه به نام ملت ایران و به نام جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد میکنم که سال ۲۰۰۱ سال گفتگوی تمدن ها باشد به نام اونها پیشنهاد میکنند شخص من یه پیشنهاد پیشنهاد شخصی نیست من نیستم که این حرف را دارم میزنم من وسیله من ابزارم من کسییام که دارم حرف دیگری را بیانش میکنم به نام اونا میگم معناش اینه بسم الله الرحمن الرحیم یعنی از ابتدا بین اعتراف میکنم که یک حقیقت محضی وجود دارد جالب است الله که نمیشود به فارسی برش گردون مفسران گفتند منم کار لغوی نمیدونم ذات ذاتی که مستکمل جمیع کمالات و منزه از همه نقش ها گفتن الله یعنی نمیدونم تا چه به لحاظ لغوی چیست و کاری هم ندارم که به لحاظ لغوی هست یا نیست اگر این اگر این باشد یعنی حقیقت به نام حقیقت به نام حقیقت من یک حقیقت محضی هست من کار را به نام او من هیچ کارم حقیقت من شروع میکنم من میخوام معنای بندگی را عبادت را بکنم و بگم به چه معناست چرا باید کرنش کرد به نام حقیقت متن که از جمله این حقیقت متخلق است اخلاق فقط ولی جالب اینجا که اگر میخواهد این حقیقت محض را را با اخلاق بسم الله الرحمن الرحیم به نام حقیقت محضی که هم رحمان است و هم رحیم است به معنای حالا طبق گفتن ژ رحمان به یک معنا مهربان است که رحمت شامل همه موجودات میشود و به یک معنا مهربان است که مثلاً در قیامت حالا اونگونه که گفتم افراد در یک معنا رحمت شامل حال فاسق و بدکار و ناجور و کافر و مشرک و همه منافق و همه میشود و به یک معنا لطفش اون موقع شامل ۷ میشود رحمت خداوندگار است خداوندگار مهربانی مهربانی خدا این حقیقت محض وقتی میخواهد توصیف بشود به این توفیقبچه اخلاق محض است اخلاق از مهربانی آغاز میشود از داشتن آغاز میشود دوست بداریم دوست بداریم از معصوم امام و پیامبر وجود دارد عشق وجود دارد جواب این نیست آره یا نه آره یا نه غلط سوال غلطه پوتین وجود دارد غلطه و عربی غیر از دوست داشتنه بله فقط دوست داشتنه دوست داشتن کی دوست داشتن مخلوق همه رو باید داشت همه رو باید دوست داشت همه را حتی کافر همه را باید دوست داشت خدا دوست دارد خدا دوست دارد همه را و تو هم باید همه را دوست داشته باشی به نام خداوند بخشنده به نام اخلاق محض چه خدای مهربانی عبادت میکند اون موقع اینجایی صحبت پیش میاد که کل عبادت من در همین جمله هست عبادتی که میگویم و همینه من عبادت را شروع کردم با یعنی الله هم عبادت است عبادت یعنی توحید خب من توحیدم را بیان کردم و من خودم هیچ عامل دیگری را هم در نظر نمیگیره ولی او چرا به نام او آیا خردم این را میگوید اصلاً تو خود جمله نهفته است اگر او الله است حقیقت محض است و اگر او اخلاق محضر پس باید به نام او شروع کرد باید به نام او شروع کرد به نام او شروع تیم ها نه نادیده گرفتن همه هستی و همه مخلوق و همه چیز دیگر از جمله خودت و وقتی که همه چیز را نادیده گرفتی اون موقع است که وقتی متصل به حقیقت محض سیر صعودی شروع میشود یک سیر نزولی داریم سکته میکنیم به خاک میافتیم با همین به خواب افتادن سیر صوتی که متصل شده است به حقیقت محض کرنش کرده است کارش با کرنش آغاز شده است ولی همین کرنشست که جلو کرنشهای بیجای دیگر را میگیرد با این کرنش است که انسان کرنش نمیکند با این کرنشست که باعث میشود کرنش نکنیم باعث میشود بایستیم به عنوان یک انسان و تنها راهمون تنها راه ما اینه و این نسل خردمندانه است عقل دارد میگوید که حقیقت محضی هست اگر حقیقت محض هست که اخلاق محض است مهربانی همه فقط خوبی میخواهد اونی که همه خوبی میخواهد فقط خوبی میخواهد به نام او نادیده بگیر و به نام او شروع کن شروع کن اگر اینگونه کردی کرنش کرنش در مقابل عظمت میشه که عظمت فی انفسهم از خطبه متقین امام علی علیه السلام خطبه حمام معروف صفات متقین از خالق فی انفسه درونشون تعبیر خیلی دقیق نه تو لفظشون حال فی انفسهم ما دو فی در درونشون نه در زبانشونها به گفتن نیست تعبیر حضرت دقیقه در وجودشون خدا خالق بزرگ شد بزرگ عظمت یا در درونشونا در درون بزرگ شد وجود خدا شد در درون خدا بزرگ شد اون موقع چی همه چیزهای دیگر از چشمشون افتاد این معنایی عظمت است عظمت یا با کرش کردن عبادت معناش اینه عبادت معنای پرستش اینه و بسم الله الرحمن الرحیم البته حضرت در یک سخن دیگری که اگر اشتباه نکنم حکمت ۱۲۹ هست حضرت میفرما خالق اندک یوسغر المخق جای دیگه جمله را به شکل دیگری بیان میکنه ظاهرا حکمت ۱۲۹ میگه به فرمات هستند بزرگی خالق نزد تو مساوی است با شدن مخلوط در چشم معنا داره کوچک شدنش نه اینکه انسانها را تحقیق کنیم ها انسانها کون مخلوقیند بزرگ است ولی چون مخلوقه اویند نه چون رئیسان نه چون مال دارد نه چوب قدرت نه چون شمشیر دارد نتونه اسلحه دارند نه چون مخلوقن باید بزرگ باشند چون مخلوق گویند این عشق بزرگ است همه مخلوقات ولی نه از این حیث که که دارند و چه دارند و چه دارند آنچه که دارند چشم ما از چشم اون کسی که خالق در چشمش بزرگ شد آفتاب اونا دیگه نابود شد حقیر شد عبادت در وجود چنین کاری میکند وقتی میگه تقوا همه اینها به خاطر چی یعنی خود را بکنیم انسان عظمت که ساخته شده قبلا عرض کردم خدمتتون که تقویم عظمت نباید کرنش کند در مقابل چیزهای حقیر خیلی بزرگتر از این است حفظ کن خودت را کی باعث میشود که حفظ کنی خودت را که باعث میشه که انسان بکنه زیبا فرمود حکیم حضور علیه رحمت به جای کتاب شروع میکند به نام خداوند جان و خرد بدتر اندیشه و نگذرد شعر بشود و اینگونه بیان بکند به جایی بسم الله الرحمن الرحیم به نام خرا خداوند جان و خرد خداوند انسان به نام خداوند خالق انسانیت به نام خداوند جان فوری جان انسان انسان مهمترین عنصرش خرده مهمترین مخلوق خدا خرد است به نام خداوند جان و خرد به نام خرد به نظر من شکوهمند به نظر من بسم الله الرحمن الرحیم را معنا کردیم فوق العاده به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد آدمی بالاترین درجه که این انسان را میرسونه و هدایت میکنه اینه که خود را به یک همچین خدایی بسپار وحدت را شروع خرد است که انسان را به این اوج قله میرساند خرد نام خداوند جان و خرد میشود خود خرد است خود خرد است که مهمترین حرفی که زده و میزنه و اوج حرفش هست اینکه به این حقیقت و خدا حرکت را شروع کن خدا اخلا به نام خداوند جان و خرد گفت بنده قبلا عرض کردم خرد یک محصول بیشتر ندارد خرد حکم بیشتر ندارد که نگ رابطت را نسبت چرا رفتار را با همه هستی درست با همه هستی رفتار درست به همین خاطر خردمند رفتارش مورد مؤاخذه قرار میگیرد چون خردمند است اگر خردمند نبود ماخذه نمیشد چرا این برخورد را کرد مرگش میکند مفهومش میکند مجازاتش خردمند است میگوید به نام خداوند خرد فرقی ندارد به نظر من یعنی به نام خداوند اخلاق به نام خداوند همه چیز عرض کردم بسم الله الرحمن الرحیم حکم سخن نمیتوانست این جمله را گونه بگوید و بسازد نمیدونم ولی خرد میگوید بالاترین جمله انسان ممکن است بگوید خود میگوید اگر خداوند بنابراین اگر حکم خرد این است که رفتار درستی با هستی داشته باش خوب شد مساوی با این و شد در واقع هرکی به یک جا برگشت یه تیکه خدمت تو بخونم دو جای قرآن اومده دین برای کیه قبلش گفتم فقط کرنش در مقابل خدا و این امر عقلانیه به دلیلش پیش آمده چون خدا همچین موجودی است چون خدا اینگونه موجودی ولی دوتا آیه قرآن را میخوام خدمتتون عرض کنم یک عبارت تو دوتا آیه تکرار شده ما آتیناکم به قوه خما تیناکم به قوت این دارای بنی اسرائیل بقره ۶۳ اومده اینکه میخوام بخونم اعراب ۱۷۱ هم آمده اعراب بقره ۶۳ و اعراب ۱۷۱ خصومت این متون این کتاب و هرچی هرکی که براتون خطاب به بنی اسرائیل اومده محکم سستی نکنید کاهلی نکنید کوتاهی نکنید در گرفتن اونی که براتون فرستادم خصومات وذکرو ما فیه کنید توشه توجه همه اینا رو بکنیم که کی بشه لعلکم همه اونایی که تو دین اومده همش کتاب آنچه در کتاب است آنچه در بین است همهلعلکم تتقون تا خودتون را حفظ بکنید در واقع سخن دو جا خطاب به بنی اسرائیل اومده و پراکنده ۷۱ شبیه نهادا مستقیما سوره انعام ۱۵۳ هذا صراط مستقیما عرض کنم فتبعو تبعیت کنید این راه مستقیم من است ازش تبعیت کنید میبره عن سبیله از راه اون راه درست بیرون این توصیه کردم این راه را بگیرید یه وقت نرید ها همه اینا اینایی که دارن میگنما یکی دیگه است اینا یه هدفی داره اینا رو گفتم که این نکته را عرض بکنم که این در مورد تبعیت کلی بیمه ولی یه جمله بهتون بگم در مورد عبادت عبادت با میخوام همه اینا عرایضم رو میخونم این چه جوری به هم گره خورده همه چیزش در مسیر انسان سازی ما بشنویم خدا اما خدای مخلوق فرقمان با خدا این است خدا حقیقت اخلاق محض است ولی خالق است یه موجود دیگری هم تو این هستی هست که میتواند اخلاق خدایی داشته باشد میتواند داشته باشد میتواند فقط یه تقابل با خدا دارد او خالق این مخلوق او خالق است او مجسمه اخلاق است و خالق است اینم میتواند مدارک را میتواند علی بن ابیطالب بشود و شده است رحمت محض شده انسان که میتواند چگونه مسیر کجاست با همون عبودیت عبادت با همون خدا یعنی در عبادت یعنی چی عبادت یعنی چه یعنی در نظر گرفتن یعنی در نظر گرفتن یاد در یاد و الله عمر و توجه بفرمایید اگر آیه رو پیدا بکنم پخش کنم خدمتتون که و من ذکر دوتا آیه کنار هم بزارید خیلی جالبه من علا به ذکر الله تطمئن القلوب برجسته و بزرگی سوره طاها آیه ۱۴۴ و من ذکر و نحشره یوم القیامت اگر از کردن حقیقت متن یاد کردن اون اعراض کنه رویگردان بشه توجه از اون حافظش توجه نکنه ۱ همینجا معیشتن زنگ تا به ذکر الله اجمعن القلوب آرامش مطلق آرامش یعنی چه ناآرامی چرا قرص باید بخوری بدون چرا نگرانی هامون برای اینکه یکی کنم داریم روایت داریم همه به خاطر دو چیزه یه چیزایی داریم میترسیم از دست بدیم یه چیزایی نداریم میترسیم نکنه از دست نیاریم همین یه چیزایی داریم میترسیم که از دستش بدیم یه چیزایی هم نداریم میخوایم به دست بیاریم این دوتا نگرانی این دو تا ما را پایین کشیده به سقوط مون وا داشته ما را به یه موجودی تبدیل کرده که کرنشگریم در مقابل اگه این دو تا مشکل یه جوری حلش میکردیم اگه این حلش میکردیم ها چنان بزرگ میشدیم چنان بزرگ شدیم پریشانی نداریم تلگرام و روز قیامتم که محشور میشود نابینا بصیرت اون چشم باز یعنی شدنی که شدن انسانیت بود اینجا نرسید اونجا خبری عبادت ربکم یا ایها الناس ربکم الذی خلقکم والذین من قبلکم عبادت کنید تا ذکر یاد خدا همون عبادت عبادت لعلکم تتقون بکنیم تا حفظ بشه عظمتتون تا سقوط نکنید این همه جا من چقدر وقت دارم چقدر یه نکتهای رو میخوام عرض بکنم یکی از مشکلاتی که پیش اومده و یکی از انحرافاتی که پیش آمده پور روایت داریم دعا مهر عبادت محض عبادت ولی خلقش کردیم ترجمه میکنیم که غافل سخت استونی استجب لکم ترجمه میکنیم بخواید تا بدم بهتون بخواید تا بهتون بدم هر دو قسمت را که بخواهید تا بدم میگیم چرا مستجاعدونی کن بخونید بخواید اینجوری ترجمه به ذهن معروف شده بخواید تا بهتون بدم یه چیزاییو من میخوام بهم خیلی زیاده گیر میکنم چی شد خراب شد آیه قرآن نگفته بود از اول اینا اون که ارزش نداره که اون هست یه جاهایی میخوای خدا منو ببین ها نه اودونی نه بخواد بخوان بخوان دعا خواندن است بخوانم لبیک تو بخوان تا رابطه برقرار شود همین که میگویی ای خدا من هم میگویم لبیک این ارتباط اگر برقرار شد چیز دیگه نمیخواد چیزای دیگه رو ولش کن اون چیزای دیگه رو که بهت میدم هر جا آیه این نیست توجه میفرماد عرض کنم که ادونی به معنی میکنم آیه را بخوانید یعنی بگید خدا نگههخواهی از طریق نه اینکه میدم جواب نزدیکتون من تا میتونید پیوند بخورید گره بزنید به خودتون و اون لایتناهی به اون بیکرانه به اون بیکرانه وصل بشی تا یعنی اون موقع همه چیزای دیگری که تو این دنیاست چشمتون بیفته و صغیر و حقیر و ناچیز بشود و عظمت پیدا کنید ها اینجا دنبال اونا قبلی داره و اجابت خداوند فوری گسترش آمده ان الذین یستکبرون عن ع عباده پس اون دعایی که قبلش گفت فرمود عبادت یعنی خواندن خدا یدخلون جهنم داخلین توجه میفرماد استکبار از این که در مقابل از این خودشم وصل کنه به خدا به اون حقیقت یعنی استکبار یعنی گردن کشی هرکس این کار را انجام بده نکته را میگه و البته آیات دیگری هم به اصطلاح داریم که همین وذالک عبادی اگر بندگان من اضافه علیه بندگان من دورم از بندگان خیلی نزدیکم خیلی نزدیکم عقرب الیه من حبلید رگ گردن خدا کجاست چه جوری معنی کنم بین آدم و قلبش نه قلبش درون وجودش بین انسان و وجود اصل وجود انسان چی بگم اونجاست قرآن رگ گردن نزدیکتره و یقول بین المناکه اصطلاح عبادت من دوتا نکته را عرض کرده بودم یه مقداری حالا یک جمله آخری را هم بگم یعنی جمع بندیش بکنم خدمتتون سپردن خود سپردن خود به دیگران امری نامعقوله اخلاقی نیز خردمندانه ولی سپردن خود به حقیقت محض هم خردمندانه است و هم حکیمانه است این سپردن حقیقته نه خود خرد نیست ولی خودش خرد اینو میگفت اونجاهایی که من حرف روشن دارم اونجاها من حرف اون حقیقت مرگ را دارم میزنم منو کنار اونجاهایی که من حرفی برای گفتن اونجا که حرف روشن دارم که دارم حرف اون حقیقت متن را برات میزنم شراب و قمار سوال میکنم ازت سؤال میکنم شراب که همه انسانهای توی عالم ادیان پیش هم هست اتفاق یه اصطلاحی داریم عقلانی میبوساری اصطلاح میساری تعبیر که بخوام بکنم میگساری همه جای دنیا و بین همه انسانها مضموم استثنا نداشته میگساری یعنی کسیاعتیاد پیدا کنه بخوره اختلافی هم نیست بحث سر اینه که حالا یه ذره مثلاً ولی اگه کمتر از این بود ایشون میگه بازم عقل آدما را نادیده نمیگیره فیهما اسم کبیر گناه و منافع للناس گناه بزرگ انکار نمیکند به ستایش داره ولی اسمما اکما گناهشون بیشتر است نفعشون نداشته باشه رویکردش ندارم ندارم این در مورد احکام تعبدی غیر از عبادت بود یه نمونه ببینید من این آیه رو که نگاش میکنم مشخصه که احساس میکنم انسان نادیده نمیگیره ها برای تمام اون عبادتهام حرف همه با دست هم تبعیت تعبد و همه عبادت هر دوش قرآن اومده اخلاقی و خردمندانه است و بیگانه از عقل و خرد انسانی نیست از اینکه خستهتون کردن عبادت استاد که این فقط اخلاق عبادت دنیا من شخصا تمام زندگی خیلی کار کردم خیلی فکر کردم و معتقدم توجه دارید ۹۰ ۹۰ درصد اون ۱۰ درصدشم خداوند عقلانیه یه بار دیگه بگم به نظر حبیب ۹۰ درصد ۹۰ درصد عباداتی ۱۰ درصد خداوند استدلال عقلا نفرمودند با خودمون در حقیقت بیندیشیم بخاطر اینکه با هم رشد من سال ۵۰ بود تمام دانشگاه رو گرفته بودم به خاطر جشن آخرین زندانی بودم که از تمام در حقیقت آزاد شدند عرض شود که قبل از انقلاب تکراری کلمات من استدلالهایی توضیح دادم آرامش افسردگی اینه که با من حرف میزنه با خدا دارم که چرا نماز احترام دوست داشته باشیم که فرصت نشد البته بسیار متشکر آخر شروع کنم از این آخر شروع بکنم که شروع بکنم این قرآن است که میگوید کافرتر از فرعون نداریم میگه قال انا ربکم درسته دیگه بالاتر از این نیست این فرعون را میگه وقتی میری پیشی معنای محبتی اینه تقسیم شش هفت قانون که برگرده مثل اینکه فرزند و این را موسی دستور میدهد برای ما هم همین اندازه که باید بره جواب این سوالی که آخر فرمودید نه اشدا علی الکار کسی که متجاوز رفت چی هست کوتاهی بخش خاص متجاوز کوتاهی نکنید سستی نکنید کاهلی نکنید به کافر متجاوز برخورد کنید اون حرف اعلانیه دفاع از برابره متجاوزیه دستور قرآن میده ببینید این جمله که دین همون اخلاقه من قبلا هم عرض کردم یه نگاه با نگاه دیگر میشود متفاوت در یک نگاه این نگاه را من گفتم از روایت هم گرفتم یک روایت داشتیم که گفتم مکارم اخلاق که البته قرائت ۶ قرائت ۶ مشهور اینه علیکم گفتم که شما میفرمای تقسیم بندی باید بکنیم آیا عقلانی هست جمله دیگری که شما داشتید از جمله عبادت ببینید تمام عبادات چه مستحبی که شاعر همه ارزشش به روحشه اگر روحش درست توش باشه ببین بهترین محصولی که تو طبیعت یافت میشود اینجوری که میگن نارگیل اون مایع درون نارگیل اونو میشه مستقیماً به خون آدم تزریق بکنیم و تو جنگها به گفتن مثلاً سربازها جنگ جهانی و اینها تزریق میکردند یعنی اینقدر ارزشمند آمپول میکشن برای ما میارن ایران خاصیت اون نیست خب توی عبادت هست تو حجم بستگی دارد اگه به روحش توجه کردی عقلانی من اگه توجه نکردین این را تو عزاداری امام حسین هم میگه اگه با روح درستشو سر جاش گذاشته همونی که گفتن داره حقیقت من حق پرستیمو یه بار میرم تو عمرم نمادین اعلام میکنم باطل ستیزی لبیک اللهم لبیکم اون دفعه گفتم کاملا معنا بهش میدن و اینا میفهمن که آقا روحش اینه توجه بکنیم عقلانی نیست ببخشید قابل قبولش با عقل منطبق باشد این در مورد پیام مطلب شماست یعنی اسم تفوق و اشاعره معنی ۷۰ سال ۹۰ درصد سخنان شما مطابق سخنانی که فلسفه میرم آقای دکتر ابراهیمی دینامی فلسفه بودن ایشون هم کل تاکید بر عقل است حرف های بسیار زیادی زده عرض کنم که من اونجا یک مطلبی رو آقای سوال جواب مسجد امام مدینه بود کجا بود بود و عقل رو مبنای کارشون قرار دادن و حدیث و از نمیدونم عقل من عقل شما اهل هر کدوم دختر همچنین آقای دینانی جوابی که داد در واقع جواب نداره گفت من منظورم عقل کل است نه عقل افراد کاری نداره شما کجاست گفت منم نمیدونم خودش میاد سراغ یعنی جوابی در این ایراد در واقع به عقل گرایی وارد است عقل کیست که عقل خوبه آیا این مسئله بودن عقل اعتبار عقل رو در مقابل نفس کاهش نمی متشکر هرگز نمیاد بانک اشعری گری را باطل میدونیم و اینکه اشعری به معنای اینه که دین مساوی با تو بین اندیشمندان جدید هم حرفشون اینه با نفس این افراد کاملا غلط میدونیم این مساوی با نقل نیست دین دو تا منبع دارد یکی عقل و یکی نقل او این عشری را رد کرده ولی در عین حال اعتذال را هم رد میکنیم بنده اینجوری نگفتم چرا همین جلسه امروز دارم میگم تع اعتدال معتزله همه چیز را میخواد عقلانیش کنه یعنی بگه حکمتشو هرچی میفهمم به همین خاطر درس تفسیر و طویلههای خاصی هم میزدند از قرآن همه این جلسه امروز حکیمانه تعدد خردمندانه به اصطلاح همین دوتا منبع داریم برای دین یکی عقل یکی نقل این دو تا همراه هم و مکمل هماند یک جایی اون مقدمه یه جایی اون خود نقل میگه اینجا اون مقدمه برای گفتن ندارم همین جلسه امروزم داشتم میگفتم این فرقشه این اما یه نکته شما داشتید عقل کلیه من میخوام زندگی کنم عقل کلی آدرسش کجاست میخوام زندگی نبودم که شما گوش کردید عاقلم شبه ندارم عاقلم میفهمم ها عقل خودم اما شما مشکله ببینید دو چیز یکدین برداشتها مختلفه بله اما تو دینداری ما خیلی ساده بهتون بگم عقل شخصی اما دو بعد داره یه بعد شخصیمه منو رابطمو خدا و امثال زندگی شخصیمه روشنه عقل خودم را به کار میاندازم وکیل میکنم و میپذیرم و نقل را کنکاش قرار میدم و میرسم به زندگی شخصی مطابقش عمل میکنم یکی تشخیص میده هفته یک بار باید بره جمکران عذر میخوام منم ۳۰ سال عمر ۴۰ ساله تازه اومده بودم به دلایل یه بارم چند سال پیش با دوستان رد میشدیم گفتم شما برید داخل نماز بخونید من بیرون وامیستم یاد خدا از اینجا داخل نمیام من باور ندارم این دیدگاه منه من شخصیه شخصی این شخصی اما هیچ معذرت اجتماعی ۱۴شه اختلاف هست به اگر گفته حتی متخصصین هم اختلافه به صورت دموکراتیک اون قسمتش که برمیگرده به اجتماع عقول را رو هم میریزن بعد دموکراسی که مسلمه از اون طریق میرسند به قانون و قانون اجرا میشه کجاش مشکله کجای کار مشکله بعد اجتماعی عقول نتیجه برآیند همه عقول اجتماع و یا کارشناسان اون شخصی که اصل شخصی صفات مردها نزدیک خانمها از جمله لطف و محبت و عشق و مودت و اینا سوال من اینه مریض آموزش بیشتر توجه میشه این دنیا مبنای عشق و محبت منفی کلمه الله اکبر خداوند خدا روحانی هستند که هر کاری بکنه اول از اون فیلتر زشت میشود اونجا جای خدا یعنی بلافاصله آدم متوجه میشه که این حالش درست بوده یا غلط این خدا در وجود یه مقداری هم راجع به این تفاوت ساختاری که بین زن و مرد هست باید عاطفی تر باشد ولی هرگز این به معنای این نیست که عاطفی تر بودن هرگز به معنای این نیست که در عشق متفاوتند عشق یه امری مال حقیقت انسانیت و به نظرم یکی از بزرگان روم به خوبی معنا کرده که میگه خلقتم من نفس واحده و خلق منها ببین خلقتم من نفس واحده و خلق منها آیه قرآن مشهوره تورات اومده خلق کرد یه دشو درآورد از اون با گوش پر کرد و ازش حوا را خلق کرد امام معروفه ولی اتفا قرآن اینو نمیگه اگه نگفتم چیزی خلق من نفس واحد استفاده بعضی از بزرگان قوم که حقیقت مونث حقیقت انسانیت نه مذکر است نه مونث امر عارضیست مذکر و مونث توجه میکنی که علم و اینا بلد فیلم مستند میبینم ادای اونارم در بیارم تو فیلمهای مستند دیدم که تخم که میذاره اینکه نر بشه یا ماده بستگی داره به درجه دماغ بستگی داره به درجه حرارت که نرم بشه یا ماده بشه یعنی اصلش نه نره نه ماده اینکه فیلم اینا دیگه تلویزیون فیلم مستند دیدم که زیاد میبینن حقیقت فراتر از مذکر و مونث بودن یه حرفه خدا کی مشکل زبان عربی مذکر و مونث و ضمیرها اگه زبان فارسی حل شد مشکل زبان یعنی محدودیت زبان عربی عرض کنم که نه جنگ مردها و اینها همه جنگ نمیک مردها بالاخره بعضی هاشون عاطفی اند بعضی هاشون نیستن اینها متفاوته اونچه که فرمودید سه طبقه و دو طبقه درسته طبق اینها رو باید معلومه مخلوق از این انجام کردم از این حیث که مخلوقن برابرند حتی آیهای که میگه من اینجا یک وقفه مناسبت نداره اون داستان روایت هم متعدد داریم امام حسین علیه السلام میپرسن ازش ادب چیه حضرت میفرماید ادب آن است از خونت که بیرون رفتی روایت مال امام حسینه با هر کس روبرو شدی بگی این خیلی عجیبه آقا چندین روایت انسان تصمیم گیریهایی میکنه شرایط رو میگیره عرضم به خدمت شما به عنوان مثال حالا این مثل مثلاً یه فردی شما که میاد میخواد آب یه شهری یا مفهوم بعد هیچ راه از نمیتونیم کاری بکنیم اگه بخواهیم مردم نجات بدیم باید اینو بکش عمل و هر عقل سلیمی حکم میکنه که این کار باید انجام کار اخلاقی کشتن این راهی جز کشتن میاد تمام شرایط رو میبینه بالا پایین میکنه و یه حک در شرایطی که ابر بیاد و همه جوانب رو در اختیار نداشته باشه بردش این حد نرسیده به عنوان مثال مثلاً بحث مثال که الان الحمدالله توی جمهوری شرایط این شرایط عقل یه حکمی داد در برابر شر یه حکم دیگهای داره یعنی این دوتا در تناقض با همدیگه قرار گرفتن جملات گفتم نگاهی همان اخلاق محصول خرد فقط اخلاقه تو زندگی اخلاقی زیستن شما فرمودید عقل سنجش میکنه یک مسائلی این وسط فرمودید که بانک چه میکنه من خیلی نمیدونم بانک چه میکنه خودم باش روبرو شدم که یه جاهایی خیلی ناجور بود مثلاً خودم پیش اومد ساختمان تمام شد حواسم نبود که برم پایان کار بگیرم به موقع برم و بدم بعد که سه ماه تاخیر داشتم اون پولی که گرفتم که به عنوان جریمه اون زمان وحشتناک بود من یه غفلتی کردم وحشتناک بود اون پول یعنی حتی سود و اینها بالاتر بود از یه چیز دیگری بود نتونستم پولو مجبور ولی نتونستم حلش مثال میخوام برم ببینید اینکه فرمودید قرآن میگه این من نمیدونم اینا قرآن میگه کاهش ارزش پول قرآن نمیگه به حد کاهش ارزش پول اصلا پول پایین اومده سال اگر شما یه پولی بدهکاری یا هر جوری بود گرفته بودی از اصل سال دیگه ندادی تاخیر انداختی یا به هر دلیل با رضا قرض داد نه نتونست بگیره دو ساله رد دادی نه دو سال بعد دیگه ربا نیست حداقل اینه که کاهش ارزش پول برنگردوندی دو سال دیگه اینا عقلانیه عقلم حکم اما اون که قرآن میگه قرآن چیه واقعیت داره قرآن مجید اونچه که میگه حرف اینه یک کسانی نشسته بودند که یک کسی بیچاره گیر میفته پولشو میگرفتن مضافا تعبیر اینه سود میگرفتن و بعد همه زندگیش را مصادره میکردن اصلا بحث سر این نیست که سرمایه را یه جایی به کار بیندازی یه نفر پول بگیره و میخواد اصلاً بحث قرآن این نیست ببینید یه نفری میخواد نیاز به پول داره نه زندگیش دیره نه میخواد این سرمایه را باهاش کارخونه بسازه و چی بکنه یه کسی دیگه نمیتونه با پولش کار بکنه پولداره کار نمیتونه بکنه زندگیشم لنگه پولی داره نمیتونه باهاش کار بکنه زندگیش هم لنگه این یه نفر یه نفر دیگه قدرت داره میتونه کارخونه بسازه پول در بیاره تجارت کنه اصلا اینکه یک همچین چیزی را اصلا قرآن درباره این بحث نمیکنه که این عقلانیه من فعلا این را میگم این عقلانیه که یک کسی بیچاره هر دو طرف این پول داره اینم میتونه کار کنه این میده حالا یا قرارداد میبندن یا یه چیز هرچی باشه این خلاف عقل نیست مسلم کسانیم گفتن که اونچه که قرآن میگه رباست و اشکال داره نه این نوعی که بنده الان نه این قضیه به هر حال اگر تا روز شده اگر یک جایی حکم روشن روشن روشن عقل داشت حکم عقل باید اجرا بشه حرف همه خاصی نیست عالمان شیعه یک ماهی که اگر حکم روشن روشن یه جایییه جایی عقل ساکته نقل حرف داره نقل مقدر یک نقل ساکت عقل حرف داره حرف عقل مقدم صورت چهارم عقل حرف داره نقل هم حرف داره ولی دوتا ضد همدیگه گفتن چیکار اینجا بکنیم حرف یه مثالی رو براتون بزنم حضرت آیت الله جوادی آملی یک کتابی داره به نام منزلت در هندسه معرفت کتاب به نظر من مهمیه یعنی جایگاهی که ایشون برای عقل اونجا قائل شده خیلی برام ارزشمنده و دوست دارم برخلاف کتاب نقد کردم و چاپ شده کتاب فلسفه حقوق بشر کتاب فلسفه حقوق بشرشونو خیلی مثلاً اختلاف باهاش دارم خیلی ولی مثالی که ایشون میزنه من مثال میزنم عقل میگه ایشون مثالش میگه فرض کنید روایت روایت میگه فلان بیماری فلان بیماری واگیر نیست روایتی میگه فلان بیماری واگیر نیست پزشکا امروز میگن فلان بیماری حرف پزشکان زنی که تو پزشکی معمولاً زن اطمینان بخشه یعنی قطعی اون چنینه ایشون میگه من قویتر ایشون حرفش اینه که چند نفره اونی که ولی به نظر شما کدوم مقدم ها روایت چرا چون بین نیامده پزشکی مردم را حل کنه دین اومده راه رستگاری را به انسان نجات نشون بده که کارش این نیست اینا مال پزشکاست پزشک کارش اینه این بگم نمونه مثال زده و اینجوری حالا بنده هم عرض میکنم اگه مخصوص سوال بود روایت فرض کنیم داره میگه فلان بیماری واگیر نیست پزشکان میگن واگیر هست اگر با دست نشسته یا غیر بهداشتی در حالی که این بیماری را داری یا دست زدی به بیمار غذایی دادی به کسی و او بیمار شد ضامن هستی نمیتونی با این حرف که روایت به نظر من اگر طرف فوت کرد باید دیه کامل داد اگر تازه نگیم قتل عمد یا هرچی روایت کار روایت این نیست مثال یه همچین جاهایی است که عقل تو نماز که همدیگه نمیگه چون نماز ضد همدیگه نمیگه که یه همچین جاییه که شما تسبیح کردید به نظر درسته همچین جایی مقدمه همچین جایی که مثالتون یه همچین چیزی مقدم بسم الله الرحمن الرحیم تا آن امام محمد غفاری و مولوی ها عقد را تخری کردند و مولوی ها استاد محترم بسیار متشکر اما سوال فرمایش اولتون که سوال گفتم من نه گفتگو فرمایش اولتون که چرا عقل رفتار کردن اینجوری نباید نگاه اتفاقا برعکس شما نگاه کنید بعضی میگن دورهای که توش زندگی میکنیم دوره محوریت دوره اتفاق شعار بشریت اصولاً الان عدالت حقوق بشره اخلاق گوشهای از عالم ظلم میشود صدای عالم در میاد اون کجا قرمز شدن همه دنیا یه خورده منافعشو نگاه میکنه نمیکنه صدای همه بلنده و خانم که آقا شما خانم فلان جایزه صلح نوبلتو گرفتی آخه چرا اینی که میاندازه فشار یعنی بشریت یه کسی منفعتشو حکم میکنه که زیر پا بگذاره و میگذاره بشریت به نظر من نگاه بد به بشریته که ما بشریت منفی اونقدر نگاه کنیم توجه میفرماد فلاسفه ما هم اومدن مثلاً اون آیاتی که مقرربون چه دسته تقسیم کردند مثل ملاصدرا مثل دیگران مرحوم مطهری هم تو کتاب عدل الهی نقل کرده یه دسته و مقر خیلی بالا اونا کمن یه دسته هم اصحاب شمال که خیلی اذیتشون ها ولی یه دستمون که کلمه مثبت میگن از قدیمم گفتن ملاصدرا گفته قرآن برداشت کردن آقا اکثریت آدم خوبه اما دو تا یعنی نکته کنار هم نگذریم غزاله جاهای عقل را تخته کرده فلسفه را کلا به عقل را و مثلا فلاسفه را نوشته فلان اینها البته ثابت کنه که من فلسفه خوندم تو مغازه بلدم یه چیزی معروف که غزالی کرده امثال غزالی دین را مساوی با ولی در عین حال هر دو شخصیت خیلی سطح بالا اختلاف بین مفسرین یعنی شخص پیامبر یا قرآن کدوم تفسیر کبیر میگه اگر مقصود قرآن است کار پیامبر برهان آورد قرآن آوردن و اگر شخص پیامبر کار پیامبر برهان آورده تبلیغ این در مورد این شخصیت البته اینها اشعری اما مولانا مولوی جلال الدین مولوی داره ایشون میخواد بگه عقل را رد نمیکنه که تمام مسیر با عقل نمیتوان رفت سخنش اینه یه جاهای دیگه عقل یعنی چراغ مهشکن ولی استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت تمکین بود یه نکاتی داریم ما و وصل میکنیم قرآنی حالا با اینکه وقتتون ابراهیم خلیل جواب مولانا ابراهیم خلیل راه عشق را پیمود از کجا میگنفلین پس دنبال معشوق میگردم ولی با چی با خرد میگه اونی که از دستت میره الان صاحبش هستی ممکنه فردا صبح صاحبش نباشی بشه فردا هم مال تو اون غروب میکنه غروب میکنه افول میکنه یا نه عقله ابراهیم خلیل اوج قله رو با خردش کرد عاشق بود قله رو فتح کرد اوج قله عشق را ابراهیم خلیل کرد در واقع نقطه کار اینجاست اینم امثال مرحوم مطهری و اینها نقد کردم این حرفا را پایه استدلالیان چوبی فلان کتاب از کجا خوندیم نمیدونم عشق نیروی محرکه است این دو تا دیگه نیستند تا اوج قله هم که میری هم به اون عقل نیاز داری هم بهشت نیاز داریم هر دو کنار عشق میگه از این راه راه اینه عشق قدرت میدهد که انسان حرکت بکند اصلا پایه استدلالیان چوبی بود جمله غلطه استدلال پانیز پانی درست گفتی اگه کسی فکر کرد عقل پا هست غلط اشتباه کرده اشتباه کرده اگر غلط لغوی اشتباه کرده درست نیست عقل چراغ است نور عشق نیروی محرکه است آه است این دو تا ببخشیدم اینجا دکتر استاد خیلی صحبتشون الله این چیزی رو که خوندن مغز و پر محتواست ببینید تو قرآن هر چیزی که اهمیت بیشتری داره تواترش و تکرارش بیشتره هیچ کلمهای واژهای از الله مکررتر و فراگیرتر و متعد همین الله در نزدیکی به بیش از ۱۲۰ بار باگی آمده یعنی همون اندازه که الله به دلیل تعدادش مهمه این من دونهای هم اگر مورد و اهمیت نمیدداشت وجود نداشت به این تعداد تکثر نمیآمد چطور میشه چطور میشه که وجود الله اینقدر شاخص و به اصطلاح توضیح بدن علتش رابطه چرا اینجوری آسیب پذیری ما آسیب پذیری اعتقادات ما عزت بودن سوالات ماست نعوذ بالله نور خدا کم نور شده در ذهن و قلب ما که اون جایگزین شده که این خدایی که مکرر در مکرر در مکرر اومده و وصل هستی و حقیقت محض است و بنده هم امروز عرض کردم همه عظمت انسان به وابسته با اتصال با همه عظمت وقتی با او بسته شدیم از اون جدا شدید سقوط کردیم و برای همین خدا میگه اگر عقل تعطیل کردی حقیقت را نمیتونی بشناسی هاقلا بیشتر تا بتونی خواسته من را بشناس تا بتونی بفهمی اگه تکمیل کردی من خدا حتی اگه پیغمبرم هست پیغمبر واقعی را از پیغمبر دروغین به چه وسیله میتونیم بشناسید تو پیغمبران دروغین زیاد اما همه سخن اینه با این عقل باید حقیقت محض را قرائتی و به اون بعد ملکوتی انسان توجه بکنه به معنای خود واقعیش باش ولی انسان در معرض اینه که خود واقعی را بازمینی با اون سقوط قرار دارد نمیخوایم بگیم که در کل انسانیت ناجورهها ولی مورد به مورد همه ماها داریم این مورد را که میبینیم رفتیم سراغ یک لحظه این چرا جلوی این آقا کرنش کردم چرا چرا کنار بکس میگن تولا انجا الاعما ظاهرش کیه اهل سنت تولا و ما یه آدم نابینایی اومد تو مجلس کنار یک کسی نشست اینم پشت کم کرد و اینجوری گفت قرآن حسابیه چرا کردی اهل سنت که این کار را کرده چیه میگن نه پیامبر نبود کس دیگری نسبت میده ولی من نمیخوام بگم این بوده نبود پیامبر همچین حرف اینه که آدما در معرض این لغزش ها است میشه که یه جایی برخورد به اون آدمی که حتی میشه که ماشینش مدل بالاتره بیشتر احترام بزاریم تا هیچ سودیم برای ما نداره مال این بتهای ذهنیست واقعیت اینه که ما داریم و در معرض اینم من الله در معرض این سقوط لحظه به لحظه ها هیچ وقت نگیم یه کس دیگه پشت کوه قافه که اینجوریاست هر لحظه هر وقت داریم کار میکنیم برخوردی داریم تو هر لحظه در معرض این سقوط که تو یه لحظه هوا الهی انسان بشه فرمانروا هوای نفس بشود هر لحظه در معرض این هستیم این انسان میشه در مجموع نمیتونم بگم بشریت بیشتره کما اینکه یه وقتی تا چند سال پیش نمیدونم این را عرض کردم خدمتتون من تا چند سال پیش توضیح داشتم برای اینکه و اکثرهم لا یعقلون را میگفتم اینجوری توجیه میکردم اکثر انسان ها مثلا تعقل نمیکنن و اینها توجیه این بود که اکثر تنها در مجموع زندگیشون از این سرمایهشون نهایت استفاده هر کس نگاه بکنی بالاخره بخشی از سرمایش از دست میده اکثر اینجوری توضیح میدن خب همه ماها هر کسی سرمایه را از بین میبره درسته اکثریتمون همینجوریم بعد رفتم آیات دیدم سه چهار بار دیدم نه اصلا هیچ وقت این هم به انسان ها برنمیگرده به افراد خاصی برمیگرده مثلا بله هر چهار موردش رفتم دیدم میگه از برای دیوار تو خونه تو پیغمبر داد میزنن صدا میزنن بشریت نمیگه ضمیر به بشریت برنمیگرده اکثره خودمون مادر معرض این لغزش هستیم که هر لحظه نفس الهی ما بگردد من دونهای خیلی ممنون
| |
نسخهٔ کنونی تا ۲ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۷:۱۰